ماهيت ملكات روحی :
يك مطلب در مورد اين است كه ماهيت ملكات روحی در انسان چيست ؟ معمولا اين جور فكر میكنند كه ملكات روحی يك كيفيات نفسانی هستند نه از سنخ علم . مثلا میگويند : ملكه شجاعت ، ملكه تقوی ، ملكه عدالت ، يعنی يك امری ماوراء علم ، يك كيفيت و خصوصيتی كه خيلی هم قابل تعريف نيست ، ارسطو هم كه آمده در مقابل افلاطون قيام كرده همين را گفته است افلاطون و سقراط معتقد بودند كه همه فسادها از جهل و نادانی بر میخيزد و با آموزش حكمت و معرفت میتوان جامعه را اصلاح كرد . در حديث هم هست . « علموهم و كفی » حالا ممكن است اين حديث در مورد خاصی وارد شده باشد ولی اگر تعميم بدهيم مثل نظر آنها میشود كه فقط آموزش است و پرورش در كار نيست . ارسطو آمد مسئله تربيت و پرورش را مطرح كرد ، آمده گفت : نه ، معلم به تنهايی كافی نيست برای انسان ، تربيت يعنی ايجاد ملكات متناسب هم لازم است . يعنی هم بايد آموخت و هم بايد ملكات متناسب ايجاد كرد . علم جزء علت است ، شرايط است ، ولی كافی نيست ، خوب ، مثالهای آن زياد است . مثلا شخص میداند و جزم دارد كه كم بايد بخورد . ولی سر سفره كه مینشيند ، چون مبارزه با اين قوه شهوانی برای او ملكه نشده است ، بی خيال میخورد . در اينجا نظريه ديگری هم میشود ابراز كرد كه به نوعی جمع بين نظريه ارسطو و افلاطون است و آن اين كه ملكات ازدياد علم است . علم مراتب دارد ، يعنی اين چيزیپاورقی : 1 - متأسفانه در اين جا فقط مطلب اول يعنی ماهيت ملكات روحی ذكر شده است و ظاهرا استاد فراموش كردهاند كه مطلب دوم را ذكر كنند .