شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
131021
نام: م
شهر: سرزمین خدا
تاریخ: 3/19/2015 12:02:56 PM
کاربر مهمان
  سلام.من به تازگی با سایتتون آشنا شدم واقعا ساتتون زیباست راستش من چند روز پیش برای اولین بار رفتم راهیان نور دوست دارم احساسم را با شما عزیزان در میان بگذارم...
راستش از وقتی که برگشتم یه حس عجیبی دارم وقتی وارد شلمچه شدم انگار وارد بهشت شدم نمیدونم تا حالا قسمتتون شده برید یا نه ولی اگه رفتید حتما حال منو درک میکنید هر چی از زیبایی هاش بگم کم گفتم خیلی دلم میخواد یه بار دیگه برم نمیدونم خواهم توانست برم یا نه ولی تو را به خدا اگه شما رفتید برای منم خیلی دعا کنید که یه بار دیگه بتونم برم...
131020
نام: شیدا
شهر:
تاریخ: 3/19/2015 11:31:45 AM
کاربر مهمان
  مخاطب قبلیم فایزه خانم از تهران بودن
شرمنده دقت کافی به اسم نکردم
اشتباهی مهدیه نوشتم
131019
نام: شیدا
شهر:
تاریخ: 3/19/2015 11:21:48 AM
کاربر مهمان
  مهدیه عزیز
سلام علیکم
نمیدونم میتونم راهنمای خوبی باشم یا نه . منم میخام از یک زندگی برات بگم که خیلی بدتراز زندگی خودته .نمیگم نامزدتو ترک کن همینطور هم نمیگم محکم بچسب بهش . همه چیز بستگی به خودت داره اگه دوستش داری و فراموشیش برات سخته درستش کن و بساز باهاش اما اگه راحت فراموشش میکنی و حسرت روزای با اون بودنو نمیخوری فراموشش کن . از زندگی خواهرم بگم برات. ما پدر نداریم و سه تا خواهریم .خواهر بزرگه منم من روحیه محکم و قوی دارم خواهر وسطیم روحیه حساس و ظریف شایدم از وقتی پدرم رفت نتونست با حقیقت نبودنش کنار بیاد آخه خیلی وقت پیش پدرم رفت و اون خیلی کوچیک بود . من ازدواج کردم و کنار شوهرم احساس خوبی دارم خواهر وسطی تو دوره عقدهست . نامزدش قبلن دوست دختر داشته اما ما ندونسته شایدم تحقیقات ما کامل نبود همه از پسره خیلی خوب میگفتن ماهم به حرف مردم گوش دادیم میگفتن دستتون تو روغنه . مادرپسر یه شارلاتان به تمام معناست پسره، خواهر منو خیلی اذیت میکنه باورکن من جای خاهرم بودم یه ذره نمیخاستمش جلو خاهرم به دوست دختر قبلیش زنگ میزنه مادرش منو خونواده ما رو جلو خاهرم فحش میده مادرش پشت سر خواهرم تهمت میزنه دروغ میگن پسره هم به حرف مادرش گوش میده از هرکار خواهر من عیب میگیرن با همه این حرفا خواهر من پسره رو میخاد الان سه هفته هست پسره قهر کرده عین خیالشم نیس اما خواهر من دلش براش تنگ شده حرف طلاقم میزنیم میگه نه من اون پسررو دوست دارم حتی رفتیم شکایت کنیم خواهرمن با همه ظلمایی که بهش میکنن میگه من از دستش شکایت نمیکنم میگه همه این اداها بخاطر مادرشه من درستش میکنم البته از لحاظ احساسات خواهرمن زود خودشو میبازه منظورم اینه با یه غلط کردن الکی پسره خواهرمن گوشاش دراز میشه زندگی منم تو دوره عقد همین بود اما عوض شده چون خودم عوض شدم رفتارامون عقلامون همه و همه عوض شده . عزیزم اگه پسره رو میخای میتونی شوهرتوبه راه درست بیاریش اما اگه حلقه رو همینجوری دستت کردین بیخیالش شو . مهم خودتی ببین میتونی نبودشو تحمل کنی خواهر من که نمیتونه و میسازه . یه راه بهت نشون بدم همین گوشیای الان عامل فساده . براشوهرت یه گوشی ساده بگیر وایبرو واتساپو این چیزا رو حذفش کن . البته دو طرفه باشه میدونی دانشگاه که بودم وایبرونصب کردم اما شوهرم بهم گفت از این چیزا خوشم نمیاد هم خودم ندارم هم شوهرم . همیشه سعی کن عاملی که باعث ناراحتی و دوری همسرت میشه رو ازبین ببریش. ده ماه هم هست که عقد کردی دیگه به همدیگه عادت کردین مطمینن فراموشی سخته اگه از دید یه فرد مجرد نگاه کنی میگه بیخیال این مرد شو اما از دید یه متاهل بهت میگم خودت میتونی درست کنی البته اگه خودت بخای طلاق روی خوبی نداره هیچوقت به جداشدن فکرنکن اگه دلیل بیاری مطمینن میگم تقصیرخودته چون دلیل تراشی یعنی اینکه اصلن قصد زندگی نداری وقتی به خودتو شوهرت فکر کنی میتونی این قضیه رو حل کنی . خواهر خوبم اگه خیانت شوهرت با واتساپو و محیطای دیگه است سعی کن از این محیطا دورش کنی این محیطا هیچ استفاده دیگه برای یه مردو زن متاهل نداره جز فساد .باهمدیگه برین مسجدومراسمای سخنرانی
موفق باشی عزیزم
131018
نام:
شهر:
تاریخ: 3/19/2015 10:46:27 AM
کاربر مهمان
  سلام دوستان عیدتون پیشاپیش مبارک .ایام فاطمیه هم پیشاپیش تسلیت .امیدوارم تو این عید هم خانم فاطمه پشت وپناه همتون باشه وهر حاجتی که از خدا سر سفره هفت سین خواستین بهتون بده.دوستان برامن حقیر هم اگه لیاقت دعا دارم دعاکنین.
131017
نام: لبخند
شهر: زمین خدا
تاریخ: 3/19/2015 9:45:51 AM
کاربر مهمان
  خدایا میدونم خواسته های آدما بعضی وقت ها به صلاحشون نیست خدا جون به همه دوستان حرف دلی من کمک کن به منم کمک کن
خدایا خیلی کارا رو درست کردی ولی من نمیدونم چم شده...خدایا خودت بهتر میدونی ...
دوستان التماس دعا
131016
نام: علی
شهر: بیجارگروس
تاریخ: 3/19/2015 3:48:34 AM
کاربر مهمان
  سلام وعرض ادب حضوردست عزیزان سایت شهیدآوینی وهمه هموطنان عزیزم زنده یاداحسان رستمی جوان بیست ساله دربیست ویکم رمضان سال 92شب قدردرحین سینه زنی برای مولای متقیان حضرت علی(ع)درمکان مقدس مسجدولیعصر(عج)شهرستان بیجارقلب نازنیش ازطپش ایستادوجان به جان آفرین تسلیم نمودقبرمبارکش درقطعه 30آرمستان باغ رضوان زیارتگاه مردم فهیم وجوانان مومن این شهرستان می باشد.احسان دردفترخاطراتش ازخداخواسته بودمرگ دربسترنمی خواهم مرگم رادرروضه مولایم نصیبم بکن که آرزویش رسیدازهموطنان عزیزم می خواهم دراین ایام فاطمیه اگرمطلبی دراین مورددارندعنوان نمایندتاتسکینی باشدبردل پدرومادرداغدارش برای شادی روحش فاتحه ای قرائت نمایید.باتشکردوست وفادارش
131015
نام: غلی
شهر: بیجارگروس
تاریخ: 3/19/2015 2:50:30 AM
کاربر مهمان
  سلام ایام سوگواری فاطمیه برمردم ولایت مدارایران تسلیت باد
131014
نام: مجید
شهر:
تاریخ: 3/19/2015 1:14:13 AM
کاربر مهمان
  در خلوت خود به اندیشه بنشین و در تنهایی خود سخنان مرا بشنو
نعمت های مرا بشمار و خطاهای خودت را به یاد آر
مرا دوست داشته باش و محبتم را در دل دیگران نیز بیانداز
مهربانی های مرا برایشان بازگو کن
و سایه سار لطف مرا بر فراز وجودشان نشان ده
131013
نام: باران
شهر: تهران
تاریخ: 3/18/2015 10:18:37 PM
کاربر مهمان
  از سایت شما خواهشمندم که اهنگ های حامد زمانی رو بزارید.ممنون میشم. چون سایت شما سایت بسیار عالی و جامعی هستش.
131012
نام: احمد
شهر: شاهرود
تاریخ: 3/18/2015 6:33:11 PM
کاربر مهمان
  سلام خسته نباشید من یه جوان 29 ساله هستم در سال 84دچار بیماری اعصاب و روان شدم که بارها فکرخودکشی به سرم میزد از اونجا که میدونستم گناه بسیار بزرگیه و آخرتم رو از دست میدم سعی میکردم تنهانباشم. شبها خواب نداشتم و همیشه از خدا میخواستم منو از دنیا ببره یا شفام بده و دیگه این که امام زمانو ببینم.دیگه ازاین بیماری خسته شده بودم هیچکس از بیماریم خبر نداشت حتی خانواده اما بلاخره با مادرم در میان گذاشتم اون شب مادرم تا نزدیکای صبح برام دعا میکرد تا این که یه شب تو خواب یه جمعیتی رو دیدم که یه نفر بین جمعیت روی اسب نشسته که همه میگفتن امام زمان اومده امام زمان اومده و اون شخص از اسب پیاده شد و بر روی سکویی ایستاد و به من نگاه کرد و خندید.از خواب بیدار شدم دیگه اون حالت و افکار وحشتناک روانی رو احساس نمیکردم و شفا گرفتم .خداو امام زمان لطفی در حق من کردن که لیاقتشو ندارم تا یه مدت اعتقاداتم خوب بود از خیلی چیزا پرهیز میکردم وقت نماز لذت میبردم اما دو سه سالیه که این طور نیست به خدا دارم زجر میکشم بعضی اوقات از خودم بدم میادخیلی ایمانم سست شده بگید چکار کنم که خدا ازم راضی باشه و شکر گذار تمتوم خوبیهاش باشم
<<ابتدا <قبلی 13108 13107 13106 13105 13104 13103 13102 13101 13100 13099 13098 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved