اين اشتباه از آنجا پيدا شده كه در اجتماعات فاقد تعليم و تربيت ،
ديده شده كه غالبا وراث ثروتمندان به سرعت بدبخت شدهاند . خيال
كردهاند اين جهت ، اثر مالكيت بدون كار است ، ندانسته اند اثر فقدان
تعليم و تربيت صحيح است . لهذا در جامعههايی كه آموزش و پرورش كافی
دارند چنين حوادثی كمتر رخ میدهد .
اما دليل سوم ، فاصله طبقاتی . اولا صرف اين كه اجتماعی دارای طبقات
باشد و مردم در شرايط مختلف و نامساوی عملا زندگی كنند ، اگر وضع قوانين
و اجراء آنها برای همه مردم يكسان باشد ، و اين تفاوت مولود لياقت و
فعاليت خود شخص يا سلف او باشد ، ايراد ندارد . مال مشروع را برای
فرزند به ارث گذاشتن عينا نظير اين است كه خصايص طبيعی و هوش و
استعداد از طرف مورث به فرزندان خود داده بود ، جامعه حق مطالبه داشت
، اما فرض اين است كه نه خصايص طبيعی و نه اموال مكتسب خود را از
جامعه ندزديده است . اين گونه تفاوتها هر چند برای وراث نسبت به
سايرين اكتسابی نيست اما دزدی و سرقت و استعمار ديگران هم نيست ، مثل
اين است كه به شخصی از طرف ديگری هديهای اعطا شود .
به علاوه ، ارث مال همه مردم است ، مال يك طبقه خاص نيست . اين
قانون ، همه را تشويق میكند كه هر چه میتوانند بهتر و بيشتر برای اعقاب
خود كه امتداد وجودشان است فعاليت كنند .
اما اگر گفته شود : علاوه بر اصل عدالت و علاوه بر اصل مساوات ، يك
اصل ديگر هم هست كه در اجتماع بايد رعايت شود ، و آن ، اصل توازن است
. تفاوت اگر زياد شد خواه ناخواه تعادل
|