طرفدار تساوی و آزادی به عنوان حقوق فطری انسانها نيز دليلی جز اين‏
نداشتند . طبعا در مسأله اساسی نظام خانوادگی نيز مرجع و مأخذی جز طبيعت‏
نيست .
اكنون بايد ببينيم چرا مسأله‏ای كه ما آنرا مسأله اساسی در نظام حقوق‏
خانوادگی ناميديم مورد توجه واقع نشد ؟ آيا در پرتو علوم امروز معلوم شد
كه تفاوت و اختلاف زن و مرد يك تفاوت ساده عضوی است و در اساس‏
ساختمان جسمی و روحی آنها و حقوقی كه به آنها تعلق می‏گيرد و مسؤوليتهائی‏
كه بايد بر عهده بگيرند تأثيری ندارد ؟ و بدين جهت در فلسفه‏های اجتماعی‏
امروز حسابی جداگانه برای آن باز نشد ؟ .
اتفاقا قضيه بر عكس است ، در پرتو اكتشافات و پيشرفتهای علمی زيستی‏
و روانی تفاوتهای دو جنس روشنتر و مستدلتر گشت و ما در برخی از فصول‏
اين كتاب با استناد به تحقيقات زيست شناسان و فيزيولوژيستها و
روانشناسان در اين باره بحث كرده‏ايم . با همه اينها مسأله اساسی به‏
فراموشی سپرده شد و اين مايه شگفتی است .
منشأ اين بی توجهی شايد اينست كه اين نهضت خيلی عجولانه صورت گرفت .
لذا اين نهضت در عين اينكه يك سلسله بدبختيها را از زن گرفت ،
بدبختيها و بيچارگيهای ديگری برای او و برای جامعه بشريت به ارمغان آورد
. بعدا در فصول اين كتاب خواهيم ديد كه زن غربی تا اوايل قرن بيستم از
ساده‏ترين و پيش پا افتاده‏ترين حقوق محروم بوده است . و تنها در اوايل‏
قرن بيستم بود كه مردم مغرب زمين به فكر جبران مافات افتادند و چون اين‏
نهضت دنباله نهضتهای ديگر در زمينه " تساوی " و " آزادی " بود همه‏
معجزه‏ها را از معنی اين دو كلمه خواستند . غافل از اينكه تساوی و آزادی‏
مربوط است به رابطه بشرها با يكديگر از آن جهت كه بشرند ، و به قول‏
طلاب " تساوی و آزادی حق انسان بماهو انسان است " زن از آن جهت كه‏
انسان است مانند هر انسان ديگر آزاد آفريده شده است و از حقوق مساوی‏
بهره‏مند است ، ولی زن انسانی است با چگونگيهای خاص و مرد انسانی است‏
با چگونگيهای ديگر ،