چه دردی را دوا می‏كند و اينكه جواب يك امر عينی نمی شود . مخالفين‏
كمونيزم دارند می‏گويند : جامعه شوروی به سرمايه داری رسيده است ، با
تمام خصلتهای سرمايه داری ، سرمايه را وسيله اختناق ملتها قرار داده‏اند .
مثلا به مصر قرض می‏دهند و بعد مليونها [ دلار ] از او نزول می‏گيرند ، و
اينها هم ناسيوناليست نيستند تا كسی بتواند بگويد برای ملت خودش خصلت‏
سرمايه داری ندارد ، و سرمايه داريش در معامله با ديگران است ، به‏
ادعای خودشان تمام ملتها يكی هستند و جامعه انسانی در حكم يك جامعه واحد
است و باصطلاح انترناسيوناليست هستند . با تمام اين حرفها دارند ربا
می‏گيرند با اينكه جناب ماركس می‏گويد ربا دزدی است و جز كار هيچ چيزی‏
ايجاد ارزش نمی كند ، سرمايه حتی به صورت صنعتش هم ايجاد ارزش نمی‏
كند ( حرفی كه از قديم ارسطو گفته بود كه پول عقيم است و نمی زايد ) .
اگر ربا دزدی است چه فرق می‏كند فردی از فردی بدزد يا ملتی از ملتی .
حالا می‏رسيم به قسمت آخر حرف مجادل كه گفته بود : گيرم كه رسيدن انسان‏
به كمال مطلق ناممكن باشد ، مدعی می‏گويد : پس شما تأييد می‏كنيد كه رسيدن‏
انسان به كمال ناممكن است مجادل جواب می‏دهد :
" كمال مطلق هرگز واقعيت پيدا نمی كند همه چيز در زندگانی انسان نسبی‏
است ، آنچه به زندگانی انسان معنی و ارزش می‏بخشد ، واقعيت تكامل است‏
، نه آرزوی رسيدن به كمال . يكی از فيلسوفان نامدار می‏گويد :
انسان در تكامل است بدون اينكه هرگز به كمال برسد ، تكامل از نوع‏
حركت است ، يعنی واقعيتی ديناميك است ، اما كمال از نوع سكون است ،
يعنی مفهومی استاتيك است . رسيدن انسان به كمال مستلزم رسيدن تاريخ به‏
جائی است كه ديگر هيچ پيش آمدی در زمان رخ ندهد و در همين معناست كه‏
ياس پرس می‏گويد : انسان هميشه در راه است ، كمال مطلق نمی تواند
واقعيت پيدا كند ، به اين دليل روشن ، كه كمال مفهومی است استاتيك و
ذات انسان واقعيتی است ديناميك و ناممكن است - و اصلا دلخواه نيست -
كه ذاتی ديناميك به

پاورقی :
> كاری برضد طبقات پيشين باشد ، اينها كه برای اخلاق معياری قائل‏
نيستند ، چی از نظر اينها اخلاق است ؟ راستی ، درستی ، امانت ، خيانت ؟
هيچكدام ، آنچه كه به انقلاب كمك بكند اخلاق است ، و وقتی فرض شد به‏
جامعه بی طبقه رسيدند و انقلابی در كار نيست اخلاق ديگر معنائی ندارد .
اينها كه تمام معيارها را در باب اخلاق منكرند ، نامجاهدها هم در جزوه‏شان‏
دو نوع اخلاق مطرح كردند اخلاق ايده‏آليستی و اخلاق كمونيستی .
در مجله‏ای كه كمونيستها در سالهای بين 22 - 28 منتشر می‏كردند به نام‏
انترناسيوناليسم و خيلی مجله عميقی هم بود ، يك بخش اخلاقی هم داشت ،
درباب اخلاق هيچ معياری اينها بدست نمی دهند می‏گويند اخلاق آن چيزی است‏
كه به تكامل اجتماع كمك بكند و خدمت به تكامل اجتماع به اينستكه به‏
انقلاب كمك بكند . هرچه كه به انقلاب كمك بكند اخلاق است و هرچه كه‏
انقلاب را بتأخير بيندازد ضد اخلاق است .