نداند . به عنوان مثال در قديم مردمی كه در شيراز بودند هيچوقت اطلاع‏
پيدا نمی‏كرد ند كه مثلا در قوچان سيلی آمده و چندين هزار نفر را بی‏خانمان‏
و نابود كرده است . ولی حالا اطلاع پيدا می‏كنند و ناراحت می‏شوند . و
هزاران حوادث ناراحت كننده ديگر كه در گوشه و كنار دنيا اتفاق می‏افتد .
اينست كه از نظر آسايش و با مقياس آسايش اين را مورد ترديد قرار
داده‏اند كه اينها ملاك پيشرفت و تكامل باشد . حالا ما به اينها كاری‏
نداريم چون معتقديم كه در نهايت امر ، تكامل است ، با تكاملهای انسانی‏
می‏شود بر اينها مسلط شد ، كه بعدا به اين موضوع خواهيم پرداخت . پس در
مسئله روابط انسان با انسان يا نمی‏توان گفت پيشرفت و تكامل صورت گرفته‏
است يا اگر هم صورت گرفته است بدون شك به آن نسبت كه ابزار و
ساختمان و تشكيلات [ اجتماعات بشری ] جلو رفته است ، حسن رابطه انسان‏
با انسان بهبود پيدا نكرده است .

رابطه انسان با خودش

مسئله ديگر رابطه انسان با خودش ، با نفس خودش است كه نامش اخلاق‏
است . اگر نگوئيم تمام سعادت بشر در برقراری حسن رابطه خودش با خودش‏
است كه البته اينطور هم نمی‏گوئيم زيرا كه اغراق است ، ولی اگر موجبات‏
سعادت بشر را با يكديگر بسنجند و بخواهند درصد بگيرند مسلما درصد عمده‏
سعادت بشر در رابطه انسان با خودش و به عبارت ديگر با نفس خودش است‏
، در رابطه