اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
| هرچه می خواهد دل تنگت بگو |
127591 |
نام:
.
شهر:
.
تاریخ:
8/17/2014 12:42:15 PM
کاربر مهمان
|
سلام حهت خشنودی قلب آقا امام زمان ۲ صلوات با عجل فرجهم بفرستید. ممنون
|
|
127590 |
نام:
مبینا
شهر:
ش
تاریخ:
8/17/2014 12:24:56 PM
کاربر مهمان
|
سلام به هدهد:ممنون عزیزم نصیحت های خوبتو هیچ وقت فراموش نمیکنم ایشالا اونم برمیگرده من سه شنبه عقدمه حتما برات دعا میکنم خانمی خدایا همه جوونارو خوشبخت کن بعدش منو مرتضی هم خوشبخت کن خدایا ممنونتم خدایا همیشه مواظبمون باش همیشه هوامونو داشته باش که منواون جزتوکسی رونداریم خداجونم ممنونم بابت همه چیز برای ماهم دعاکنید التماس دعا
|
|
127589 |
نام:
افتاب
شهر:
نگین کویر
تاریخ:
8/17/2014 10:45:47 AM
کاربر مهمان
|
روزی لیلی از علاقه شدید مجنون به او و اشتیاق بیش از پیش دیدار او با خبر شدپس نامه ای به او نوشت و گفت:“اگر علاقه مندی که منو ببینی ، نیمه شب کنار باغی که همیشه از اونجا گذر میکنم باش”مجنون که شیفته دیدار لیلی بود چندین ساعت قبل از موعد مقرر رفت و در محل قرار نشست .نیمه شب لیلی اومد و وقتی اونو تو خواب عمیق دید …از کیسه ای که به همراه داشت چند مشت گردو برداشت و کنار مجنون گذاشت و رفتمجنون وقتی چشم باز کرد ، خورشید طلوع کرده بود آهی کشید و گفت :“ای دل غافل یار آمد و ما در خواب بودیم . افسرده و پریشون به شهر برگشت”در راه ، یکی از دوستانش اونو دید و پرسید : چرا اینقدر ناراحتی؟!و وقتی جریان را از مجنون شنید با خوشحالی گفت : این که عالیه !آخه نشونه اینه که ،لیلی به دو دلیل تو رو خیلی دوست داره !دلیل اول اینکه : خواب بودی و بیدارت نکرده!و به طور حتم به خودش گفته : اون عزیز دل من ، که تو خواب نازه پس چرا بیدارش کنم؟!و دلیل دوم اینکه : وقتی بیدار می شدی ، گرسنه بودی و لیلی طاقت این رو نداشت پس برات گردوگذاشته تا بشکنی و بخوری !مجنون سری تکان داد و گفت : نه ! اون می خواسته بگه :تو عاشق نیستی ! اگه عاشق بودی که خوابت نمی برد !تو رو چه به عاشقی؟ بهتره بری گردو بازی کنی!
|
|
127588 |
نام:
افتاب
شهر:
نگین کویر
تاریخ:
8/17/2014 10:15:34 AM
کاربر مهمان
|
سلام حرف دلیا امروز خیلی دلم گرفته .امروز تولد دوستمه که 6 سال باهش دوست بودم فراتر از دوست رفیق و همدم و خواهر الان 3 ساله سر چیز الکی با هم قهریم صبح اومدم گوشی رو برداشتم کلی فکر کردم تا شمارش یادم اومد بهش اس دادم تولدت مبارک زنگ زد گفت شما گفتم مهم نیس که کی هستم مهم اینه که خواستم تولدت رو تبریک بگم فکر کنم شناخت گفت ممنون و قطع کرد ای کاش خودمو کوچیک نکرده بودم نباید تبریک میگفتم ای کاش یه اتفاق خوب میفتاد دوباره .....
|
|
127587 |
نام:
عاشقی تنها
شهر:
تاریخ:
8/17/2014 9:30:55 AM
کاربر مهمان
|
سلام دوستان خوبم، واقعا سایت شهید آوینی بهترین سایت از همه منظور (نظر من اینه ) میدانید دوستان من همیشه عاشق بودم و عاشق می شدم... اما.... بخاطر حفظ آبروی خانوادم / و ترس از خدا ... پا رو دلم گذاشتم... حالا که شدم 29 ساله فکرش می کنم می بینم من عاشق اونا می شدم نه اونا عاشق من .... اگه اونا من دوست داشتن حتما به خواستگاری من می امدن نه ؟ اما بعضی مواقع میگم شاید من بهشون بی محلی می کردم و جواب نگاهاشون نمی دادم واسه همین اونا فکر می کردند که من نمی خوامشون ؟ نظر شما دوستان چی ... پا گذاشتم رو دلم واسه ابروی خانوادم و ترس خدا... که حالا شدم تنها با هزاران هزار عشق و خاطره ....
|
|
127586 |
نام:
هدهد
شهر:
آسمان
تاریخ:
8/17/2014 8:32:55 AM
کاربر مهمان
|
سلام به همگی خانم آهو از شهر افسون خیلی کار خوبی کردید:مطمئن باشید اون اگه دوستون داشته باشه صدردصد بر میگرده:واگه ملاکشم امتحان شما بوده باشه به خودتون غره شید که از این امتحان موفق بیرون اومدید:یکی از دوستان من یه روز عاشق یکی از همکاراش شده بود طوری که حتی بدون اون نمی تونست نفس بکشه وکنار اونم از حرارت عشق تپش قلب میگرفت یه روزی همکارش از اون مثل شما یه کار نادرستی رو خواست باورتون نمیشه دوست من تن به این کار نداد و بعدا فهمیدیم که آقا با وجود سجاده آب کشیدنش یه فاسد و شهوتی به تمام معناست و الان دوست من یه عمره که سجد هی شکر به جا میاره:پس به خاطر هرچیزی تن به هرکاری ندید:شایدم اون آقا هدفش از دوستی با شما تنها به قول خودتون سوءاستفاده بوده:یه بارم گفتم قدر خودتونو و پاکیتونو و نجابتتونو بدونید:گوهر خودرا مزن بر سر هر ناقابلی صبر کن تا پیدا شود گوهر شناس قابلی :شاید اگه اون به هدفش ویا بهتر بگم باید ببخشید به کامش می رسید شمارو رها میکرد ومی رفت اون وقت شدید ترین ضربه رو میخوردید:پس با این فکر خودت رو آرو کن و بدون با گذشت زمان وندیدنش آرو آروم همه دچی رو فراموش میکنی:بسازم خنجری نیشش زپولاد زنم بردیده تا دل گردد آزاد ما هرچی می کشیم از نگاهامونه>از چشامون: انشالله یه موقعیت خوبی براتون پیشس بیاد و خوشبخت شید.که مطمئن باش همینم میشه شما پاکیتونو با خدا معامله کردید پس منتظر جوابش باشید. یا حق
|
|
127585 |
نام:
گمگشته
شهر:
یه جای دور
تاریخ:
8/16/2014 10:44:58 PM
کاربر مهمان
|
سلام
|
|
127584 |
نام:
مجنون مهدی(عج)
شهر:
کوفه!
تاریخ:
8/16/2014 9:37:04 PM
کاربر مهمان
|
سلام وعلی آل ِیاسین...
آقا چه شد كه حج شما نيمه كاره ماند شبهاي شهر مكه چرا بي ستاره ماند بار سفر مبند، دلم شور مي زند گويا قيامت است،مَلك صور مي زند من خواب ديده ام، سرتان را به ني زدند گرگان تشنه، زوزه كشان لب به مِي زدند ديدم نسيم شانه به گيسوت مي زند مَرهم به زخم گوشه ي ابروت مي زند ديدم تو را به نيزه شه ميگسارها هو مي كشند دوروبرت ني سوارها آقاي من،شما كه مسيح عشيره اي در كوفه متهم به گناهي كبيره اي اينجا بمان كه حرمت كعبه تويي حسين آقا مرو، كه عزت كعبه تويي حسين ديدم كه حاجيان منا لنگ مي زدند شيطان پرست ها به خدا سنگ مي زدند حالا كه مي روي سفري پرخطر حسين پس لااقل سه ساله ي خود را مبر حسين پاشيدم آب پشت سر محمل رباب با ظرف اشك ديده ي خونين جگر حسين فكري به حالِ روز مباداي ايل كن چندين قواره چادر ديگر بخر حسين اين ساربان به درد مسيرت نمي خورد يك ساربان اهل نظر را ببر حسين او نقشه ها كشيده كه دور وبر شماست چشمش مدام خيره به انگشتر شماست با بردنش نمك به جگر مي خورد حسين شش ماهه ي تو زود نظر مي خورد حسين با اينكه مست ذكر خوش يارب توأم اما هنوز مضطرب زينب توأم...
يعقوب چشم آينه ها پير مي شود اين شهر بي حضور تو دلگير مي شود دارد ز ديده قافله ات دور مي شود كم كم بساط روضه ي ما جور مي شود....
التماس دعای فرج
|
|
127583 |
نام:
فاطمه
شهر:
تبريز
تاریخ:
8/16/2014 8:02:42 PM
کاربر مهمان
|
نميدونم چي شده؟قراره چي بشه؟اماهراتفاقي بيوفته ميدونم به صلاحمه.تاچندروزپيش ازدست همه خسته شده بودم.امايه متني خوندم كه توش نوشته بوديه دوست شهيدانتخاب كن. ومن شهيدآويني روانتخاب كردم واين چندروزه حالم خوبه.مگه ميشه دوستي مثل شهيدآويني داشته باي وحالت خوب نباشه. فقط ازخداميخوام كه منم شهيدبشم.
|
|
127582 |
نام:
معارف
شهر:
قم
تاریخ:
8/16/2014 7:33:58 PM
کاربر مهمان
|
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام دلم خیلی گرفته سن وسالم که کمتر بود خیلی بیشتر بیاد امام زمان روحی فداءبودم بعضی وقتها میرفتم بیرون شهر تودل کوه تو خلوت ودور از سرو صدا وهیا هوی دنیای فانی وبی ارزش داد میزدم وآقامو بلند صدا میزدم بعضی اوقات وجودش رو کنارم حس میکردم چه صفایی داره آقات بدونه تو این زمونه که خیلی ها یادشون رفته امام زمونی هست وغریبانه هزارو صدو ...سال تو این زندان منتظر ماست دعا کنیم بیشتر بیاد مولامون باشیم وتو هرجمعی وارد شدیم لااقل با ذکر یه صلوات برا سلامتی وتعجیل اون حضرت دیگران رو بیاد اون حضرت بندازیم آقا جان مولا جان با اینکه غرق گناهم ولی دوستت دارم وهمیشه دعام این بوده که شما بیای وجان ناقابلمو در رکاب شما ودرراه رضای معبودمون فدا کنم البته بعد از اینکه سیلی از دشمنان خداروبه حول وقوه الهی به درک واصل کنم ومنم دلم خوش باشه تو این دنیا به یه دردی خوردم انشاءالله
|
|