باشد . ( مثال افلح كه مأمور پف كردن شد ) . در باب زمان نيز عين اين
اشكال هست ، يعنی كار مساوی را دو نفر در دو زمان مختلف انجام میدهند ،
زيرا يكی زرنگتر ، و ديگری تنبلتر است ، يكی ماهرتر ، و ديگری ناشیتر
است . لهذا فرضيه " كار متوسط " را كه آن را " كار اجتماعا لازم "
نيز میخوانند پيش كشيدهاند .
ص 25 :
" مثلا میگوييم 12 ساعت كار يك نانوا برابر است با 8 ساعت كار يك
كفشدوز . در نظر اول چنين به نظر میرسد كه هر قدر برای توليد يك كالا
وقت بيشتری مصرف شده باشد بايستی ارزش آن بيشتر باشد ، ولی از اين
نتيجه ، اين عيب حاصل میشود كه اگر در حقيقت قبول كنيم ارزش يك كالا
به واسطه وقتی كه برای توليد آن مصرف شده تعيين میگردد ، بنابر اين هر
قدر كارگر ، تنبلتر و ناماهرتر باشد ، البته برای توليد يك كالا وقت
بيشتری مصرف میكند ، و بدين جهت بيشتر ارزش ايجاد مینمايد ( 1 ) .
فرض كنيم يك جوراب باف ، يك جفت جوراب را در شش ساعت میبافد ،
جوراب باف ديگر همان جوراب را در چهار ساعت ، و جوراب باف سومی ،
همان جوراب را در دو ساعت میبافد . اين اختلاف ، از طرفی به ابزار كار
و از طرف ديگر به
پاورقی :
. 1 به علاوه لازم میآيد انواع كارها يك قيمت داشته باشد ، مثلا عملگی و
حسابداری و شاگرد صنعتگر و شاگرد نانوا ، و حال آن كه بعضی از اين كارها
را بعضی استعداد دارند و بعضی ديگر فاقد اين استعداد میباشند ، يعنی كار
را فقط از لحاظ صرف انرژی نبايد در نظر گرفت ، صرف انرژی در كار هر
حيوان باربر هم هست . در كار انسان ، عمده ، سليقه و ذوق و استعداد
مخصوص است كه مردم فطرتا و طبيعه نامتساوی هستند .