صد در صد معلوم نيست اين طور باشد . اسماء الهی در واقع يعنی شؤون الهی‏
. خدای متعال واقعا شؤون كماليه و جماليه و جلاليه‏ای دارد ، و ما به‏
اعتبار آن شؤون و صفات كماليه ، بال الفاظی از آن كمالها و جمالها و
جلالها تعبير می‏كنيم ، و قهرا اين امر ميزان معينی دارد يا ندارد ، كه‏
عرض می‏كنم . به اين معنا ممكن است شی‏ء ديگری هم اسمائی داشته باشد يعنی‏
صفات مثلا كماليه‏ای داشته باشد . يك انسان هم ممكن است غير نامها يك‏
سلسله اسماء داشته باشد ، ولی يگانه ذاتی كه تمام اسمائی كه دلالت بر
كمال كنند ( اسماء حسنی ) ، الفاظی كه ( هر يك ) دلالت بر يك معنا كند
كه اصل آن اسم آن معنی است ، تمام معانی كماليه و صفات كماليه در مورد
او صادق باشد و هر اسمی هم در نهايت معنی خودش و به نحو احسن بر او
صادق باشد ، ذات پروردگار است .
مثلا " عالم " يك صفت است ، ( يعنی ) معنی " عالم " يك صفت‏
كماليه است . " عالم " به غير خدا هم احيانا اطلاق می‏شود ولی عالم به‏
نحو احسن و اكمل ( يعنی آن عالمی كه در او جهل راه ندارد كه نقيضش را به‏
كلی نفی می‏كند ) فقط درباره خدای متعال صادق است ، يعنی درباره يك‏
انسان اگر " عالم " صادق باشد ، در همان حال نقيضش هم صادق است ، چون‏
عالم است به چيزی و عالم نيست به چيز ديگر ( جاهل است به چيزی ) . اگر
بر يك موجود ديگر - انسان يا غير انسان - " قادر " صادق باشد ، در
همان حال نقيض قادر هم صادق است ، و نقيضش بيشتر صادق است ، يعنی‏
قادر است نسبت به يك شی‏ء معين ، و قادر نيست نسبت به بی نهايت‏
چيزها ، نسب به امور محدودی قادر است ، و نسب به بی نهايت ( امور )
غير قادر و عاجز است ، عالم است نسبت به امر محدودی و غير عالم و جاهل‏
است نسبت به نامحدود .
داستان ابن الجوزی را مكرر عرض كرده‏ايم كه بالای منبر بود ، زنی از