ايمان قراردادی است ، می‏توانيم بگوييم ده درجه ، می‏توانيم بگوييم صد
درجه ، می‏توانيم بگوييم هزار درجه . مثل اين است كه اين ديوا را ما
می‏توانيم تقسيم كنيم به ده قسمت متساوی ، می‏توانيم تقسيم كنيم به صد
قسمت متساوی ، می‏توانيم تقسيم كنيم به هزار قسمت متساوی . مثلا می‏توانيم‏
به يك اعتبار ايمان را دارای دو درجه معرفی كنيم : ايمان تا در مرحله‏
قلب است و هنوز از قلب نفوذ در اعضا و جوارج نكرده است يعنی اعضا و
جوارح مسخر اين عقيده و ايمان نشده‏اند يعنی هنوز به مرحله طاعت كامل‏
نرسيده است ، ( و ايمان در مرحله طاعت كامل ) . پس می‏توان گفت ايمان‏
دارای دو مرحله است : مرحله اعتقاد و مرحله اعتقاد مؤثر در عمل و طاعت‏
، مرحله‏ای كه ايمان از مرحله اعتقاد خارج شده و بروز كرده و به مرحله عمل‏
رسيده است ، مثل بذر زنده‏ای كه در زمين باشد و ريشه داشته باشد و هنوز
به بيرون بروز نكرده باشد ، و بذری كه بعد از مدتی بيرون دميده باشد و
ظاهر و شكوفا شده باشد . آثار ايمان در مرحله عمل است .
حال مطلب ديگری كه باز جزء اصول معارف قرآنی است اين است كه در
جواب اين سؤال كه آيا روح انسان اصل است و بدن فرع ، يعنی آيا هميشه‏
اثر از روان به بدن می‏رسد يا عكس قضيه است ، بدن اصل است و روان فرع ،
يعنی هميشه روح از بدن متأثر می‏شود ، كدام يك از اينها ؟ می‏گوييم هر دو
، روح و بدن در يكديگر تأثير متقابل دارند . آنگاه نتيجه اين است :
ايمان در اصل و ريشه ، عمل قلب است نه عمل اعضاء و جوارح ، ولی اطاعت‏
و عمل از اعضا و جوارح است ، آيا ايمان مبدأ عمل است يا عمل مبدأ ايمان‏
؟ جواب اين است : هر دو ، ايمان عمل می‏زايد و عمل بر ايمان می‏افزايد .
ايندو روی يكديگر اثر می‏گذارند . احاديثی به اين مضمون در كافی و كتب‏
ديگر هست كه " من علم عمل و