اين است كه : اگر ما برسيم به جامعه بی طبقه به قول خود اينها رسيدهايم
به جامعه بی حركت ( 1 ) .
تا دوره لنين هم اين نقض را كسی بر اينها نمی كرده ، بعد كه اين نقض
را بر آنها وارد كردند ، استالين آمد گفت : " ولی يك استثناء بايد
قائل شد ، وقتيكه به جامعه بی طبقه رسيديم ، ضرورت ندارد كه آنجا هم
تكامل از راه انقلاب صورت بگيرد وقتی كه به جامعه بی طبقه رسيديم جامعه
از بالا هدايت میشود "
ما میتوانيم اين حرف را بزنيم ولی آنها با اصول كذائيشان چطور
میتوانند صحبت از " هدايت از بالا " بكنند . يعنی میخواهند بگويند پس
از رسيدن به جامعه بی طبقه باز هم تكامل اجتماعی ادامه دارد نه اينكه
تكامل تنها در امور فنی و صنعتی است ( در نتيجه تضاد با طبيعت ) ولی
اين تكامل اجتماعی استثناء از راه تضاد صورت نمی گيرد بلكه از بالا
هدايت میشود . در اينجا هم كه " مجادل " برای جامعه بی طبقه كمونيزم
دو دوره فرض كرد و مدعی شد كه جامعههای كمونيزم كنونی در دوره آغازين
هستند ، اين اشكال به او میشود كه اين جامعههای بی طبقه از دوره اول
چگونه به دوره دوم منتقل میشوند با فرض اينكه ديگر تضادی در اين جامعهها
وجود ندارد ( 2 ) .
اينها در برابر اين اشكال جوابی ندارند ، و لذا ناچار شدند حرفی را
زدند كه در طول تاريخشان بی سابقه است ، گفتند " تكاملی كه از بالا
هدايت میشود " ! اينكه حرف ماست و ما هميشه چنين حرفی میزديم ( 3 )
اينها تازه در نهايت امر رسيدهاند به حرفی كه الهيون میگفتند . الهيون
كه برای انسان اصالت قائل بودهاند از اول مگر نمی گفتند " رهبری از بالا
" يعنی انسانهائی كه اين ايدهئولوژی را هم خوب درك میكنند و هم خوب
عمل میكنند اينها صلاحيت دارند كه از بالا جامعه را هدايت كنند . بعد هم
، اين حرف كه " تاريخ به عقب بر نمی گردد "
پاورقی :
1 - اشكال : تضاد ميان انسان و طبيعت كه هست .
جواب : تضاد ميان انسان و طبيعت كه هميشه بوده ، و تازه تضاد ميان
انسان و طبيعت چه ربطی به تكامل اجتماعی دارد ؟ پس از نظر اجتماعی بايد
قبول كنند توقف حاصل میشود ، و فقط و فقط تضاد با طبيعت باقی میماند ،
اتفاقا اين حرف را هم نمیزنند .
2 - اشكال : اگر كاپيتاليزم را تز و سوسياليزم را آنتی تز و كمونيزم را
سنتز بگيريم مطلب درست میشود ، و انتقال از سوسياليزم به كمونيزم توجيه
میشود .
جواب : معنای آنتی تز بودن سوسياليزم و سنتز بودن كمونيزم اين است كه
بين آندو تضاد وجود دارد و اين تضاد از نظر تاريخی بايد برگردد به تضاد
طبقاتی ، چون اينها میگويند تاريخ را جز تضاد طبقاتی نمی تواند حركت
بدهد ، و حال آنكه اينها همان سوسياليزم را جامعه بی طبقه میدانند ، پس
تضادی كه برای رسيدن به كمونيزم لازم است وجود ندارد ، از اين گذشته ،
پس از رسيدن به كمونيزم چه میگويند ؟
3 - سؤال : نميشود تكامل در اين دوره را به تكامل اخلاق تفسير كنيم ؟
جواب : آقا توجه نمی فرمائيد ! اخلاق از نظر اينها معنائی ندارد جز
آنكه در ضمن طبقات اجتماعی ، >