در اثر حرارت وجود داشته باشد و خلاف آن از نظر عقل محال باشد ؟ از نظر
عقل خلاف آن اصلا محال نيست ، چيزيكه هست ما تاكنون چنين ديدهايم و الا
هيچ ضرورت آنرا ايجاب نميكند ، هر جا كه پای ضرورت منطقی بميان بيايد
، چون ضرورت است مناط استغنای از علت است ، يعنی اگر چيزی بالضروره
چيزی بود ، لعلة نيست فرض آن كافی است برای اينكه آن چيز دوم باشد ،
الذاتی لايعلل انسان حيوان است ، اگر بالامكان حيوان بود ، علت لازم داشت
ولی چون بالضروره است نياز به علت ندارد . عليت در جائی میآيد كه
رابطه رابطه مكانی باشد ، نه ضروری . بهترين حرفها را در باب جعل ،
قدمای ما گفتند كه : ما جعل الله المشمشة مشمشه و لكن اوجدها . گفتهاند :
يا جعل به ماهيت تعلق ميگيرد يا به وجود ، بهر كدام كه تعلق بگيرد جعل ،
جعل بسيط است . جاعل وجود انسان را جعل ميكند نه اينكه يجعل وجود الانسان
وجودا . اگر جعل به وجود تعلق بگيرد به ماهيت هم بالعرض تملق ميگيرد به
جعل بسيط . جعل مركب باز به ماهيت تعلق ميگيرد بالعرض يعنی مجازا و
باز به وجود هم تعلق می گيرد بالعرض يعنی مجازا . خلاصه اينكه حقيقة جعل
به اينها تعلق نميگيرد و هيچكدام اينها مجعول نيستند چون ذاتی هستند .
اينها مربوط به " ذاتی " باب ايساغوجی است . " ذاتی " باب برهان
هم همينطور است . مثلا " الانسان ممكن بالضروره " يعنی اگر انسان را
فرض كرديم ، ممكن بود لازمه ذات انسان است و الذاتی لا يعلل .
ديالكتيك از نظر هگل :
ديالكتيك در فلسفه هگل ، يعنی عبور كردن از دلائل به نتايج به ضرورت
منطقی . تا آنجا كه به ذهن مربوط میشود ، ماهم قبول داريم كه استدلالها
عبور از مقدمات است به نتايج به ضرورت منطقی منتهی يك حرف ديگری هم
، هگل اضافه ميكند و ميگويد : فرق ميان ذهن و عين نيست ، و عين عملی كه
برای ذهن قائل هستيد كه عبور منطقی از دلائل به نتايج ميكند عينا در
طبيعت هم هست ، و اشياء در طبيعت به ضرورت منطقی از يكديگر استنتاج
میشوند . پس پيدايش نتيجه از مقدمه [ در طبيعت و خارج ] ضرورت است
لذا اگر ما بگوييم هگل تضادها را علت حركت ميداند در تعبير مسامحه
كردهايم . از نظر او ، تضادها منتج نتايج هستند بالضرورش ، لذا نياز به
علت هم ندارد ، چون اين انتاج ذاتی است و الذاتی لا يعلل .
بنابراين ، در فلسفه هگل از راهی به " شدن " و حركت ميرسد كه ديگر
نيازی به علت ندارد ، نه اينكه نياز به علت دارد ولی علت درونی است و
ماورائی نيست و طبق مبنای هگل هم مطلب همينطور بايد باشد ، كلام و اشكال
فقط در مبنای اوست .
ايرادات وارد بر نظريه هگل :
حرف اولش كه ميگفت : علت نميتواند توضيح دهنده باشد دليل توضيح
دهنده است ، جوابش اينستكه : خود عليت كه همان لميت و از علت به
معلول پی بردن است از بزرگترين