صَغیرِنا وَکبیرِنا حُرِّنا وَمَمْلوُکنا کذَبَ الْعادِلوُنَ بِاللّهِ وَ ضَلّوُا ضَلالاً
کوچک ما و بزرگ ما را، آزاد ما و برده ما را، دروغ گفتند برگشتگان از خدا و گمراه شدند گمراهى
بَعیداً وَخَسِروُا خُسْراناً مُبیناً اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ
دورى و زیان کردند زیان آشکارى خدایا درود فرست بر محمد و آل محمد
وَاخْتِمْ لى بِخَیرٍ وَاکفِنى ما اَهَمَّنى مِنْ اَمْرِ دُنْیاىَ وَآخِرَتى
و کارم را ختم به خیر کن و کفایت کن آنچه اندیشه ام را به خود مشغول کرده از کار دنیا و آخرتم
وَلاتُسَلِّطْ عَلَىَّ مَنْ لا یرْحَمُنى وَاجْعَلْ عَلَىَّ مِنْکَ واقِیةً باقِیةً وَلا
و مسلط مکن بر من کسى را که به من رحم نکند و بنه بر من از نزد خود نگهبانى همیشگى و
تَسْلُبْنى صالِحَ ما اَنْعَمْتَ بِهِ عَلَىَّ وَارْزُقْنى مِنْ فَضْلِکَ رِزْقاً واسِعاً
از من نعمتهاى شایسته خود را که به من داده اى سلب مفرما و از فضل خویش روزى فراخ
حَلالاً طَیباً اَللّهُمَّ احْرُسْنى بِحَراسَتِکَ وَاحْفَظْنى بِحِفْظِکَ وَاکلاَنى
و حلال و پاکى براى من روزى گردان خدایا به نگهبانى خود مرا نگهبانى فرما و به حفظ خود حفظم کن و در حمایت خود
بِکلائَتِکَ وَارْزُقْنى حَجَّ بَیتِکَ الْحَرامِ فى عامِنا هذا وَفى کلِّ عامٍ
نگاهداریم کن و روزى من کن حج خانه محترمت را در این سال و در هر سال
وَزِیارَةَ قَبْرِ نَبِیکَ وَالاْئِمَّةِ عَلَیهِمُ السَّلامُ وَلا تُخْلِنى یا رَبَّ مِنْ
و زیارت قبر پیغمبرت و قبور ائمه علیهم السلام را و محرومم مکن پروردگارا از
تِلْکَ الْمَشاهِدِ الشَّریفَةِ وَالْمَواقِفِ الْکریمَةِ اَللّهُمَّ تُبْ عَلَىَّ حَتّى
زیارت این مشاهد شریفه و زیارتگاههاى گرامى خدایا توبه ام ده تا
لا اَعْصِیکَ وَاَلْهِمْنِى الْخَیرَ وَالْعَمَلَ بِهِ وَخَشْیتَکَ بِاللَّیلِ وَالنَّهارِ ما
نافرمانیت نکنم و به دلم انداز کار نیک را و عمل بدان و ترست را در شب و روز تا هنگامى که
اَبْقَیتَنى یا رَبَّ الْعالَمینَ اَللّهُمَّ اِنّى کلَّما قُلْتُ قَدْ تَهَیاْتُ وَتَعَبَّاْتُ
در این دنیا زنده ام دارى اى پروردگار جهانیان خدایا من هر زمان پیش خود گفتم که دیگر مهیا و مجهز شده ام
وَقُمْتُ لِلصَّلوةِ بَینَ یدَیکَ وَناجَیتُکَ اَلْقَیتَ عَلَىَّ نُعاساً اِذا اَنَا
و برخاستم براى خواندن نماز در برابرت و با تو به راز پرداختم تو بر من چُرت و پینکى را مسلط کردى در آن هنگامى که
صَلَّیتُ وَسَلَبْتَنى مُناجاتَکَ اِذا اَنَا ناجَیتُ مالى کلَّما قُلْتُ قَدْ
داخل نماز شدم و حال مناجات را از من گرفتى در آن وقتى که به راز و نیاز پرداختم ، مرا چه شده است که هرگاه با خود گفتم
صَلَُحَتْ سَریرَتى وَقَرُبَ مِنْ مَجالِسِ التَّوّابینَ مَجْلِسى عَرَضَتْ
باطن و درونم نیکو شده و نزدیک شده از مجالس توبه کنندگان مجلس من ، گرفتارى
لى بَلِیةٌ اَزالَتْ قَدَمى وَحالَتْ بَینى وَبَینَ خِدْمَتِکَ سَیدى لَعَلَّکَ عَنْ
و پیش آمدى برایم رخ داده که پایم لغزش پیدا کرده و میان من و خدمتگذاریت حائل گشته اى آقاى من شاید مرا از دَرِ
بابِکَ طَرَدْتَنى وَعَنْ خِدْمَتِکَ نَحَّیتَنى اَوْ لَعَلَّکَ رَاَیتَنى مُسْتَخِفّاً
خانه ات رانده اى و از خدمتت دورم کرده اى یا شاید دیده اى سبک شمارم
بِحَقِّکَ فَاَقْصَیتَنى اَوْ لَعَلَّکَ رَاَیتَنى مُعْرِضاً عَنْکَ فَقَلَیتَنى اَوْ لَعَلَّکَ
حقّت را پس دورم کرده اى یا شاید دیده اى از تو رو گردانده ام پس خشمم کرده اى یا شاید مرا
وَجَدْتَنى فى مَقامِ الْکاذِبینَ فَرَفَضْتَنى اَوْ لَعَلَّکَ رَاَیتَنى غَیرَ شاکرٍ
در جایگاه دروغگویانم دیده اى پس رهایم کرده اى یا شاید دیده اى سپاسگزار
لِنَعْمآئِکَ فَحَرَمْتَنى اَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنى مِنْ مَجالِسِ الْعُلَمآءِ فَخَذَلْتَنى
نعمتهایت نیستم پس محرومم ساخته اى یا شاید مرا در مجلس علماء نیافته اى پس خوارم کرده اى
اَوْ لَعَلَّکَ رَاَیتَنى فِى الْغافِلینَ فَمِنْ رَحْمَتِکَ آیسْتَنى اَوْ لَعَلَّکَ
یا شاید مرا در زمره غافلانم دیده اى پس از رحمت خویش بى بهره ام کرده اى یا شاید
رَاَیتَنى آلِفَ مَجالِسِ الْبَطّالینَ فَبَینى وَبَینَهُمْ خَلَّیتَنى اَوْ لَعَلَّکَ لَمْ
مرا ماءنوس با مجالس بیهوده گذرانم دیده اى پس مرا به آنها واگذاشته اى یا شاید
تُحِبَّ اَنْ تَسْمَعَ دُعآئى فَباعَدْتَنى اَوْ لَعَلَّکَ بِجُرْمى وَجَریرَتى
دوست نداشتى دعایم را بشنوى پس از درگاهت دورم کرده اى یا شاید به جرم و گناهم کیفرم داده اى
کافَیتَنى اَوْ لَعَلَّکَ بِقِلَّةِ حَیآئى مِنْکَ جازَیتَنى فَاِنْ عَفَوْتَ یا رَبِّ
یا شاید به بى شرمیم مجازاتم کرده اى پس اگر از من بگذرى پروردگارا
فَطالَ ما عَفَوْتَ عَنِ الْمُذْنِبینَ قَبْلى لاِنَّ کرَمَکَ اَىْ رَبِّ یجِلُّ عَنْ
بجاست چون بسیار اتفاق افتاده که از گنهکاران پیش از من گذشته اى زیرا کرم تو پروردگارا برتر از
مُکافاتِ الْمُقَصِّرینَ وَاَنَا عائِذٌ بِفَضْلِکَ هارِبٌ مِنْکَ اِلَیکَ مُتَنَجِّزٌ ما
کیفر کردن تقصیرکاران است و من پناهنده به فضل توام و از ترس تو بسوى خودت گریخته ام و درخواست
وَعَدْتَ مِنَ الصَّفْحِ عَمَّنْ اَحْسَنَ بِکَ ظَنّاً اِلهى اَنْتَ اَوْسَعُ فَضْلاً
انجام وعده ات را در چشم پوشى از کسى که خوش گمان به تو است دارم خدایا تو فضلت و سیعتر
وَاَعْظَمُ حِلْماً مِنْ اَنْ تُقایسَنى بِعَمَلى اَوْ اَنْ تَسْتَزِلَّنى بِخَطیئَتى وَما
و بردباریت بزرگتر از آنست که مرا به کردارم بسنجى یا اینکه مرا به خطایم بلغزانى و چه
اَنَا یا سَیدى وَما خَطَرى هَبْنى بِفَضْلِکَ سَیدى وَتَصَدَّقْ عَلَىَّ
هستم من اى آقاى من و چه ارزشى دارم ؟ مرا به فضل خویش ببخش اى آقاى من و بر من
بِعَفْوِکَ وَجَلِّلْنى بِسَِتْرِکَ وَاعْفُ عَنْ تَوْبیخى بِکرَمِ وَجْهِکَ سَیدى
با عفو خود نیکى کن و با پرده پوشیت بپوشانم و درگذر از سرزنش کردنم به بزرگوارى ذاتت آقاى من
اَنَا الصَّغیرُ الَّذى رَبَّیتَهُ وَاَنَا الْجاهِلُ الَّذى عَلَّمْتَهُ وَاَنَا الضّآلُّ الَّذى
من همان بنده خردسالى هستم که پروریدى و همان نادانى هستم که دانایش کردى و همان گمراهى هستم که
هَدَیتَهُ وَاَنَاالْوَضیعُ الَّذى رَفَعْتَهُ وَاَنَا الْخآئِفُالَّذى آمَنْتَهُ وَالْجایعُ
راهنماییش کردى و همان پستى هستم که بلندش کردى و همان ترسانى هستم که امانش دادى و گرسنه اى هستم
الَّذى اَشْبَعْتَهُ وَالْعَطْشانُ الَّذى اَرْوَیتَهُ وَالْعارِى الَّذى کسَوْتَهُ
که سیرش کردى و تشنه اى هستم که سیرابش کردى و برهنه اى هستم که پوشاندیش
وَالْفَقیرُ الَّذى اَغْنَیتَهُ وَالضَّعیفُ الَّذى قَوَّیتَهُ وَالذَّلیلُ الَّذى اَعْزَزْتَهُ
و ندارى هستم که دارایش کردى و ناتوانى هستم که نیرومندش کردى و خوارى هستم که عزیزش کردى
وَالسَّقیمُ الَّذى شَفَیتَهُ وَالسّآئِلُ الَّذى اَعْطَیتَهُ وَالْمُذْنِبُ الَّذى
و دردمندى هستم که درمانش کردى و خواهنده اى هستم که عطایش کردى و گنهکارى هستم که
سَتَرْتَهُ وَالْخاطِئُ الَّذى اَقَلْتَهُ وَاَنَاالْقَلیلُ الَّذى کثَّرْتَهُ وَالْمُسْتَضْعَفُ
گناهانش را پوشاندى و خطاکارى هستم که از او گذشتى و اندکى هستم که بسیارش کردى و خوارشمرده اى هستم
الَّذى نَصَرْتَهُ وَاَنَا الطَّریدُالَّذى آوَیتَهُ اَنَا یا رَبِّ الَّذى لَمْ اَسْتَحْیکَ
که یاریش کردى و آواره اى هستم که جا و ماءوایش دادى منم پروردگارا آن کسى که در خلوت از تو شرم نکردم
فِى الْخَلاَّءِ وَلَمْ اُر اقِبْکَ فِى الْمَلاَّءِ اَنَا ص احِبُ الدَّو اهِى الْعُظْمى اَنَا
و در آشکارا هم رعایت تو را نکردم منم صاحب مصیبتها و ماجراهاى بزرگ منم
الَّذى عَلى سَیدِهِ اجْتَرى اَنَا الَّذى عَصَیتُ جَبّارَ السَّمآءِ اَنَا الَّذى
کسى که بر آقاى خود دلیرى کرده منم کسى که نافرمانى برپادارنده آسمانها را کرده ام منم کسى که
اَعْطَیتُ عَلى مَعاصِى الْجَلیلِ الرُّشا اَنَا الَّذى حینَ بُشِّرْتُ بِها
براى نافرمانیهاى بزرگى که کرده ام رشوه داده ام منم آن کسى که هرگاه نوید گناهى رابه من مى دادند
خَرَجْتُ اِلَیها اَسْعى اَنَا الَّذى اَمْهَلْتَنى فَمَا ارْعَوَیتُ وَسَتَرْتَ عَلىَّ
بسویش شتابان مى رفتم منم که مهلتم دادى ولى من به خود نیامدم و بر من پوشاندى
فَمَا اسْتَحْییتُ وَعَمِلْتُ بِالْمَعاصى فَتَعَدَّیتُ وَاَسْقَطْتَنى مِنْ عَینِکَ
ولى من شرم نکردم و نافرمانیها کردم و از حدّ گذراندم و از چشم خود مرا انداختى و من اعتنا نکردم
فَما بالَیتُ فَبِحِلْمِکَ اَمْهَلَتْنى وَبِسِتْرِکَ سَتَرْتَنى حَتّى کاَنَّکَ اَغْفَلْتَنى
پس باز هم به بردباریت مهلتم دادى و به پرده پوشیت مرا پوشاندى تا بدانجا که گویا از یاد من بیرون رفتى
وَمِنْ عُقوُباتِ الْمَعاصى جَنَّبْتَنى حَتّى کاَنَّکَ اسْتَحْییتَنى اِلهى لَمْ
و از کیفرهاى گناهان مرا دور داشتى تا به حدى که گویا از من شرم کردى خدایا در
اَعْصِکَ حینَ عَصَیتُکَ وَاَنَا بِرُبوُبِیتِکَ جاحِدٌ وَلا بِاَمْرِکَ مُسْتَخِفُّ
هنگام گناه که من نافرمانیت کردم نه از باب این بود که پروردگاریت را منکر بودم و یا دستورت را سبک شمردم
وَلا لِعُقوُبَتِکَ مُتَعَرِّضٌ وَلا لِوَعیدِکَ مُتَهاوِنٌ لکنْ خَطَّیئَةٌ عَرَضَتْ
و یا خود را در معرض کیفرت درآوردم و یا تهدیدهاى تو را بى ارزش فرض کردم بلکه گناهى بود که پیش آمد
وَسَوَّلَتْ لى نَفْسى وَغَلَبَنى هَواىَ وَاَعانَنى عَلَیها شِقْوَتى وَغَرَّنى
و نفس سرکش نیز آنرا آراست و هواى نفس نیز چیره شد و بدبختى هم کمک کرد و پرده آویخته
سِتْرُکَ الْمُرْخى عَلَىَّ فَقَدْ عَصَیتُکَ وَخالَفْتُکَ بِجَهْدى فَالاّْنَ مِنْ
(پرده پوشى تو) هم مرا مغرور کرد و در نتیجه تا آنجا که مى توانستم در نافرمانى و مخالفت تو کوشیدم ولى اکنون کیست که
عَذابِکَ مَنْ یسْتَنْقِذُنى وَمِنْ اَیدِى الْخُصَمآءِ غَداً مَنْ یخَلِّصُنى
از عذاب تو مرا نجات دهد و از دست دشمنان در فرداى قیامت چه کسى خلاصم کند
وَبِحَبْلِ مَنْ اَتَّصِلُ اِنْ اَنْتَ قَطَعْتَ حَبْلَکَ عَنّى فَواسَوْ اَتا عَلى ما
و به ریسمان چه کسى چنگ زنم اگر تو رشته خود را از من قطع کنى پس چه رسوایى است براى من
اَحْصى کتابُکَ مِنْ عَمَلِى الَّذى لَوْلا ما اَرْجوُ مِنْ کرَمِکَ وَسَعَةِ
بر آنچه نامه تو از عمل من شماره و احصاء کرده که اگر امید من به کرمت و وسعت
رَحْمَتِکَ وَنَهْیکَ اِیاىَ عَنِ الْقُنوُطِ لَقَنَطْتُ عِنْدَما اَتَذَکرُها یا خَیرَ
رحمتت نبود و از ناامید شدن بازم نمى داشتى به محض آنکه به یاد آنها مى افتادم یکسره ناامید مى شدم اى بهترین
مَنْ دَعاهُ داعٍ وَاَفْضَلَ مَنْ رَجاهُ راجٍ اَللّهُمَّ بِذِمَّةِ الاِسْلامِ اَتَوَسَّلُ
کسى که خواندش خواننده اى و برترین کسى که امیدش دارد امیدوارى خدایا به پیمان اسلام به درگاهت توسل جویم
اِلَیکَ وَبِحُرْمَةِ الْقُرْآنِ اَعْتَمِدُ اِلَیکَ وَبِحُبِّى النَّبِىَّ الاُْمِّىَّ الْقُرَشِىَّ
و به حرمت قرآن بر تو اعتماد کنم و به دوستى و محبتى که به پیامبر امّى قرشى
الْهاشِمِىَّ الْعَرَبِىَّ التِّهامِىَّ الْمَکىَّ الْمَدَنِىَّ اَرْجوُ الزُّلْفَةَ لَدَیکَ فَلا
هاشمى عربى تهامى مکى مدنى دارم امید تقرب به تو را دارم پس تو انس ایمانى مرا مبدّل به
توُحِشِ اسْتیناسَ ایمانى وَلا تَجْعَلْ ثَوابى ثَوابَ مَنْ عَبَدَ سِواکَ
وحشت مکن و پاداشم را پاداش آن کس که جز تو را پرستیده قرار مده
فَاِنَّ قَوْماً آمَنوُا بِاَلْسِنَتِهِمْ لِیحْقِنوُا بِهِ دِمآئَهُمْ فَاَدْرَکوُا ما اَمَّلوُا وَاِنّا
زیرا مردمى بودند که به زبان ایمان آوردند تا بدان وسیله خون خود را حفظ کنند و بدین مقصود هم رسیدند ولى ما
آمَنّا بِکَ بِاَلْسِنَتِنا وَقُلوُبِنا لِتَعْفُوَ عَنّا فَاَدْرِکنا ما اَمَّلْنا وَثَبِّتْ رَجائَکَ
به دل و زبان به تو ایمان آوردیم تا از ما بگذرى پس ما را هم به مقصودمان برسان و امیدت را
فى صُدوُرِنا وَلا تُزِغْ قُلوُبَنا بَعْدَ اِذْ هَدَیتَنا وَهَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ
در دلهاى ما ثابت و محکم فرما و منحرف مساز دلهاى ما را پس از آنکه هدایتمان کردى و ببخش بما از نزد خود
رَحْمَةً اِنَّکَ اَنْتَ الْوَهّابُ فَوَعِزَّتِکَ لَوِ انْتَهَرْتَنى ما بَرِحْتُ مِنْ بابِکَ
رحمتى که براستى تویى بسیار بخشنده به عزتت سوگند اگر برانیم من هرگز از در خانه ات برنخیزم
وَلا کفَفْتُ عَنْ تَمَلُّقِکَ لِما اُلْهِمَ قَلْبى مِنَ الْمَعْرِفَةِ بِکرَمِکَ وَسَعَةِ
و دست از تملق و چاپلوسیت برندارم چون شناسایى کرمت و رحمت وسیعت به دلم الهام شده ،
رَحْمَتِکَ اِلى مَنْ یذْهَبُ الْعَبْدُ اِلاّ اِلى مَوْلاهُ وَاِلى مَنْ یلْتَجِئُ
بنده به نزد چه کسى رود جز به درگاه مولایش و
الْمَخْلوُقُ اِلاّ اِلى خالِقِهِ اِلهى لَوْ قَرَنْتَنى بِالاْصْفادِ وَمَنَعْتَنى سَیبَکَ
مخلوق به که پناهنده شود جز به خالقش خدایا اگر مرا به زنجیر و بند گرفتارم کنى
مِنْ بَینِ الاْشْهادِ وَدَلَلْتَ عَلى فَضایحى عُیوُنَ الْعِبادِ وَاَمَرْتَ بى
و بازدارى از من عطایت را در میان انظار مردم و رسواییهایم را به چشم بندگانت آرى و دستور بردنم را
اِلَى النّارِ وَحُلْتَ بَینى وَبَینَ الاْبْرارِ ما قَطَعْتُ رَجآئى مِنْکَ وَما
بسوى دوزخ صادر کنى و میان من و نیکان حائل گردى من هرگز امیدم را از تو قطع نخواهم کرد و
صَرَفْتُ تَاْمیلى لِلْعَفْوِ عَنْکَ وَلا خَرَجَ حُبُّکَ مِنْ قَلْبى اَنَا لا اَنْسى
آرزومندیم را از عفو تو بازنگردانم و بیرون نرود محبتت از دلم و من
اَیادِیکَ عِنْدى وَسَِتْرَکَ عَلَىَّ فى دارِ الدُّنْیا سَیدى اَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیا
نعمتهایى که در دنیا به من دادى و پرده پوشیهایت را فراموش نمى کنم اى آقاى من محبت دنیا را
مِنْ قَلْبى وَاجْمَعْ بَینى وَبَینَ الْمُصْطَفى وَآلِهِ خِیرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ
از دلم بیرون کن و جمع کن میان من و میان (پیامبرت حضرت ) مصطفى و آلش برگزیدگان خلقت
وَخاتَمِ النَّبِیینَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَیهِ وَآلِهِ وَانْقُلْنى اِلى دَرَجَةِ الَّتوْبَةِ
و خاتم پیمبران محمد صلى الله علیه و آله و مرا به درجه توبه و بازگشت
اِلَیکَ وَاَعِنّى بِالْبُکآءِ عَلى نَفْسى فَقَدْ اَفْنَیتُ بِالتَّسْویفِ وَ الاْمالِ
بسویت برسان و یاریم ده به گریه کردن بر خویشتن زیرا که من عمرم را به امروز و فردا کردن و آرزوها
عُمْرى وَقَدْ نَزَلْتُ مَنْزِلَةَ الاْیسینَ مِنْ خَیرى فَمَنْ یکوُنُ اَسْوَءَ حالاً
گذراندم و درآمده ام در جایگاه ناامیدان از خیر خودم پس کیست که بدحال تر از من باشد
مِنّى اِنْ اَنَا نُقِلْتُ عَلى مِثْلِ حالى اِلى قَبْرى لَمْ اُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتى وَلَمْ
اگر من بر این حال بسوى قبرم منتقل گردم زیرا که آماده اش نکرده ام براى خوابیدنم
اَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصّالِحِ لِضَجْعَتى وَمالى لا اَبْکى وَلا اَدْرى اِلى ما
و فرش نکرده ام آنرا به عمل صالح براى آرمیدنم و چرا گریه نکنم در صورتى که نمى دانم به چه سرنوشتى
یکوُنُ مَصیرى وَاَرى نَفْسى تُخادِعُنى وَاَیامى تُخاتِلُنى وَقَدْ
دچار گردم من نفس خود را چنان بینم که با من نیرنگ زند و روزگارم را که مرا بفریبد
خَفَقَتْ عِنْدَ رَاْسى اَجْنِحَةُ الْمَوْتِ فَمالى لا اَبْکى اَبْکى لِخُروُجِ
در حالى که مرگ بالهاى خود را بر سرم گسترده پس چرا گریه نکنم ؟ گریه کنم براى جان دادنم
نَفْسى اَبْکى لِظُلْمَةِ قَبْرى اَبْکى لِضیقِ لَحَدى اَبْکى لِسُؤ الِ مُنْکرٍ
گریه کنم براى تاریکى قبرم گریه کنم براى تنگى لحدم گریه کنم براى سؤ ال نکیر
وَنَکیرٍ اِیاىَ اَبْکى لِخُروُجى مِنْ قَبْرى عُرْیاناً ذَلیلاً حامِلاً ثِقْلى
و منکر از من گریه کنم براى بیرون آمدنم از قبر برهنه و خوار که بار سنگینم را
عَلى ظَهْرى اَنْظُرُ مَرَّةً عَنْ یمینى وَاُخْرى عَنْ شِمالى اِذِ الْخَلائِقُ
به پشتم بار کرده یکبار از طرف راستم بنگرم و بار دیگر از طرف چپ و هریک از خلایق را
فى شَاْنٍ غَیرِ شَاْنى لِکلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یوْمَئِذٍ شَاْنٌ یغْنیهِ وُجوُهٌ
در کارى غیر از کار خود ببینم براى هر یک از آنها در آن روز کارى است که به خود مشغولش دارد چهره هایى
یوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ضاحِکةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ وَوُجوُهٌ یوْمَئِذٍ عَلَیها غَبَرَةٌ
در آن روز گشاده و خندان و شادمانند و چهره هایى در آن روز غبارآلود است و سیاهى و خوارى آنها را
تَرْهَقُها قَتَرَةٌ وَذِلَّةٌ سَیدى عَلَیکَ مُعَوَّلى وَمُعْتَمَدى وَرَجآئى
فراگرفته اى آقاى من بر تو است تکیه و اعتماد و امید
وَتَوَکلى وَبِرَحْمَتِکَ تَعَلُّقى تُصیبُ بِرَحْمَتِکَ مَنْ تَشآءُ وَتَهْدى
و توکلم و به رحمت تو آویخته ام ، به رحمت خود رسانى هرکه را خواهى و به کرامتت راهنمایى کنى
بِکرامَتِکَ مَنْ تُحِبُّ فَلَکَ الْحَمْدُ عَلى ما نَقَّیتَ مِنَ الشِّرْکِ قَلْبى
هر که را دوست دارى پس ستایش تو را است بر اینکه دلم را از آلودگى شرک پاک کردى
وَلَکَ الْحَمْدُ عَلى بَسْطِ لِسانى اَفَبِلِسانى هذَا الْکالِّ اَشْکرُکَ اَمْ
و براى تو است ستایش براى باز کردنت زبانم را، آیا به این زبان کندم سپاس تو را گویم یا
بِغایةِ جَُهْدى فى عَمَلى اُرْضیکَ وَما قَدْرُ لِسانى یا رَبِّ فى جَنْبِ
با نهایت کوششم در کردارم تو را خوشنود سازم ؟ و چه ارزشى دارد زبانم پروردگارا در برابر
شُکرِک وَما قَدْرُ عَمَلى فى جَنْبِ نِعَمِک وَاِحْسانِک[اِلَىَّ]اِلهى اِنَّجوُدَک
سپاس تو و چه ارزشى دارد کردارم در کنار نعمتهایت و احسانى که به من کردى خدایا براستى بخشش تو
بَسَطَ اَمَلى وَشُکرَک قَبِلَ عَمَلى سَیدى اِلَیک رَغْبَتى وَاِلَیک رَهْبَتى
آرزویم را گسترانید و شکر تو کردارم را پذیرفت آقاى من اشتیاق من بسوى تو است و هراسم از تو است
وَاِلَیک تَاْمیلى وَقَدْ ساقَنى اِلَیک اَمَلى وَعَلَیک یا واحِدى عَکفَتْ
و آرزو و امیدم بسوى تو است و آرزویم مرا بسوى تو کشانده و همتم اى خداى یگانه من بدرگاه تو نشیمن کرده
هِمَّتى وَفیما عِنْدَک انْبَسَطَتْ رَغْبَتى وَلَک خالِصُ رَجآئى وَخَوْفى
و در آنچه پیش تو است (جامه ) شوقم (دامن ) گسترده و امید خالص و ترسم
وَبِک اَنَِسَتْ مَحَبَّتى وَاِلَیک اَلْقَیتُ بِیدى وَبِحَبْلِ طاعَتِک مَدَدْتُ
تنها از تو است و به تو محبتم انس گرفته و دست به جانب تو انداخته ام و به ریسمان اطاعت تو بند کردم
رَهْبَتى [یا] مَوْلاىَ بِذِکرِک عاشَ قَلْبى وَبِمُناجاتِک بَرَّدْتُ اَلَمَ
ترسم را اى مولاى من به یاد تو دلم زنده است و به راز و نیاز تو سوزش
الْخَوْفِ عَنّى فَیا مَوْلاىَ وَیا مُؤَمَّلى وَیا مُنْتَهى سُؤْلى فَرِّقْ بَینى
ترسم را تسکین بخشم پس اى مولاى من و اى آرزویم و اى آخرین سرحد خواسته ام میان
وَبَینَ ذَنْبِىَ الْمانِعِ لى مِنْ لُزُومِ طاعَتِک فَاِنَّما اَسْئَلُک لِقَدیمِ الرَّجآءِ
من و گناهم را که مانع از ملازمت اطاعت تو است جدایى بینداز و این خواهشى که من از تو مى کنم به خاطر همان امید دیرینه ایست
فیک وَعَظیمِ الطَّمَعِ مِنْک الَّذى اَوْجَبْتَهُ عَلى نَفْسِک مِنَ الرَّاْفَةِ
که به تو دارم و براى آن طمع بزرگى است که درباره ات دارم که تو راءفت و مهربانى را براى بندگانت بر خود فرض کرده اى
وَالرَّحْمَةِ فَالاْمْرُ لَک وَحْدَک لا شَریک لَک وَالْخَلْقُ کلُّهُمْ عِیالُک
پس امر و فرمان از آن تو است یگانه اى که شریک ندارى و خلائق همگى جیره خوار تو
وَفى قَبْضَتِک وَکلُّشَىْءٍ خاضِعٌ لَک تَبارَکتَ یا رَبَّ الْعالَمینَ اِلهى
و در قبضه اقتدار تو و خاضع درگاه تواءند برترى اى پروردگار جهانیان خدایا
ارْحَمْنى اِذَاانْقَطَعَتْ حُجَّتى وَکلَّ عَنْ جَوابِک لِسانى وَطاشَ عِنْدَ
به من رحم کن در آن هنگامى که حجت و دلیلم قطع شود و زبانم از پاسخ تو لال گردد و هوش در هنگام
سُؤ الِک اِیاىَ لُبّى فَیا عَظیمَ رَجآئى لا تُخَیبْنى اِذَااشْتَدَّتْ فاقَتى
بازپرسیت از سرم بپرد پس اى بزرگ امیدم مرا نومید مکن در آن هنگام که سخت نیازمندم و به خاطر
وَلا تَرُدَّنى لِجَهْلى وَلا تَمْنَعْنى لِقِلَّةِ صَبْرى اَعْطِنى لِفَقْرى
نادانیم مرا از درگاهت مران و براى کم طاقتیم مهرت را از من بازمدار به خاطر نیازى که دارم به من بده و براى ناتوانیم
وَارْحَمْنى لِضَعْفى سَیدى عَلَیک مُعْتَمَدى وَمُعَوَّلى وَرَجآئى
به من رحم کن اى آقاى من بر تو است اعتماد و تکیه و امید
وَتَوَکلى وَبِرَحْمَتِک تَعَلُّقى وَبِفِنائِک اَحُطُّ رَحْلى وَبِجوُدِک اَقْصِدُ
و توکل من و مهر تو است دستاویزم و به آستان تو بار (حاجت ) اندازم و به جود تو خواهشم را
طَلِبَتى وَبِکرَمِک اَىْ رَبِّ اَسْتَفْتِحُ دُعآئى وَلَدَیک اَرْجوُ فاقَتى
جویم و به کرم تو اى پروردگار من دعایم را آغاز کنم و از پیش تو امید رفع نیاز و احتیاج خود را دارم
وَبِغِناک اَجْبُرُ عَیلَتى وَتَحْتَ ظِلِّ عَفْوِک قِیامى وَاِلى جوُدِک وَکرَمِک
به توانگرى تو جبران نداریم کنم و زیر سایه عفو تو بپا ایستم و به جود و کرم تو
اَرْفَعُ بَصَرى وَاِلى مَعْروُفِک اُدیمُ نَظَرى فَلا تُحْرِقْنى بِالنّارِ وَاَنْتَ
دیده بگشایم و به نیکى تو چشم دوزم پس مرا به آتش مسوزان با اینکه مرکز آرزوى منى و در دوزخم
مَوْضِعُ اَمَلى وَلا تُسْکنِّى الْهاوِیةَ فَاِنَّک قُرَّةُ عَینى یا سَیدى لا
سکونت مده که تو نور چشم منى اى آقاى من
تُکذِّبْ ظَنّى بِاِحْسانِک وَمَعْروُفِک فَاِنَّک ثِقَتى وَلا تَحْرِمْنى ثَوابَک
گمان مرا به احسان و نیکیت دروغ و بى اصل مکن زیرا تو مورد اطمینان محکم منى و از پاداش نیکیت محرومم مساز که
فَاِنَّک الْعارِفُ بِفَقْرى اِلهى اِنْ کانَ قَدْ دَنا اَجَلى وَلَمْ یقَرِّبْنى مِنْک
تو به ندارى من آشنایى خدایا اگر مرگم نزدیک شده ولى کردارم مرا به تو نزدیک نکرده
عَمَلى فَقَدْ جَعَلْتُ الاِْعْتِرافَ اِلَیک بِذَنْبى وَسآئِلَ عِلَلى اِلهى اِنْ
من اعتراف به گناهم را وسیله عذر خویش به درگاهت قرار دهم خدایا اگر درگذرى کیست که سزاوارتر از تو
عَفَوْتَ فَمَنْ اَوْلى مِنْک بِالْعَفْوِ وَاِنْ عَذَّبْتَ فَمَنْ اَعْدَلُ مِنْک فِى
به گذشت باشد و اگر عذاب کنى پس کیست که در حکم عادل تر از تو باشد
الْحُکمِ ارْحَمْ فى هذِهِ الدُّنْیا غُرْبَتى وَعِنْدَ الْمَوْتِ کرْبَتى وَفِى الْقَبْرِ
رحم کن در این دنیا به غربتم و هنگام مرگ به غمزدگیم و در قبر به
وَحْدَتى وَفِى اللَّحْدِ وَحْشَتى وَاِذا نُشِرْتُ لِلْحِسابِ بَینَ یدَیک ذُلَّ
تنهاییم و در لحد به وحشت و بى کسیم و هنگامى که در برابرت به پاى حسابم آورند به خوارى
مَوْقِفى وَاغْفِرْ لى ما خَفِىَ عَلَى الاَّْدَمِیینَ مِنْ عَمَلى وَاَدِمْ لى ما بِهِ
جایگاهم رحم کن و بیامرز براى من آنچه از کردارم که بر مردم پوشیده مانده و ادامه بده برایم آنچه را که بدان مرا
سَتَرْتَنى وَارْحَمْنى صَریعاً عَلَى الْفِراشِ تُقَلِّبُنى اَیدى اَحِبَّتى
پوشاندى و در آن حال که در بستر مرگ افتاده و دستهاى یاران مرا به این سو و آن سو کنند
وَتَفَضَّلْ عَلَىَّ مَمْدوُداً عَلَى الْمُغْتَسَلِ یقَلِّبُنى صالِحُ جیرَتى وَتَحَنَّنْ
بر من رحم کن و در آن حال که روى سنگ غسالخانه دراز کشیده ام و همسایگان شایسته ام به اینطرف و آنطرف مى گردانند
عَلَىَّ مَحْموُلاً قَدْ تَناوَلَ الاْقْرِبآءُ اَطْرافَ جَِنازَتى وَجُدْ عَلَىَّ مَنْقوُلاً
بر من تفضل کن و هنگامى که خویشان اطراف جنازه ام را بر دوش گرفته اند با من مهربانى فرما
قَدْ نَزَلْتُ بِک وَحیداً فى حُفْرَتى وَارْحَمْ فى ذلِک الْبَیتِ الْجَدیدِ
وهنگامى که تک و تنها در میان گودال قبر بر تو وارد شوم بر من بخشش کن و به غربت من در آن خانه تازه و نو
غُرْبَتى حَتّى لا اَسْتَاْنِسَ بِغَیرِک یا سَیدى اِنْ وَکلْتَنى اِلى نَفْسى
رحم کن بطورى که بجز تو انس نگیرم اى آقاى من اگر مرا به خودم واگذارى
هَلَکتُ سَیدى فَبِمَنْ اَسْتَغیثُ اِنْ لَمْ تُقِلْنى عَثَرْتى فَاِلى مَنْ اَفْزَعُ اِنْ
هلاک گردم آقاى من پس به که استغاثه کنم اگر تو لغزشم را نادیده نگیرى و به که پناه برم
فَقَدْتُ عِنایتَک فى ضَجْعَتى وَاِلى مَنْ اَلْتَجِئُ اِنْ لَمْ تُنَفِّسْ کرْبَتى
اگر عنایت تو را در آرامگاهم از دست بدهم و به که ملتجى گردم اگر تو غمم را برطرف نکنى ،
سَیدى مَنْ لى وَمَنْ یرْحَمُنى اِنْ لَمْ تَرْحَمْنى وَفَضْلَ مَنْ اُؤَمِّلُ اِنْ
آقاى من که را دارم و که بر من رحم کند اگر تو بر من رحم نکنى و فضل که را آرزو کنم
عَدِمْتُ فَضْلَک یوْمَ فاقَتى وَاِلى مَنِ الْفِرارُ مِنَ الذُّنوُبِ اِذَاانْقَضى
در روز نیازمندیم اگر فضل تو را گم کنم و بسوى چه کسى از گناهانم بگریزم در آن هنگام که عمرم
اَجَلى سَیدى لا تُعَذِّبْنى وَاَنَا اَرْجوُک اِلهى حَقِّقْ رَجآئى وَآمِنْ
بسر رسد اى آقاى من مرا با اینکه به تو امیدوارم معذب مفرما خدایا امید مرا تحقق بخش
خَوْفى فَاِنَّ کثْرَةَ ذُنوُبى لا اَرْجوُ فیها اِلاّ عَفْوَک سَیدى اَنَا اَسْئَلُک ما
و ترسم را امان بخش زیرا در این گناهان بسیار امیدى جز به عفو تو ندارم اى آقاى من از تو خواهم چیزى را
لا اَسْتَحِقُّ وَاَنْتَ اَهْلُ التَّقْوى وَاَهْلُ الْمَغْفِرَةِ فَاغْفِرْ لى وَاَلْبِسْنى مِنْ
که شایسته آن نیستم و تو شایسته پرهیزکارى هستى و اهل آمرزشى پس بیامرز مرا و از نظر مرحمت خود جامه اى بر
نَظَرِک ثَوْباً یغَطّى عَلَىَّ التَّبِعاتِ وَتَغْفِرُها لى وَلا اُطالَبُ بِها اِنَّک ذوُ
من بپوشان که گناهانم را بپوشاند و آنها را برایم بیامرز و مورد مؤ اخذه قرارم مده که تو داراى
مَنٍّ قَدیمٍ وَصَفْحٍ عَظیمٍ وَتَجاوُزٍ کریمٍ اِلهى اَنْتَ الَّذى تُفیضُ
منتى دیرینه و چشم پوشى بزرگ و گذشت بزرگوارى هستى خدایا تویى که فیض خود را
سَیبَک عَلى مَنْ لا یسْئَلُک وَعَلَى الْجاحِدینَ بِرُبوُبِیتِک فَکیفَ
حتى بر آنکه درخواست نکند و بر منکران پروردگاریت فروریزى پس چگونه نسبت به کسى که
سَیدى بِمَنْ سَئَلَک وَاَیقَنَ اَنَّ الْخَلْقَ لَک وَالاْمْرَ اِلَیک تَبارَکتَ
از تو درخواست کند و یقین داند که جهان خلقت از تو و کار بدست تو است ؟ برترى



 

 

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved