برای او يك نوع ما فوقيت و مقام فرماندهی نظير فرماندهی رأس نسبت به‏
بدن فرض كرده‏ايم ، خودمان را به منزله اعضای يك پيكر و او را به منزله‏
سر آن پيكر فرض كرده‏ايم و او بايد فرمان بدهد و ديگران بپذيرند . اين‏
قرارداد برای اينست كه در عمل ، كارمان نظام پيدا كند . هدف ، ايجاد
نظام در كارمان است ولی برای اينكه اين نظام كه يك امر واقعی است‏
صورت بگيرد ناچاريم كه اين قرارداد و اين اعتبار را در اينجا بكنيم . در
مسئله مالكيت دولت نيز همين‏طور است . بنابراين اشكال ، اشكال مهمی‏
نيست كه دولت كه چيزی نيست كه مالك بشود ، خوب مالكيت هم به آن‏
معنا چيزی نيست . خود دولت وجود اعتباری و قراردادی دارد و اشخاصش‏
هستند كه وجود حقيقی دارند ، مالكيت هم وجود اعتباری دارد .
مطلب دومی كه در مقدمه بايد عرض كنم اينست كه راهی كه معمولا اين‏
فقها رفته‏اند گو اينكه اخيرا از اين راه برگشته‏اند با راهی كه ما طی‏
می‏كنيم دو راه است . در آن جلسه‏ای كه رساله سرقفلی آقای ميلانی را آورده‏
بودم عرض كردم راهی كه آن آقايان طی كرده‏اند كه برای ما چندان جالب‏
نيست ، اينست كه خواسته‏اند آنچه را كه اكنون وجود دارد با تغيير شكل‏
ظاهری درست بكنند و اشكالاتش را حل نمايند . يعنی طرح آنها تغييری در
ماهيت قضيه نمی‏دهد ، تغييری در صورت و شكل قضيه می‏دهد . مثلا می‏گويد به‏
جای اينكه بگويی هزار تومان می‏دهم و سر شش ماه هزار و صد تومان می‏گيرم ،
بگو اين [ هزار تومان ] را می‏فروشم به هزار و صد تومان . خوب اين امر ،
ماهيت قضيه را تغيير نداده ، فقط ظاهر و لفظ را تغيير داده كه ما دنبال‏
آن نيستيم .