پاورقی : 1 - ماركس و ماركسيسم - ص . 17
قبلا ديديم كه آندره پی يتر بعد از اشاره به مسأله جاودانگی حقيقت و
اصول اخلاقی حرف عجيب ديگری میزند و میگويد فلسفههای " بودن " به منطق
منتهی میشد و فلسفههای " شدن " به فلسفه تاريخ ( 1 ) در گذشته هم گفتيم
كه اين حرف نادرستی است . تعبير درست - البته بنابر قول ماركسيستها -
اين است كه بگوئيم فلسفه بودن به نوعی منطق منتهی میشود كه بقول اينها
همان منطق جامد است و فلسفه شدن به نوع ديگر از منطق منتهی میشود كه
همان منطق ديناميك است ، نه اينكه يكی به منطق گرايش داشته باشد و
ديگری به فلسفه تاريخ . منطق طرز تفكر است و فلسفه تاريخی خود نوعی
فلسفه است و اشتباه است كه اين دو را در برابر يكديگر قرار دهيم .
بعد تقريبا برای تعليل اينكه چرا گروهی پيرو فلسفه " بودن " و گروهی
پيرو فلسفه " شدن " هستند میگويند بعضیها خردگرا هستند و بعضیها
طبيعتگرا ، كه اين تعبير ديگری است از اين مطلب كه بعضی درونگرا هستند
و بعضی برونگرا . يعنی بعضی ها به طبيعت توجه دارند و چون طبيعت را
دائما در تغيير میبينند لذا فلسفهشان میشود فلسفه حركت و فلسفه شدن . و
بعضی ديگر كه خردگرا و درونگرا ه ستند چون سرو كارشان با انتزاعات ذهنی
است و آنها از امور ثابت هستند لذا جهان را هم ثابت میبينند .
در پاسخ اين سخن بايد گفت مگر خود هگل كه بزرگترين فيلسوف " شدن "
است خردگرا نبود ؟ خردگراتر از هگل ما كسی را نداريم . حتی خود
ماركسيستها میگويند هگل ايدهآليست است . ولی ما قبلا هم گفتيم كه هگل
ايدهآليست بمعنای مصطلع نبود كه جز به ذهن به چيز ديگر قائل نباشد و
منكر خارج باشد ، بلكه او كسی بود كه عين و ذهن را يكی میدانست و هرچه
را كه ذهنش انتزاع میكرد میگفت كه در خارج هم همينطور است و چون ذهن و
عين را يكی میدانست میگفت كه جهان را بايد توجيه كرد و توجيه فقط از
راه دليل و استنتاج است نه از راه عليت نظام نظام عليت و معلوليت
نيست ، نظام استنتاج است . فلسفهای خردگراتر از اين نمی شود پيدا كرد .
به هر حال اين سخن كه پيروان فلسفه " بودن " خردگرا هستند و پيروان
فلسفه " شدن " طبيعتگرا ، سخن نادرستی است . اگر میگفت بعضی پيرو
منطق قياسی هستند و بعضی ديگر پيرو منطق تجربی هستند و آنهائی كه پيرو
منطق تجربی هستند چون سرو كارشان با تجربه و با واقعيات اشياء است لذا
قهرا به حركت و شدن گرايش دارند اما كسانی كه پيرو منطق قياسی هستند
چون قياس از امور ذهنی است لذا از طبيعت و حركت دور میشود و به فلسفه
" بودن " گرايش پيدا میكنند . باز يك سخنی ، هر چند كم ارزش بود .
ولی اينكه
پاورقی : 1 - ماركس و ماركسيسم - ص . 17 |