نظريه ماركسيسم
اينجا نظريه سومی به وجود آمد كه میگويد نبايد به طبيعت انسان بدبين بود و نبايد از آينده مأيوس بود . میگوئيم پس چرا گذشته اينطور شده است ؟ میگويند شما نتوانستهايد ريشه دردهای بشر را پيدا كنيد ، ريشه دردهای بشر صرف جهل و نادانی و عجز و امثال اينها نيست ، بلكه ايدئولوژی حاكم و فرمانروا بر انسان است . برای انسان يك مسئله ديگر هم مطرح است كه آن غير از علم و فرهنگ و صنعت و . . . است و آن ، مسئله مكتب و ايدئولوژی است كه بر جامعهای حاكم باشد . برای اينكه انسان بتواند با همه نقاط ضعف خودش حتی با نقاط ضعفی كه مربوط به ابعاد انسانی اوست ، مبارزه كند فقط بايد ايدئولوژيش را تغيير بدهد . به عقيده آنها از زمانی كه بشر اشتراك اوليه را پشت سر گذاشته است ، از روزی كه مالكيت فردی به وجود آمده است ، از روزی كه ايدئولوژيها بر اساس مالكيت فردی و زندگی طبقاتی تشكيل شده است ، از روزی كه سيستمهای اجتماعی بر اساس طبقات پايه ريزی شده است ، ايدئولوژی حاكم و فرمانروای انسان ، بهرهكشی ا نسان از انسان را به صورت قانون اجازه داده و آن را مجاز و مشروع شمرده