ايجاد می‏كند و اين امر با تولد اين اعتقاد حاصل می‏شود كه حجيت و اعتبار
ادعای اشخاص به پيوستگی با فوق طبيعت داشتن ، در تاريخ بشری به پايان‏
رسيده است بنابراين به تجربه باطنی و عارفانه هر اندازه هم كه غير عادی‏
و غير متعارف باشد اكنون بايد به چشم يك تجربه كاملا طبيعی نظر شود و
مانند سيماهای ديگر تجربه بشری ، نقادانه مورد بحث و تحليل قرار گيرد "
( 1 ) .
مقصود اقبال در قسمت اخير سخنش اين است كه با پايان يافتن نبوت ،
الهامات و مكاشفات و كرامات اولياء الله پايان نيافته است ، ولی‏
حجيت و اعتبار گذشته آنها پايان يافته است در گذشته كه هنوز عقل تجربی‏
تولد نيافته بود ، معجزه و كرامت يك سند كاملا طبيعی و قابل قبول و غير
قابل تشكيك بود ، ولی برای بشر رشد يافته و به كمال عقلانی رسيده ( بشر
دوره ختميه ) اين امور ديگر حجيت و سنديت ندارد و مانند هر حادثه و
پديده ديگر بايد مورد تجربه عقلانی قرار گيرد عصر قبل از خاتميت ، عصر
معجزه و كرامت بود ، يعنی معجزه و كرامت عقلها را تحت نفوذ خويش قرار
می‏داده است ، ولی عصر خاتميت عصر عقل است عقل مشاهده كرامت را دليل‏
بر چيزی نمی‏گيرد مگر آنكه با معيارهای خود صحت و اعتبار يك حقيقت كشف‏
شده از راه الهام را كشف كند .
اين قسمت از سخن اقبال نيز مخدوش است ، چه از نظر دوران پيش از
خاتميت و چه از نظر دوران بعد از خاتميت ما بعدا تحت عنوان " معجزه‏
ختميه " درباره‏اش بحث می‏كنيم .

پاورقی :
. 1 همان ماخذ ، ص 146 و . 147