رويدادهای آن روا نمی‏دارند ، مرتبا از مرد می‏خواهند كه عشق زن خويش را
محترم بشمارد و وجود رقبای خود را در عرصه زناشوئی تحمل كند . دنيای‏
امروز ، اين " نابردباری‏ها " را بنام حسادت ، تعصب ، فناتيسم و غيره‏
محكوم ميكند . ای كاش جوانان ما لااقل از عمق جرياناتيكه از اين لحاظ در
مغرب ميگذرد اندكی آگاهی داشتند .
روشن شد كه تعدد زوجات ناشی از يك مشكل اجتماعی است نه طبيعت ذاتی‏
مرد ، بديهی است كه اگر در اجتماعی مشكله فزونی نسبی عدد زنان نيازمند
بر مردان نيازمند وجود نداشته باشد ، تعدد زوجات از ميان خواهد رفت و
يا بسيار كم خواهد شد . و اگر بخواهيم در چنين شرايطی ( فرضا چنين شرايطی‏
وجود پيدا كند ) تعدد زوجات نه كافی است و نه صحيح . برای اين منظور
چند چيز ديگر لازم است . اولا عدالت اجتماعی و كار و درآمد كافی برای هر
مرد نيازمند بازدواج تا بتواند به تشكيل كانون خانوادگی اقدام نمايد دوم‏
آزادی اراده و اختيار همسر برای زن كه از طرف پدر يا برادر يا شخص ديگر
اجبارا بعقد يك مرد زن دار پولدار در آورده نشود . بديهی است كه اگر زن‏
آزاد و مختار باشد و امكان همسری با يك مرد مجرد برايش فراهم باشد هرگز
زن مرد زن دار نخواهد شد و سر " هوو " نخواهد رفت . اين اولياء زن‏
هستند كه بطمع پول ، دختر يا خواهر خود را بمردان زن‏دار پولدار ميفروشند
.
سوم اينكه عوامل تحريك و تهييج و اغوا و خانه خراب كن اينقدر زياد
نباشد . عوامل اغوا ، زنان شوهردار را از خانه شوهر