او مسأله‏ای سؤال كرد . نمی‏دانست . باشهامت فت : نمی‏دانم . زن گفت :
تو كه نمی‏دانی چرا سه پله از ديگران بالاتر نشسته‏ای ؟ گفت : آن سه پله را
بالاتر رفته‏ام به اندازه آن چيزهايی كه نمی‏دانيد ، اگر می‏خواستند به نسبت‏
چيزهايی كه نمی‏دانم برايم منبر بسازند تا فلك هفتم بالا رفت .
اين است كه هر انسانی هر اندازه عالم باشد باز نا عالم بودنش هزاران‏
برابر بيشتر است از عالم بودنش .
يا " متكلم " صفتی است كه برای انسانها صادق است، برای خدا هم صادق‏
است . ولی انسان متكلم است به كلام محدود . هر چه هم انسان پر حرف باشد
همه حرفهای او از اول تا آخر عمرش مگر چقدر ؟ ولی خداوند متكلم است چون‏
تمام عالم و ذرات وجود ، كلمات او هستند : " « قل لو كان البحر مدادا
لكلمات ربی لنفد البحر قبل ان تنفد كلمات ربی غ"(1) بگو اگر درياها را
مركب كنند برای احصاء سخنان پرورگار من ، اين مركبها تمام می‏شود و سخن‏
پروردگار تمام نمی‏شود . پس انسان ، متكلم غير متكلم است ، متكلمی است‏
كه در عين اينكه متلكم است لال است . اما متكلم علی الاطلاق خداوند است .
همچنين درباره خدا جميع اسماء حسنی - نه بعضی - صادق است . مثلا درباره‏
انسان بعضی اسماء صادق است و بعضی اصلا صادق نيست . برای مثال ، قديم‏
بودن ازلی بودن ، قائم بالذات بودن از اسماء حسنی است كه در مورد انسان‏
هيچ صادق نيست . درباره غير خدا بعضی از اسماء حسنی صادق است ، آنهم هر
اسمی كه صادق است در يك حد بسيار محدودی صادق است . " « له الاسماء
الحسنی »" يا در آيه ديگر

پاورقی :
. 1 كهف / . 109