باشد كه خود را ، و بنابراين مرز بين خود و ديگران نداشته باشد ، برای‏
ديگران همان را خوش دارد كه برای خود ، و آنجا كه امر دائر است بين خود
و ديگران ، ديگران را بر خود مقدم بدارد . پس كمال انسان در محبت است‏
. تكيه اين مكتب بر روی " عواطف انسانی " است . می‏گويد اين عواطف‏
كه در انسان رشد كرد انسان كامل شده است .
مكتب ديگر روی " زيبائی " تكيه می‏كند و كمال انسان را در جمال و
زيبائی می‏داند ، نه تنها زيبائی جسمی كه برای آن ارزش زيادی قائل نيستند
، بلكه همچنين زيبايی معنوی . اخلاق عالی را از آن جهت كمال می‏دانند كه‏
زيبا و فضيلت است . اصولا مكتب فضيلت سقراط در باب اخلاق ( مكتب اخلاق‏
سقراطی ) از همين جا ناشی می‏شود . فلان چيز " فضيلت " است يعنی دارای‏
" حسن عقلی " يا " زيبائی عقلی " است . اين مكتب اخلاق را بر اساس‏
حسن و قبح عقلی و بر اساس فضيلت می‏سنجد . می‏گويد راستی خوب است چون‏
زيباست . و ديگر حرفی بالاتر از خوب بودن ندارد و خوب در امور عقلی‏
همانند خوب در امور حسی است . ( يك خوب حسی داريم و يك خوب عقلی )
.
علم هم از نظر آنان از آن جهت كمال است كه زيباست . يعنی جهل رذيلت‏
و زشت است و علم زيباست . قدرت هم چنين است . و لذا اخلاق سقراطی كه‏
در آن همه چيز در دو سوی فضيلت يا رذيلت است و تكيه به حسن و قبح عقلی‏
دارد در آخر برمی‏گردد به نوعی زيبائی عقلی . شعر و هنر و ابداع و . . .
كه در واقع خلق زيبائی است برمی‏گردد به زيبائی ، چون خالق زيبائی تا خود
زيبا نباشد نمی‏تواند