معنی اول برای اينكه ماركسيسم فلسفه عمل است
[ فلسفه ماركس ] يكی به اين معنا فلسفه عمل است كه فلسفهای است كه برای عمل تنظيم و تدوين شده ، فلسفه عملی است و مقصود از اين عمل همان عمل انقلابی و عمل مبارزه است . اين فلسفه دانش مبارزه و دانش عمل است . از نظر ماركسيستها انسان با داشتن اين دانش میتواند عمل مبارزه را انجام بدهد ، همين طور كه اكثر علوم فنی علوم عملی هستند . مثلا علم مكانيك علم عمل است ، راه و ساختمان علم عمل است ، يعنی كسی كه رشته راه و ساختمان را میخواند برای اين است كه راه عمل را به دست بياورد ، يعنی با داشتن اين دانش میتواند آن عمل خاص راهسازی و ساختمانسازی را انجام بدهد [ و بدون آن نمیتواند ، ] (1)به اين معنا كه آنچه انجام میدهد در حد بسيطترين شكلهاست ، مثل آن كاری كه يك انسان اوليه میكند ، میتواند ساختمانی بسازد در حد يك آغل مرغ ، بیحساب و بینظم و بیقاعده . ولی كسی كه اين علم و اين فن را خوانده است تمام قوانين و قواعد و ضوابط آن را میداند و خوب عمل میكند . عمل اجتماعی از نظر اينها در مبارزه خلاصه میشود ، چون در جامعه هميشه ميان تزها و آنتیتزها مبارزه است و حالت تز بودن همان حالت انحطاطی و محافظهكارانه است و آنتیتز بودن حالت مبارزه و انقلابی است ، و هميشه تز بودن همان است كه تقبيح میشود ، چون ضد تكامل است ، و آنتیتز بودن همان است كه به سوی تكامل میكشاند . اينها اين دانش يعنی ماركسيسم را دانش عمل میخوانند به معنای اينكه دانش اين گونه عمل است ، دانش عمل اجتماعی است ، همين طور كه خيلی از دانشهای ديگر دانشهای عملی هستند با همان مثالی كه عرض كردم ، و لهذا میبينيد اين كسانی كه گرايش به ماركسيسم دارند میگويند انسان فقط با دانستن اصول ماركسيسم میتواند واردپاورقی : . 1 [ چند ثانيهای نوار افتادگی دارد . ] !