ذات خودش متصف به يك صفتی است كه آن صفت حسن است ، رفتار ديگری ،
در ذات خودش متصف به يك صفتی است كه آن صفت قبح است ، پس هر فعلی‏
يا دارای حسن ذاتی است و يا دارای قبح ذاتی ، البته ممكن است بگوييم‏
بعضی از افعال نه دارای حسن ذاتی است و نه قبح ذاتی ، معنای اين حرف‏
اينستكه حسن و قبح يك صفت عينی است در اشياء ، و ذاتی است در اشياء ،
و ذاتی هم لايتخلف و لايتخلف ، و تا عالم عالم است است حسن حسن است و
قبح قبح ، عقل هم بحكم بداهت عقلی كه جای بم و لم در آن نيست حكم ميكند
آنچه خوب است بايد انجام داد ، و آنچه بد است بايد ترك كرد . اين‏
بيانی است كه برای جاويد بودن اخلاق ممكن است ذكر شود . و معمولا هم به‏
همين ذاتی بودن حسن و قبح استناد ميشود ، و اين حسن و قبح بعنوان يك‏
صفت عينی تلقی ميشود .
اما اين مطلب را می‏توان مورد خدشه قرار داد . خود حكمای ما ، اگر چه‏
اين مطلب را بحث نكرده‏اند ولی بنای كلامشان بر اينست ، ميبينيد كه در
منطق استناد به حسن و قبح را از قبيل استناد به مشهورات ميدانند كه بدرد
جدل و خطابه ميخورد ، و حتی به اين نكته هم توجه شده است كه اين حسن و
قبح‏ها نزد ملل و اقوام گوناگون مختلف است لذا ميگويند " كقبح ذبح‏
الحيوانات عند اهل الهند " ولی بيش از اين بحث نميكنند و نمی گويند
چرا حسن و قبح را ما از مبادی برهان نميگيريم ، و توضيح نميدهند كه چرا
با قضايای رياضی فرق ميكند و ملاك اين فرق چيست ؟ همينقدر ميگويند حسن و
قبح از احكام عقل عملی است ، ولی خوب ، معلوم است كه عقل عملی برای‏
توسل به يك مقصود اين معانی را برای انسان می‏سازد ، بهر حال بيش از اين‏
، تشريح نكردند و توضيح ندادند .
آن كسی كه از همه بيشتر ، در ميان حكمای ما در اين باره بحث كرده‏اند ،
آقای طباطبائی هستند در مقاله ششم اصول فلسفه اين را در قسمت اول ما
پاورقی زده‏ايم ، و قسمت آخر را پاورقی نزديم ( بحكم عجله‏ای كه در كار
بود ) و بعضی از قسمتهای اين بحث برای ما قابل قبول نبود و نيست ، و
بهر حال يك بحث بسيار اساسی و عميقی است ، ( 1 ) مقداری بدرد فلسفه‏
ميخورد كه انديشه سازی ذهن را ، بيان ميكند ، و يك مقدار بيشتری بدرد
علم اصول ميخورد .
ايشان ، آمدند انديشه‏ها و فكرهای اعتباری و كيفيت پيدايش آنها را در
آن مقاله مطرح

پاورقی :
1 - اين بحث بدون شك يك ابتكار خيلی خيلی با ارزشی است ، نقصش فقط
اينستكه ، اين يك مطلبی بوده كه ايشان شخصا به آن رسيده‏اند و بعد هم فكر
كردند و در آن پيش رفتند ، ولی آنرا با كلمات قدمای خودمان مربوط
نكردند كه معلوم شود ريشه اين حرف در كلمات امثال شيخ در مورد عقل عملی‏
و عقل نظری چيست ، اگر از حرفهای آنها شروع ميكردند و بعد پيوند ميدادند
با حرف خودشان بهتر بود ، و علت اينكه از كلمات فلاسفه قديم اين مبحث‏
قطع شده است ، اينستكه ايشان از علم اصول به اين مطلب رسيدند نه از
فلسفه ، و اولين الهام بخش ايشان هم حرفهای مرحوم حاج شيخ محمد حسين‏
اصفهانی بوده است در باب اعتباريات ، كه ايشان دنبالش را گرفته‏اند و
رفته‏اند تا اينجا ، لذا آنرا با حرفهای فلاسفه ارتباط نداده‏اند .