در صفحه 15 می‏گويد :
" برتراند راسل ، سوسياليزم را اين طور تعريف می‏كند : " سوسياليزم‏
به معنی ، مالكيت مشترك زمين و سرمايه ، تحت يك شكل دموكراتيك‏
حكومت است و مستلزم آن است كه توليد به منظور استفاده ، و نه به منظور
سودجويی هدايت شود . به علاوه ، تقسيم توليدات بايستی به طور تساوی‏
انجام گيرد و در صورتی كه اين امر ممكن نباشد ، بايد طوری باشد كه لااقل‏
بتوان اين عدم تساوی در توزيع را با تأمين منافع عمومی توجيه نمود " .
. 3 در صفحه 8 ( مقدمه ) " سوسياليسم " می‏نويسد :
" اگر سوسياليسم را به عنوان عكس العملی در برابر بيدادگری اجتماعی ،
مورد نظر قرار دهيم ( 1 ) ، می‏توان گفت از قديم‏ترين ايام وجود داشته‏
است و تحت عناوين گوناگونی ، نشانه‏هايی از آن در ادوار قديم ديده می‏شود
، و چنانچه سوسياليسم يك شكل تاريخی مشخص جامعه تلقی گردد ، سرچشمه آن‏
در جامعه كاپيتاليستی خواهد بود و در اين صورت بايد گفت نظريه‏
سوسياليسم ، در قرن نوزدهم پا به عرضه وجود گذاشته است " .
از اين جمله‏ها اين طور فهميده می‏شود كه يك اصل اولا برای اينها مسلم‏
است و آن ، تفسير مادی تاريخ است ، والا اگر برای فكر اصالتی قائل بشويم‏
، چه مانعی دارد كه طرح سوسياليسم در آغاز

پاورقی :
. 1 اگر مقصود از اين عكس العمل ، صرفا فرياد يك مظلوم است ، مثل‏
فرياد گوسفند در چنگال گرگ ، آن ، سوسياليزم نيست ، دعوت به نجات‏
است ، و اگر مقصود ، فرياد وجدان عدالتخواه است ، آن ، فلسفه ديگر دارد
كه می‏تواند مبنای سوسياليزم واقع شود .