نان و زمين و ميوه و فرش و غيره ، و بعضی ديگر ، ارزش و ماليت ندارند
و ثروت شمرده نمی‏شوند ، مانند نور و هوا ، و مانند زباله و خاكروبه ؟
ديگر اين كه تفاوت ارزش اموری كه ماليت دارند از كجا پيدا می‏شود ؟
به عبارت ديگر منشأ قيمتها و تفاوت آنها چيست ؟ چرا دو چيز كه هر دو
با واحد وزن يا كيل يا متر خريد و فروش می‏شوند و برابرند ، يكی از ديگری‏
گرانتر است ؟
اما قسمت اول : ماليت و ارزش پيدا كردن يك چيز تابع اين است كه‏
اولا به حال بشر مفيد باشد ، يعنی يكی از حوائج بشر را رفع كند يا در رفع‏
آن دخيل باشد ، خواه آن كه آن حاجت ، مادی و معاشی باشد يا غيرمادی ، و
خواه آن كه عين يك شی‏ء مورد استفاده واقع شود كه بهره‏مند شدن از آن ،
مساوی است با نابودی آن ، مثل نان و ميوه ، و يا منفعت آن چيز ( منفعت‏
به اصطلاح فقه ) ، يعنی وسيله واقع شود كه بدون اينكه عين مصرف شود ،
انسان حظ و بهره‏ای از آن ببرد ، مثل بهره‏ای كه انسان از ديدن منظره‏ای ،
يا شنيدن آوازی ( 1 ) يا سكنی در خانه‏ای پيدا می‏كند .
ولی حقيقت اين است كه منفعت ( به اصطلاح فقهی ) هر چند قابل مبادله‏
به مال هست ، ولی خودش مال و ثروت شمرده نمی‏شود . جمال يا آواز يا نطق‏
، وسيله جلب مال و كسب مال و قابل معاوضه به مال می‏باشد ، ولی خود
اينها مال و ثروت شمرده نمی‏شو ند . پس شرط ماليت اين است كه خود عين‏
باشد . از آنچه گذشت ، معلوم شد كه شرط اول ماليت اين است كه شی‏ء ،
مورد

پاورقی :
. 1 استفاده از آواز ، نوعی خاص است كه جداگانه بايد بررسی شود .