توجيه و تفسير وضع اقتصادی جامعه است و هنگامی كه زير بنای جامعه ، در
اثر تكامل ابزار توليد و بالا رفتن سطح توليد دگرگون می‏شود ، جبرا روبناها
بايد تغيير كند . ولی همواره قشر وابسته به اقتصاد كهن كه دگرگونی را به‏
زيان خود می‏بيند كوشش می‏نمايد وضع را به همان حال كه هست نگهدارد ، اما
قشر نو خاسته ، يعنی قشر وابسته به ابزار توليدی جديد ، قشری كه منافع‏
خود را در دگرگونی اوضاع و بر قراری نظامی جديد تشخيص می‏دهد ، كوشش‏
می‏كند جامعه را تغيير دهد و جلو ببرد و ساير شؤون اجتماعی را با ابزار
تكامل يافته و سطح جديد توليد هماهنگ سازد .
نزاع و كشمكش ميان اين دو گروه - كه يكی جامد الفكر و وابسته به گذشته‏
و ديگری روشنفكری و وابسته به آينده است ، يكی فضای موجود را برای تنفس‏
خود لازم می‏شمارد و می‏خواهد آنرا نگهدارد و ديگری فضای تنفس جديدی جستجو
می‏كند ، يكی در حال زوال و ديگری در حال رشد است - سخت در می‏گيرد و
شدت می‏يابد تا به اوج خود كه نقطه انفجار است می‏رسد و جامعه با يك گام‏
انقلابی به صورت دگرگونی نظام كهن و بر قراری نظام جديد و به صورت‏
پيروزی نيروهای نو و شكست كامل نيروهای كهنه تبديل به ضد خود می‏گردد و
مرحله تازه‏ای از تاريخ آغاز می‏شود .
اين مرحله از تاريخ نيز به نوبه خود سرنوشتی مشابه با مرحله قبلی دارد
، يعنی به دنبال تكامل ابزار توليد ، انسانهای نوتر پا به ميدان می‏گذارند
، و به علت بالا رفتن