ماهيتش عوض میشود ، يعنی امكان ندارد شرائط محيط شيئی را عوض بكنيد و
ماهيتش باقی باشد و خودش باشد .
از اينجاست كه اينها هميشه از شرايط عينی و ذهنی دم میزنند ، و
میگويند شرائط عينی و ذهنیاش چيز ديگری نيست ، بنابراين ، پس همه چيز
نسبی است ، و حال آنكه ما ، دين را به عنوان يك امر مطلق میگيريم ، و
مثلا نمی گوييم اسلام محصول شرايط عينی عربستان و شرايط ذهنی پيغمبر ( ص )
است ، و حال آنكه از نظر اينها چنين چيزی محال است كه يك فكر وابستگی
خاص با شرايط محيط خود و شرايط روانی آورندهاش نداشته باشد ، و حتی
راجع به نظريات علمی اين حرف را میزنند مثلا اگر هگل فلان فلسفه را ابراز
كرده است ، معنی ندارد اين فلسفه به طور مطلق درست باشد ، بلكه يك
امری است كه محصول خاص زمان و شرايط فكری هگل است و از همين جا به خود
آنها هم اشكال كردهاند كه ماترياليسم ديالكتيك هم محصول خاص زمان خودش
است ، پس شما چرا آن را به صورت يك امر مطلق ذكر میكنيد ؟ يعنی اصول
چهارگانه شما يا اصول مطلقند ، و يا نسبی ، اگر مطلقند معنايش اينستكه
همه چيز نسبی نيست ، و آن گاه سؤال میشود كه علت استثنای اين اصول از
مسئله نسبيت چيست ؟ چطور شد همه چيز در دنيا نسبی هستند جز اصول
ماترياليسم ديالكتيك ؟ و اگر مطلق نيستند و نسبی هستند ، پس معنايش
اينستكه مطلق در عالم وجود دارد چون معنای نسبی بودنش اينستكه در همه جا
صادق نيست ، و آنجائی كه اين اصل ( هيچ چيزی در اين عالم مطلق نيست )
صادق نباشد نقيضش كه مطلق بودن باشد صادق خواهد بود ، اين مسئله نظير كل
خبری كاذب است كه نمی تواند به عمومش باقی بماند ، يا بايد از اصل
كاذب باشد ، و يا بايد در بعضی موارد صادق باشد و در بعضی موارد كاذب ،
و به عمومه نمی تواند صادق باشد . ( 1 ) باز میبينيم كه اصل چهارم
ديالكتيك چگونه با اصول اسلامی ما تباين دارد .
پاورقی :
1 - سؤال اول : قانون ناظر به خودش نيست . اينها میگويند كه اين چهار
اصل بر جهان حاكم است و ديگر نظر به خود اين اصول و قوانين ندارد ،
مانند " كل خبری كاذب " است كه از خودش منصرف است .
جواب : مثال " كل خبری كاذب " شما را به اشتباه انداخت و تصور
كرديد كه مسئله ، مسئله واقعيت و ثبوت است نه عالم اثبات ، صحبت سر
اينستكه خود اين اصول بايد متغير و نسبی باشد ، و نمی توانند يك اصل
مطلق و ثابت باشند .
سؤال كننده : ممكن است بگوييم اساسا قانونی و اصلی در كار نيست [ تا
تغيير و نسبی بودن شامل آن شود ] بلكه واقعيتی در خارج هست كه ما آنرا
دريافت میكنيم .
جواب : خود اين دريافت واقعيتی است يا نه ؟
سؤال كننده : آنها كه برای ذهن چيزی قائل نيستند .
جواب : اين چه حرفی است ؟ ! بالاخره دريافت هم يك واقعيتی است ، هر
كسی كه يك نظريهای میدهد ، آن نظريه دريافتی است از خارج و واقعيت ، و
خود اين دريافت به حمل شايع واقعيتی >