نانی با خودش بر میدارد و میرود به كوه حرا و ظاهرا خديجه هر چند روز
يك مرتبه كسی را میفرستاد تا مقداری آب و نان برايش ببرد . تمام اين
ماه را به تنهايی در خلوت میگذراند . البته گاهی فقط علی ( ع ) در آنجا
حضور داشته و شايد هميشه علی ( ع ) بوده ، اين را من الان نمیدانم . قدر
مسلم اين است كه گاهی علی ( ع ) بوده است ، چون میفرمايد :
« و لقد جاورت رسول الله ( ص ) بحراء حبن نزول الوحی » .
آن ساعتی كه وحی نزول پيدا كرد من آنجا بودم .
از آن كوه پائين نمیآمد و در آنجا خدای خودش را عبادت میكرد . اينكه
چگونه تفكر میكرد ، چگونه به خدای خودش عشق میورزيد و چه عوالمی را در
آنجا طی میكرد ، برای ما قابل تصور نيست . علی ( ع ) در اين وقت بچهای
است حداكثر دوازده ساله . در آن ساعتی كه بر پيغمبر اكرم وحی نازل میشود
، او آنجا حاضر است . پيغمبر يك عالم ديگری را دارد طی میكند . هزارها
مثل ما اگر در آنجا میبودند چيزی را در اطراف خود احساس نمیكردند ولی
علی ( ع ) يك دگرگونيهايی را احساس میكند . قسمتهای زيادی از عوالم
پيغمبر را درك میكرده است ، چون میگويد :
« و لقد سمعت رنة الشيطان حين نزول الوحی » .
من صدای ناله شيطان را در هنگام نزول وحی شنيدم .
مثل شاگرد معنوی كه حالات روحی خودش را به استادش عرضه میدارد ، به
پيغمبر عرض كرد : يا رسول الله ! آن ساعتی كه
|