كرامت و شرافت مخصوص بخود دارای يك سلسله حقوق و آزاديها شده است كه‏
ساير جانداران بواسطه فاقد بودن آن حيثيت و شرافت و كرامت ذاتی از آن‏
حقوق و آزاديها بی بهره‏اند . نقطه قوت اين اعلاميه همين است .

تنزل و سقوط انسان در فلسفه‏های غربی

اينجاست كه بار ديگر با يك مسئله فلسفی كهن مواجه می‏شويم : ارزيابی‏
انسان ، مقام و شرافت انسان نسبت به ساير مخلوقات ، شخصيت قابل‏
احترام انسان . بايد بپرسيم آن حيثيت ذاتی انسانی كه منشاء حقوقی برای‏
انسان گشته و او را از اسب و گاو و گوسفند و كبوتر متمايز ساخته چيست ؟
و همين جاست كه يك تناقض واضح ميان اساس اعلاميه حقوق بشر از يك‏
طرف و ارزيابی انسان در فلسفه غرب از طرف ديگر نمايان می‏گردد .
در فلسفه غرب سالهاست كه انسان از ارزش و اعتبار افتاده است .
سخنانيكه در گذشته درباره انسان و مقام ممتاز وی گفته می‏شد و ريشه همه‏
آنها در مشرق زمين بود ، امروز در اغلب سيستم‏های فلسفه غربی مورد تمسخر
و تحقير قرار ميگيرد .
انسان از نظر غربی تا حدود يك ماشين تنزل كرده است ، روح و اصالت آن‏
مورد انكار واقع شده است . اعتقاد به علت غائی و هدف داشتن طبيعت يك‏
عقيده ارتجاعی تلقی می‏گردد .
در غرب از اشرف مخلوقات بودن انسان نمی‏توان دم زد ، زيرا بعقيده‏
غرب عقيده به اشرف مخلوقات بودن انسان و اينكه ساير مخلوقات طفيلی‏
انسان و مسخر انسان می‏باشند ناشی از يك