در صورتی كه طلا ماده نقضی است بر نظريه " ارزش = كار " زيرا كاری‏
كه روی طلا صورت می‏گيرد هيچ گونه تناسبی از لحاظ زمان و صرف نيرو با
ارزش آن ندارد ، بلكه ارزش طلا معلول جهاتی است كه خود نويسنده در صفحه‏
41 گفته است از : زنگ نزدن و كهنه نشدن و مرگ و مير نداشتن ، با
دستمالی از بين نرفتن ، سهولت نگهداری ، قابليت تقسيم به قطعات كوچك‏
و اجزاء كسری ، قابليت حمل و نقل ساده ، سهولت تميز و شناختن آن به‏
واسطه رنگ و آواز .
ص 48 :
" از طرف ديگر گاهی خريدار پيش از پرداخت پول ، كالايی را می‏خرد و
پس از مدتی پول آن را می‏پردازد . اين نوع خريد و فروش را نسيه كاری‏
می‏نامند . . .
پس وقتی دهقان در پاييز پول كالايی را كه در تابستان خريده است‏
بپردازد ، در اين حالت پول ديگر وسيله جريان و رواج كالا نيست ، زيرا
كالا قبلا مبادله شده است . در اين حالت می‏گويند : پول وسيله پرداخت‏
است " .
از نظر فقه ، معامله نسيه ، مانند معامله نقد است ، همان طوری كه اگر
در مثال بالا دهقان گندم حاضر خود را نقد بفروشد و با آن پول نقد پارچه‏
بخرد ، دو معامله صورت گرفته است نه بيشتر ، دو مرحله بيشتر وجود ندارد
، اگر هم پارچه را قبلا نسيه بخرد ، باز دو مرحله بيشتر نيست ، پرداخت‏
قرض را مرحله مستقل نمی‏توان شمرد .
در مرحله اول ، مبادله ميان پارچه و پول كلی در ذمه دهقان است ، جريان‏
مبادله تمام شده است . پرداخت آخر مدت ، خارج از