خوابيده است و قهرا وحشت ايجاد می‏كند ، عظمت دارد و وحشت ايجاد می‏كند
. وقتی كه " « القدوس »" فرمود آن وحشتی كه از بی حسابی اقتدار باشد
از بين می‏رود . بعد صفت " سلام " را كه ذكر می‏كند ، به معنی اين است‏
كه او يك موجود دوست داشتنی است . در اينجا به اصطلاح يك صفت جمال‏
ذكر شده است . " سلام است " يعنی از ناحيه او آنچه كه به عالم می‏رسد
فيض و خير می‏رسد ، منبع خير و كمال است .
" « المؤمن »" امن بخش و اطمينان بخش است . اگر بنده‏ای به پيشگاه‏
او برود ذكر او وياد او به دلش امنيت و آرامش می‏دئهد . به انسان هم "
مؤمن " گفته شده است و به خدا هم " مؤمن " ، ولی به انسان كه می‏گوييم‏
" مؤمن " به يك معنا می‏گوييم ، به خدا كه می‏گوييم " مؤمن " به معنی‏
ديگر ، چطور ؟ علمای ادب ( علمای علم صرف ) معانی ابواب ثلاثی مجرد و
ثلاثی مزيد فيه را ذكر می‏كنند . از جمله باب افعال است . ( در كتب شرح‏
نظام و امثال اينها هست ) . گاهی لفظی را می‏برند به باب افعال . مثلا
أمن يأمن را می‏برند به باب افعال ، می‏شود امن يؤمن ، و مصدرش ايمان .
يكی از معانی باب افعال كه اغلب الفاظش به آن معناست اين است كه فعل‏
لازم را متعدی می‏كند . مثلا ذهب يعنی رفت ، اذهب يعنی برد او را . معنی‏
ديگرش اين است كه صار ذا " مصدرش " يعنی صاحب فلان چيز شد . مثلا
می‏گويند اين زمين سبز شد و معنايش اين است كه صاحب سبزی شد . حال ، به‏
خدا وقتی كه می‏گوييم " مومن " آن معنی اول را دارد يعنی بخشنده امنيت‏
. خدا مؤمن است ، آن است كه به بندگان خود امنيت می‏دهد يعنی اگر
بنده‏ای به او ايمان بياورد ، اگر بنده‏ای ذاكر او باشد ، اگر بنده‏ای با او
پيوند برقرار كند ، يك امان و يك اطمينان قلبی پيدا می‏كند كه ديگر هيچ‏
قدرتی نمی‏تواند او را متزلزل كند . ولی به بنده وقتی می‏گوييم " مؤمن "
يعنی صار ذا أمن . " امن به " يعنی