عجبا پيشقراولان قرن ما روز بروز عوامل اجتماعی طلاق و انحلال كانون‏
خانوادگی را افزايش ميدهند و با يكديگر در اينراه مسابقه ميدهند و آنگاه‏
فرياد ميكشند كه چرا طلاق اينقدر زياد است ؟ اينها از طرفی عوامل طلاق را
افزايش می‏دهند و از طرف ديگر ميخواهند با قيد و بند قانون جلو آنرا
بگيرند ، " اين حكم چنين بود كه كج دارو مريز " .

فرضيه‏ها

اكنون مطلب را از ريشه مورد بحث قرار دهيم ، اول از جنبه نظری ببينيم‏
آيا طلاق خوب است يا بد ؟ آيا خوب است راه طلاق بطور كلی باز باشد ؟
آيا خوب است كه كانونهای خانوادگی پشت سر هم از هم بپاشند ؟ اگر اين‏
خوب است پس هر جريانی كه بر افزايش طلاقها بيفزايد عيب ندارد . و يا
بايد راه طلاق بكلی بسته باشد و پيوند ازدواج اجبارا شكل ابديت داشته‏
باشد و جلو هر جريانی كه موجب سستی پيوند مقدس ازدواج ميشود گرفته شود
. يا راه سومی در كار است . قانون نبايد راه طلاق را بطور كلی بر زن و
مرد ببندد ، بلكه بايد راه را باز بگذارد ، طلاق احيانا ضروری و لازم‏
تشخيص داده ميشود ، در عين حال كه قانون راه را بكلی نمی‏بندد ، اجتماع‏
بايد مساعی كافی بكار برد كه موجبات تفرقه و جدائی ميان زنان و شوهران‏
بوجود نيايد ، اجتماع بايد با عللی كه سبب تفرقه و جدائی زنان و شوهران‏
و بی آشيانه شدن كودكان ميگردد مبارزه كند . و اگر اجتماع موجبات طلاق را
فراهم كند منع و بست قانون نميتواند كاری صورت بدهد .
اگر بنا بشود قانون راه طلاق را باز بگذارد ، آيا بهتر است