اينجا هم قرآن همين قدر تعبيرش اين است كه انسان را از گل خشكيده
آفريرد . از يك طرف به قرينه اينكه میگويد " از گل خشكيده " بايد
بگوييم پس مقصود از " انسان " يعنی انسان اول ، كه بعضی از مفسرين اين
جور گفتهاند . ولی به قرينه اينكه كلمه " انسان " اسم جنس است نه اسم
شخص ، و بعيد است كه الف و لام را الف و لام عهد بگيريم ( و بگوييم )
يعنی آن انسان معين ، آن انسان اول ، ( لذا ) مقصود اين است كه نوع
انسان را ، منتها نوع انسان را به اعتبار آن اوايل اوايلش ، يعنی
میخواهد بگويد خلقت اولی انسان منتهی میشود به گل خشكيده . اين هم باز
تعبيری است كه از نظر هدف نظير " « و الارض وضعها للانام »" است ،
يعنی ای انسان اگر روزی رسيدی به اينجا كه ابتدای خلقت انسان خاك بوده
، لجن بوده ، گل خشكيده بوده ، چه و چه بوده ، يك وقت اينها فكر تو را
به آنجا نبرد كه پس يك تصادف بود كه انسان آفريده شد .
انسان ، مخصوصا مردمی كه در معارف الهی خيلی ورود ندارند ، گاهی به
يك اسم از اسماء الهی توجه میكند و اسمهای ديگر خدا را غافل میشود ،
يعنی يك شأن از شؤون الهی را توجه دارد در حالی كه از شؤون ديگر الهيی
غافل است . غالبا مردم فقط به قدرت خدا توجه دارند . هر چه بگوييد ،
میگويد خدا كه قدرت دارد . فلان چيز آيا اين جور هست يا اين جور نيست ؟
خدا كه قدرت دارد چنين بكند . بله ، خداقدرت دارد ؟ قدرتش هم غير
متناهی است ( « ان الله علی كل شیء قدير ») اما خدا تنها قادر كه نيست
، حكيم هم هست . حكمت ، خودش اقتضايی دارد . قدرت از آن جهت كه
قدرت است ، يعنی عجز و ناتوانی در مقابل ( كارها ) نيست ، اما حكمت
است كه حسابی را در كار میآورد . خداوند قادر هست ، احد هست ، حكيم
هست ، باسط هست ، قابض هست ، هزاران اسماء و صفات دارد . خلقت ناشی
از ذات مستجمع جميع
|