اشتباه نشود جنگ قابيل و هابيل تمثيلی از جنگهای طبقاتی انسانها نيست ،
اينها ماركس زدگی است . اين ، شكوهمندترين مظهری است كه قرآن بيان
كرده . قرآن در تواريخ در عين اينكه نقش مستضعفين را در يك طرف و نقش
" ملا " و " مترفين " را در طرف ديگر بيان كرده است ولی هميشه كوشش
آن بر اين اساس است كه جنگهای پيش برنده تاريخ را ، جنگ انسان به
عقيده رسيده ، با انسان منفعت طلب تفسير بكند . در كتاب قيام و انقلاب
مهدی عليه السلام اين مطلب را تا اندازهای توضيح دادهام .
از نظر قرآن همانطور كه در درون انسان اين دو جريان هست ، در پيكر
جامعه انسان هم چون انسانها دو گونه میشوند : انسانهای متعالی مترقی
رسيده به عقيده و آرمان ، و انسانهای منحط حيوان صفت ، قهرا اين جهت
هست . مولوی چقدر عالی میگويد :
رگ رگست اين آب شيرين و آب شور
|
در خلايق میرود تا نفخ صور
|
مصرع اول میگويد در پيكر اجتماع ، در اندام اجتماع هميشه آب شيرين و
آب شور وجود داشته است . اما مصرع دوم كه میگويد در خلايق میرود تا نفخ
صور ، تا يك حدی قابل انتقاد است زيرا جامعه هر چه جلو میرود نظام
بهتری پيدا میكند .
اين مكتب ، معتقد به سرشت حق خواهی و حق طلبی در انسان است ، مكتبی
است كه هم به ارزشهای انسانی معتقد است و مثل ماركسيسم ارزشهای انسانی
را نفی نمیكند و آنها را امور ذهنی و ايدهآليستی فرض نمیكند ، و هم آنها
را به صورت يك گرايش عرضه میكند ، ولی نه گرايش به سوی يك امور
قراردادی و مخلوق و آفريده