نسبتی است ( چنانكه معتزله احيانا چنين نظری داده اند ) قطعا شرك است‏
. مخلوق در حدوث و بقا نيازمند به خالق است ، در بقا و در تاثير همان‏
اندازه نيازمند است كه در حدوث . جهان عين فيض ، عين تعلق ، عين‏
ارتباط ، عين وابستگی ، و عين " از اويی " است ، از اين رو تاثير و
سببيت اشياء عين تاثير و سببيت خداوند است ، خلاقيت قوه‏ها و نيروهای‏
جهان - اعم از انسان و غير انسان - عين خلاقيت خداوند و بسط فاعليت‏
اوست ، بلكه اعتقاد به اينكه نقش داشتن اشياء در كار عالم شرك است ،
شرك است ، زيرا اين اعتقاد ناشی از اين نظر است كه ناآگاهانه برای‏
ذات موجودات ، استقلالی در مقابل ذات حق قائل شده‏ايم ، و از اين رو اگر
موجودات نقشی در تاثير داشته باشند تاثيرات به قطبهای ديگر نسبت داده‏
شده است . پس مرز توحيد و شرك اين نيست كه برای غير خداوند نقشی در
تاثيرات و سببيتها قائل بشويم يا نشويم .
آيا مرز توحيد و شرك اعتقاد به قدرت و تاثير مافوق الطبيعی است ؟
يعنی اعتقاد به قدرت مافوق قوانين عادی طبيعت برای يك موجود ، اعم از
فرشته يا انسان ( مثلا پيغمبر يا امام ) ، شرك است اما اعتقاد به قدرت‏
و تاثير در حد معمولی و متعارف شرك نيست . و همچنين اعتقاد به قدرت و
تاثير انسان از دنيا رفته نيز شرك است ، زيرا انسان مرده جماد است و
از نظر قوانين طبيعی ، جماد نه شعور دارد نه قدرت و نه اراده ، پس‏
اعتقاد به درك داشتن مرده و سلام كردن به او و تعظيم كردن و احترام كردن‏
او و خواندن و ندا كردن او و چيز خواستن از او شرك است ، زيرا مستلزم‏
اعتقاد به نيروی ماوراءالطبيعی برای غير خداست . و همچنين اعتقاد به‏
تاثيرات مرموز و نشناخته برای اشياء ، مساله اعتقاد به تاثير داشتن يك‏
خاك