بايد ببينيم پيغمبر اكرم همان نيازی كه ديگران به خواندن و نوشتن دارند
- كه سبب میشود دارا بودن اين صنعت برای آنها كمال ، و فاقد بودن آن
نقص باشد - داشت و دستور خويش را به كار نبست ، و يا پيغمبر وضع خاصی
دارد كه چنين نيازی ندارد . پيغمبر در عبادت ، فداكاری ، تقوا ، راستی ،
درستی ، حسن خلق ، دموكراسی ، تواضع و ساير اخلاق و آداب حسنه پيشقدم بود
، زيرا همه آنها برای او كمال بود و نداشتن آنها نقص بود ، اما موضوع به
اصطلاح سواد داشتن از اين قبيل نيست .
ارزش فوق العاده سواد داشتن برای افراد بشر از آن جهت است كه وسيله
استفاده كردن افراد بشر از معلومات يكديگر است . خطوط ، علامات و رموزی
است كه افراد بشر برای تفهيم افكار و مقاصد يكديگر قرارداد كردهاند .
آشنايی با خطوط وسيلهای است برای انتقال معلومات از فردی به فرد ديگر و
از قومی به قوم ديگر و از نسلی به نسل ديگر . بشر به اين وسيله معلومات
خود را از فنا و نيستی و فراموشی حفظ میكند . سواد داشتن از اين نظر نظير
زبان دانستن است . انسان به هر اندازه زبانهای بيشتری بداند وسيله
بيشتری برای كسب معلومات بشرهای ديگر در اختيار دارد .
هيچيك از زبان دانستن و سواد داشتن ، " علم " به معنی واقعی نيست ،
اما مفتاح و كليد علم هست . علم اين است كه انسان به يك حقيقت و يك
قانون كه در متن هستی واقعيت دارد آگاه گردد . علوم طبيعی ، منطق ،
رياضيات علم است ، زيرا بشر در اين علوم يك رابطه واقعی و تكوينی و
علی و معلولی را ميان اشياء خارجی يا ذهنی كشف میكند ، اما دانستن لغت
، قواعد زبان و امثال اينها علم نيست ، زيرا ما را به يك رابطه واقعی
ميان اشياء
|