آفريده شده يا نشده ، مختار و آزاد است يا مجبور ، يك واقعيت انتخاب‏
شده در طبيعت است و به تعبير قرآن " اصطفا شده " و يا يك واقعيت‏
تصادفی ، و يا جامعه مستقل از قوانين حاكم بر افراد قانون دارد يا ندارد
، قوانين حاكم بر جامعه و تاريخ چه قوانينی است و امثال اينها .
ايدئولوژی بر پايه جهان بينی استوار است اينكه چرا بايد اينچنين يا
آنچنان بود يا زيست يا رفت يا ساخت باشد ، برای اين است كه جهان يا
جامعه يا انسان چنين يا چنان است " چرای " هر ايدئولوژی در جهان‏
بينی‏ای كه آن ايدئولوژی بر آن استوار است نهفته است و به اصطلاح ،
ايدئولوژی از نوع " حكمت عملی " است و جهان بينی از نوع " حكمت‏
نظری " هر نوع خاص از حكمت عملی مبتنی بر نوعی خاص از حكمت نظری‏
است ، مثلا حكمت عملی سقراط بر اساس بينش خاصی است كه سقراط از جهان‏
دارد كه همان حكمت نظری اوست ، و همچنين است رابطه حكمت عملی اپيكور
و حكمت نظری او ، و همچنين ديگران .
پس چرا ايدئولوژيها مختلف و متفاوت است ؟ چون جهان بينها مختلف‏
است ايدئولوژی تابعی است از جهان بينی .
از طرف ديگر ، جهان بينی كه می‏توان آن را جهان شناسی نيز تعبير كرد ،
چرا مختلف است ؟ چرا يك مكتب جهان را اينچنين می‏بيند و ديگری آنچنان‏
؟ يكی اينچنين می‏شناسد و ديگری آنچنان ؟
پاسخ به اين پرسش چندان ساده نيست . برخی تا به اينجا می‏رسند فورا
پای پايگاه اجتماعی و وضع طبقاتی را به ميان می‏كشند ، مدعی هستند موضع‏
طبقاتی و پايگاه طبقاتی به هر كس ديد خاص می‏دهد و عينك خاص برای ديدن‏
جهان به چشمش می‏زند ، رابطه