ميگويند اسلام برای مردان امتياز حقوقی و ترجيح حقوقی قائل شده است ، و
اگر امتياز و ترجيح حقوقی برای مردان قائل نبود مقررات بالا را وضع‏
نميكرد .
اگر بخواهيم به استدلال اين آقايان شكل منطقی ارسطوئی بدهيم به اينصورت‏
در ميايد : اگر اسلام زن را انسان تمام عيار ميدانست حقوق مشابه و مساوی‏
با مرد برای او وضع ميكرد ، لكن حقوق مشابه و مساوی برای او قائل نيست .
پس زن را يك انسان واقعی نميشمارد .

تساوی يا تشابه ؟

اصلی كه در اين استدلال بكار رفته اينست كه لازمه اشتراك زن و مرد در
حيثيت و شرافت انسانی ، يكسانی و تشابه آنها در حقوق است ، مطلبی هم‏
كه از نظر فلسفی بايد انگشت روی آن گذاشت اين است كه لازمه اشتراك زن‏
و مرد در حيثيت انسانی چيست ؟ آيا لازمه‏اش اينست كه حقوقی مساوی‏
يكديگر داشته باشند . بطوريكه ترجيح و امتياز حقوقی در كار نباشد ، يا
لازمه‏اش اين است كه حقوق زن و مرد علاوه بر تساوی و برابری ، متشابه و
يكنواخت هم بوده باشند و هيچگونه تقسيم كار و تقسيم وظيفه‏ای در كار
نباشد ، شك نيست كه لازمه اشتراك زن و مرد در حيثيت انسانی و برابری‏
آنها از لحاظ انسانيت ، برابری آنها در حقوق انسانی است ، اما تشابه‏
آنها در حقوق چطور ؟
اگر بنا بشود تقليد و تبعيت كوركورانه از فلسفه غرب را كنار بگذاريم‏
و در افكار و آراء فلسفی كه از ناحيه آنها ميرسد