افلاطون معتقد است همانطوری كه به مردان تعليمات جنگی داده ميشود به‏
زنان نيز بايد داده شود ، همانطوری كه مردان در مسابقات ورزشی شركت‏
می‏كنند ، زنان نيز بايد شركت كنند .
اما دو نكته در گفته افلاطون هست : يكی اينكه اعتراف ميكند كه زنان از
مردان چه در نيروهای جسمی ، چه در نيروهای روحی و دماغی ناتوان‏ترند ،
يعنی تفاوت زن و مرد را از نظر " كمی " اعتراف دارد هر چند مخالف‏
تفاوت كيفی آنها از لحاظ استعدادها است . افلاطون معتقد است
استعدادهائيكه در مردان و زنان وجود دارد مثل يكديگر است . چيزی كه هست‏
زنان در هر رشته‏ای از رشته‏ها از مردان ناتوان‏ترند و اين جهت سبب نمی‏شود
كه هر يك از زن و مرد بكاری غير از كار ديگری اختصاص داشته باشند .
افلاطون روی همين جهت كه زن را از مرد ضعيف‏تر می‏داند ، خدا را شكر
می‏كند كه مرد آفريده شده نه زن . ميگويد : " خدا را شكر ميكنم كه يونانی‏
زائيده شدم نه غير يونانی ، آزاد بدنيا آمدم نه برده ، مرد آفريده شدم نه‏
زن " .
ديگر اينكه افلاطون آنچه در موضوع بهبود نسل ، پرورش متساوی استعدادهای‏
زن و مرد ، اشتراكيت زن و فرزند و غيره گفته همه مربوط است بطبقه حاكمه‏
، يعنی فيلسوفان حاكم و حاكمان فيلسوف كه وی آنها را منحصرا شايسته‏
حكومت می‏داند . چنانكه ميدانيم افلاطون در روش سياسی مخالف دموكراسی و
طرفدار ارستو كراسی است . آنچه افلاطون در زمينه‏های بالا گفته مربوط است‏
به طبقه آريستو كرات ، و در غير طبقه اريستوكرات طور ديگری نظر می‏دهد .