و نظر به اينكه نهضت حقوق زن در غرب ، دنباله ساير نهضتها بود ، و
بعلاوه تاريخ حقوق زن در اروپا از نظر آزاديها و برابريها فوق العاده‏
مرارتبار بود ، در اين مورد نيز ، جز درباره " آزادی " و " تساوی "
سخن نرفت .
پيشگامان اين نهضت ، آزادی زن و تساوی حقوق او را با مرد مكمل و متمم‏
نهضت حقوق بشر كه از قرن هفدهم عنوان شده بود دانستند و مدعی شدند كه‏
بدون تأمين آزادی زن و تساوی حقوق او با مرد سخن از آزادی و حقوق بشر بی‏
معنی است ، و بعلاوه ، همه مشكلات خانوادگی ناشی از عدم آزادی زن و عدم‏
تساوی حقوق او با مرد است و با تأمين اين جهت ، مشكلات خانوادگی يك جا
حل می‏شود .
در اين نهضت ، آنچه ما آنرا " مسأله اساسی در نظام حقوق خانوادگی "
خوانديم ، يعنی اينكه آيا اين نظام بالطبع نظام مستقلی است و منطق و
معياری دارد جدا از منطق و معيار ساير مؤسسات اجتماعی يا نه ؟ به‏
فراموشی سپرده شد . آنچه اذهان را به خود معطوف ساخته بود همان تعميم‏
اصل آزادی و اصل تساوی در مورد زنان نسبت به مردان بود . به عبارت ديگر
: در مورد حقوق زن نيز تنها موضوع بحث . " حقوق طبيعی و فطری و غير
قابل سلب بشر " بود و بس . همه سخنها در اطراف اين يك مطلب دور زد
كه زن با مرد در انسانيت شريك است و يك انسان تمام عيار است ، پس‏
بايد از حقوق فطری و غير قابل سلب بشر ، مانند مرد ، و برابر با او ،
برخوردار باشد .
در برخی از فصول اين كتاب درباره " منابع حقوق طبيعی " بحث نسبه‏
كافی شده است . در آنجا ثابت كرده‏ايم كه اساس و مبنای حقوق طبيعی و
فطری خود طبيعت است . يعنی اگر انسان از حقوق خاصی برخوردار است كه‏
اسب و گوسفند و مرغ و ماهی از آنها بی‏بهره‏اند ريشه‏اش طبيعت و خلقت و
آفرينش است ، و اگر انسانها همه در حقوق طبيعی مساوی هستند و همه بايد
" آزاد " زيست كنند فرمانی است كه در متن خلقت صادر شده است ،
دليلی غير از آن ندارد ، دانشمندان