اصول بديهی اولی عقلی فرضيه و آزمون ارزش موقت دارد ، به همين جهت‏
جهان بينی علمی يك جهان بينی متزلزل و بی‏ثبات است و نمی‏تواند پايگاه‏
ايمان واقع شود . ايمان پايگاه و تكيه گاهی محكم تر و تزلزل ناپذيرتر ،
بلكه تكيه گاهی كه رنگ جاودانگی داشته باشد می‏طلبد .
جهان بينی علمی ، به حكم محدوديتی كه ابزار علم ( فرضيه و آزمون ) برای‏
علم جبرا به وجود آورده است ، از پاسخگويی به يك سلسله مسائل اساسی‏
جهان شناسی كه خواه ناخواه برای ايدئولوژی پاسخگويی قطعی به آنها لازم‏
است ، قاصر است ، از قبيل : جهان از كجا آمده است ؟ به كجا می‏رود ؟ ما
در چه نقطه و موضع از مجموع هستی هستيم ؟ آيا جهان از نظر زمانی ، اول و
آخر دارد يا ندارد ؟ از نظر مكانی چطور ؟ آيا هستی در مجموع خود صحيح‏
است يا غلط ؟ حق است يا پوچ ؟ زشت است يا زيبا ؟ آيا بر جهان سنتهای‏
ضروری و لايتغير حاكم است يا هيچ سنت غير قابل تغييری وجود ندارد ؟ آيا
هستی در مجموع خود يك واحد زنده و با شعور است يا مرده و بی‏شعور ، و
وجود انسان يك استثناء و تصادف است ؟ آيا موجود ، معدوم می‏شود ؟ آيا
معدوم ، موجود می‏شود ؟ آيا اعاده معدوم ممكن است يا محال ؟ آيا جهان و
تاريخ عينا مو به مو - هر چند پس از ميلياردها سال - قابل تكرار است (
نظريه دور و كور ) ؟ آيا به راستی وحدت حاكم است يا كثرت ؟ آيا جهان‏
تقسيم می‏شود به مادی و غير مادی ، و جهان مادی بخشی كوچك از مجموع جهان‏
است ؟ آيا جهان ، هدايت شده و بيناست يا كور و نابينا ؟ آيا جهان با
انسان در حال داد و ستد است ؟ آيا جهان در برابر نيكی و بدی انسان عكس‏
العملی نيك و بد دارد ؟ آيا پس از اين حيات فانی يك حيات