مساوی است با مجموع كاری كه صرف توليد و ايجاد آن شده است ، اما كاری
كه صرف توليد پولاد شده منحصر به كارهايی كه برای انسان مفيد است ، يعنی
كارهايی كه ايجاد ارزش میكند ، نيست . مانعی ندارد كه پولاد صدها بلكه
هزارها برابر كاری كه انسان روی آن انجام داده است به نفع انسان انجام
دهد ، همچنان كه ابزارهای ساده مانند بيل و تيشه و تير چوبی و چرم و نعل
كفش نيز مجموع كاری كه به نفع انسان میكنند با مجموع كاری كه انسان روی
آنها صورت داده مساوی نيست . گذشته از همه اينها ، سخن در اين است كه
آيا ارزش هر چيزی مساوی است با ارزش اشيائی كه صرف ايجاد آنها شده
است ؟ و ما از اصل قبول نداريم كه ارزش اشياء بستگی دارد به مقدار كاری
كه صرف ايجاد آنها شده است ، بلكه بستگی دارد به مقدار اثری كه از آنها
برای انسان هست به علاوه ندرت وجود و قابليت انحصار .
و اما قسمت سوم : به عقيده ما كارل ماركس بيش از آن اندازه كه
سرمايهداری را ظالمانه جلوه بدهد ، عادلانه جلوه داده است ، آن را تبرئه
و تطهير كرده است . در كتاب " عقايد بزرگترين علماء اقتصاد " صفحه .
. . میگويد : " كارل ماركس نظريه " ارزش = كار " را از علماء كلاسيك
گرفت و ليكن به عكس آنها عليه سرمايهداری به كاربرد " . من میگويم
ماركس نيز ندانسته آن را به نفع سرمايهداری به كار برد . اگر ما به
شعارهای ماركس توجه كنيم ، او مخالف سرمايهداری است ، اما اگر شعارها
را كنار بگذاريم و بخواهيم اصول فلسفه او را بپذيريم ، بايد او را از يك
نظر پايه گذار سرمايهداری بدانيم . ماركس پس از آن كه ارزش هر چيزی را
صد در صد به مقدار
|