درباره جهان معين می‏كند ، نگرش او را به هستی و جهان شكل خاص می‏دهد ،
به انسان ايده می‏دهد يا ايده او را از او می‏گيرد ، به حيات او معنی‏
می‏دهد يا او را به پوچی و هيچی می‏كشاند . اين است كه می‏گوييم علم قادر
نيست به انسان نوعی جهان بينی بدهد كه پايه و مبنای يك ايدئولوژی قرار
گيرد ، ولی فلسفه می‏تواند .

جهان بينی مذهبی

اگر هر گونه اظهار نظر كلی درباره هستی و جهان را جهان بينی فلسفی‏
بدانيم - قطع نظر از اينكه مبدا آن جهان بينی چيست ، قياس و برهان و
استدلال است يا تلقی وحی - از جهان غيب بايد جهان بينی مذهبی را يك نوع‏
از جهان بينی فلسفی بدانيم . جهان بينی مذهبی و جهان بينی فلسفی وحدت‏
قلمرو دارند ، برخلاف جهان بينی علمی .
ولی اگر نظر به مبدا معرفت و شناسايی داشته باشيم ، مسلما جهان شناسی‏
مذهبی با جهان شناسی فلسفی دو نوع است .
در برخی مذاهب مانند اسلام جهان شناسی مذهبی در متن مذهب ، رنگ فلسفی‏
يعنی رنگ استدلالی به خود گرفته است ، بر مسائلی كه عرضه شده است با
تكيه بر عقل ، استدلال و اقامه برهان شده است ، از اين رو جهان بينی‏
اسلامی در عين حال يك جهان بينی عقلانی و فلسفی است .
از مزايای جهان بينی مذهبی - علاوه بر دو مزيت جهان بينی فلسفی : ثبات‏
و جاودانگی ، و ديگر عموم و شمول - كه جهان بينی علمی و جهان بينی فلسفی‏
محض فاقد آن است ، قداست