بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 

عمليات شهيد «على منيف اشمر»

شخصيت شهيد
سال 1355ه.ش (1976م) در خانواده‏ى «مُنيف اشمر» كه چند سالى بود به قصد زندگى و اشتغال، از روستاى «عُديسه» در جنوب لبنان، به‏كويت نقل مكان كرده بود، ولوله‏اى بر پا شد. طفلى خوش سيما، پا به‏عرصه‏ى وجود گذاشت و شادمانى خانه را دو چندان كرد. اهل خانه كه از شيعيان غيرتمند و محب اهل‏بيت‏عليه السلام بودند، به عشق مولى الموحدين،اميرالمومنين‏عليه السلام كودك نوآمده را على نام نهادند.
دوران طفوليت و كودكى على در مدارس ابتدايى كويت، و از آن مهم‏تر تحت تعليمات مذهبى و تربيت اخلاقى پدر و مادر، پشت سرگذاشته شد، تا اين كودك شيرين زبان، قدم به سن ده سالگى بگذارد. هرگاه پدر قصد رفتن به مسجد و هيئت‏هاى مذهبى را داشت، على با اصرار فراوان دستش را مى‏گرفت و با او همراه مى‏شد. فعاليت در كنار ديگر نوجوانان در كارهاى هيئت و شركت در جلسات دينى و قرآن، پايه‏هاى معنوى او را محكم ساخت.
اگر چه على به همكلاسى‏ها و همبازى‏هايش خو گرفته بود و دورى از آنان برايش تحمل‏ناپذير مى‏نمود؛ ولى پدر تصميم گرفت تا براى ادامه‏ى زندگى به كاشانه‏ى خود باز گردند.
در سال 1364ه.ش (1985م)، بخش‏هايى از لبنان، همچنان در زير چكمه‏هاى اشغال‏گران متجاوز بود. ساعت به ساعت، شهرها و روستاها، در مناطق اشغالى و حتى در مركز كشور، با انفجار خمپاره و توپى كه از پايگاه‏هاى صهيونيست‏ها شليك مى‏شد، به خود مى‏لرزيد و سقف خانه‏ها بر سر كودكان و زنان آوار مى‏شد و خون جوانان، سنگفرش خيابان‏ها را سرخ مى‏كرد.
حملات صهيونيست‏ها از يك طرف، و آتش جنگ داخلى و درگيرى گروه‏ها و احزاب سياسى و مذهبى با هم، از سويى ديگر، شرايط زندگى را در لبنان سخت‏تر از گذشته كرده بود؛ ولى خانواده‏ى اشمر تصميم گرفته بود كه به كشور خود بازگردد و فرزندانش در آن آب و خاك رشد يابند.
روستاى «عديسه» محل زندگى خانواده‏ى اشمر، سال‏ها پيش از سفر آنان به كويت، در نزديك مرز لبنان و فلسطين اشغالى، از اولين روستاهايى بود كه چكمه‏هاى صهيونيسم بر آن سنگينى كرد؛ به همين لحاظ، بازگشت به آن‏جا به هيچ وجه امكان‏پذير نبود.
علىِ نُه ساله، با چشمانى پرسش‏گر، از پدرش درباره‏ى روستاى عديسه مى‏پرسيد. پدر در جواب او قول مى‏داد كه ان‏شاءاللَّه با كمك رزمندگان مقاومت اسلامى، همه‏ى شهرها و روستاها از چنگ اشغال‏گران آزاد خواهد شد و ما با شادمانى به آن‏جا باز خواهيم گشت و يك بار ديگر در كنار نهرهاى پر آب و باغ‏هاى سرسبز عديسه، زندگى را ادامه خواهيم داد و باز نداى «اللَّه اكبر» از گلدسته‏هاى مساجد آن‏جا، فضا را پر خواهد كرد.
على در حسرت آزادى عديسه مى‏سوخت و لحظه شمارى مى‏كرد.آن روزها على ده ساله، از آغوش پر مهر مادر محروم شد. مرگ مادر ضربه شديدى بر روحيه‏ى لطيفش وارد آورد. از آن زمان به بعد بود كه على و خواهر و برادرهايش تحت سرپرستى و تربيت خاله‏شان كه جاى مادر را براى آن‏ها گرفت، پرورش يافتند، و او، هيچ از مادرشان كم نداشت.

صفوف مقاومت
هر روز اخبار جديدى از رزم و شجاعت جوانان مقاومت اسلامى در جبهه‏هاى جنوبى لبنان، عليه متجاوزين اسرائيلى، در مسجد محل بر سر زبان‏ها جارى بود. مشاهده‏ى آنان كه با لباس رزم و سلاح بر دوش، در حالى كه تصاويرى از امام خمينى، بر سينه‏ى خود نصب كرده بودند، از كوچه و خيابان‏ها مى‏گذشتند و عازم نبرد مى‏شدند، اشتياق على را براى همراهى با آنان دو چندان مى‏كرد. هر گاه فرصتى مى‏يافت، به مسجد مى‏رفت و درخواست مى‏كرد كه نام او را نيز جزو «تَعبِئَه» (بسيج) بنويسند؛ ولى هربار، مسئولين با نگاه به سيماى نوجوان او، لبخندى مى‏زدند و جواب روزهاى گذشته را تكرار مى‏كردند: برادر عزيزم... آن دفعه هم به شما گفتيم كه چون سن شما كم است، امكان ثبت نام وجود ندارد.
ولى او همچنان مصمم بود و استوار. در يكى از همان روزها بود كه پاسخ جديدى شنيد: حتماً كه نبايد جزو رزمندگان باشيد... شما مى‏توانيد براى آمادگى و آشنايى، با «كَشافَه اَلمَهدى» (پيشاهنگان مهدى «عج» ) همكارى داشته باشيد.
شنيدن اين پاسخ و راهنمايى، هيجان و اشتياق زيادى در او ايجاد كرد، و اين اولين گامِ على براى پيوستن به صفوف مقاومت اسلامى شد.در آن هنگام كه به «كشافه المهدى عج» پيوست، يازده - دوازده سال بيش‏تر نداشت. نام او در گردان «ثامن الحجج امام على بن موسى الرضاعليه السلام» ثبت شد. ديدن دوره‏هاى اوليه‏ى آموزش نظامى و آشنايى با سلاح و عمليات رزمى، در كنار فعاليت‏هاى فرهنگى و تبليغى، به على كمك مى‏كرد كه براى پيوستن به گردان‏هاى رزمى، شتاب بيش‏ترى بگيرد.
اشتياق ديگرى نيز على را در بر مى‏گرفت؛ فرا گرفتن دروس حوزوى. به همين خاطر وارد يكى از حوزه‏هاى علميه‏ى بيروت شد؛ ولى روح پر تلاطم و موّاج او، كه ياراى ماندن در كنج حجره و پى‏گرفتن دروس را نداشت، او را از پاى درس به آن‏جا كشاند كه بايد.
سيزده سال بيش‏تر از عمرش نمى‏گذشت و همچنان در عنفوان جوانى به سر مى‏برد كه آرزويش تحقق يافت. در آن ايام خوش، خبرى به على داده شد كه هيجان و شادى سراپايش را فرا گرفت. به او گفته شد كه مى‏تواند در صفوف رزمندگان و نيروهاى عملياتى ادامه فعاليت بدهد.حالا ديگر او نيز مى‏توانست رو در رو با متجاوزين اشغال‏گر بجنگد.
يكى از دوستانش كه مدت‏ها با او در سنگر جهاد و مبارزه، همرزم بوده، درباره‏ى روحيه‏ى عرفانى و حالات معنوى على در جبهه‏هاى نبرد،مى‏گويد: «غالب شب‏ها با صداى مناجات نماز شب خواندن‏هاى على از خواب بيدار مى‏شدم. در نيايش‏هايش عاجزانه ظهور آقا امام زمان عليه السلام را طلب مى‏كرد و براى سلامتى رهبر بزرگ انقلاب اسلامى و همين طور پيروزى رزمندگان اسلام، بسيار دعا مى‏كرد. او بسيار كم حرف مى‏زد؛ ولى در عوض بسيار پركار و فعال بود. شيرين و دلنشين سخن مى‏گفت و همواره سعى مى‏كرد با همرزمانش بهترين روابط برادرانه را داشته باشد و به واقع آنان را برادران خود مى‏دانست.»

سفر به ايران
پائيز سال 1374ه.ش (1995 م)، شور و شوق على را فرا گرفته بود. احساس مى‏كرد به دنبال گمشده‏اى بايد راهى شود. جسمش در لبنان بود، ولى دلش در جايى ديگر پر مى‏زد و سرانجام موفق شد. هر طورى كه بود، توانست قدم بر خاك جمهورى اسلامى بگذارد. آرزوى ديرينه‏اش اين بود. زيارت حضرت امام رضاعليه السلام در مشهد و حضرت معصومه (س) در قم، روح پرتلاطم او را به پرواز درآورد و مرغ دلش بر آستان مقدس حضرت امام خمينى (ره) آشيان گرفت. سر بر ضريح مطهر آن ابر مرد گذاشت و عقده‏ى دورى و فراق رهبر و مراد خويش را با جارى اشك‏هايش، با امام خود بازگو كرد. همه خواسته‏ى على از امام اين بود كه در روز قيامت شفيع او شود، و بعد از اين‏كه از خداوند عز و جل بطلبد كه مرگ او را شهادت در راهش قرار دهد.
هنگامى كه همراه گروهى ديگر از هموطنان لبنانى‏اش از مرز «خسروى» ايران،وارد عراق شد و در كنار مراقد مطهر ائمه معصومين، به خصوص حضرت اميرالمومنين‏عليه السلام و حضرت اباعبداللَّه الحسين‏عليه السلام جاى گرفت، خوشحالى و صفاى معنوى‏اش دو چندان گرديد. آن‏جا بود كه با رهبران بزرگ آزادگى و غيرت، عهد كرد تا پاى جان در راه دين اسلام و آزادى شيعيان جنوب لبنان، با متجاوزين يهود برزمد و در اين راه، خون خويش را نثار كند. به لبنان كه باز گشت، حال و هوايى ديگر داشت. اين را به خوبى از چهره‏اش مى‏شد خواند. عازم جنوب شد تا گوشه‏اى از آن‏چه در اين صفاى معنوى ديده و درك كرده بود، به عنوان سوغات سفر به همرزمانش تقديم سازد و سنگر خويش را مصفّا كند.

زمينه‏ عمليات
اواخر سال 1374 ه. ش (اوائل 1996م) نيروهاى كماندويى اسرائيل، چند عمليات تروريستى عليه نيروها و فرماندهان مقاومت اسلامى، با هدف ضربه زدن به انسجام مبارزه انجام دادند، اين مسئله، مقاومت اسلامى را بر آن داشت تا با پاسخى دندان شكن، نقشه و توطئه‏ى جديد دشمن را بر هم زند.
با توجه به اين‏كه حملات تروريستى اسرائيل، با استفاده از هلى‏كوپتر و بمب گذارى صورت مى‏گرفت، بايد پاسخى محكم به آن داده مى‏شد؛ هم از لحاظ نظامى و هم از لحاظ سياسى. قرار بر اين شد تا با عملياتى شهادت‏طلبانه، به دشمن ضربه وارد شود.
زمان و مكان عمليات از سوى فرماندهان نظامى مقاومت اسلامى درنظر گرفته شد. براى محكم كارى و اطمينان از ضربه‏ى وارده، ديگر محورها نيز براى انجام عمليات استشهادى شناسايى شدند. در آخرين ساعاتى كه مى‏رفت تا عمليات انجام شود، به دلايل خاص نظامى و امنيتى، طرح اصلى منتفى شد. به همين لحاظ فردى كه براى او مراسم وداع و آماده‏سازى با حضور دبير كل حزب‏اللَّه انجام شده بود، براى عمليات‏هاى آينده در نظر گرفته شد.
با وجودى كه بعضى مسائل امنيتى مانع انجام عمليات شهادت‏طلبانه در منطقه‏ى تعيين شده بود؛ ولى براى آن‏كه ضربه‏اى به دشمن زده شود و به او تفهيم شود كه مقاومت اسلامى هر گاه و در هر جا كه بخواهد مى‏تواند بر دشمنانش حمله كند، قرار شد عمليات ديگرى انجام شود. براساس شناسايى‏هاى انجام گرفته، فرصت چندانى وجود نداشت؛ بنابراين فرماندهان نظامى، از نيروهاى مستقر در آن محور معرفى يك داوطلب براى انجام عمليات شهادت‏طلبانه را درخواست كردند.
موقعيت باور نكردنى اى پيش آمده بود. تعداد زيادى در فهرست شهادت‏طلبانه ثبت‏نام كرده بودند؛ ولى چون دسترسى به آنان مشكل بود و زمان چندانى نبود، بايد يكى از نيروهاى خط مقدم براى اين‏كار انتخاب مى‏شد.
هنگامى كه اين خبر در ميان نيروهاى محور عملياتى پخش شد، شور و شوق وصف ناشدنى‏اى ميان آنان به وجود آمد. همه، آمادگى خود را براى اين كار اعلام كردند. تك تك نيروهاى حاضر در منطقه، از صميم قلب مى‏خواستند قهرمان عملياتى باشند كه ديگر لازم نبود براى رسيدن به آن، در فهرست داوطلبان ثبت نام كنند و چه بسا سال‏ها منتظر بمانند.
على بيايد! در ميان ولوله‏اى كه بين رزمندگان افتاده بود، اين نام على اشمر بود كه با توجه به روحيات معنوى بالا و اخلاق و رفتار خاص خوبش، همچنين شجاعت و رشادتش، خوانده شد. همرزمانش بر او غبطه مى‏خوردند و مى‏ديدند تا ساعاتى ديگر اوست كه به آغوش شهادت تن خواهد سپرد و تأسف مى‏خوردند كه چرا نام آن‏ها خوانده نشد.

عمليات
توسط فرماندهان نظامى مقاومت اسلامى، به دبير كل حزب‏اللَّه لبنان اطلاع داده شد كه با توجه به منتفى شدن عمليات قبلى، قرار بر اين شده تا يكى از رزمندگان خط مقدم به نام على منيف اشمر كه پدرش از مسئولين «هِيئِه دَعِم المقاومه الاسلاميه» (كميته‏ى پشتيبانى مقاومت اسلامى) است و فعاليت بسيارى دارد، عمليات شهادت‏طلبانه‏اى عليه نيروهاى اسرائيل در منطقه‏اى نزديك عديسه انجام دهد. با توجه به كمبود وقت، مراسم وداع و قرائت وصيت نامه و ضبط ويدئويى مراسم،در همان منطقه‏ى جنوب لبنان و بدون حضور دبير كل حزب‏اللَّه صورت گرفت.
روز چهارشنبه 1375/1/1ه.ش (29شوال 1416ه.ق، 20 مارس1996م) على اشمر، پس از آن‏كه در كنار تصاوير حضرت امام خمينى(ره)، مقام معظم رهبرى حضرت آيت‏اللَّه خامنه‏اى، شهيد سيد عباس‏موسوى و شهيد صلاح غندور، آياتى از قرآن كريم و وصيت‏نامه‏ى خويش را قرائت كرد، در حالى كه لباس كماندويى ميليشياى لحدى را بر تن كرده بود، با همرزمان و فرماندهان خويش خداحافظى كرد و همراه با تيمى عملياتى متشكل از چند رزمنده‏ى ديگر، كه براى پشتيبانى با او همراه شده بودند، به داخل منطقه‏ى اشغالى نفوذ كرده، از كمربند امنيتى رژيم صهيونيستى گذشتند.
اسرائيل كه از حملات نيروهاى مقاومت اسلامى در جنوب لبنان، ضربات سنگينى خورده، و به همين دليل روحيه‏ى نيروهايش تحت تأثير اين عمليات پايين آمده بود، براى مقابله با چنين‏خطرى، از درجه داران بومى منطقه‏ى اشغالى، لبنانى‏هاى يهودى و يا «دَروزى» مذهب در مناطقى كه امكان خطر بيش‏ترى داشت، استفاده مى‏كرد.
روز چهار شنبه، در حالى كه چيزى به ساعت 4 بعد از ظهر نمانده بود، كاروان نظاميان اسرائيل از دور دست در جاده نمايان شد. نيروهايى كه آن سوتر داخل جنگل و ميان درختان پناه گرفته بودند، متوجه شدند كه پنج ماشين نظامى از جمله يك جيپ مجهز فرماندهى به منطقه‏ى مورد نظر نزديك مى‏شود. همه در دل ذكر مى‏گفتند و نگاهشان به محلى بود كه على بايد خود را به كاروان مى‏كوبيد.
على در حالى كه حدود 30 كيلوگرم مواد منفجره، و همين طور مقدار زيادى ساچمه‏ى فلزى كه به عنوان تركش بمب بر روى مواد بسته شده بود دور بدن خود جاسازى كرده و لباس نيروهاى لحدى را روى آن پوشيده بود، در كنارى، داخل ساختمانى متروكه قرار داشت كه به هيچ‏وجه در ديد نيروهاى خودى نبود.
كاروان اسرائيلى به محل مورد نظر رسيد. بهترين لحظه‏اى بود كه مى‏شد حمله كرد؛ ولى از على خبرى نشد و كاروان به مسير خود ادامه داد و در حالى كه راه خود را به طرف روستاى اشغالى «طَيِّبِه» ادامه مى‏داد، نگاه‏هاى حسرت بارى آن را مى‏پائيدند و از اين‏كه عمليات اجرا نشد، ناراحت بودند. يكى از نيروهاى گروه، سعى كرد تا با حفظ تمام جوانب امنيتى، با على تماس بگيرد؛ ولى در كمال تعجب متوجه شد كه‏دستگاه بى‏سيم او خاموش است و هيچ جوابى به گوش نمى‏رسد. همه متعجب شدند كه نكند در آن محل، نيروهاى كمين دشمن وجود داشته و على را به اسارت در آورده باشند و يا... هر چه كه بود، همه به حال آماده باش براى هر گونه درگيرى رو در رو با دشمن، رو به اطراف موضع گرفتند.
امكان اين‏كه كسى جلو برود و علت را جويا شود نبود. حتى امكان اين‏كه بشود مثل عمليات شهيد صلاح غندور، از صحنه‏ى انفجار و حمله فيلم بگيرند، وجود نداشت. در حالى كه همه در اين فكر بودند كه عمليات منتفى شده است، ناگهان بى سيم به صدا درآمد. على بود. همه‏جا خوردند. بسيار خونسرد صحبت مى‏كرد. انگار كه هيچ اتفاقى نيفتاده‏است.
وقتى از او سوال شد كه چرا عمليات را انجام نداده؟ خنده‏اى سر داد و گفت مشغول خواندن نماز بوده است. مسئول عمليات به او گفت كه با اين وضعيت كاروان رد شد و كار نيز منتفى است. ولى على به او گفت: «مطمئن باشيد كاروان باز مى‏گردد و من عمليات شهادت‏طلبانه خودم را با موفقيت انجام خواهم داد...»
اين‏كه على از كجا و چگونه مطمئن بود كه كاروان از همين مسيرى كه رفت، باز مى‏گردد، رازى بود كه فقط او از آن اطلاع داشت.
دو دختر هشت و نه ساله كه ساكن يكى از روستاهاى اشغالى اطراف بودند، بازى‏كنان از كنار جاده به طرف خانه‏ى خويش مى‏رفتند. ناگهان درميان درختان، چشمشان به جوانى افتاد خوش سيما كه لباس نيروهاى لحدى بر تن داشت. سعى كردند از او فاصله بگيرند؛ چرا كه از جنايات نيروهاى لحدى و اسرائيلى، چيزهاى زيادى شنيده و ديده بودند؛ ولى جوان به آن‏ها خنديد و سلام گرمى كرد. دختر بچه‏ها تعجب كردند. در ذهن كودكانه‏شان، از نيروهاى لحدى بعيد بود برخوردى انسانى و خوب داشته باشند. جوان به طرفشان رفت. آن‏ها كمى عقب رفتند؛ ولى او از آن‏ها خواست كه نترسند و به او اطمينان كنند. پس از حال و احوال، از آن‏ها پرسيد كه اهل كدام روستا هستند؟ و وقتى شنيد كه اهل عديسه هستند،اشك در چشمانش حلقه زد. خيلى دوست داشت روستاى پدرى‏اش را از نزديك ببيند.
على دقايقى جلوى كودكان زانو زده و با آن‏ها به گفت و گويى شيرين پرداخت. به آن‏ها گفت كه چون امكان خطر در آن‏جا زياد است،بهتر است كه هر چه زودتر دور شوند. آنان كه حالا فهميده بودند اين جوان از نيروهاى مقاومت اسلامى است كه لباس دشمن را بر تن كرده، به‏خوبى منظور او را فهميدند؛ چرا كه هر روز اخبار عمليات نفوذى مقاومت اسلامى دهان به دهان ميان روستاهاى اشغالى مى‏گشت و همه به‏خوبى از آن اطلاع داشتند.
ساعتى بعد، كاروان نظاميان اسرائيلى كه نيروهاى تعويضىِ مستقر در طيبه را با خود داشت، به طرف «رَبّ ثلاثين» باز مى‏گشت. در ميان كاروان جيپ فرماندهى‏اى كه سروان ارتش اسرائيل «صالح كامل زيدان» يهودى 23 ساله، اهل روستاى دروزى نشين «بِيت جِن» از جنوب لبنان،در آن قرار داشت، به چشم مى‏خورد. با نزديك شدن قافله به منطقه‏ى مقرر، على كه اسلحه‏ى «ام 16« خود را در دست گرفته بود، از ميان درختان خارج شد و در حالى كه سعى مى‏كرد اعمال و رفتارش بسيار عادى جلوه كرده و شك كسى را بر نيانگيزد، به طرف جاده رفت. كاميونِ اول از مقابلش گذشت ولى او فقط به راننده‏ى آن تبسمى كرد و خونسرد نگاهش را به جيپ دوخت. با نزديك شدن آن، به وسط جاده رفت و در حالى كه لبخندى بر لب داشت، با دست به راننده اشاره كرد تا از سرعت خود بكاهد، و بايستد. راننده تعجب كرد كه اين سرباز لحدى اين‏جا چه مى‏كند. به فرمان سروان زيدان، جيپ كه از نظر امنيتى به طور كامل مجهز و ضد گلوله بود، جلوى پاى جوان ايستاد.
يكى از محافظين كاروان كه كمى عقب‏تر، داخل كاميون رو بازى نشسته بود، با ديدن جوان، به او شك كرد؛ به همين لحاظ سعى كرد خود را آماده‏ى هر كارى كند. اسلحه‏اش را از ضامن خارج كرد و نگاهش را به او دوخت. ديد كه جوان در جلوى جيپ فرماندهى، به سبك نيروهاى لحدى سلام نظامى داد و از سروان اسرائيلى خواست كه پنجره‏ى ضدگلوله آهنى ماشين را بگشايد. اين كار شك محافظ را بيش‏تر كرد. اسلحه‏ى خود را به طرف جوان نشانه رفت تا با كوچك‏ترين حركت مشكوكى، او را بزند. با نزديك شدن جوان به جيپ، مطمئن شد كه او قصد حمله دارد.
دست بر ماشه برد تا او را با تير بزند و از هر گونه عمل او جلوگيرى كند؛ ولى ناگهان در مقابل چشمانش، جوان را ديد كه با فرياد «اللَّه اكبر» خود را به جيپ كوبيد و به دنبال آن جهنمى از آتش و انفجار كاروان را در برگرفت.
نيروهاى وحشت زده‏ى اسرائيلى كه گرفتار شدن در دام عمليات شهادت‏طلبانه، همواره همچون كابوسى هولناك، روحشان را مى‏خورد و روحيه شان را مى‏پوساند، هراسان و ديوانه وار از ماشين‏ها به بيرون پريدند و پس از آن‏كه ساعتى در اطراف جاده به بهانه موضع گرفتن و خطر انفجار مجدد پنهان شدند، برخاسته، بى هدف به هر طرف تيراندازى كرده و به محل حادثه نزديك شدند. ساعت 16/30 دقيقه بود كه على اشمر با زدن چاشنى انفجارى، خود را ميان قافله دشمن به آتشفشانى سوزان تبديل كرد.
با همه‏ى اين‏ها، تا حدود يك ساعت كسى جرأت نمى‏كرد به خودروها،كشته‏ها و مجروحين نزديك شود؛ چرا كه هر لحظه امكان داشت بمب ديگرى منفجر شود. كما اين‏كه دقايقى پس از حادثه، كه نيروهاى لحدى براى بازرسى مناطق اطراف محل انفجار، وارد جنگل شدند، بمبى بر سر راهشان منفجر شد و يكى از نيروهاى مزدور كشته و يكى ديگر زخمى شد. اين مسئله بر هراس همه افزود و هر لحظه انتظارى كشنده عذابشان مى‏داد.
بمب دوم در مسير رب ثلاثين توسط يكى از رزمندگان مقاومت‏اسلامى، با سيستم كنترل از راه دور منفجر شده بود. به دنبال اين‏انفجارات، منطقه زير آتش خمپاره‏هاى سبك و سنگين نيروهاى مقاومت قرار گرفت و نيروهاى لحدى كه در اطراف پراكنده بودند، نتوانستند به چيزى دست يابند.
بنابر اظهار برخى منابع مقاومت اسلامى، يكى از فيلم‏برداران، براى تصوير بردارى از عمليات شهيد على اشمر، بر روى تپه‏هاى اطراف مستقر مى‏شود كه توسط نيروهاى مزدور آنتوان لحد ديده شده و مى‏گريزد.
نيروهاى مزدور اسرائيلى، منطقه را تحت كنترل شديد گرفتند و از نزديك شدن هر كس به خصوص خبرنگاران، فيلم‏برداران و عكاسان، تا حدود 2 ساعت بعد جلوگيرى كردند و آن‏ها را در جايى كه هيچ نشانى از عمليات نبود، نگه داشتند. سپس در حالى كه خودروهاى آسيب ديده‏ى اصلى را از محل حادثه دور كردند، يك جيپ نظامى را كه فقط چند تركش بدنه‏اش را سوراخ كرده بود، به خبرنگاران نشان دادند و سعى كردند عمليات را بسيار كم و كوچك جلوه دهند.

بازتاب
موضع‏گيرى فرماندهان نظامى و از همه مهم‏تر رسانه‏هاى خبرى صهيونيستى در برابر اين عمليات، نشان از شدت و سنگينى ضربه داشت. كانال يك تلويزيون اسرائيل گزارش داد كه «عميرام ليوين» فرمانده‏ى جبهه‏ى شمالى، در حالى كه سعى مى‏كرد خونسردى خود را حفظ كند و از به‏كار بردن كلمات و عبارات تند و تهديدآميز خوددارى كند،گفت: «به هر حال بايد پذيرفت كه اين يك جنگ است و بايد منتظر روش‏هاى جديد در آن هم بود. بالاخره در جنگ ضرباتى بر ما وارد مى‏شود و ما نمى‏توانيم آن را انكار كنيم. ما نبايد عجولانه در برابر اين اسلوب و روش‏هاى جديد، موضع‏گيرى كنيم يا تصميم بگيريم. من معتقدم كه كسانى بايد به بحث و بررسى اين روش‏هاى جديد و يافتن راه‏هاى مقابله بپردازند».
تلويزيون اسرائيل گزارش داد كه در همان روز، سه بمب در سه محل متفاوت منفجر شده است. اين گزارش حاكى از آن بود كه يكى‏از بمب‏ها در نزديكى «مركز پليس شهرك بنت جبيل» منفجر شده كه به كشته شدن يك نيروى لحدى منجر شده است. بمب دوم، طى يك عمليات شهادت‏طلبانه در جاده‏ى عديسه به طيبه بوده، و بمب سوم هم دقايقى پس از آن در همان محل ميان نيروهاى گشتى منفجر شده است.
اين تلويزيون در ادامه‏ى گزارش خود به تجزيه و تحليل اين حملات، و اين‏كه چگونه حزب‏اللَّه به چنين قدرتى دست پيدا كرده است، پرداخت و در نهايت طى اعترافى، بر عدم كارآيى طرح‏هاى رژيم صهيونيستى براى مقابله با اين گونه عمليات پافشارى كرد: «خطر در لبنان اوج مى‏گيرد. سه عمليات انفجارى در يك روز، آن هم در داخل مناطق تحت سلطه‏ى اسرائيل. بدون شك اين حملات با كمك افرادى در داخل مناطق اشغالى انجام شده است و نشان مى‏دهد كه آن‏ها به راحتى و آزاد مى‏توانند در مناطق تحت سيطره‏ى اسرائيل گسترده شوند و تردد كند و به راحتى به ارتش، مقرها و پست‏هاى بازرسى ما ضربه وارد آورند. همه‏ى اين كارها از جانب حزب‏اللَّه انجام مى‏شود».
تلويزيون اسرائيل از قول سرتيپ عميرام ليوين گزارش داد كه يك سرباز ميليشياى لحدى به جرم همكارى با نيروهاى مقاومت اسلامى در انفجار روز چهارشنبه، بازداشت شده است و تحت بازجويى مى‏باشد؛ ولى اين ادعا چيزى نبود به جز ترفندى براى مقابله با تضعيف روحيه و احساس ترس نيروهاى اسرائيلى كه با انجام اين عمليات، قدرت حزب‏اللَّه را در نفوذ به عمق مناطق اشغالى بسيار خطر آفرين مى‏ديدند.
نشريه‏ى «تايم» يك روز پس از عمليات شهيد على اشمر نوشت:
«ديروز يك انتحارى كننده خود را در نزديكى يك كاروان ارتش اسرائيل منفجر كرد كه موجب كشته شدن يك سرباز و زخمى شدن هفت سرباز ديگر شد. حزب‏اللَّه مسئوليت اين حمله را كه در شهر طيبه در فاصله 2/5 مايلى مرز لبنان و اسرائيل صورت گرفت، پذيرفته است. اين بمب گذارى يك روز پس از هشدارهاى نخست وزير اسرائيل،شيمون پرز به جنگجويان لبنانى در مورد تلافى افزايش حملات آن‏ها به نيروهاى اسرائيلى به وقوع پيوست. تاكنون خبرى از تلفات احتمالى افراد غيرنظامى در اين حمله مخابره نشده است.»
به دنبال آن، سردمداران آمريكا و اسرائيل، در اظهارات خود براى جلوگيرى از بالا نشان داده شدن قدرت حزب‏اللَّه لبنان، مدعى شدند كه اين عمليات به تحريك ايران و با يارى سوريه صورت گرفته است؛ ولى حزب‏اللَّه به شدت اين مسئله را تكذيب كرد و با عنوان اين‏كه «مقاومت اسلامى خود به تنهايى توانايى هر گونه عمليات در عمق مواضع و كمربند امنيتى رژيم صهيونيستى را دارد»، اعلام كرد: «لبنان از آن ماست، و خود ما نيز آن را آزاد خواهيم كرد».
حزب‏اللَّه لبنان، در بيانيه‏اى كه پس از عمليات شهادت‏طلبانه شهيدعلى اشمر، در بيروت منتشر شد، اعلام كرد:
«اين عمليات به همه‏ى برادران و خواهرانى كه در زندان‏هاى رژيم صهيونيستى، به خصوص بازداشت‏گاه خيام به سر مى‏برند، اهدا مى‏شود. اين عمليات هديه‏اى بود به مجاهدان مقاومت فلسطين و مردم آن‏جا. اين عمليات هديه‏اى بود به پيشگاه مبارك پدران و مادران همه‏ى شهيدان عمليات شهادت‏طلبانه. اين عمليات هديه‏اى بود به آنان كه جلوى ديدگان جهانيان، خانه‏هايشان بر سرشان ويران شد و كسى دم بر نياورد».
در ادامه‏ى اين بيانيه، مقاومت اسلامى تاكيد كرد:
«دست‏هاى مقاومت آن‏قدر توانمند هستند تا در هر كجا بخواهند، عمليات كنند. ما در هر زمان و مكان كه اراده كنيم، چه دور و چه نزديك و در هر برهه سياسى و نظامى و امنيتى مى‏توانيم به دشمن ضربه بزنيم. اين عمليات تاكيدى بود بر اين‏كه ما براى آزادى لبنان، از هيچ كارى فروگذار نخواهيم كرد و از تهديدات آمريكا و اسرائيل هراسى نداريم».
دستگاه‏هاى امنيتى رژيم صهيونيستى از اين حمله، ضربه‏ى سختى خوردند؛ چرا كه آن‏ها ادعا كردند با كنترل شديد مناطق، هر گونه تردد نيروهاى مقاومت اسلامى را در مناطق اشغالى محدود كرده‏اند. مهم‏تر از همه اين‏كه، در همان ايام «شيمون پرز» مدعى شده بود: «دستگاه‏هاى اطلاعاتى اسرائيل آن‏قدر قوى هستند كه ديگر كاملاً از زمان و اهداف و مكان تمامى حملات حزب‏اللَّه لبنان اطلاع دقيق دارند و به راحتى مى‏توانند جلوى آن‏ها را سدّ كنند».
منابع امنيتى و نظامى اسرائيل، در حالى كه سعى مى‏كردند هر چه بيش‏تر بر بازتاب اين عمليات سرپوش بگذارند، اعلام كردند كه در اين حمله، سروان صالح كامل زيدان كشته و يك سرباز اسرائيلى مجروح شده است و اين در حالى بود كه براى انتقال كشته‏ها و مجروحين حادثه،هلى كوپتر و آمبولانس‏هاى متعددى به آن‏جا شتافتند. چند روز پس از حادثه، در مطبوعات اسرائيل عنوان شد كه شيمون پرز،نخست‏وزير اسرائيل، به ملاقات ده مجروح جديد در بيمارستان «رميام» در شهر «حيفا» رفته است؛ ولى آنان ذكر نكردند كه اين ده سرباز كجا و چه زمانى مجروح شده‏اند. بعضى منابع مقاومت اسلامى تاكيد كردند كه آنان در عمليات شهيد على اشمر، مجروح شده‏اند.
پس از اعلام انجام عمليات شهادت‏طلبانه و نام قهرمان آن، شيعيان جنوب بيروت، به محله «الرّوِيس» و «حيُّ الاَبيض» رفته و با پخش شيرينى و گل سرخ، به يكديگر تبريك گفته و براى عرض تبريك و تهنيت به طرف خانه‏ى اشمر رفتند. پدر على، اعلام كرد كه حاضر است فرزند ديگرش را هم براى اسلام راهى عمليات شهادت‏طلبانه كند.نيروهاى مقاومت اسلامى و همرزمان على، به شهيد على اشمر لقب «داماد شهادت‏طلبان» را داده بودند.
يكى از نكات جالب و قابل توجه در شهادت على اشمر، اين بود كه در مراسم گرامى داشت او افراد و شخصيت‏هاى زيادى از احزاب و گروه‏هاى مختلف سياسى، با عقايد گوناگون، شركت كرده و نسبت به اين‏جوان غيرتمند شيعه، اداى احترام كردند. از جمله: دبير كل حزب‏اللَّه لبنان، نايب رئيس مجلس اعلاى شيعيان لبنان، مفتى شيخ عبدالامير قَبَلان، نايب رئيس پارلمان اِيلى فِرِزلى، نمايندگان وزارت دفاع، دبير كل حزب دمكراتيك مردمى، نزيه حمزه قاضى شرع صيدا، شيخ احمد زِين، نمايندگان سنى و شيعه در پارلمان، نماينده‏ى علامه سيد محمدحسين فضل‏اللَّه، نمايندگانى از حزب سورى قومى اجتماعى، حزب تقدمى اشتراكى، حزب كمونيست اتحاد اشتراكى عربى، گروه مقاومت مؤمنه، حركت حماس فلسطين، جهاد اسلامى فلسطين، تجمع علماى مسلمين شيعه و سنى و نيز ديگر گروه‏هاى سياسى و نظامى لبنانى و فلسطينى.

نظر مقام معظم رهبرى
يك سال پس از شهادت على، خانواده‏اش خدمت مقام معظم رهبرى رسيدند. پدر على خطاب به حضرت آيت‏اللَّه خامنه‏اى گفت كه حتى حاضر است پسر ديگرش «محمد» را نيز به راه اسلام فدا سازد.حضرت آيت‏اللَّه خامنه‏اى نسبت به خانواده‏ى شهيد اشمر اظهار ارادت و محبت بسيارى فرمود و پيشانى محمد را بوسيد.
چندى بعد در روز يكشنبه 1376/10/28ه.ش (19رمضان1418ه.ق) محمد در عملياتى عليه اسرائيل به شهادت رسيد.

سخنان آخر
آخرين كلمات على منيف اشمر ساعاتى قبل از شهادت
* الان كه آماده شده‏اى تا خون و جان خويش را فداى راه و كشورمان كنى، براى ما بگو كه چه طور به اين مرحله‏ى مهم رسيدى؟
على: اين مسئله در درون همه‏ى انسان‏ها وجود دارد؛ ليكن كنكاش و جستجو لازم است تا آن را بيابد. از خدا مى‏خواهم كه به همه توفيق رسيدن به اين مرحله را عطا كند. انسانى كه به اين مرحله مى‏رسد، بايد هيچ چيز از تعلقات دنيوى در او نباشد و در عمل مى‏شود درك كرد كه اين دنيا ذره‏اى بيش نيست. همان‏گونه كه اميرالمؤمنين على عليه السلام مى‏فرمايد.براى همين است كه انسان به دنبال دنيا نمى‏رود و فقط براى كمك در طى طريق و رسيدن به آخرت نيكو، از آن توشه مى‏گيرد.
هر انسانى كه خط جهاد و مقاومت را مى‏پيمايد، خصوصاً در اين‏جا(لبنان)، در رو در رويى با دشمنان خدا، يهود صهيونيسم، عشق به شهادت در باطن او وجود دارد، فقط لازم است كه آن را بجويد. اگر كسى آن را بيايد به سرعت مى‏شتابد و مدت زيادى در آن غرق مى‏شود.هنگامى كه عشق درونى خويش را يافت، توفيق عمل شهادت‏طلبانه را خواهد يافت، هر چند كه وقت زيادى مى‏برد. مردم سال‏هاست كه منتظر چنين عملياتى هستند؛ ولى توفيق نصيب هر كس نمى‏شود و مردم همان‏گونه كه طلب كنند، سريع توفيق خواهند يافت.
* الان تو خودت را اين گونه يافته‏اى؟
على: اگر خدا بخواهد، بله. ما به خدا اميدواريم كه پيروزمان كند تا به وصالش برسيم، ليكن الان ما اين‏جا هستيم ولى من مى‏بينم...
* آيا براى اخذ اجازه‏ى انجام عمليات شهادت‏طلبانه مدت زيادى منتظر ماندى؟
على: انجام اين امر را هفت ماه پيش از برادران فرمانده درخواست كردم. با عضويتم در مقاومت، اين مسئله آغاز شد و منتظر موافقت آنان ماندم. واقعاً فقط خدا بود كه توفيق داد تا در اين عمليات باشم و الآن خود را براى انجام آن آماده كرده‏ام.
* احساس و روحيات خودت را الآن كه آماده‏ى رفتن براى انجام عمليات شهادت‏طلبانه هستى، چگونه توصيف مى‏كنى؟
على: اين احساس وصف نشدنى است. درست مثل اين مى‏ماند كه از كسى بپرسيد «درد» چه شكلى دارد، در حالى كه هيچ شكلى براى آن نمى‏شود در نظر گرفت. اين فقط احساسى است در وجود انسان. همان‏طور كه انسان دردمند نمى‏تواند درد خويش را وصف كند.
تعبير دقيق‏تر اين سؤال شما، سوالى است كه «بهلول» از يكى از خلفاى عباسى پرسيد. بهلول از او سؤال كرد: «چه زمانى لذت خواب را احساس مى‏كنى؟» خليفه پاسخ داد: «هنگامى كه مى‏خوابم». بهلول گفت: «چه طور احساس مى‏كنى در حالى كه در خواب هستى؟»، خليفه گفت: «قبل از اين‏كه بخوابم احساس مى‏كنم». بهلول دوباره پرسيد: «چه طور احساس مى‏كنى لذت خواب را در حالى كه بيدار هستى و بعد مى‏خوابى؟» خليفه گفت: «بعد از اين‏كه خوابيدم». بهلول دوباره گفت: «چه‏طور احساس مى‏كنى آن را بعد از اين‏كه خوابيدى و تو كه خواب هستى و سپس بيدار مى‏شوى»!
احساس من هم درست همين گونه غير قابل بيان است. انسان نمى‏تواند احساس و ادراك خود را توصيف كند در حالى كه در طريق انجام عملى است؛ ليكن انسان سعى مى‏كند كه نيتش خالص براى خداوند سبحانه و تعالى باشد. انسان، يك مسئله را در فكر خود قرار مى‏دهد و آن اين است كه اتكاى انسان بر كار و اعمال نيست؛ بلكه اتكاى او فقط بر رحمت خداوند سبحانه و تعالى است. پس از لطف خدا مى‏تواند به وصال برسد و در فكرش اين هست كه داخل بهشت نخواهد شد، مگر به رحمت و لطف خداوند و شفاعت اهل البيت‏عليه السلام.
* چه چيزى بيش‏ترين تأثير را براى ادامه‏ى راه و انجام اين عمليات بر وجود تو داشته است؟
على: اين كار يك تكليف شرعى است براى مقاومت در برابر يهود،و نبرد با آنان.اين واجب است براى من و هيچ بحث و گفته‏اى در آن نيست. بر هر انسان تكليف است و واجب كه با يهود بجنگد و به هر وسيله‏ى ممكن آنان را از بين ببرد، چرا كه آن‏ها دشمنان خداوند هستند. اين، يك واقعيت است كه همه‏ى مصيبت‏هاى ما و هر آن‏چه تاكنون برما عارض شده است، از يهود بوده و مى‏باشد.
* آيا شهادت حجت‏الاسلام والمسلمين سيد عباس موسوى (دبير كل‏حزب‏اللَّه لبنان)، تأثيرى بر تو داشته است؟
على: بدون شك شهادت سيد عباس موسوى اثرى قوى در برداشت. آن هم نه فقط بر روى من، بلكه بر همه‏ى كسانى كه در جنبش مقاومت اسلامى لبنان فعال هستند. هر چند كه مقدارى در اين مسئله ملاحظه كرديم، ولى در حجم عملياتى كه قبل از شهادت سيد عباس با تعداد عملياتى كه بعد از شهادت او انجام شد، تفاوت بسيارى مى‏بينيم.اين مسئله را حتى در عملكرد عادى مقاومت هم مى‏بينيم. طبعاً شهادت او فقط عده‏ى خاصى را بيدار نكرد، بلكه همه‏ى مردم را بيدار كرد و به همه‏ى آنان كه حزب‏اللَّه و مقاومت اسلامى را چيزى ساده و سبك مى‏انگاشتند، تأكيد كرد كه حزب‏اللَّه يك حركت مردمى است و مردم، همه حزب‏اللَّه شدند و حزب‏اللَّه تنها نيست. همان‏گونه كه شهادت او اتحاد و جمع مردم را نسبت به مقاومت راسخ‏تر نمود. چرا كه دبير كل آنان به استقبال شهادت رفت و طبعاً شما هم براى جهاد،حركت و جنبشى را انتخاب مى‏كنيد كه دبير كل آن راه را انتخاب كرد و در اين راه هم به شهادت رسيد.
بالطبع شهادت سيد عباس موسوى اثر زيادى بر من داشته، براى طى طريق شهادت. حوادث و همه‏ى آن‏چه قبل از شهادت او دريافته بوديم و با آن‏چه كه بعد از شهادت سيدعباس برايم نمودار شد، همه‏ى آن‏ها را اگر انسان جمع كند، و كسى بخواهد بگويد كه شهادت سيدعباس در آن اثرى نداشته است، به‏درستى كه در سينه‏ى او سنگ است و قلب نيست و كسى كه در سينه‏اش سنگ باشد، بايد كه از آن رهايى يابد.
* در پايان صحبت و آخرين ديدار و وقتى كه براى ما گذاشتى، آيا وصيتى براى رزمندگان و مجاهدان مقاومت اسلامى لبنان و همه‏ى برادران رزمنده دارى؟
على: همه‏ى آن‏ها را توصيه مى‏كنم به اين‏كه به اين راه التزام داشته باشند و اين‏كه به هيچ وجه در برابر دشمن، از نبرد رو در رو نايستند مگر اين‏كه تصاوير شهدا جلوى ديدگانشان باشد و هدف مقدسى را كه براى آن شهيد شدند را در نظر داشته باشند؛ چرا كه با وجود شهدا و رهبران و برادران مجاهد است كه دسيسه‏هاى خارجى، چه در سطح نظامى و چه در سطح اجتماعى خنثى مى‏شود. به هيچ وجه فكر نكنند كه اين دنيا فقط براى زندگى كردن در رفاه و خوردن و اولاد و خانواده است. اين مسائل همه طرح و نقشه‏هاى اسرائيل است. واجب است كه هر نشانى كه از دشمن در صحنه‏هاى وجود انسان نقش بسته، محو و نابود گردد. بايد آن را از ريشه، از بين برد. تا آن‏جا كه در توان دارند زندگى شرافتمندانه و باعزت براى خانواده شان تأمين كنند. زندگى‏اى كه از ذلت و ظلم يهود، كه هر روز بر سر اهالى جنوب و بقاع غربى ادامه دارد به دور باشد.
همين طور به آن‏ها وصيت مى‏كنم كه مواظب باشند خون شهدا ضايع نشود. خون آنان و وصايايشان را پاس دارند و به آن عمل كنند، و به هيچ‏وجه در اين امر كوتاهى نكنند. هيچ‏گاه از حركت باز نايستند كه آنان شمع‏هاى روشن هستند كه راه را روشن مى‏كنند. راهى كه هيچ‏گاه خاموش نمى‏شود كه اگر خاموش شود، بسيار سخت روشن مى‏شود.
همان‏گونه كه شهيد شيخ راغب حرب براى ما گفته‏اند، وجود اسرائيل براى ما چون نعمتى است كه خداوند سبحان براى ما اختصاص داده است، براى اين‏كه سعى كنيم در جهاد با آنان، اين نعمت را ضايع نكنيم و از آن بهره ببريم.
اميرالمؤمنين على عليه السلام مى‏فرمايد: از فرصت‏ها استفاده كنيد كه همچون ابر در گذرند. طريق جهاد و مقاومت عليه صهيونيست‏ها الان بر ما گشوده است؛ ليكن فردا شايد زمانى فرا رسد كه نبرد با دشمن صهيونيستى برايمان مقدور نباشد و اگر اين در قفل شود، بسيارى از مردم پشيمان خواهند شد و تا پشيمان نشده‏اند، وصيت مى‏كنم كه از الان در اين راه حركت كنند و از اين خط پيروى كنند و آن‏چنان تصميم و اراده محكمى داشته باشند كه هيچ چيز بر آن‏ها اثر منفى نگذارد.
خانواده و اولاد از هم گسيخته شود و هر چه كه بشود، مادامى كه عمل براى اسلام باشد مشكلى نيست. آقا امام حسين‏عليه السلام، كه جان همه‏ى عالم به فداى خاك پايش باد، همه‏ى اهل بيت خويش را در راه اسلام فدا كرد و به غير از فرزندش حضرت زين العابدين عليه السلام از اولادش كسى براى او نماند. بايد فكر ما بزرگ‏تر از اين باشد. آن‏ها مى‏خواهند تا وضعيت زندگى را براى ما سخت كنند و ما را در مشكلات قرار دهند تا از اين مكان (ميدان جهاد و مبارزه) بيرون برويم و جوانان همگى از اين‏جا خارج شوند و همين طور ديگر نيروهاى مقاوم و آن هنگام است كه آن‏ها به راحتى و سادگى به سرزمين‏مان وارد مى‏شوند، بدون اين‏كه هر گونه مقاومتى در برابرشان وجود داشته باشد.
بايد همه‏ى وجودمان مقاومت باشد و عمل در اين مسير را كه راه مقاومت است، ادامه دهيم.

وصيت نامه‏ شهيد على اشمر
بسم اللَّه الرحمن الرحيم
سلام بر مولا و سرورم سيدالشهدا، امام حسين عليه السلام و برادرش اباالفضل العباس‏عليه السلام.
سلام بر سيد و مولايم حضرت صاحب العصر و الزمان، امام مهدى منتظر (عج).
سلام بر زنده كننده‏ى قيام مسلمانان و بنيانگذار انقلاب اسلامى مبارك ايران، امام خمينى (ره).
سلام بر رهبر امت اسلامى و ولى امر مسلمين حضرت آيت اللَّه سيد على خامنه‏اى (دام ظله).
سلام بر سيد الشهداى مقاومت اسلامى «شهيد سيد عباس موسوى» و شيخ الشهدايمان «شهيد شيخ راغب حرب».
سلام بر رهبر عزيز، حضرت حجت الاسلام و المسلمين سيد حسن نصراللَّه (دام ظله).
سلام بر مجاهدان مقاوم و قهرمانان شجاعِ مقاومت اسلامى. رحمت و بركات خداوند بر آن‏ها باد.
مولاى من، يا ابا عبداللَّه عليه السلام!
با خداوند پيمان بستم و با شما عهد، كه در راه خداوند گام بردارم؛ در حالى كه جانم را به كف دست گرفته و خونم را به خاك جبل عامل آميخته‏ام. همان‏طور كه خون شما بر خاك مقدس كربلا ريخته شد و امروز به عهدى كه بسته بودم، وفا مى‏كنم.
مولاى من، يا صاحب الزمان (عج)!
چه قدر آرزو داشتم كه شهادتم در مقابل ديدگان و وجود مبارك شما باشد؛ ولى طولانى بودن غيبت شما و اشتياق من به مولا و سرورانم و اجداد پاكت، موجب شد كه نتوانم بيش از اين در انتظار بمانم. از خداوند مى‏خواهم كه با اين شهادت، اجر شهادت در ركاب شريف شما را به من عطا فرمايد.
برادران عزيزم، قهرمانان دلير مقاومت اسلامى!
اگر شما از آنان به رنج و زحمت مى‏افتيد، آن‏ها نيز از دست شما رنج مى‏كشند. با اين تفاوت كه شما به لطف خدا اميدواريد و آن‏ها اميدى ندارند. (سوره نساء 104)
براى شما چند مورد را كه در رابطه با خط ما، اصول اساسى به شمار مى‏رود، يادآور مى‏شوم:
راه جهادگرانه‏ى ما، سخت، طولانى و پر از مشقّت و ابتلائات است؛ لذا براى پيمودن اين راه، بايد تلاش كنيد تا روحيه‏هاى عالى و پاك داشته باشيد؛ بايد سينه‏ها را از هر گونه تيرگى و حجابى كه انسان را از خدايش دور مى‏سازد، پاك كنيد؛ همان گونه كه قبل از من، برادران شهيدم به شما توصيه كرده‏اند، به اين خط شريف تمسك جوييد و اين راه را كه همان طريق مقاومت است، بپيمائيد؛ چون اين راهى است كه خداوند فقط ما را بر پيمودنش برگزيده است و ما هم نبايد اين فرصت را از دست بدهيم. مهم‏تر از آن، اين‏كه نبايد خون شهدا را ضايع كنيم و بايد امانت‏هاى آن‏ها را كه در نزد ماست، به خوبى پاسدارى كنيم.
بر دستورهاى فرماندهى عزيز و فرماندهان مقاومت اسلامى ملتزم باشيد. به راهنمائى‏هاى حضرت رهبر خامنه ‏اى جانم به فدايش و دبيركل حزب‏اللَّه لبنان جناب سيد حسن نصراللَّه، ملتزم باشيد.
عكس‏هاى شهدا را هميشه مقابل چشمانتان قرار دهيد و براى محقق شدن اهدافى كه آن‏ها به خاطرش به شهادت رسيدند، سعى و تلاش كنيد و در خط آن‏ها باقى بمانيد.
وصاياى حضرت اميرالمؤمنين به فرزندانش حسن و حسين(عليهم‏السلام) را كه راه و روش زندگىِ مورد رضاى خداوند را به ما نشان مى‏دهند، و همين طور وصاياى امام خمينى (قدس سره) و راهنمايى‏هاى ارزشمند و پر بركت ايشان را بخوانيد، ياد بگيريد و به آن عمل كنيد.
قبل از اين‏كه در جنگ شركت كنيد، همان طور كه برداشتن اسلحه را ضرورى مى‏دانيد، وضو گرفتن را لازم بدانيد؛ چون دستى كه با وضوست و مى‏جنگد، ممكن نيست شكست بخورد.
خانواده‏هاى عزيزى كه در نوار مرزى و تحت اشغال، همچنان مقاومت مى‏كنيد!
كمى بعد از نوشتن اين جملات و كلمات، ان شاءاللَّه پيكرم آتشى خواهد شد كه اشغال‏گران صهيونيسم را كه هر روز و هر لحظه در اذيت شما سعى و تلاش مى‏كنند، خواهد سوزاند. دشمن گمان مى‏كند كه شما را ذليل كرده؛ لكن هيهات. و پايان اين آزار و اذيت به دست مجاهدان مقاومت اسلامى، نزديك خواهد بود. ان شاءاللَّه.
خانواده‏ى عزيزم!
بدانيد كه اشغال و اشغال‏گران به زودى مضمحل خواهند شد و ان‏شاءاللَّه پيروزى نزديك و آزادى در راه است و سرنوشت صهيونيست‏ها و مزدورانشان، كشته شدن و نيستى است.
برادران و خواهران صابرم در بازداشت‏گاه‏هاى اشغال‏گران در نوار مرزى تحت اشغال و در فلسطين اشغالى!
سلام خدا بر شما؛ از خدا مى‏خواهم كه بر شما منت گذارده و شما را آزاد گرداند و من نيز اين كار كوچك را كه بازگو كننده‏ى احساسات من نسبت به شما صابرين است، به شما هديه مى‏كنم و اميدوارم كه اين هديه را از من بپذيريد و ان شاءاللَّه به زودى براى شما و به خاطر شكنجه‏هايى كه در طول سال‏ها در شكنجه‏گاه‏ها و زندان‏ها و بازداشت‏گاه‏ها متحمل شده‏ايد، قيام خواهم كرد.
قلب‏هايمان با شماست و شما را فراموش نخواهيم كرد. شما وجدان بيدار اين امت و مايه كرامت آن هستيد.
سلام بر شهداى انتفاضه‏ى اسلامى در فلسطين اشغالى.
سلام بر كودكانى كه از وطن دور مانده‏اند.
سلام بر مجاهدان انتفاضه‏ى اسلامى.
سلام بر پدران و مادران شهدا.
سلام بر اراضى مقدس.
سلام بر قدس شريف.
همانا گروه گروه مسلمانان را مى‏بينم كه در مسجد الاقصى به امامت حضرت حجت منتظر (عج) نماز به پا داشته‏اند.
برادرانم در انتفاضه‏ى اسلامى!
بايد اين عمل را به شما هم هديه كنم و ان‏شاءاللَّه پيروزى نزديك است و اين وعده‏اى است كه خداوند به ما داده است. بر شماست كه بدانيد دشمن صهيونيستى رو به زوال است و زمين مقدس به شما باز خواهد گشت و اين وعده‏ى الهى است.
«و ما بعد از تورات در زبور داود نوشتيم كه البته بندگان نيكوكار من ملك زمين را وارث و متصرف خواهند شد.» (سوره انبياء 105)
خانواده‏ى عزيزم!
از خداوند متعال براى شما صبر و شكيبايى خواستارم. در شهادت من اندوهگين نباشيد و از هيچ كس پذيراى تسليت نباشيد و فقط تبريكات افراد را بپذيريد و به گونه‏اى برخورد كنيد كه روز شهادت من،روز خوشحالى و سرورم باشد. برادران كوچك‏تر و برادر زادگان كوچكم را براى پيمودن راهى كه من رفتم، تعليم و آموزش دهيد و به آن‏ها ياد دهيد كه من براى چه چيز شهيد شدم و «آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمين».
«و آنان كه در راه ما به جان و مال جهد و كوشش كردند، محققاً آن‏ها را به راه هدايت مى‏كنيم و هميشه خدا يار نيكوكاران است.» (سوره‏ى عنكبوت 69)
برادرتان على اشمر

 

 

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved