است ، اگر شكم ما را بشكافند هر كسی می‏تواند ببيند . اينها غيب نيست .
اينها را ما نمی‏بينيم ولی ديدنيهايی است كه نمی‏بينيم . اما آنچه كه به‏
روح ما تعلق دارد اصلا ديدنی نيست . يك كسی بگويد ما می‏خواهيم مغز اين‏
شخص را بشكافيم روحش را پيدا كنيم ، يا كسی بگويد می‏خواهيم مغز او را
زير اشعه ايكس بگذاريم روحش را پيدا كنيم ، افكار و انديشه‏هايش را
پيدا كنيم ، بگويد شما گلستان سعدی يا سوره جمعه را حفظ هستيد ، من‏
می‏خواهم مغز شما را زير اشعه ايكس بگذارم ببينم اين گلستان سعدی يا سوره‏
جمعه در كجای آن وجود دارد ؟ چنين چيزی امكان ندارد . پس فرق است ميان‏
ديدنی و نديدنی . " غيب " در اينجا به معنی " نديدنی " است ، نه آن‏
كه ما نمی‏بينيم . فرق است ميان آن كه نمی‏بينيم ولی ديدنی هست ( مشهد را
الان ما نمی بينيم ولی امری است ديدنی ) و آن كه اصلا ديدنی نيست .
قرآن وقتی سخن از غيب می‏گويد يعنی نديدينهای : " « و عنده مفاتح‏
الغيب لا يعلمها الا هو »" ( 1 ) كليدهای نديدنيها در نزد اوست . گفتيم‏
خود پروردگار غيب الغيوب است ، از هر نديدنی‏ای نديدنی‏تر است ، چون‏
موجود هر چه از نظر وجود كاملتر باشد از دسترس حواس انسان خارجتر است‏
. آنگاه فرق مؤمن و غير مؤمن در اين است كه مومن آن كسی است كه تنها به‏
ديدنيها ايمان ندارد ، به نديدنيها هم ايمان دارد ، يعنی به حقايق موجود
نديدنی هم اعتقاد و ايمان دارد ( « الم ذلك الكتاب لا ريب فيه هدی‏
للمتقين الذين يؤمنون بالغيب و يقيمون الصلوش و مما رزقناهم ينفقون » )
(2) و اساسا پيغمبران آمده‏اند برای همين كه در ما ايمان به حقايق نديدنی‏

پاورقی :
. 1 انعام / . 59
. 2 بقره / 1 - . 3