يا ايها الاشراف من أهل اليمن
اضربكم و لا أری اباحسن (1)
ضمنا گوشه و كنار را نگاه می‏كرد كه يك وقت با حضرت امير مواجه نشود.
می‏گفت :
اضربكم و لا اری اباحسن .
شما را می‏زنم ولی علی را نمی‏بينم . از جمله جاهايی كه نوشته‏اند حضرت‏
ابوالفضل [ حضور داشته ] ظاهرا همين جا بوده كه جوانی چهارده ساله بوده‏
است . اميرالمؤمنين آهسته به گونه‏ای كه عمرو عاص ابتدا نفهمد كه علی‏
است ولی نمی‏خواست تا آخر هم در غفلت باقی بماند آمد و آمد . عمرو عاص‏
نفهميد كه علی ( ع ) است . حضرت ، نزديك كه رسيد نخواست باز هم او
نفهمد با كه مواجه است ، گفت :
انا الامام القرشی المؤتمن .
منم امام قرشی مؤتمن . خودش را معرفی كرد : من علی هستم ، كه ديگر عمرو
عاص خودش را باخت ، فورا سر اسب را برگرداند و شروع به فرار كرد .
اميرالمؤمنين او را تعقيب كرد ، شمشيری به او زد ، او از روی اسب‏
پريد و خورد به زمين . من نمی‏دانم چه تعبيه‏ای كرده بود ، قبلا چه پيش‏
بينی ای كرده بود ، فورا كشف عورت كرد ، چون می‏دانست علی مردی نيست‏
كه با يك آدم اينچنين مواجه شود . تا اينجور كرد ، حضرت رويشان را
برگرداندند و رفتند . معاويه تا آخر عمر می‏گفت عمرو عاص ! ولی تو شفيع‏
خوبی پيدا كردی ، در همه دنيا من يك نفر را پيدا نمی‏كنم كه شفيعی به اين‏
مقدسی پيدا كرده باشد .
حالا آدمهايی كه برای هدفها از هر وسيله‏ای استفاده می‏كنند

پاورقی :
. 1 كتاب صفين نصر بن مزاحم ، ص 371 با اندكی تفاوت .