انسان با جامعه اش با آنچه در جامعه توليد و توزيع می‏شود ، با چگونگی‏
توليد و توزيع و در نتيجه برخورداری يا محروميت خودش ، عكس العمل ويژه‏
در روان و اعصاب او ايجاد می‏كند و به وضع درونی او شكل خاص می‏دهد ، شكل‏
خاص وضع درونی و ذهنی او انديشه و ارزيابی و قضاوت او را درباره اشياء
تحت تاثير قرار می‏دهد .
به قول مولوی :
چون تو برگردی و برگردد سرت
خانه را گردنده بيند منظرت
ور تو در كشتی روی بريم روان
ساحل يم را چو خودبينی دوان
گر تو باشی تنگدل از ملحمه
تنگ بينی جو دنيا را همه
ور تو خوش باشی به كام دوستان
اين جهان بنمايدت چون بوستان
چون تو جزو عالمی پس ای مهين
كل آن را همچو خودبينی يقين
هر كه را افعال دام و دد بود
بر كريمانش گمان بد بود
طبق اين نظر كسی نمی‏تواند بينش خود را صحيح و بينش ديگری را غلط تلقی‏
كند ، زيرا بينش ، امری نسبی و محصول رابطه خاص هر فرد با محيط طبيعی و
اجتماعی اوست و برای هر كس همان صحيح است كه می‏بيند .
ولی مطلب به اين سادگی نيست در اينكه انديشه انسان تا حدود زيادی‏
تحت تاثير محيط قرار می‏گيرد ، بحثی نيست ، ولی اينكه انسان يك پايگاه‏
آزاد انديشه دارد كه می‏تواند از هر تاثيری خود را مستقل نگه دارد كه از
آن در زبان اسلام به " فطرت " تعبير شده است قابل نفی و انكار نيست و
در جای ديگر و فرصتی ديگر بايد به تفصيل درباره آن سخن بگوييم .
فرضا هم بخواهيم اصالت و استقلال انسان را و در حقيقت