طلوع و ظهور علم و رسيدن بشر به حدی كه خود حافظ و داعی و مبلغ دين‏
آسمانی خود باشد خواه ناخواه به نبوت تبليغی خاتمه داد . از اين رو است‏
كه پيغمبر اكرم علمای اين امت را همدوش انبيای بنی اسرائيل يا برتر از
آنها می‏شمارد . اقبال لاهوری باز هم سخن لطيفی دارد ، می‏گويد :
" پيامبر اسلام ميان جهان قديم و جهان جديد ايستاده است . تا آنجا كه‏
به منبع الهام وی مربوط می‏شود به جهان قديم تعلق دارد و آنجا كه پای روح‏
الهام وی در كار می‏آيد متعلق به جهان جديد است . زندگی در وی منابع‏
ديگری از معرفت را اكتشاف می‏كند كه شايسته خط سير جديد آن است . ظهور
و ولادت اسلام ، ولادت عقل برهانی استقرائی است . رسالت با ظهور اسلام ،
در نتيجه اكتشاف ضرورت پايان يافتن خود رسالت به حد كمال می‏رسد ، و
اين خود مستلزم دريافت هوشمندانه اين امر است كه زندگی نمی‏تواند پيوسته‏
در مرحله كودكی و رهبری شدن از خارج باقی بماند . الغای كاهنی و سلطنت‏
ميراثی در اسلام ، توجه دائمی به عقل و تجربه در قرآن ، و اهميتی كه اين‏
كتاب مبين به طبيعت و تاريخ به عنوان منابع معرفت بشری می‏دهد ، همه‏
سيماهای مختلف انديشه واحد ختم رسالت است . . . انديشه خاتميت را
نبايد به اين معنی گرفت كه سرنوشت نهايی زندگی ، جانشين شدن كامل عقل‏
به جای

پاورقی :
>
محققين اثبات كرده‏اند كه اين كتابخانه قبلا توسط متعصبين مسيحی سوخته‏
شده است و شايعه نسبت به مسلمين نيز از طرف يك گوينده مسيحی است كه‏
در حدود دو قرن با آن زمان فاصله داشته است . ( رجوع شود به جلد يازدهم‏
ترجمه تاريخ تمدن ويل دورانت صفحه 219 و به رساله شبلی نعمان به نام‏
كتابخانه اسكندريه كه در همين موضوع نوشته شده است ) .