ادامه بدهد .
داستان شهيد و غير شهيد داستان همان شمع و شاهد است كه پروين به نظم‏
آورده است :
شاهدی گفت به شمعی كامشب
در و ديوار مزين كردم
ديشب از شوق نخفتم يك
دم دوختم جامعه و بر تن كردم
كس ندانست چه سحر آميزی
به پرند از نخ و سوزان كردم
صفحه كارگه ، از سوسن و گل
به خوشی چون صف گلشن كردم
تو به گرد هنر من نرسی
زانكه من بذل سر و تن كردم
شمع خنديد كه بس تيره شدم
تا ز تاريكيت ايمن كردم
پی پيوند گهرهای تو ، بس
گهر اشگ به دامن كردم
گريه‏ها كردم و چون ابر بهار
خدمت آن گل و سوسن كردم