آن جهت است كه انسان دارای يك مقام علوی است غير از اين مقام سفلی كه‏
بحسب آن مقام علوی معانی اخلاقی واقعا كمال و فائده اوست پس انسان چون‏
ميخواهد حركت بكند به سوی كمال واقعی و معنوی خويش حركت ميكند به سوی‏
چيزی كه ارزش ذاتی برای او دارد ، يا بقول آن آقايان كه ميگويند برای‏
جامعه ارزش دارد نه برای فرد ولی در فرد دو " من " وجود دارد يك من‏
فردی و يك من كلی و اگر انسان احساس تمايل به تعاون و احسان و مانند
اينها ميكند خيال ميكند كه دارد برای ديگران كار ميكند بازهم برای " من‏
" كار ميكند ولی نه من فردی ، بلكه من كلی .
مجادل به اينجا كه می‏رسد و در واقع تلفيقی ميان مطالب ماركسيستی و
اگزيستانسياليستی درست می‏كند . ( و مدعی هم مچش را نمی گيرد كه بگويد
تو روی كدام اصول حرف می‏زنی ، بلكه می‏گويد : " صنعتی شدن به هيچ وجه‏
باعث پيشرفت انسان نبوده ، انسان امروز فقط يك مقدار صنعت و تكنولوژی‏
دارد كه آنهم اضطراب و تنهائی بشر را بيشتر كرده است ( 1 " ، آن وقت‏
مدعی اشكال می‏كند كه شما می‏گوئيد انسان رو به تكامل می‏رود [ و حال آنكه ]
در نهايت امر در صنعت و تكنولوژی پيش رفته است ولی در آنچه كه به‏
سعادت و خوشبختی انسان مربوط ميشود هيچ پيش نرفته ، برای اينكه انسان‏
باز گرفتار اضطراب و تنهائی است . او جواب می‏دهد :
" من صميمانه معتقدم علم و فرزندان دوگانه‏اش تكنولوژی و صنعت زمينه‏
را برای برخوردار شدن انسان از بيشترين آسايش انسانی روز به روز آماده‏
كرده‏اند . اما اينكه چرا انسان برغم آماده بودن زمينه از آسايش برخوردار
نيست ، اين ديگر تقصير علم نيست ، تقصير ايدئولوژی فرمانروا بر انسان‏
امروز است ( 2 ) .
يعنی اين تيره بختيها و بيچارگيها مربوط به علم نيست ، علم يك مقدار
كار كرده كه زمينه را فراهم كرده است ولی اين قوانين و مقررات و
فلسفه‏ها ( و بيشتر هم نظرشان به اديان است ) كه امروز بر انسان حاكم‏
است و زيربنای اينها هم وضع اقتصادی خاص است ، اينها سبب تيره روزی‏
انسان است ، و اينها هم رفتنی هستند .
" تقصير ساخت غلط زيربنای جامعه‏های امروزی است نه علم . مطالعه‏
ابركيتو تاريخ زندگانی انسان ، به ما می‏آموزد كه تكامل سرنوشت انسان‏
است . يعنی افزايش امكانات در هر يك از دورانهای تاريخ ، امكانات‏
انسان نسبت به دوران‏ها ی گذشته بيشتر شده است ، يعنی انسان تكامل يافته‏
. پيشرفت علم و شكفته شدن صنعت و تكنولوژی از ويژگيهای دوران
سرمايه‏داری است و امكانات انسان در اين دوران بسی بيشتر از امكاناتش‏
در دوران پيشين يعنی دوره زمين‏داری است . در اين دوران رسيدن انسان به‏
مقصد انسانی خود يعنی برای شكل گرفتن و پديد آمدن جامعه‏ای بدون تضاد
آماده ميشود ، . . . سرگشتگی انسان معاصر و بدبختيهای او به هيچوجه تقصير
علم نيست ، زيربنای اجتماعی جامعه سرمايه‏داری و ايدئولوژی فرمانروا بر
انسان در اينگونه جامعه‏ها غلط است . علم كوشش می‏كند واقعيت را

پاورقی :
1 - جدال با مدعی - چاپ اول - ص . 46
2 - جدال با مدعی - چاپ اول - ص . 46