بدانيم كه بزرگترين حادثه ربع اول قرن بيستم چه بوده است ، متوجه خواهيم‏
شد ، كه اين حادثه ، جنگ و يا انقلاب روسيه نبوده است ، بلكه همانا
دگرگونی وضع زنان بوده است ، تاريخ چنين تغيير تكان دهنده‏ای در مدتی به‏
اين كوتاهی كمتر ديده است و خانه مقدس كه پايه نظم اجتماعی ما بود ،
شيوه زناشوئی كه مانع شهوترانی و ناپايداری وضع انسان بود ، قانون اخلاقی‏
پيچيده‏ای كه ما را از توحش به تمدن و آداب معاشرت رسانده بود همه‏
آشكارا در اين انتقال پرآشوبی كه همه رسوم و اشكال زندگی و تفكر ما را
فرا گرفته است گرفتار گشته‏اند " .
اكنون نيز كه ما در ربع سوم قرن بيستم بسر ميبريم ناله متفكران غربی از
بهم خوردن نظم خانوادگی و سست شدن پايه ازدواج ، از شانه خالی كردن‏
جوانان از قبول مسئوليت ازدواج ، از منفور شدن مادری ، از كاهش علاقه‏
پدر و مادر و بالاخص علاقه مادر نسبت بفرزندان ، از ابتذال زن دنيای‏
امروز و جانشين شدن هوسهای سطحی بجای عشق ، از افزايش دائم التزايد طلاق‏
، از زيادی سرسام آور فرزندان نامشروع ، از نادر الوجود شدن وحدت و
صميميت ميان زوجين ، بيش از پيش بگوش ميرسد .

مستقل باشيم يا از غرب تقليد كنيم ؟

موجب تأسف است كه گروهی از بی خبران می‏پندارند مسائل مربوط بروابط
خانوادگی ، نظير مسائل مربوط به راهنمائی ، تاكسيرانی ، اتوبوسرانی ،
لوله كشی و برق سالهاست كه در ميان اروپائيان بنحو احسن حل شده و اين ما
هستيم كه عرضه و لياقت نداشته‏ايم و بايد هر چه زودتر از آنها تقليد و
پيروی كنيم .
اين ، پندار محض است ، آنها از ما در اين مسائل بيچاره‏تر و گرفتارتر
و فرياد فرزانگان‏شان بلندتر است . از مسائل مربوط بدرس و تحصيل زن كه‏
بگذريم در ساير مسائل خيلی از ما گرفتارترند