خاطر سودجوئی و گروهی نيز به علت نااميدی از همه جا و جستجو كردن يك‏
دايه تسلی بوجود آورده‏اند . و اين وضع را بايد از بين برد تا دين از بين‏
برود . اگر اين وضع از بين برود دين هم وجود نخواهد داشت و تا اين وضع‏
از ميان نرود دين وجود دارد . پس نمی توانيم بدون اينكه دست به تركيب‏
جامعه بزنيم دين را از بين ببريم و لهذا مبارزه با دين در درجه دوم‏
قرارمی گيرد ، به اين معنی كه نخست بايد با علتش‏مبارزه كرد . اينست كه‏
توجه به انسان در مكتب ماركس ، توجه به يك طبقه خاص است ، همان طبقه‏
محروم ، در واقع انسان پيش رو ، انسان تحصيل كرده نيست ، بلكه انسان‏
وابسته به ابزار توليدی جديد است ، و اما اينكه چرا انسانهائی وابسته به‏
ابزار توليدی جديد می‏شوند و عده‏ای وابسته به ابزار توليدی كهنه ، برای‏
اينكه آن كسی كه منافعش در ابزار توليدی كهنه است ، قهرا به آن گرايش‏
پيدا می‏كند و آن كه منافعش در جهت ديگر است گرايش او هم به همان طرف‏
و لهذا روشن فكر از نظر ماركس آن گروهی است كه در جامعه خود آنتی تز را
تشكيل می‏دهد ، هميشه گروه تز كه گروه سابق است طبعا به حكم وضع طبقه‏
خودش در گروه تازيك فكر قرار دارد . و در مسلك اينها از جنبه روشنفكری‏
مسئله علم و فرهنگ مطرح نيست كه بگوييم هر كس معلوماتش زياد است‏
روشن فكر است و هر كس بی سواد است تاريك فكر است ، اين حرفها مطرح‏
نيست . گروه وابسته به ابزار كهن ، آن كس كه وضع اجتماعيش وضع تز است‏
، خواه ناخواه تاريك فكر است ، يعنی طرفدار وضع كهن ، و آن كس كه‏
وابسته به ابزار توليد جديد است يعنی منافعش در اين جهت است ، وضع‏
اجتماعيش نوخواهی و تحول خواهی را اقتضا می‏كند . پس انسان گرائی در
مكتب ماركس تبديل می‏شود به طبقه گرائی ، آن هم طبقه روشن فكر .

يك پيشگام : موئيز هس و از خود بيگانگی بشر ( 1 )

اين مؤلف كوشش كرده كه يك حلقه واسطی بين فوئر باخ و ماركس پيدا
كند ، كه آيا اين تفاوتی كه ميان فوئرباخ و ماركس هست ، تمام اين فاصله‏
را خود ماركس طی كرده يا نه ، قبل از ماركس كس ديگری بوده و ماركس از
او استفاده كرده است می‏گويد : يك مقداری از اين كار را يكی ديگر از هم‏
شاگرديهايهای ماركس بنام موئيز هس كه از پيروان چپ گرای هگل بود انجام‏
داد ، كار او در اين حد بود كه آمد گفت پول مايه از خود بيگانگی بشر
است ، پس دين در درجه دوم قرار گرفت ، يعنی اساس پول است ، و نيز
برای پول است كه دين بوجود آمده است ، استثمارگرها به خاطر استفاده‏
خودشان دين را بوجود آورده‏اند . پس نظام اجتماعی قائم بر مالكيت‏
اختصاصی يعنی قائم بر حكومت پول است كه سبب از خود بيگانگی می‏شود كه‏
در اينجا مسئله مالكيت مطرح می‏شود .

آورده خاص ماركس :

در اين فصل می‏خواهيم ببينيم نظرياتی را كه خود ماركس در اين زمينه‏
آورده است

پاورقی :
1 - ماركس و ماركسيسم - ص . 30