همان احترامات مرجعيتی كه دارند . در يك باغی بود ، همين قدر كه آمدم‏
پايين ، يك وقت ديدم كه ايشان در كنار آبی هستند و آنجا مثل اينكه‏
می‏خواهند وضو بگيرند . فكر كردم بروم جلو ، كه يادم افتاد ( ما ) شاگرد
ايشان بوديم ، گفتم بروم دست آقا را ببوسم . رفتم آنجا و ديدم ايشان‏
پشت سر هم صورتشان را زير آب می‏كنند ، بعد يكدفعه متوجه شدم ، مثل‏
اينكه جوی آبی بود و آب صافی داشت می‏آمد ، ديديم ايشان صورتشان را داخل‏
آب گذاشته‏اند ، نصف صورتشان داخل آب است و نصف صورت بيرون ، چشمها
را هم روی همديگر گذاشته‏اند ، يك حالی ، مثل حال استغرق عارفانه‏ای ، مثل‏
يك عارفی در حال استغراق كه از دنيا و مافيها غافل است ، حال گريه‏ای و
اين قلب مثل اينكه همين جور تپش می‏كند و ناله می‏كند و اسم مبارك حضرت‏
امام حسين را می‏آورند : ای حسين ، اين حسين فرزند علی ، ای حسين فرزند
زهرا ، همين جور ناله می‏كند و ناله می‏كند ، برای خودش ، يعنی خودش برای‏
خودش دارد روضه می‏خواند و خودش هم دارد همين جور گريه می‏كند آنهم چه‏
جور گريه‏ای ، نه گريه‏ای كه اثرش در اشكش خيلی نمايان باشد ، يك حالتی‏
كه اصلا مثل اينكه حس نمی‏كند كه دنيايی هم وجود دارد ، يعنی اين طور غرق‏
شده در امام حسين ! بعد كه بيدار شدم ، يادم افتاد كه آن خوابی هم كه من‏
چند سال پيش ديدم دو سه روز قبل از محرم بود . حالا هم باز می‏بينيم كه‏
چند روز قبل از محرم . . . ( 1 ) چند كلمه هم دعا كنيم :
باسمك العظيم الاعظم الاعز الاجل الاكرم يا الله
پروردگارا دلهای ما به نور ايمان منور بگردان .

پاورقی :
. 1 ( چند ثانيه‏ای از بيانات استاد شهيد ضبط نشده است . )