سلمان عهد پيغمبر است . سلمانی كه خليفه او را در مدائن به عنوان حاكم‏
معين كرده است چون ايرانی است و مدائن هم به اصطلاح پايتخت ايران قديم‏
بوده است و سياست خليفه اقتضا می‏كند كه مسلمانی را بفرستد از خود
ايرانيها تا آنها از جنبه نژادی وحشت نكنند و نگويند چرا غير نژاد ما
آمده است اينجا ، و ببينند از نژاد خودشان يك فرد صد در صد مؤمن آمده ،
در مقری كه انوشيروان حكومت می‏كرده ، در مقری كه خسرو پرويز حكومت‏
می‏كرده با هزارها غلام و هزارها كنيز ، در آنجا كه يزگرد بوده كه‏
نوازشگرانش چندين هزار نفر بودند و ده دوازده هزار نفر زن فقط در حرمش‏
حبس و گرفتار بودند ، آری همين سلمان ايرانی تربيت شده به تربيت اسلام‏
، از اول تا آخر تاريخ حكومتش تمام اثاث زندگی‏اش را فقط يك كوله‏بار
تشكيل می‏دهد ، يعنی وقتی می‏خواهد اثاثش را جمع بكند خودش می‏تواند به‏
پشتش بگيرد حركت‏كند از آنجا برود ، بعد از اينكه فتوحاتی رخ داده و
غنائم زيادی آمده است .

ابوذر

علی الوردی می‏گويد : زندگی علی نظريه ماركس را نقض كرد ، من می‏گويم :
زندگی سلمان هم نظريه ماركس را نقض كرد ، زندگی ابوذر هم نظريه ماركس‏
را نقض كرد . مگر ابوذر تا اواسط دوره عثمان نبود ؟ در همان زمانی كه‏
ديگران پولهای صد هزار دينار و جايزه‏های صد هزار درهم از خليفه می‏گرفتند
، جيبهايشان را پر می‏كردند و برای خودشان رمه‏های گوسفند و گله‏های اسب و
غلامها