زن و مرد در انسانيت " برابرند " ولی دو گونه انسانند ، با دو گونه‏
خصلتها و دو گونه روانشناسی . و اين اختلاف ناشی از عوامل جغرافيائی و يا
تاريخی و اجتماعی نيست ، بلكه طرح آن در متن آفرينش ريخته شده . طبيعت‏
از اين دو گونگيها هدف داشته است و هر گونه عملی بر ضد طبيعت و فطرت‏
عوارض نامطلوبی به بار می‏آورد . ما همانطور كه آزادی و برابری انسانها و
از آن جمله زن و مرد را از طبيعت الهام گرفته‏ايم ، درس ، " يك گونگی‏
" يا " دو گونگی " حقوق زن و مرد را و همچنين اينكه اجتماع خانوادگی ،
يك اجتماع لا اقل نيمه طبيعی است يا نه بايد از طبيعت الهام بگيريم .
اين مسأله لا اقل قابل طرح هست كه آيا دو جنسی شدن حيوانات و از آن جمله‏
انسان يك امر تصادفی و اتفاقی است يا جزء طرح خلقت است ؟ و آيا
تفاوت دو جنس صرفا يك تفاوت سطحی ساده عضوی است و يا به قول آلكسيس‏
كارل در هر سلول از سلولهای انسان شناسی از جنسيت او هست ؟ آيا در منطق‏
و زبان فطرت هر يك از زن و مرد رسالتی مخصوص به خود دارند ، يا نه ؟
آيا حقوق يك جنسی است يا دو جنسی ؟ آيا اخلاق و تربيت دو جنسی است يا
يك جنسی ؟ مجازاتها چه طور ؟ و همچنين مسؤوليتها و رسالتها .
در اين نهضت به اين نكته توجه نشد كه مسائل ديگری هم غير از تساوی و
آزادی هست . تساوی و آزادی شرط لازم‏اند نه شرط كافی . تساوی حقوق يك‏
مطلب است و تشابه حقوق مطلب ديگر ، برابری حقوق زن و مرد از نظر
ارزشهای مادی و معنوی يك چيز است‏و همانندی و همشكلی و همسانی چيز ديگر
. در اين نهضت عمدا يا سهوا " تساوی " به جای " تشابه " به كار رفت‏
و " برابری " با " همانندی " يكی شمرده شد ، " كيفيت " تحت‏
الشعاع " كميت " قرار گرفت . " انسان " بودن زن موجب فراموشی "
زن " بودن وی گرديد .
حقيقت اينست كه اين بی توجهی را نمی‏توان تنها به حساب يك غفلت‏
فلسفی ناشی از شتابزدگی گذاشت . عوامل ديگری نيز در كار بود كه می‏خواست‏
از عنوان " آزادی " و