شهید آوینی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو
نام:
ایمیل:  اختیاری
شهر:  
درج مطلب
کد امنیتی:
CAPTCHA code image
Change the code
   

کاربر گرامی! مطالب شما پس از تایید مدیر حرف دل در این صفحه نمایش داده می شود.

اهــــــل دل ای نازنین هــایم ســـلام
ســایه تان اینجا همیـشه مســــــتدام
بـا شـما قلـــــبم منـــــوّر می شـــود
حــال من یك حـــال دیــگر می شـــــود
حـــــرف دل ، اینـجا پناهم داده است
دلـــــــبری قــــــولِ نگـــــاهم داده است
بزمتان ، جــــــانِ مــــــــرا بـر بـاد كـرد
حــــــرف دل ، مـــــا را چنین معـتاد كـرد
حـرف دل، پُر گشته از یــــاران عشق
گـــونه هـا تـَــــر گشته از باران عشـــق
عــاشــقان مبهوت خالش می شوند
مست و شـیدای "وصالش" می شـوند
 هرچه می خواهد دل تنگت بگو
127131
نام: لبخند خدا
شهر: ایران
تاریخ: 7/20/2014 5:18:56 AM
کاربر مهمان
  سلام دوستان
طاعات عباداتتون قبول
محتاج دعام خیلی زیاد،چون دارم تصمیم سرنوشت سازی تو زندگیم میگیرم دعام کنید .
127130
نام: ترلان
شهر: سرزمین تنهایی
تاریخ: 7/20/2014 4:14:42 AM
کاربر مهمان
  سلام.میخوام یه کوچولو از زندگیمو شرح بدم من یه دختر 18سالم که دختربزرگه خوانواده ام 3تا خواهره دیگه هم دارم ازهمه چی بریدم توروبه خدا اگه شماها ایمانتون دلتون حسینیه واسم دعاکنید واسه مامانم با اینکه از بابام متنفرم ولی واسه اونم دعا کنید تواین شبای عزیز محتاجیم به دعا.بابام همه کار تو زندگیش کرد مشروب خوریو مشروب فروشیو معتاد شدنو...وتا اینکه 3ساله پیش یه زنه خراب که حتی نمیشه توروش هم نگا کرد رو صیغه کرد حالا برعکس مامانم خیلی زنه خوبو پاکدامی بودوهست ولی بابام خیلی بلا سرش اوردهمش میزد توسرش که چرا 4تا دختر اوردی منو بدبخت کردی خیلی پسر دوست داره که کاره خودشم کرد که ثابت کنه دختربودنه ماها عیبیه که مامانم داره واسه همین از اون زنس بچه دارشد 2یا3تا دخترشدکه سقط کرد تا سومی که الان یک سالشه وپسره مامانم موند به پاش فقط به خاطر 4تادخترش فک میکرد بابام پسردارشه همه چی درست میشه ولی نشد بدتر شد تاالان که منو ابجی بعدازمن رو به طورکل زندانی کرده نباید هیچ جا بریم جزباخودش تازه خودشم نمیبره عارش میاد از وجود ما.
اینا هیچ زور میگه به مامی که به هووش زنگ بزنه بیان اینجا به پسرش .خونه گرفته واسشون میره میاد اونجا ولی مریضه میخواد ماهارواذیت کنه دارم توخونه دیوونه میشم یعنی اگه بزنوپسرش بیان پیشه ما خوشاله ولی اگه مامانم نزاره دیوونه میشه منوابجیم با بابام حرف نمیزنیم یعنی خودش اینطوری میخواد من باز به زور سلام میدادم تازه با اخموتخم فقط سرش رو تکون میداد فقط به خاطر خدا گفته احترام واجبه تحمل میکردم ولی یه شب خود به خود قاطی کرد سره سفره خدا میدونه چقد گشنمون هم بود مامان فقط گف پیاز میخوری بیارم بابام خدا شاهده چن دیقه فقط چپ چپ نگا کرد هنوز شروع نکرده بودیم که دهنش هرز شد خیلی حرفای کریهی زد وغذارو ریخت بلند شد مامانم رو بره اولین بار از خونه بیرون کرد اوانم با لباس خونگی هرچه قدر میگف التماس میکرد چادرم رو بده برم نمیداد حمله میکرد بهش خداروشکر مامانم لباسش پوشیده بود روسری هم دمه دست اونطوری 15دیقه بیرونه در وایساد هی در زد منو ابجیام داشتیم سکته میکردیم درست جشن نیمه شعبانه امسال که همه توشادی بودن من همه جام کبود شده بود از ترس فقط التماس به خدا که در رو بابام باز کرد ابجی کوچیکم چادر داد بهش رفتن تو خیابون بعد نیم ساعت برگشتن مامانم گف امام زمان برش گردوند ولی حالا دیگه بریده از اون موقع نمیتونم به قیافه ی بابام نگا کنم اخه شما بگین چطور به این نامرد احترام بزارم خدا چطور این دستور رو میده وقتی خودش زنه خراب میگیره ولی به من دخترش انگ خراب بودن میزنه تهمت میزنه که با پسرای محل رفیقم
به کاری که نکردم به مامانم میگه به خاطره دختره تو سرمو میندازم پایین راه میرم شما به جای من خسته شدم ماهارو زندانی کرده انقد اخلاقش بده که فامیل هم رفتوامد نمیکنه باهاش دارم ازاین تنهایی دیوونه میشم از رنج مادره بدبختم چرا فقط چرا زندگیه من؟
هرشب هرروز دارم به خدا التماس میکنم که یه فرجی کنه ولی نمیکنه خسته شدم از این همه بغض ازاین همه درد چرا چرا فقط ادمایی که خرابن خوشبختن هست همین عمه هام بااین که خیانت میکنن به شوهراشون یا اون یکی خراب بوده ولی الان لباس مومنا روبه تن کرده ولی شیطون رو درس میده باید شوهرایه خوبی داشته باشن زندگیشون خوب باشه یادخترعمم هرکاری بگین میکنه ولی چه بابای نازنینی داره مثل کوه پشتشه چرا اینا باید خوشبخت باشن چرا یکی مثل مامانم باید پشته در بمونه بخدا از مومن شدن میترسم تاحالا هیچ مومنی رو ندیدم که شاد باشه چرا خدا کاری واسم نمیکن
127129
نام: روح اله
شهر: قم
تاریخ: 7/20/2014 1:13:16 AM
کاربر مهمان
  سلام و درود بر شهیدان، که باخونشان این انقلاب و این کشور را بیمه کرده اند .و سلام و درود مخصوص به شهید سید اهل قلم که امشب با خواندن مطالبش حال بهتری دارم.اینها مظهر عشق و دلدادگی اند .خدا میداند که چقد ارزوی خواندن حرفهایشان را دارم خدا را شاکرم وقتی سر به سایتها میزنم با چنین افتخاراتی روبرو میشوم و سخنان نابی که ما را در رسیدن به حق و حقیقت کمک میکنند بهره میبرم.مدتهاست ارزویم این شده که خدا عشق به اهل بیت را در دلم بیشتر کند تا جایی که غیر ازحق در دلم چیزی نماند هرکه این مطلب را میخواند دعایم کند.فقط یک کلمه بگوید،بگوید: خدایا این روح اله را به آرزویش برسان. خدا دعای هیچ کس را بی تاثیر نمیگذاردهیچکس نگوید دعای من بجایی نمیرسد بیشتر کسانی دعایم کنند که فکر میکنند خدا دعایش را نمی پذیرد. من به دعای اونها محتاجم .به دعای همه محتاجم .من هم دعا میکنم خدا عشقش را در دلتان زنده کند .این دنیا زندانی بیش نیست ولی بی عشق ماندن در زندان سخت تر است .خدایا گوشه چشمی به کسانی کن که دنبال عشق تواند .
127128
نام: مقداد
شهر: اهواز
تاریخ: 7/20/2014 12:00:23 AM
کاربر مهمان
  آیا نام مبارک امام علی علیه السلام در قرآن کریم وجود دارد؟

در سوره شعرا، آیه ۸۴ این دعای حضرت ابراهیم را نقل می‌فرماید که: « وَاجْعَل لِّی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» (یعنی: در میان آیندگان [امت آخرالزمان] «لسان صدق»ی [= زبانِ حقیقت] برای من قرار بده.»

خداوند در سوره مریم (آیات ۴۹-۵۰) خبر از استجابت این دعا می‌دهد و می‌فرماید: « فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَکُلّاً جَعَلْنَا نَبِیّاً؛ وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَ جَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیّاً» «پس هنگامی که از آن بت‌پرستان و آنچه می‌پرستیدند کناره گرفت، به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همگی را پیامبر قرار دادیم؛ و از رحمت خود به آنها بخشیدیم و برای آنها لسان صدق را علی قرار دادیم

« وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ ؛ أَفَنَضْرِبُ عَنکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً أَن کُنتُمْ قَوْماً مُّسْرِفِینَ» معنای آیه این است: «قطعا او در ام‌الکتاب [= سوره حمد] نزد ما همان علیِ حکیم است؛ آیا اگر شما گروهی افراط‌کار هستید، [گمان می‌کنید که در نتیجه] ما از بیان بخشی از ذکر [= قرآن] خودداری می‌کنیم؟»

http://www.rajanews.com/detail.asp?id=196501
127127
نام: Atafeh
شهر: شیراز
تاریخ: 7/19/2014 11:31:27 PM
کاربر مهمان
  سلام من خیلی تنهام از این دنیا فقط یه همدمو و همراه میخوام و یه عشق واقعی!!!
127126
نام: بنده خدا
شهر: زير آسمون خدا
تاریخ: 7/19/2014 10:43:37 PM
کاربر مهمان
  سلام تو رو خدا بهم بگيد مگه ميشه يکي درمونده باشه ولى جواب نگيره. زيباترين حس سجده اين است که در گوش زمين پچ پچ ميکنى، اما در "آسمان"صداى تو را ميشنوند...
تو این لحظه های روحانی مارو از دعای خودتون بی نصیب نذارید...
127125
نام: تنهای تنها
شهر: تنهایی
تاریخ: 7/19/2014 10:38:40 PM
کاربر مهمان
  خدای خوبم سلام فردا آخرین شب قدر خدا جونم تو رو به تمام مقدساتت قسم میدم تو رو به قرآنی که توی این شب نازل کردی دلم رو شاد کن دلم رو خوش کن خدا جون من که از حکمت تو سر در نمیارم فقظ و فقظ میخوام که یه سرنوشت خیلی خیلی خوب برای من و همه رقم بزنی خدا جون تو رو به امام زمان قسم میدم حال دلم رو خوب کن خدا جون به من آرامش بده. خدای خوبم من رو از این تنهایی و دلمردگی نجات بده من فقط از خودت خواستم... خدا جون توی این شبهای عزیرت خیلی بهت متوسل شدم خیلی گریه کردم بلکه به آرزوم برسم خیلی دعا کردم ... خدا جونم دیگه نمیدونم چی کار کنم و چه جوری ازت بخوام که من رو به آرزوم برسونی ... خدای من تو رو به قرآنی که توی این شبها به سر میگیریم قسمت میدم که من رو از این تنهایی در بیار .... دوستان حرف دلی تو رو خدا بیایید برای هم دیگه خیلی دعا کنیم... دعا کنیم همه به آرزوهای قشنگشون برسن ...
127124
نام: امید
شهر: .
تاریخ: 7/19/2014 7:40:14 PM
کاربر مهمان
  سلام به حرف دلیهای محترم

لطفا تو راز و نیازهاتون برای من هم دعا کنید که دستم از تو دستای خدا رها نشه که در غیر اینصورت از زیانکاران خواهم بود این رو مطمئنم.
خدا جونم ما لایق نیستیم اما تو کریمی و عطا میکنی عاقبتمون رو بخیر کن اله من
127123
نام: ...
شهر: ...
تاریخ: 7/19/2014 7:17:21 PM
کاربر مهمان
  سلام آقا سید!
میخواستم ازت معذرت بخوام. بخاطر حرفایی که زدم. بخاطر ناراحتی هایی که بوجود آوردم. بخاطر همه چیز.
ای کاش تو هم میفهمیدی که چقدر حرفات برات سنگیه. شاید یه روز ببخشمت ولی هیچوقت از یادم نمیره.
سید دیگه نمیدونم چی بگم. از اول اومدم تمومش کنم، دیدم تازه شروع شد. اومدم تازه درستش کنم، دیدم همه چیز خراب شد! اما دیگه رهاش کردم.
نمیدونم با حرفایی که بهم زدی اصلا روت میشه تو صورت من نگاه کنی؟ چرا نمیفهمی این چیزا رو. تو حق نداری به اسمم نظر بدی. حق نداری به هر اسمی صدام بزنی. وقتی حرف میزنی، از حرفات از عصبانیت منفجر میشم. بس کن سید. بس کن. من اینجا مجبور میشم مثل بقیه حرف بزنم اما منو مثل بقیه نبین. مثل بقیه باهام حرف نزن. اصلا باهام حرف نزن!
باور کن سید من برای سرگرمی به اینجا نمیام. من اصلا نمیخوام بیام اینجا. اما نمیشه. یعنی تو نمیزای. با دروغات . با کارهات. با دوستات! به همون دلایلی که دیشب عصبانی شدم. از لحظه ای که قدم برمیدارم تا دوباره پام به زمین برسه، در عذابم. وقتی بیرون در عذاب باشم، فقط اینجاست که میتونم پیدات کنم و بهت بگم که از چی ناراحتم. بخصوص وقتی اون فرستادهات میان سراغم، قلبم تند تند میزنه، عصبانی میشم، انگشتام رو مشت میکنم، چشمام رو محکم میبندم،....فقط دوست دارم اون لحظه بمیرم اما ..... نمیتونم گوشام رو ببندم تا حرفشون رو نشنوم و اونوقت تو.....میخوام بفهمی وقتی میام اینجا یا جای دیگه به اشاره حرف میزنم یعنی یک " اعترض " به تمام رفتارهایی که متاسفانه از تو میبینم و بدون هیچ کلامی حسشون میکنم. تمام حرفم همینه. اینکه فقط بفهمی که حرفای من برای دلشکستن نیست بلکه دلبری هم نیست. این سرگرمی های تو شاید برای دوستات خوشایند باشه اما برای من اصلا جالب نیست. حتی حس کردنشون هم جالب نیست. پشت سرگرمی های تو برای من هیچ هدف و آینده ای نیست و نمیخوام که باشه پس اینقدر خودت و من رو اذیت نکن. تو خودت بارها به من گفتی که کسی رو احمق و ساده فرض نکنم اما....ازت میخوام که منو ساده و احمق فرض نکنی. ای کاش هیچوقت هیچ چیز رو نمیفهمیدم، حس نمیکردم.هیچ کس بهم نگفته بود که بیام اینجا بنویسم.
مدام میای از دل شکستت حرف میزنی، بعد انتظار داری که عصبی نشم از خوندن اون نوشته هات. بخدا منم دل دارم. چطور وقتی من حرف میزنم، مجاز و واقعیت یکی میشه و خدا ناظر و شاهد میشه اما تو که مینویسی اثرش کور میشه؟!
دل من از سنگ نیست. اعصابم از آهن و فولاد نیست. فقط میخوام که راحتم بزاری. از اول بهم چپ وراست دروغ گفتی ولی حتی یکبار هم ب روت نیاوردم ولی دلیل نمیشه که نفهمیدم. خیلی چیزا رو به روت نیاوردم که وقتی خوندم داغون شدم. آخه اون نوشته ها رو چطور تونستی اونجا بنویسی با علم اینکه میدونستی من میخونم؟ واقعا چطور تونستی اینقدر وقیحانه بنویسی؟ یک روز ازت خواهش کردم که برای یک مدت طولانی توی این مجاز نباشی اما تو خیلی خودخواه تر از اونی بودی که فکر میکردم تو از سر لجاجت و خصومت و حسودی حرفم رو توی مجاز گوش نکردی بلکه بیرون از اینجا هم ......تو واقعا با چه رویی میای؟ چطور میتونی؟ هدفت چیه؟ نمیتونم بپذیرم. نمیتونم تحمل کنم. نمیخوام خودم رو گول بزنم.
اینو بدون که اعتماد یکطرفه نیست.
سید، من و تو درحد هم نیستیم. من در حد تو نیستم و نبودم. بارها هم گفتم. تا آخر دنیا هم میگم. تو با من فرق میکنی.
خدا برای تو اینطور مقدر کرده که دیگران ازت درس بگیرن. جایگاه کمی نیست. اما اجازه نده که یک روز به خودم بگم که این آدم جز عصبی بودن و نفرت چیز دیگه ای بهم یاد
127122
نام: سعید
شهر: اندیمشک
تاریخ: 7/19/2014 6:08:21 PM
کاربر مهمان
  برم سوریه واسه جنگ با داعش
<<ابتدا <قبلی 12719 12718 12717 12716 12715 12714 12713 12712 12711 12710 12709 بعدی> انتها>>



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved