شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
127641
نام: مهدی
شهر: مشهد
تاریخ: 8/19/2014 4:03:34 PM
کاربر مهمان
  سلام
من نمیدونم از کجا شروع کنم همیشه بهترین تلاشمو میکنم به همه خوب باشم ولی در عوض همه حالمو میگیرن .
بترین دوستم چند وقته رابطه شو با هم کم کرده دیگه کسی رو ندارم.یه برادر دارم از من بزرگتره همیشه به هم فخر میفرشه خیلی ازیتم میکنه همیشه تیکه میندازه حرف میگه پدر مادرم هم هوا انو دارن منم همیشه کوتاه میام میگم بزرگتر واسه اینکه واسه مادرم مشکلی پیشس نیاد خیلی چیزا دیگه .
خنداشونو با دادشم میکنن غمو غصه شو نو پیش من میکنن .بابا خسته شدم یکی حرفه منو گوش کنه همیشه فقط باید گوش کنم.
نمیتونم خیلی چیزا رو بگم یعنی روم نمیشه .
یه روز شب کار بودم چند وقت تو فک گرفتنه جونه خودم بودم یه شب سر کار خوابم برد یه خواب عجیبی دیدم یعنی خواب مردنمو دیدم دیدم چند نفر با من تو یه واستادیم همون ناراحت بودیم همه سکوت کرده بودیم یه نفر اومد گفت وقت رفتنه همش به خودم میگفتم میشه یه بار دیگه طلوع خورشید بیبینم رفتیم که بیرم اومد بهم گفت نوبته تو نیست باند شو وقتی از خواب بیدار شدم از این خوابم برده بود که دچار گاز گرفتگی شده بودم به زور در ماشینو باز کردم خودمو اندختم بیرون حالم خیلی بد بود جلو رومو نیگا کردم دیدیم یه ماشین وسطه کوچه حدوده 5 متر از من نگه داشته بده نیم ساعت بزور خودمو کیشیدم به سمته ماشین اون بنده خدا وقتی دیدم مرده میدونی جا من مرده بود من ادم خوبی نیستم ولی نمیدونم جرا خدا خواست من زنده بمونم ولی یه مردی که زنو بچه داشتو جونشو گرفته . از اون روز تو یه مشکلاتی واسم پیش اومده شبها یه چیزا رو میبینم خیلی داغونم کرده الان نزدیکه 2 سال میشه هر روزم داره بتر میشه . تا چند وقت پیش یه شب دوباره داداشم حالمو گرفته بود خوابیدم تو خواب دیدم طرفه عصر یه دفه دیدم یه قران بزرگی تو اسمون باز شد یه صدا خیلی خیلی بلندی مثله شیپور شنیدم یه دفه همه چی بهم خورد زمین زمان داشت از هم میپاشید نمیخوام بقیشو بگم چون واقعا سخته که توصیف کنم . از خواب بیدار شدم یه هفته خوابم نبرد داستانو واسه کسی تا الان نگفتم موندم چی کار کنم من نماز نیخونم ادم مومنی زیادیم نیستم چرا من بعضی از روزا دارم میام خونه وقتی به خودم میام میبنم 1 ساعته از خونه رد شدم نمیدونم کجا هستم تو رو خدا کمکم کنین چند میخوام به خدا نزدیک شم نمیدونم چطوری کمکم کنین من که کسی رو ندارم حدقل هون دنیا مو داشته باشم .مرسی .
واسه اون خوابه اولم که مرگ خودمو دیدم شاهدو مدرک دارم بیمارستان بستری شدم همون روز
127640
نام: افسانه لطفی
شهر: تهران
تاریخ: 8/19/2014 1:17:21 PM
کاربر مهمان
  گاهی حتی به درجه ای می رسی که قادر به درد دل با خدا هم نمیباشی حس می کنی او هم تورا فراموش کرده و از یاد برده.
مادری هستم ۴۶ ساله که هشت سال است با فرزندانم به تنهایی زندگیکنم. از مشکلاتم نمی گویم که نگفتنش بهتر از گفتنش است.
فقط نمیدانم چرا هرچه به درگاهش ناله می خواهم صدایم را نمیشنود یعنی من از انسانهای ترد شده درگاهش هستم. یعنی سالم زندگی کردن مساوی با فقر و تنگدستی و زجر است
127639
نام: زینب
شهر: کاشان
تاریخ: 8/19/2014 12:41:10 PM
کاربر مهمان
  سلام خیلی حالم بده اندازه همه دنیا حالم بده اصلا اندازه خدا حالم بده الان تقریبا5ساله که عاشق محمد شدم اونم تا ی سال پیش می گف که دوستم داره ولی به خاطر نارضایتی مادرش که گفت بایداز رو جنازش رد بشیم تا با هم ازدواج بکنیم یک ساله که یهو پشتم خالی کرد میگه دیگه نمی خواد من من چه بکنم بخدا قسم من بدون اون میمیرم شعار نیس میمیرم حالا من چ بکنم
127638
نام: .......
شهر: ......
تاریخ: 8/19/2014 12:00:26 PM
کاربر مهمان
  سید عبدالکریم، پیرمرد کفاش معاصری بود که در تهران زندگی می کرد. اکثر علمای اهل معنای تهران معتقد بودند که حضرت بقیة الله ارواحناه فداه گاهی به مغازه کوچک کفاشی او تشریف می بردند و با او می نشستند و هم صحبت می شدند... لذا بعضی از آن ها به امید آنکه زمان تشرف فرمایی حضرت ولی عصر را درک کنند، ساعت ها در مغازه او می نشستند و انتظار ملاقات حضرت را می کشیدند و شاید بعضی ها هم بالاخره به خدمتش مشرف می شدند. مرحوم سید عبد الکریم که چند دهه قبل، از دنيا رفت، اهل دنیا نبود، حتی خانه مسکونی نداشت و تنها راه درآمدش کفاشی و پینه دوزی بود . حضرت ولي عصر عليه السلام از سیّد عبدالکریم پرسیده بودند: اگر هفته ای ما را نبینی چه خواهی شد؟ عرض کرده بود: آقا جان میمیرم. حضرت تصدیق کرده بودند و فرموده بودند: اگر چنین نبود که ما را نمیدیدی. آیا من و شما به این حد رسیده ایم که از عشق امام زمان مریض شویم؛ اشکمان روان و رخمان زرد گردد؟ سیّدعبدالکریم می گفت: آقا گاهی تشریف می آوردند مغازه ی من. یک وقتی حضرت فرمودند: سید عبدالکریم، کفش های مرا میبینی؟ گفتم: بله آقا جان. فرمودند کفش های من احتیاج به پینه دارد، میشود کفشهای مرا پینه بزنی؟ گفتم:آقا جان من قول دادم به دیگران،اگر الان مشغول پینه زدن کفشهای شما بشوم به قولم نمیتوانم عمل کنم، بد قول میشوم. چشم آقا جان حتما پینه میزنم ،اما اجازه دهید به قولهایی که داده ام عمل کنم؛ بعداً. برای بار دوم حضرت فرمودند:سیّد عبدالکریم میشود کفش های مرا پینه بزنی؟ میگوید:آقا جان قربانتان بشوم خدمتتان که عرض کردم، روی چشمم، من قول داده ام، به قولم عمل کنم؛ بعداٌ. برای مرتبه سوم حضرت فرمود:سیّد عبدالکریم میشود این کفشهای مرا پینه بزنی؟ بلند شدم آمدم خدمت آقا، با دستهایم کمر آقا را محکم گرفتم، گفتم آقا جان من که عرض کردم به دیگران قول داده ام؛ چشم. نوکرتم؛ اما اگر این بار بگویید میشود کفشهای مرا پینه بزنی، همینطوری محکم نگهتان میدارم، فریاد میزنم ای مردمی که دنبال امام زمان هستید، بیایید آقا در مغازه من است. حضرت شروع کردند به خندیدن. دست مبارکش را زدند به پشت من و گفتند: آفرین. بارك الله عبدالکریم! من می خواستم امتحانت کنم، ببینم برای قول و وعده ات چقدر حساب می کشی. حضرت ادامه دادند: سيّد عبدالکریم! ما شما را برای خودمان نمی خواهیم، ما شما را برای خدا می خواهیم. هر چه بنده تر باشید ما شما را بیشتر دوست داریم. از سید عبدالکریم که هفته ای یک بار به محضر امام زمان میرسيد، پرسیدند: چه شد که موفق به دیدار شدی؟ فرمود: من یک شب پیغمبر ختمی مرتبت(ص) را در عالم رؤیا زیارت کردم. گفتم: یا رسول الله! من خیلی علاقه دارم خدمت آقازاده شما برسم، چه کنم؟ هر دری میزنم نمیشود. جدم فرمود: سید عبدالکریم! فرزندم، روزی دو بار؛ اول صبح و اول شب مینشینی و برای حسینم گریه میکنی، اگر می خواهی خدمت امام زمان برسی این برنامه را انجام بده. می گوید: من از خواب بیدار شدم، این برنامه را یکسال انجام دادم. صبحها می نشستم خودم برای خودم روضه ی کربلا را می خواندم ،غروب هم مینشستم مقتل می خواندم و گریه میکردم. یکسال که از این جریان گذشت.. راه باز شد.
127637
نام: عاشق
شهر: سوخته
تاریخ: 8/19/2014 11:40:18 AM
کاربر مهمان
  سلام فضای خیلی خوبیه ولی معلومه بعضی از دوستان دارن سوء استفاده می کنند و یه جورایی با چت روم ها و شبکه های اجتماعی اینجا رو اشتباه گرفتن بهتره اولا اسم خودتونو ننویسید و متن هم جوری نباشه که از سیاق جملات به جنسیت پی ببریم چون خدایش فضای خوبیه حیفه
و در آخرم از مدیریت سایت خواهش میکنم که بعضی از حرف دل رو منتشر نکنید
ممنون
127636
نام: محمد
شهر: اصفهان
تاریخ: 8/19/2014 11:38:44 AM
کاربر مهمان
  سلام
وااااااااااااااااااااای ی!!!
واقعا ترکوندین.....!!!!!!!
از وقتی حضرت آقا در مورد کار فرهنگی توصیه کردند من عضو بسیج دانشگاه اصفهان شدم و پیشنهاد کردم در مساجد اصلی دانشگاه پایگاه بلوتوث داشته باشیم. سایت شما به عنوان یه منبع برای محتوای کارای ما بسیار بسیار عالیه و یا حتی کافیه...
ولی میشه لطفا بازم راهنماییمون کنین. من میخوام هر هفته مطالب جدید داشته باشم.
لطفا بما کمک کنین به یه پایگاه بزرگ تو مساجد تبدیل بشیم.
خواهش میکنم ما را از طریق ایمیل راهنمایی کنید.
خیلی ممنون . واقعا واقعا سایتتون محشره...
127635
نام: تنهایی
شهر: رامسر
تاریخ: 8/19/2014 10:56:05 AM
کاربر مهمان
  نمیدانم به کدامین گناه نکرده این چه تاوانیست باراللها کمکم کن که جز تو پناهی ندارم
127634
نام: ف
شهر: کرج
تاریخ: 8/19/2014 10:45:47 AM
کاربر مهمان
  دارم دیونه میشم دارم می میرم خیلی همدیگرو دوسداریم اما استخاره کردیم بداومد جفتمونم ادمای معتقدی ایم اما چجوری از عشقم بگذرم خدااااااا
کمکم کن انگارجونمو دارن میگیرن
جفتمون داریم زار میزنیم اما چه میشه کرد
کاش یکی جواب میداد چجوری خودمواروم کنم
127633
نام: محمد
شهر: مشهد
تاریخ: 8/19/2014 10:41:17 AM
کاربر مهمان
  فحش اگر بدهند آزادی بیان است!
جواب اگر بدهی "بی فرهنگی"!

سؤال اگر بکنند آزاداندیشند،
سؤال اگر بکنی "تفتیش عقاید"!

تهمت اگر بزنند در جستجوی حقیقتند!
جواب اگر بدهی دروغگویی!

مسخره ات بکنند انتقاد است!
جواب اگر بدهی بی جنبه ای!

اگر تهدیدت کنند دفاع کرده اند!
اگر از عقایدت دفاع کنی "خشونت طلبی"!

حزب اللهی بودن را با همه تراژدیهایش دوست دارم...

*شهید آوینی*

در جمهوری اسلامی همه آزادند الا بچه حزب اللهی ها
*شهید آوینی
127632
نام: ساوان
شهر: آ.غ
تاریخ: 8/19/2014 9:00:03 AM
کاربر مهمان
  درد عشقی کشیده ام که مپرس زهرهجري چشيده ام كه مپرس.
<<ابتدا <قبلی 12770 12769 12768 12767 12766 12765 12764 12763 12762 12761 12760 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved