شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
99871
نام: طاهابرزخ
شهر: کرج مقدس
تاریخ: 12/14/2012 7:01:22 PM
کاربر مهمان
  بنام خدایی که دغدغه ازدست دادنش را ندارم

به احترام زخمهايت سکوت کن ؛ سکوت تنها صداي بي صدايي که خداوند ميشنود ...

خدايا ...
کجاي زمين از تو خاليست که خلق ، تو را در آسمان مي جويند ؟



اي خداي غريبان
از گوشه ي ابرها به درآي و جهان را بگو اينان جگر گوشه هاي يتيم زمين من هستند !


سلام خدایامن میدانم که پست ترین بنده ات من هستم دیگرشک ندارم.میفهمم که اگربرایم کاری جورنمیشودبخاطرگناهانم هست مراببخش که توقع بی خودی ازتو وهمه داشتم.مراچیزی آرام نمیکند حتی مرگ حتی او نمیدانم دلم دنبال چی هست اما میدانم گم کرده راهم وخسته

آرزوی مادرم هست نظامی بشم خودم هم علاقه دارم اماکارم جورنمیشه انقدکه پدرم همیشه مراعاق میکندروزی نمیدانم اما همیشه ازتو میخواهم خدایاای کاش من پدری نداشتم چون برایم کاری نکرده مراببخش که خسته ام آرامم کن خداحافظت خدا
99870
نام: نسرين
شهر: سنندج
تاریخ: 12/14/2012 6:30:58 PM
کاربر مهمان
  ميخوام بدونم اون كسي كه تو شب ماه رمضان ديدم كه بود
99869
نام: دلشکسته
شهر: غریب
تاریخ: 12/14/2012 6:23:43 PM
کاربر مهمان
  کرامات حضرت ابوالفضل (ع)
اللّهــم صلّ علــي محمّــد و آل محمّــد و عجّــل فرجــــهم
((لوطى عظيم )) به حرم مطّهر ((حضرت ابوالفضل (ع ))) رفت و پنجه طلا را از ضريح دزديد و عرض كرد: ((يا اباالفضل تو با فتوتى و دست و دل بازى ، از تو نمى ترسم .))
پنجه طلا را خواست در بازار كربلا بفروشد، ترسيد او را دستگير كنند، برگشت و متحير ماند كه چه كند.
بار دوم به بازار آمد، باز جرأ ت فروش پنجه را پيدا نكرد.
بار سوم كه به بازار رفت مردى به او گفت : دنبال چه ميگردى ؟
((لوطى )) جوابى نداد و داستان را مخفى و پوشيده نگه داشت .
دو باره آن مرد گفت : دنبال چه ميگردى ؟ باز جوابى نداد.
آن مرد او را به مغازه اش دعوت كرد، و به او ناهار داد و پذيرايى كرد و بعد چنين گفت : پنجه را به من بده ، و به من گفته اند هر قدر لازم دارى به تو بدهم و بعد در صندوقها را باز كرد و مبلغ زيادى را در اختيار ((لوطى )) گذاشت .
((لوطى عظيم )) گفت : ((چه خوب است كه آدم با اهل فتوّت و جوانمرد سر و كار داشته باشد.))
سپس از كرده هاى خود پشيمان و نادم شد و توبه كرد.(10)
باب حاجاتى و عبّاس و سپهسالارى
چشم در راه بسوى تو سپاهى گاهى
چه شود با همه حسنى كه خدا داده ترا
عاشقت را برسانى برفاهى گاهى
آخر اى ماه بما هم نظرى داشته باش
گه و بيگاهى و گهگاهى و گاهى گاهى
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
شب طلبه جوانی به نام محمد باقر در اتاق خود در حوزه علمیه مشغول مطالعه بود به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که ساکت باشد. دختر گفت: شام چه داری؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر در گوشه ای از اتاق خوابید و محمد به مطالعه خود ادامه داد.

از آن طرف چون این دختر فراری شاهزاده بود و بخاطر اختلاف با زنان دیگر از حرمسرا فرار کرده بود لذا شاه دستور داده بود تا افرادش شهر را بگردند ولی هر چه گشتند پیدایش نکردند.

صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران شاهزاده خانم را همراه محمد باقر به نزد شاه بردند شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی و ... . محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد. شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و ... . لذا علت را پرسید طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمان و شخصیتم را بسوزاند.

شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگران وی می توان به ملا صدرا اشاره نمود.
نفس اماره یکی از عواملی است که انسان را به ارتکاب گناه وسوسه می کند. قران کریم می فرماید: نفس اماره به سوی بدیها امر می کند مگر در مواردی که پروردگار رحم کند «سوره یوسف آیه 53» انسانهایی که در چنین مواردی به خدا پناه میبرند خداوند متعال آنها را از گزند نفس ام
99868
نام: eli
شهر: mashhad
تاریخ: 12/14/2012 6:18:22 PM
کاربر مهمان
  بچه ها یه اتفاقی خیلی بدی برام افتاده خواهش میکنم از خدا بخواین کمکم کنه و جوابمو بده خواهش میکنم
99867
نام: مهناز
شهر: تنهایی
تاریخ: 12/14/2012 6:08:00 PM
کاربر مهمان
 
گاهی اصلا گمان نمی كنی ولی می شود
گاهی نمی شود، نمی شود كه نمی شود
گاهی هزار دوره دعا یی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
گاهی گدای گدایی و بخت نیست
گاهی تمام شهر گدای تو می شود
گاهی ...
.
.
.
و گاهی همه چیز آنقدر خوب پیش می رود که می خواهی خود را در آغوش خدا بیاندازی و بوسه بارانش کنی از شکرگزاری



هوالرب
سلام به همگی مخصوص دالشکسته عزیز و آقاشهاب محترم!
خیلی متن هاتون قشنگه ودلشکسته عزیز بعذاز خوندن حرف دلت که بهم امید دادی خییییلی موفقتر شدم تا به خدا نزدیک بشم ،ازت ممنونم ودعات میکنم.
آقا شهاب من تمام تلاشمو کردم تا توضیحات بیشتر و در مورد 3 روز تاریکی بذارم رو سایت ولی نشد از اینکه صحبتمو تکمیل کردین ممنونم.

خواهشا 1جزء هم برا من بذارید ...میخوام شریک بشم اگه صاحب کتاب لایقم بدونه.

اللهم عجل لولیک الفرج
99866
نام: علی
شهر: اصفهان
تاریخ: 12/14/2012 5:55:15 PM
کاربر مهمان
  سلام
دوستان
تو ماه رمضون خواهرم یه نفر را برا ازدواج پیدا کرد چون خیلی دوست داشتم ازدواج کنم سخت گیری نگردم ازش خوشم اومد و ... بسیار دعا کردم شبهای قدر که خدا عشقی و خانومی پاک بهم بده تا پاک زندگی کنم اما حس کردم
اما جواب رد شنیدم
من مشکلی نداشتم فکر کنم کسی دیگه را دوست داشت
و ناراحت خیلی شدم
اما الان اصلا ناراحت نیستم چون خدا هست
اما تنهایی برام سخته
دوست دارم یه خانم خوب برا ازدواج پیدا کنم هرچند زندگی سخته اما زیباست چون خدا ما را برای هم آفریده
دعا کنید خانوم خوبی پیدا کنم
99865
نام: مریم
شهر: ارومیه
تاریخ: 12/14/2012 5:16:38 PM
کاربر مهمان
  دلم خیلی گرفته برام دعا کنید
99864
نام: حسین
شهر: ناکجا آباد
تاریخ: 12/14/2012 4:40:00 PM
کاربر مهمان
  کاش توی این عالم خاکی کسی بود که حرف دل منو بفهمه.البته خودش گفته که کسی شما رو نمیفهمه و موردتمسخر قرار میگیرید یک روز یکی رو دیدم و توی چهره اش همه چیز رو خوندم دونستم اهل دله التماسش کردم که چند دقیقه ای بمونه به حرفهام گوش کنه به فرم ظاهرش می اومد ازیکی از فرقه های خاص شیعه که میشناختم باشه ازش پرسیدم که جزع اون فرقه است گفت ما همه خدا پرست هستیم اگه قبولمون کنه، از کلمات قلمبه استفاده نمیکرد و از رفتار بسیار ساده اش معلوم بود ریاکار نبود و واقعاً و چیزهایی رو که من دیده بودم اون هم دیده بود و میفهمیدمنو، سر سفر بود عجله داشت نیم ساعت التماسش کردم خیلی حرفا رو بهش زدم توی این نیم ساعت. ولی منو نپذیرفت. گفتم شماره تلفنت رو بده گفت تو شماره تو بگو شاید بهت زنگ بزنم ولی... البته بهم گفت به خودش توکل کن کسایی که به اینجا میرسن همه بیشتر از از 40 سالگی به بالا به اینجا میرسن تو 27 سالگی به اینجا رسیدی خیلیه. و از خیلی کسا سراغ کمک گشتم مخصوصاً از کسایی که لباس علما رو می پوشن ولی نمیدونستن من چی میگم

این چند بیت رو به زبان لکی گفتم که میشه حرف دلم رو ازش فهمید

خوش وَ اَ روژَ که سَر اَر کوی تو پاک بِنم
دل اِ ارقام و عدد و عالم خاک بِنم
برشن جومی و سرم تا سَر اَر افلاک بِنم
تا جواو اَر عقل هم انا فتحناک بِنم
تا وَ وقتی که حَساو برَسی اِ روژ جزا
مِه نه وَ فکر جزا، پس دل صدچاک بِنم

ترجمه فارسی

خوش آن روز که پاک و بدون گناه از مقربین باشم
آن روز که دل از این عالم خاکی و مادیات بکنم
جامی از می عشقت بر سرم بریز تا به افلاک برسم
و ازراه دل بهت برسم و به عقل بگم که فتح شده ای و در برابر دل حقیر و کندی
تا زمانی که روز جزا حاضر میشوند
من دل صدچاکم رو بیارم و به فکر جزا نباشم عاشقم دیوونه ام(قرب خدا...)



99863
نام: زهرا
شهر: Sydney
تاریخ: 12/14/2012 4:16:09 PM
کاربر مهمان
  سلام.خداوند انشاالله حاجت همه رو بده مال منم براورده كنه. خيلي وقته دلم گرفته و خيلي ناراحتم بخاطر مشكلي كه دارم. همه بهم ميگن اين خيرت بوده كه اينجوري شده ميگن الان نميفهمي اما بعدا خدا رو شكر ميكني.
الان ٨ ٩ ماه گذشته پس چرا هنوز من ناراحتم هرچه بيشتر دعا ميكنم بيشتر ناراحت ميشم چون اب از اب تكان نميخوره. پس خدا چرا يه كاري نميكنه دل من اروم بگيره. هر چي دعا ياد داشتمو خوندم. بعضي وقتا دلم ميخواد تو اين دنيا نباشم. بچه ها به من دعا كنين. از صميم قلب .انشالله شما عم مرادتون رو بگيرين از خدا. دل من خيلي شكستست :(
99862
نام: دلشکشته از همتون
شهر: .......
تاریخ: 12/14/2012 4:14:51 PM
کاربر مهمان
 
آدمها…..


آدم هاي بزرگ در باره ايده ها سخن مي گويند
آدم هاي متوسط در باره چيزها سخن مي گويند
آدم هاي كوچك پشت سر ديگران سخن مي گويند
<<ابتدا <قبلی 9993 9992 9991 9990 9989 9988 9987 9986 9985 9984 9983 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved