بينديشند و شعاع دورتری را ببينند .
" برتراند راسل " در كتاب زناشوئی و اخلاق فصلی تحت عنوان خانواده و
دولت باز كرده است ، در آنجا پس از آنكه درباره بعضی دخالتهای فرهنگی‏
و بهداشتی دولت درباره كودكان بحثی ميكند ، ميگويد : " ظاهرا چيزی‏
نمانده كه پدر علت وجودی بيولوژيك خود را از دست بدهد . . . يك عامل‏
نيرومند ديگر در طرد پدر مؤثر است و آن تمايل زنان به استقلال مادی است‏
، زنانی كه در رأی دادن شركت ميكنند ، غالبا متأهل نيستند و اشكالات‏
زنان متأهل امروز بيش از زنان مجرد است و با وجود امتيازات قانونی در
رقابت برای مشاغل عقب ميمانند . . . برای زنان متأهل دو راه است كه‏
استقلال اقتصادی خود را حفظ كنند : يكی آن است كه در مشاغل خود باقی‏
بمانند و لازمه اين فرض اينست كه پرستاری اطفال خود را به پرستاران مزد
بگير واگذار كنند و بالنتيجه كودكستانها و پرورشگاهها توسعه زيادی خواهد
يافت و نتيجه منطقی اين وضع اينست كه از لحاظ روانشناسی برای كودك نه‏
پدری وجود خواهد داشت نه مادری ، راه ديگر آن است كه به زنان جوان‏
مساعده‏ای بپردازند كه خودشان از اطفال نگهداری كنند . طريقه اخير به‏
تنهائی مفيد نبوده و بايد با مقررات قانونی مبتنی بر استخدام مجدد مادر
پس از آنكه طفلش بسن معينی رسيد تكميل شود ، اما اين طريقه اين امتياز
را دارد كه مادر ميتواند خود طفلش را بزرگ كند بدون اينكه برای اين امر
تحت تعلق حقارت آور مردی قرار گيرد . . . . با فرض تصويب چنين قانونی‏
بايد انتظار عكس العمل آنرا بر روی اخلاق فاميل داشت . قانون ممكن است‏
مقرر دارد كه مادر طفل نامشروع حق مساعده