است با خرجی كه صرف توليد آن شده است ، در صورتی كه بشر حاضر است‏
ميليونها ريال صرف آن كند ، و اگر مانند خواجه حافظ ، بی پول باشد بگويد
:
شهری است پر كرشمه و خوبان زشش جهت چيزيم نيست و رنه خريدار هر
ششم
شيراز معدن لب لعل است و كان حسن
من جوهری مفلس از اينرو مشوشم
و به همين دليل ، همان طوری كه قبلا گفتيم هرگز نمی‏توان گفت ارزش‏
نيروی كار معادل خرجی است كه صرف توليد آن شده است ( 1 ) .
مطابق نظر " ارزش = كار " ناچار بايد ارزش واقعی نيروی كارگر را
معادل حداقل زندگی او دانست و الا قاعده كلی " ارزش = كار " در مورد
اين كالای بالخصوص يعنی نيروی كار بهم

پاورقی :
. 1 اين برهان را به اين شكل نيز می‏توان بيان كرد كه با مسئله ارزش‏
اضافی نيز بستگی پيدا كند : اگر " ارزش = كار " است ، آيا هر شی‏ء
صاحب ارزش ، فقط ارزش خود را می‏تواند پس بدهد و به غيرمنتقل كند ، يا
قادر است اضافه ارزش بر ارزش واقعی خود ايجاد كند ؟ اگر قادر نيست ،
پس لازم می‏آيد تكامل اقتصادی هرگز رخ ندهد ، و اين ، خلاف ضرورت است .
اگر قادر است ايجاد كند ، پس ناچار يك موجود می‏تواند اضافه ارزش‏
ايجاد كند ، و در اين صورت نمی‏توان فقط اين را به نيروی بازوی انسان‏
اختصاص داد ، يا تمام موجودات اين طور هستند و يا خصوص طبيعت زنده‏
اين طور است ، و اين ، يا از آن جهت است كه طبيعت زنده قادر است‏
بيش از مقدار ماده‏ای كه صرف آن شده است نيرو و ماده توليد كند ( طبق‏
نظر صدرالمتألهين ) و يا از آن جهت است كه كار يگانه ، عامل ايجاد
ارزش نيست ، خود طبيعت نيز ايجاد ارزش می‏كند و ارزش = كار نيست ،
كار يكی از علل و عوامل ايجاد ارزش است ، ارزش عبارت است از ارج‏
داشتن چيزی ، و آن ، تابع فائده و احتياج است از طرفی ، و تابع ندرت و
قابليت انحصار است از طرف ديگر .