خصوصيات و صفات پدر و مادر خودش است . اين را ما در همين دنيا
میبينيم . بعد بحثی میكنند كه من فقط تيترهايش را ذكر میكنم : طبيعت
قدرت دارد بر عصاره گيری و خلاصه سازی چند نسل در يك محوطه كوچك كه
مقصود همان جرثومه حياتی است و همان سلولی است كه مبدأ تكون نطفه میشود
. بعد هم بيانی دارند كه در طبيعت قانونی هست كه او را حمايت و حفاظت
میكند كه قرآن هم از آن به " قرار مكين " تعبير كرده است .
مطلب دوم اين است كه ما در طبيعت خواب و بيداری میبينيم ، طبيعت
میخوابد بيدار میشود ، باز میخوابد بيدار میشود : خواب و بيداریهای
سالانهای كه طبيعت دارد ، خواب و بيداریهای شبانه روزی كه انسان دارد ،
خواب و بيداریهای شش ماه به شش ماهی كه بعضی حيوانها دارند . ما يك
جريان خواب و بيداری در عالم طبيعت میبينيم و میبينيم كه قرآن هم
تكيهای دارد بر روی همين خواب و بيداری كه از آن حتی به مرگ و حيات هم
تعبير میكند ، قرآن روی اين خواب و بيداری طبيعت يا مرگ و حيات
طبيعت تكيه میكند . اين هم درست است . بعد میگويند مرگ يك فرد و
توليد مثل نمونهای است از خواب و بيداری نوع ، يعنی همين طوری كه فرد
خوابی دارد و بيداریای ، نوع هم خوابی دارد و بيداری ای . مردن فرد و
توليد مثل در واقع خواب و بيداری نوع است . مثل اينكه نوع هم میخوابد و
بيدار میشود ، نوع با مردن بعضی از افرادش به خواب فرو میرود و با تولد
افراد ديگر بيدار میشود . بعد در ذيل همين عنوان میگويند كه قيامت يكی
از ادوار انقلابات است كه شامل زمين و خورشيد و ستارگان میشود . مسأله
انقلابات را ذكر میكنند .
اصل سوم : " ثبات و بقای طبيعت " ، همين كه هيچ چيزی معدوم نمیشود
، ماده معدوم نمیشود ، انرژی معدوم نمیشود و اگر معدوم میشود به اين
معناست كه اينها به يكديگر تبديل میشوند ولی آثار باقی میماند . اين
مسأله بقای آثار مسأله حسابی است : افراد میميرند ولی آثار و مكتسبات
آنها در طبيعت باقی میماند .
اصل چهارم : " نمونههای فراوان زنده ماندن يا زنده شدن مردهها در دنيا
" . نمونههايی ذكر میكنند كه [ انسانها ] در دنيا يا زنده باقی میمانند
و يا مردهاند و زنده میشوند . آنوقت مثالی ذكر میكنند از كشت نسجها در
آزمايشگاه ، كه از بدن يك موجود زنده يك نسجی را بر میدارند ( مثل
سرطانها ) بعد میروند آن را كشت میكنند . يا در مورد زنده كردن مردهها
میگويند اين در حدی است كه يك كسی كه از
|