و ارسطو مطرح بوده است ) آسايش و خوشی را اگر به ميزان فردی بخواهيم در
نظر بگيريم يك حساب دارد و به ميزان اجتماع بخواهيم در نظر بگيريم‏
معنای ديگری دارد ، حتی افلاطون كه خواسته است عدالت اخلاقی را تعريف‏
بكند از عدالت اجتماعی شروع كرده است ، يعنی در واقع عدالت اجتماعی را
مقياس عدالت فردی قرار داده است . در مسئله آسايش فردی می‏شود حساب‏
كرد كه يك فرد در گذشته آسايشش چه مقدار بود و الان چه مقدار است ، اما
اگر آسايش جامعه را بخواهيم حساب كنيم . مقياسش آسايش فرد فرد نيست‏
. يك وقت آسايش جامعه اقتضا می‏كند عدم آسايش يك طبقه از اجتماع را ،
مثلا آسايش جامعه اقتضا می‏كند كه گروهی سرباز باشند و بروند به ميدان‏
جنگ و رنج ببرند و كشته شوند پس آسايش اجتماعی هم به مقياس عدالت‏
بايد سنجيده شود ، آسايش فرد كه محل بحث نيست ، بلكه منظور اينها از
آسايش اجتماعی است .
بحثی هست ، راجع به كمال و سعادت و آسايش ، در اين كتاب آسايش را
مقياس كمال گرفته است [ در صورتيكه اينجور نيست ] .
سعادت چيست ؟ ارسطو سعادت را يكجور تعريف كرده است و معيار اخلاق‏
را سعادت قرار داده و سعادت از نظر او يعنی ميانه روی ، افلاطون معيار
اخلاق را كمال دانسته است . در كتب فلاسفه اسلامی اين دوتا را به يك اصل‏
بر گردانده‏اند و اين يك نكته اساسی هم هست كه سعادت از كمال جدا
ناشدنی است . در فلسفه جديد هم اين دو از هم تفكيك می‏شود مخصوصا در
فلسفه كانت كه می‏گويد : انسان بايد كمالجو باشد نه سعادت‏جو گوئی‏
سعادتجوئی را اخلاق نمی دانند ، و آنرا چيزی شبيه تن پروری به شمار
می‏آورند ، شخصی كه ايثار می‏كند لذت و آسايشی كسب نمی كند لذا سعادتی‏
بدست نمی آورد ولی كمال تحصيل می‏كند ، اگر آسايش را به معنائی كه اينها
می‏گويند مقياس قرار دهيم جامعه ايثارگر را نبايد متكامل بدانيم [ چون‏
آسايشی كسب نمی كند ] و افراد ايثارگر را نبايد افراد كمال يافته تلقی‏
كنيم ( 1 ) .

پاورقی :
1 - اشكال : آنها آن بعدی از وجودشان قوی شده كه آسايش برای آنها
مفهوم ديگری پيدا كرده است .
جواب : اگر آسايشش مفهوم ديگری پيدا كرده پس هيچ كمال نيست يكی از
خوردن لذت می‏برد و ديگری از كشته شدن ، پس اين چه كمالی شد ؟ اين نظير
آن حرفی است كه بعضی ندانسته به ائمه ( ع ) نسبت می‏دهند ، می‏گويند :
امام حسين ( ع ) اصلا بچه‏اش را دوست نداشت ، اگر دوست نداشت پس فدا
كردنش در كربلا چه ارزشی داشت ؟ پس كسی كه ايثار می‏كند معنايش اين‏
نيست كه آسايشش را فدا نكرده است مسئله اينكه آيا از خود ايثار لذت‏
می‏برد يا نمی برد ، مسئله‏ايست كه يك وقت صحبتش را كرديم گفتيم : دو
جور است ، يك وقت خود لذت هدف است ، يك وقت نه ، انسان عاشق يك‏
هدف است بدون اينكه لذت بردن هدفش باشد ولی لذت می‏برد ، نظير مسأله‏
مادر و فرزند است ، بدون شك مادر از خدمتی كه به فرزند می‏كند لذت‏
می‏برد ولی او به بچه به چشم يك وسيله نگاه نمی كند ، نه : او حتی برای‏
بچه رنج هم می‏برد ولی در عين حال از رسيدگی به او لذت هم می‏برد ، پس دو
مسئله است و اينها نبايد با هم اشتباه شود .