خودش يا بيشتر از خودش روشن نيست . گاهی می‏گويند وقوع يعنی حدوث .
ولی وقوع با حدوث متفاوت است . هر وقت " حدوث " گفته شود عنايت‏
به اين است يك چيزی كه نبود بعد وجود پيدا كرد . می‏گويند حدوث يعنی‏
وجود بعد از عدم . ولی در " وقوع " اين جهت قيد نشده يعنی شی‏ء اگر
وجود بعد از عدم وقوع پيدا كند وقوع پيدا كرده كرده است و اگر وجودش‏
بعد از عدم هم نباشد باز واقعيت و واقع است . در اصطلاح قديم خودمان و
مخصوصا در اصطلاح جديد ، كلمه " واقعيت " زياد استعمال می‏شود ، می‏گويند
واقعيت يعنی حقيقت قطع نظر از تصور و فكر ما يعنی قطع از اينكه ما
بدانيم كه آن هست يا نيست ، آن را می‏گوييم واقعيت است ، يعنی خودش‏
فی حد ذاته وجود دارد ، حقيقت دارد . اينجا كه راجع به قيامت ، تعبير
به " واقعه " می‏شود يعنی امری محقق و امری موجود . كما اينكه در آيه‏
ديگر تعبير به " حاقه " شده است : " « الحاقة ما الحاقة »" ( 1 ) .
می‏شود گفت كه در اين تعبيرات اين معنا نهفته است كه شما به قيامت به‏
چشم يك امری كه واقع نشدهاست و در آينده بايد واقع شود نگاه نكيند ، آن‏
را يك امر واقع شده بدانيد ، حال يا از آن جهت كه به تعبير بعضی آنچنان‏
قطعی الوقع است كه بايد آن را واقع شده فرض كنيد و يا از آن جهت كه‏
مسأله قيامت ، مسأله زمان نيست كه در زمان آينده‏ای می‏خواهد رخ بدهد ،
مسأله به اصطلاح " اطوار " است و اينكه الان هم آن عالمی كه نامش "
عالم قيامت " است به يك معنا وجود دارد ، آن يك واقعيتی است كه‏
وجود دارد . عجيب اين است كه در سوره واقعه وقتی كه راجع به دنيا صحبت‏
می‏كند گويی از امر گذشته صحبت

پاورقی :
1 ؟ حاقه / 1 و . 2