مجموعه وجود دارد ولی خودش به صورت يك شخص و يك هويت واقعی و فردی
وجود ندارد . آيا هويت ما نظير هويت تهران و بغداد است يا نه ، يك
هويت فردی شخصی واقعی وجود دارد ؟ ما بايد مطمئن باشيم همان كه الان آن
را " من " درك میكنيم و آن را شخص و فرد درك میكنيم ، همان فرد در
قيامت محشور میشود . حالا از اينجا نوبت آقای مهندس است كه افاضه
بفرمايند .
مهندس بازرگان : ابتدا راجع به آن جمله معروف دكارت مطلبی را عرض
كنم . او در اين جمله توجهی به " من " ندارد ، منتها در فرانسه و
انگليسی و زبانهای خارجی در صيغه اول شخص هميشه " من " تكرار میشود .
ما میگوييم : گفتم ، میفهمم ، میشنوم ، ولی آنها يك من هم جلويش
میآورند : من گفتم . ما اگر بخواهيم خيلی تاكيد كنيم مثلا میگوييم : من
اين دستور را دادم . آقای مطهری هم در ترجمه آن كه شايد از عربی نقل شده
اين طور فرمودند كه : " من میانديشم پس من هستم " . وقتی كه تاكيد روی
" من " میكنند مثل اين است كه دكارت خواسته است راجع به منيت و
شخصيت صحبت كند ، در صورتی كه اين طور نيست . او در اين جمله معروفش
اصلا كاری به وجود شخصيت و من و منيت ندارد ، در مقابل آنهايی كه اصلا
منكر وجودند میخواهد بگويد اگر من منكر خدا باشم ، منكر حقيقت باشم ،
منكر عالم باشم ، منكر علم باشم ، منكر همه چيز باشم ولی منكر خودم
نمیتوا نم باشم ، چون دارم فكر میكنم پس هستم ، پس يك هستیای وجود
دارد .
استاد : دكارت از همين جا نه به دليل ديگری وجود روح را اثبات میكند
، بعد میرود سراغ جسم . اگر صرف وجود " من " برای او مطرح نبود ( اعم
از اينكه اين " من " همان هستی باشد و اعم از اينكه " من " منشا
انديشه باشد يا خود انديشه ) اين را ديگر نمیتوانست بگويد . بنابراين
مسأله نفس و روح ثابت شد ، آنوقت جسم و بعد خدا را [ اثبات میكند ] ،
اين را مبنا قرار میدهد ، و اين دليل بر آن است كه به همين نكته توجه
داشته است . البته در كتاب گفتار در روش درست به كار بردن عقل كه
فروغی ترجمه كرده بيشتر از همه و نيز در كتابهای عربی [ اين مطلب ] هست
. ايرادی كه ديگران به او گرفتهاند روی اين حساب است كه [ از نظر
دكارت ] " من " به عنوان يك شیء انديشه كننده وجود دارد . بعضی به او
ايراد گرفتهاند كه تو قبل از آن يك اصل
|