تلقی اگر پرسيده شود انسان ايده‏آل ، انسان كامل ، انسان نمونه ، آنچه‏
انسان بايد آن باشد و فعلا نيست چيست ؟ پاسخ اينست كه هيچ چيز ، هر چه‏
محيط به او بدهد همان است كه بايد باشد . " خود " انسان چيست كه اگر
از او گرفته شود از خود بيگانه شده است ؟ باز پاسخ اينست كه هيچ چيز
يك ماده خام . به هر صورت و هر شكلی كه در آيد صورت خود اوست .
بنابراين تلقی آنچه در انسان اصالت دارد و به صورت غريزه در او موجود
است جنبه‏های حيوانی او است . از اينرو انسان موجودی است اسير منافع‏
مادی ، محكوم جبر ابزار توليد ، در اسارت شرائط مادی اقتصادی ، وجدانش‏
، تمايلاتش ، قضاوت و انديشه‏اش ، انتخابش ، جز انعكاسی از شرائط طبيعی‏
و اجتماعی محيط نيست ، آيينه‏ای است كه جز محيط خود را نمی‏تواند منعكس‏
سازد ، طوطيی است كه در پس آيينه شرائط محيط قرار گرفته است ، و بر
خلاف اجازه محيط طبيعی و اجتماعی كوچكترين جنبشی نميتواند بكند ، ماده‏
خامی است كه در او اقتضای حركت به سوی مقصد و هدف ويژه‏ای نيست .
اما بنابر تلقی فطری از انسان ، انسان موجودی است دارای سرشت الهی ،
مجهز به فطريت حقجو و حق طلب ، حاكم