2501
لا صدقة و ذو رحم
محتاج.
اگر خويشاوندى محتاج هست صدقه دادن روا نيست.
2502
لا طاعة لأحد في معصية اللَّه إنّما الطّاعة في المعروف.
اطاعت هيچ كس در معصيت خدا روا نيست اطاعت فقط در كار نيك است.
2503
لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق.
اطاعت مخلوق در معصيت خالق روا نيست.
2504
لا عقل كالتّدبير و لا ورع كالكفّ و لا حسب كحسن الخلق.
عقلى مانند تدبير نيست و تقوائى چون خويشتن دارى نيست و شرفى چون نيكخوئى نيست.
2505
لا فقر أشدّ من الجهل و لا مال أعود من العقل و لا وحدة أوحش من العجب و لا
حسب كحسن الخلق و لا عبادة مثل التّفكّر.
فقرى سختتر از نادانى نيست و مالى سودمندتر از خرد نيست تنهائى اى موحشتر از
خودپسندى نيست و شرفى چون نيكخوئى نيست و عبادتى چون تفكر نيست.
2506
لا مظاهرة أوثق من المشاورة و لا إيمان كالحياء.
تعاونى بهتر از مشورت نيست و ايمانى چون حيا نيست.
2507
لا فاقة لعبد يقرأ القرآن و لا غنى له بعده.
بنده اى كه قرآن خواند فقير نشود و او را بالاتر از قرآن بى نيازى اى نيست.
2508
لا كبيرة مع استغفار و لا صغيرة مع إصرار.
با استغفار هيچ گناهى كبيره نيست و با اصرار هيچ گناهى صغيره نيست.
2509
لا ندم من استشار و لا افتقر من اقتصد.
هر كه مشورت كند پشيمان نشود و هر كه ميانه روى كند فقير نگردد.
2510
لا نعلم شيئا خيرا من ألف مثله إلّا الرّجل المؤمن.
بجز مرد مؤمن چيزى را نمى شناسيم كه از هزار مثل خويش بهتر باشد.
2511
لا همّ إلّا همّ الدّين و لا وجع إلّا وجع العين.
غمى چون غم قرض نيست و دردى چون درد چشم نيست.
2512
لا هجرة بعد الفتح.
پس از فتح (مكه) هجرت
نيست.
2513
لا يؤمن أحدكم حتّى يحبّ لأخيه ما يحبّ لنفسه.
هيچ كس از شما مؤمن نباشد تا هر چه براى خويش مى خواهد براى برادر خويش بخواهد.
2514
لا يؤمن عبد حتّى يحبّ لنفسه من الخير ما يحبّ لأخيه المسلم.
بنده اى مؤمن نباشد تا هر چيزى براى خويش مى خواهد براى برادر مسلمان خويش
بخواهد.
2515
لا يبغي على النّاس إلّا ولد بغيّ و إلّا من فيه عرق منه.
بر مردم ستم نكند جز فرزند زنا كار يا كسى كه رگى از زنا كار دارد.
2516
لا يبلغ العبد أن يكون من المتّقين حتّى يدع ما لا بأس به حذرا لما به البأس.
بنده بمقام پرهيزگارى نرسد تا از آنچه مباح است از بيم آنچه مباح نيست، صرف نظر
كند.
2517
لا يبلغ العبد حقيقة الإيمان حتّى يحزن من لسانه.
بنده بحقيقت ايمان نرسد تا زبان خويش نگهدارد.
2518
لا يبلغ العبد حقيقة الإيمان حتّى يعلم أنّ ما أصابه لم يكن ليخطئه و ما أخطأه
لم يكن ليصيبه.
بنده بحقيقت ايمان نرسد تا بداند كه آنچه بدو رسيده نميشد نرسد و آنچه بدو
نرسيده نميشد برسد.
2519
لا يتجالس قوم إلّا بالأمانة.
هيچ گروهى جز به اعتماد متبادل مجالست نتوانند كرد.
2520
لا يتكلّفنّ أحد لضيفه ما لا يقدر.
هيچ كس نبايد آنچه را قدرت ندارد بتكلف براى مهمان فراهم كند.
2521
لا يتمنّي أحدكم الموت أمّا محسنا فلعلّه يزداد و أمّا مسيئا فلعلّه يستعتب.
هيچ يك از شما آرزوى مرگ نكند اگر نكوكار است شايد نيكى فزون كند و اگر بدكار
است شايد راه رضا سپرد.
2522
لا يتمنّينّ أحدكم الموت لضرّ نزل به.
هيچ كس نبايد از مشقتى كه بدو رسيده آرزوى مرگ كند.
2523
لا يجلس الرّجل بين الرّجل و ابنه في المجلس.
مرد نبايد در مجلس ميان ديگرى و فرزندش بنشيند.
2524
لا يحتكر إلّا خاطئ.
جز خطاكار احتكار نمى كند.
2525
لا يحلّ الصّدقة لغنىّ و لا لذي مرّة قويّ.
صدقه گرفتن بر غنى روا نيست و نيز براى آنكه طبعى نيرومند دارد.
2526
لا يحلّ لمسلم أن يروع مسلما.
روا نيست كه مسلمانى مسلمان ديگر را بترساند.
2527
لا يحملنّكم استبطاء أمر على استعجاله فإنّ اللَّه عزّ و جلّ لا يعجل بعجلة
أحد.
تصور تأخير كارى وادارتان نكند كه آن را بشتاب خواهيد كه خداى عز و جل از عجله
كسى عجله نمى كند.
2528
لا يخلونّ رجل بامرأة فإنّ ثالثهما الشّيطان.
مرد نبايد با زن بخلوت نشيند كه سوميشان شيطان است.
2529
لا يدخل الجنّة إلّا رحيم.
هر كه رحم ندارد ببهشت نرود.
2530
لا يدخل الجنّة خبّ و لا بخيل.
حيله گر و بخيل ببهشت نمى روند.
2531
لا يدخل الجنّة سيّئ الملكة.
بدخوى ببهشت نميرود.
2532
لا يدخل الجنّة عبد لا يأمن جاره بوائقه.
بنده اى كه همسايه از شرش در امان نباشد ببهشت نمى رود.
2533
لا يدخل الجنّة قاطع رحم.
هر كه پيوند خويشان ببرد ببهشت نرود.
2534
لا يدخل الجنّة قتات.
دروغ زن ببهشت نمى رود.
2535
لا يرحم اللَّه من لا يرحم النّاس.
خدا بكسى كه بمردم رحم نكند رحم نمى كند.
2536
لا يردّ الرّجل هديّة أخيه فإن وجد فليكافئه.
هيچ كس نبايد هديه برادرش را رد كند اگر توانست عوض آن دهد.
2537
لا يردّ القضاء إلّا الدّعاء و لا يزيد في العمر إلّا البرّ.
قضا جز بدعا دفع نشود و چيزى جز نيكوكارى عمر را افزون نكند.
2538
لا يزال العبد في صلاة ما- انتظر الصّلوة.
بنده مادام كه منتظر نماز است در حال نماز است.
2539
لا يزال المسروق منه في تهمة من هو بري
ء منه حتّى يكون أعظم جرما من السّارق.
دزد زده آنقدر كسانى را كه از دزدى بى خبرند تهمت مى زند كه گناه او از دزد
بيشتر مى شود.
2540
لا يزداد الأمر إلّا شدّة و لا الدّنيا إلّا إدبارا و لا النّاس إلّا شحّا.
در كارها جز سختى نميافزايد و دنيا جز به ادبار نمى گرايد و مردم پيوسته بخيلتر
مى شوند.
2541
لا يستر عبد عبدا في الدّنيا إلّا ستره اللَّه يوم القيمة.
هر بنده اى كه در دنيا براى ديگرى راز پوشى كند، روز قيامت خدا راز پوش وى شود.
2542
لا يستقيم إيمان عبد حتّى يستقيم قلبه و لا يستقيم قلبه حتّى يستقيم لسانه.
ايمان بنده به استقامت نيايد تا قلب وى به استقامت گرايد و قلب وى به استقامت
نگرايد تا زبان وى به استقامت آيد.
2543
لا يستكمل أحدكم حقيقة الإيمان حتّى يخزن لسانه.
هيچ كس از شما حقيقت ايمان را كامل نكند مگر آنكه زبان خويش نگهدارد.
2544
لا يستكمل العبد الإيمان حتّى يكون فيه ثلاث خصال الإنفاق من الإقتار و
الإنصاف من نفسه و بذل السّلام.
تا سه صفت در بنده اى نباشد ايمان وى كامل نشود صدقه دادن در تنگ دستى و انصاف
دادن به
ضرر خويش و سلام بسيار كردن.
2545
لا يشبع المؤمن دون جاره.
مؤمن نبايد بدون همسايه خود سير شود.
2546
لا يشبع عالم من علمه حتّى يكون منتهاه الجنّة.
عالم از علم خويش سير نگردد تا سرانجام ببهشت رسد.
2547
لا يشكر اللَّه من لا يشكر النّاس.
هر كه شكر مردم ندارد شكر خدا نگزارد.
2548
لا يصلح الملق إلّا للوالدين و الإمام العادل لا تصلح الصّنيعة إلّا عند ذي
حسب أو دين.
تملق گفتن جز از پدر و مادر و پيشواى عادل روا نباشد و نكوئى جز پيش شرافتمند و
ديندار بثمر نرسد.
2549
لا يغني حذر عن قدر.
احتياط چاره تقدير نمى كند.
2550
لا يفتك مؤمن.
مؤمن بكمين خون كس نريزد.
2551
لا يفلح قوم تملكهم امرأة.
گروهى كه زمامدارشان زن است رستگارى نه بينند.
2552
لا يلدغ المؤمن من جحر مرّتين.
مؤمن از يك سوراخ دو بار گزيده نمى شود.
2553
لا يقبل إيمان بلا عمل و لا عمل بلا إيمان.
ايمان بى عمل و عمل بى ايمان پذيرفته نيست.
2554
لا يموتنّ أحد إلّا و هو يحسن الظّنّ باللَّه.
هر كه مى ميرد بايد بخداوند خوش گمان باشد.
2555
لا ينبغي لذى الوجهين أن يكون أمينا عند اللَّه.
دو رو نزد خدا مورد اعتماد نيست.
2556
لا ينبغي للصّديق أن يكون لعّانا.
سزاوار نيست كه مرد راستى پيشه لعنت گر باشد.
2557
لا ينبغي لمؤمن أن يذلّ نفسه.
شايسته مؤمن نيست كه خويشتن را خوار كند.
2558
لا يهلك النّاس حتّى يعذروا من أنفسهم.
مردم هلاك نمى شوند مگر وقتى كه حجت بر ايشان تمام شود.
2559
لا يهوى الضّالّ إلّا ضالّ.
گمراه را بجز گمراه دوست ندارد.
2560
ما وقى به المرء عرضه كتب له به صدقة.
بعوض چيزى كه انسان آبروى خويش بدان محفوظ دارد براى او صدقه اى نويسند.
2561
ما كانت فرحة إلّا تبعتها ترحة.
مسرتى نيست كه كدورتى به دنبال نداشته باشد.
2562
ما مثلي و مثل الدّنيا إلّا كراكب قال في ظلّ شجرة في يوم حارّ ثمّ راح و
تركها.
حكايت من و دنيا چون سوارى است كه روز گرمى در سايه درختى بخوابد آنگاه برود و
آن را بگذارد
2563
ما من عبد يسترغيه اللَّه رعيّة ثمّ يموت يوم يموت غاشا لرعيّته إلّا حرّم
اللَّه عليه الجنّة.
هر بنده اى كه خدا رعيتى را به رعايت او سپارد و نميرد و با رعيت خويش فريبكارى
كرده باشد خدا بهشت را بر او حرام كند.
2564
ما من جرعة أحبّ إلى اللَّه من جرعة غيظ كظمها رجل أو جرعة صبر على مصيبة و ما
من قطرة أحبّ إلى اللَّه من قطرة دمع أهريقت من خشية اللَّه و قطرة دم أهريقت في
سبيل اللَّه.
هيچ جرعه اى نزد خدا از جرعه خشمى كه مردى فرو برد يا جرعه
صبرى كه بر مصيبت نوشد محبوب تر نيست و هيچ قطره اى نزد خدا از قطره اشگى كه از ترس
خدا ريخته شود يا قطره خونى كه در راه خدا ريخته شود محبوبتر نيست.
2565
ما ذئبان ضاريان في زريبة غنم بأسرع فيها من حبّ الشّرف و المال في دين المرء
المسلم.
دو گرگ گرسنه در آغل براى
گوسفندان خطرناكتر از حب جاه و مال براى دين مرد مسلمان نيست
2566
ما طلعت شمس قطّ إلّا بجنبيها ملكان يقولان اللّهمّ عجّل لمنفق خلفا و عجّل
لممسك تلفا.
هر بار كه خورشيد طلوع مى كند دو فرشته از دو سوى آن گويند خدايا انفاق گر را
زودتر عوض ده و بخيل را زودتر آفتى ده.
2567
ما ينتظر أحدكم من الدّنيا إلّا غنى مطغيا أو فقرا منسيا أو مرضا مفسدا أو
هرما مفنّدا أو موتا مجهزا.
از دنيا چه انتظار داريد، جز غنائى كه طغيان آرد يا فقرى كه نسيان آرد يا مرضى
كه فساد آرد يا پيريى كه زبونى آرد يا مرگى
كه به سرعت از پا درآرد.
2568
ما استرذل اللَّه عبدا إلّا حطّ عنه العلم و الأدب.
خدا بنده اى را پست نشمارد مگر آنكه علم و ادب را از او فرو گذارد.
2569
ما أكرم شابّ شيخا لسنّه إلّا قيّض اللَّه عند سنّه من يكرمه.
هر جوانى كه پيرى را براى سنش گرامى دارد خدا هنگام پيرى وى يكى را بيارد كه وى
را گرامى دارد.
2570
ما شقى عبد قطّ بمشورة و ما سعد باستغناء برأي.
هيچ كس از مشورت بدبخت نشد و از خود رايى خوشبخت نشد.
2571
ما أصرّ من استغفر و لو عاد في اليوم سبعين مرّة.
هر كه استغفار كند بر گناه اصرار نكرده و اگر چه در يك روز هفتاد بار بگناه باز
گردد.
2572
ما ترك بعدي فتنة أضرّ على الرّجال من النّساء.
پس از من براى مردان فتنه اى زيان انگيزتر از زنان نخواهد بود.
2573
ما ملأ آدمي وعاء شرّا من بطن.
انسان ظرفى بدتر از شكم پر نكند.
2574
ما من أحد أفضل عند اللَّه من إمام إن قال صدق و إن حكم عدل.
هيچ كس نزد خدا از پيشوائى كه
چون گويد راست گويد و چون حكم كند عدالت كند برتر نيست.
2575
ما من حلال أبغض إلى اللَّه من الطّلاق.
هيچ حلالى نزد خدا مبغوضتر از طلاق نيست.
2576
ما من رجل من المسلمين أعظم أجرا من وزير صالح مع إمام يطيعه و يأمره بذات
اللَّه.
پاداش هيچ يك از مسلمانان از وزير شايسته اى كه با پيشوائى باشد و او را اطاعت
كند و بفرمان خدا وادارد بزرگتر نيست.
2577
ما عبد اللَّه بشي ء أفضل من فقه في الدّين.
هيچ عبادتى بهتر از دانا شدن در كار دين نيست.
2578
ما الدّنيا في الآخرة إلّا كما يجعل أحدكم إصبعه السّبّابة في اليمّ فلينظر بم
يرجع.
دنيا نسبت بآخرت چنانست كه يكى تان انگشت بزرگ خويش را به دريا نهد بنگرد از
دريا چه بر ميدارد.
2579
ما تقرّب العبد إلى اللَّه بشي ء أفضل من سجود خفيّ.
هيچ كس بچيزى بهتر از سجده نهان بخدا تقرب نمى جويد.
2580
ما من شي ء أطيع اللَّه فيه بأعجل ثوابا من صلة الرّحم و ما من عمل يعصى
اللَّه فيه بأعجل عقوبة من بغي.
هيچ اطاعتى را كه براى خدا كرده باشند زودتر از پيوند خويشان ثواب ندهند و هيچ
معصيتى را زودتر از ستمگرى عقاب نكنند.
2581
ما قلّ و كفى خير ممّا كثر و ألهى.
اندكى كه كفايت كند بهتر از بسيارى كه مايه بطالت شود.
2582
ما نحل والد ولده أفضل من أدب حسن.
هيچ پدرى مالى بهتر از ادب نيك بفرزند خود نداده است.
2583
ما من عمل أفضل من إشباع كبد جائع.
هيچ كارى بهتر از سير كردن شكم گرسنه نيست.
2584
ما خالطت الصّدقة مالا إلّا أهلكته.
صدقه بمالى نياميزد مگر آن را نابود كند.
2585
ما من مؤمن إلّا و له ذنب يصيبه الفينة بعد الفينة لا يفارقه حتّى يفارق
الدّنيا.
هيچ مؤمنى نيست مگر گناهى دارد كه گاه بگاه آن را مرتكب شود و از آن دورى نكند
تا از دنيا برود.
2586
ما كان الرّفق في شي ء قطّ إلّا زانه و ما كان الخرق في شي ء قطّ إلّا شانه.
مدارا در هر چه باشد آن را زينت دهد و خشونت در هر چه باشد آن را خوار كند.
2587
ما ستر اللَّه على عبد في الدّنيا ذنبا فيعيّره به يوم القيمة.
وقتى خدا در دنيا گناه بنده اى را بپوشانيد در آخرت وى را بدان سرزنش نخواهد
كرد.
2588
ما صلّت امرأة صلاة أحبّ إلى اللَّه من صلاتها في أشدّ بيتها ظلمة.
نمازى كه زن در تاريكترين گوشه خانه خود كند از همه نمازهاى او نزد خدا محبوبتر
است.
2589
ما خاب من استخار و لا ندم من استشار و لا آمن بالقرآن من استحلّ محارمه.
هر كه از خدا خير جويد نوميد نشود و هر كه مشورت كند نادم نگردد و هر كه محارم
قرآن را حلال شمارد بقرآن ايمان ندارد.
2590
ما يصيب المؤمن وصب و لا نصب و لا سقم و لا آذى و لا حزن إلّا كفّر اللَّه به
من خطاياه.
رنج و سختى و مرض و آزارى و غمى بمؤمن نرسد مگر خدا در قبال آن از گناهان وى
محو كند.
2591
ما أعزّ اللَّه بجهل قط و لا أذلّ اللَّه بحلم قطّ.
خدا كسيرا به نادانى عزيز ندارد و كسى را ببردبارى ذليل نكند.
2592
ما نقص مال من صدقة و لا عفى رجل عن مظلمة إلّا زاده اللَّه بها عزّا.
هيچ مالى از صدقه كاهش نگيرد و هيچ كس از مظلمه اى نگذرد مگر خدا در قبال آن
عزت وى بيفزايد.
2593
ما رزق العبد رزقا أوسع عليه من الصّبر.
هيچ كس را روزى اى وسيعتر از صبر نداده اند.
2594
ما أنزل اللَّه من داء إلّا أنزل له شفاء.
خدا مرضى نفرستاده جز آنكه شفائى براى آن فرستاده است.
2595
ما استرعى اللَّه عبدا رعيّة فلم يحطها بنصحه إلّا حرّم اللَّه عليه الجنّة.
وقتى خدا رعيتى را برعايت كسى سپارد و او بلوازم خير خواهى رعيت قيام نكند خدا
بهشت را بر او حرام كند.
2596
ما حسن اللَّه خلق عبد و خلقه إلّا استحيا أن يطعم لحمه النّار.
وقتى خدا صورت و سيرت بنده اى را نيكو كند شرم دارد كه گوشت وى را خوراك آتش
كند.
2597
ما أحسن عبد الصّدقة إلّا
أحسن اللَّه الخلافة على تركته
وقتى بنده اى صدقه نيكو دهد خدا سرانجام تركه او را نيكو كند.
2598
ما فتح رجل على نفسه باب مسألة إلّا فتح اللَّه عليه باب فقر.
هيچ كس درى از سؤال بروى خود نگشايد مگر خدا درى از فقر بروى او بگشايد.
2599
ما رأيت مثل النّار نام هاربها و لا مثل الجنّة نام طالبها.
چون جهنم چيزى نديدم كه گريزنده آن خفته باشد و نه چون بهشت كه طالب آن خفته
باشد.
2600
ما زان اللَّه عبدا بزينة أفضل من عفاف في دينه و فرجه.
خدا ببنده خويش زينتى بهتر از عفت در دين و عورتش نداده است.