بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

 
كتاب آذرخش مهاجر( صفحه3)

در پاییز سال 1357، با اوج‏گیرى تظاهرات اعتراضى ملت مسلمان ایران و شكست سیاست مشت آهنین رژیم - كه عملاً با اعلام ناگهانى مقررات حكومت نظامى در تهران و هفده شهر كشور و كشتار مردم در میدان ژاله(5) سابق تهران در هفده شهریور 1357 آغاز شده بود - كارگزاران دستگاه طاغوت، به منظور مهار امواج گدازان آتشفشان انقلاب و تضمین بقاى حاكمیت نامشروع خاندان پهلوى، دست به كار اجراى خیمه شب‏بازى جدیدى شدند. این بار، عفریت «عارى از مهر»، شعبده‏اى دیگر آغاز كرد و وعده داد كه در صدد آزاد كردن زندانیان سیاسى است. حیله‏اى كه به زعم اربابانِ آمریكایى دیكتاتور، مى‏توانست ضمن جلب رضایت افكار عمومى مردم، جزیره ثباتِ(6) حكومت جیمى كارتر در منطقه خلیج فارس را از خطر غرق شدن در دریاى انقلاب خمینى مصونیت بخشد.
خواهر نستوه احمد مى‏گوید:
«... رژیم دچار وحشت عجیبى شده بود. اوایل انقلاب، یكى از شعارهاى مردم، درخواست آزادى زندانیان سیاسى بود و طاغوت به خیال این كه با آزاد كردن زندانى‏ها مى‏تواند دهان مردم را ببندد و بعد از چند وقت، آبها كه از آسیاب افتادند، دوباره بگیر و ببند را شروع كند، رسماً اعلام كرد كه مى‏خواهد زندانیان سیاسى را آزاد كند.
اتفاقاً اسم احمد جزو فهرست اول اسامى زندانى‏هایى بود كه قرار شد آنها را آزاد كنند... من هنوز بریده خبر روزنامه‏هایى كه اسم او را جزو زندانى‏هاى آزاد شده چاپ كرده بودند، دارم.»
احمد بعدها در مصاحبه‏اى در مورد ماجراى آزادى خود از زندان طاغوت، به اختصار گفته است:
«... بعد از آن چند ماه زندان، بالاخره در زمان دولت نظامى ازهارى، آزاد شدم.»
در هفتم آذر سال 1357، احمد از زندان رهایى یافت و به آغوش پُر مهر ملت مسلمان و مبارز ایران بازگشت. یكى از زندانیان سیاسىِ لرستانىِ همزنجیر احمد از آن روز با شكوه، این‏گونه روایت مى‏كند:
«... وقتى داشتیم از در زندان خارج مى‏شدیم، از احمد پرسیدم: خب، حالا مى‏خواهى چه كار كنى؟ گفت: معلوم است، برمى‏گردم تهران، كانون مبارزه آنجاست. فقط از شما یك خواسته‏اى دارم.
گفتم: بفرما، هر چه بخواهى اگر در توان من باشد انجام مى‏دهم. احمد گفت: این رژیم دیگر رفتنى شده، مى‏خواهم به من قول بدهى هر وقت این نهضت پیروز شد و براى محاكمه عوامل جنایتكار رژیم شاه دادگاهى در لرستان تشكیل دادند، حتماً مرا هم با خبر كنى تا بیایم و علیه جانیان ساواك لرستان شهادت بدهم.
گفتم: به روى چشم.
احمد همان روز سوار اتوبوس شد و به تهران رفت.»
روزهاى سراسر رنج و شكنجه زندان، روح حقیقت‏جوى احمد را به خوبى صیقل داد و خصائل كریمه‏اى همچون صبر و اخلاص را در وجود سرشار از خشم و خروش مقدس او علیه بیداد آریامهرى، شكوفا كرد. پولاد وجود احمد، در كوره گدازانِ دوران اسارت مشقت‏بار قوام یافت و آب‏دیده شد. یكى از یاران دیرینه احمد، درباره خصائل و اخلاق مبارزاتى او روایت مى‏كند:
«... احمد در مورد سوابق مبارزاتى قبل از انقلاب خودش، اصلاً اهل خودنمایى و تفاخر نبود...
خیلى خوب مى‏دانستم كه دوران اسارت این مرد در زندان شاه، از جمله سخت‏ترین روزهاى زندگى‏اش بوده. یك‏بار كه از او درباره مبارزات سیاسى آن دوران و قضایاى زندان رفتنش سوال كردم، یك نگاه عمیقى به ما انداخت و گفت: تو چه كار به گذشته‏ها دارى؟ حال را دریاب. ببین حالا دارم چه كار مى‏كنم.
از این جواب مختصر و مفیدى كه داد، فهمیدم آدمى نیست كه اهل جار زدن خودش به عنوان زندان رفته و سیلى خورده باشد؛ آن هم با سابقه‏اى آن همه درخشان!».
پس از فرار ذلت‏بار شاه معدوم، همزمان با گسترش تظاهرات مردمى و فرار روزافزون نظامیان مسلمان از پادگان‏ها، احمد بلافاصله نقش رابط و هماهنگ‏كننده تظاهرات مردمى در محلات جنوبى شهر تهران را بر عهده گرفت؛ ضمن آن كه با حركت‏هاى مكتبى محافل دانشجویى دانشگاه علم و صنعت و روحانیت مبارز تهران نیز رابطه‏اى تنگاتنگ برقرار كرده بود. در پى بازگشت پیروزمندانه رهبر كبیر انقلاب اسلامى حضرت امام خمینى(ره) به تهران، احمد نیز به‏سان دیگر فرزندان معنوى امام(ره)، روند مبارزه با پس‏مانده‏هاى طاغوت فرارى را شدت بخشید و در جریان رویارویى مردم با چكمه‏پوشان حكومت نظامى تهران، بارها تا مرز شهادت پیش رفت.
در جریان درگیرى‏هاى مسلحانه روزهاى سرنوشت‏ساز 21 و 22 بهمن 1357، همیشه و همه جا مى‏شد احمد را دید كه بى‏پروا و خستگى‏ناپذیر، معركه گردان مصاف مردم مسلح با نیروهاى روحیه باخته ساواك و گارد مزدور شاهنشاهى است.
پیروزى انقلاب اسلامى در عصر آفتابى 22 بهمن 1357 و فروپاشى اركان رژیم طاغوت، مبشّر آغاز عصر نوینى در تاریخ حیات معنوى و اجتماعى ملت ایران بود. در پى سرنگونى رژیم، بلافاصله محاكم انقلابى تشكیل شدند و مجازات عوامل جنایت‏پیشه و فاسد دیكتاتورى پهلوى را در دستور كار خود قرار دادند. همرزم روزهاى اسارت احمد مى‏گوید:
«... بعد از پیروزى انقلاب، مردم رفتند سروقت عناصر فاسد و جبار رژیم شاه. در لرستان رییس فاسد و جنایتكار شهربانى استان، سرهنگ فضائل احمدى، دستگیر شد و در حالى كه از آن همه سطوت و جبروت پوشالى كمترین نشانى در احوالاتش به چشم نمى‏خورد، به حكم دادگاه انقلاب محاكمه و تیرباران شد. احمدى معدوم، كسى بود كه بدترین شكنجه‏ها و توهین‏ها را در حق «احمد متوسلیان» روا داشت. یادم هست بعد از اعدام سرهنگ احمدى و موقعى كه مى‏خواستند عوامل سفّاكِ دایره اطلاعات شهربانى خرم‏آباد و بازجوهاى اداره سوم ساواك لرستان را محاكمه كنند، بنابر قولى كه به احمد داده بودم، تلفن زدم تهران و به او گفتم: روز تقاص پس دادن جلادهاى طاغوت فرا رسیده، كى مى‏آیى لرستان تا در دادگاه علیه‏شان شهادت بدهى؟!
شاید حدود یك دقیقه سكوت كرد و جوابم را نداد. دوباره سؤالم را تكرار كردم. صداى او را از پشت خط شنیدم كه با لحنى اندیشناك جواب داد: من به خرم‏آباد نمى‏آیم. شوكه شدم. پرسیدم: آخر براى چه؟ گفت: هركسى خودش باید درباره اعمال خودش جوابگو باشد. اگر تو دوست دارى، برو و در دادگاه علیه آن ناجوانمردها شهادت بده، ولى من از حق خودم گذشتم. واگذارشان مى‏كنم به خدا. بدترین كیفر براى آنها همین ذلت و نكبتى است كه حالا دارند توى آن دست و پا مى‏زنند. اصلاً باورم نمى‏شد. هر چقدر به احمد اصرار كردم، حرف او دو تا نشد.
فقط گفت: من از آنها گذشتم برادر.»
احمد دیگر به گذشته‏ها پشت كرده بود و تنها به آینده روشنى چشم دوخته بود كه منادى آن، مردى پاك از سُلاله رسولان الهى بود. در پرتو رهنمودهاى بشیر بیدارى ملت ایران؛ حضرت روح‏اللَّه(ره)، نسل برومند انقلاب به صورتى خودجوش، دست به كار تأسیس نهادهاى اجتماعى متناسب با سه خصلت مكتبى، مردمى و مترقى بودن انقلاب اسلامى گردید. در همین راستا، احمد - این كهنه سرباز رشید سنگر انقلاب - نیز مسؤولیت برپایى و اداره كمیته‏هاى انقلاب اسلامى استان تهران و متعاقب آن، مشاركتى مؤثر در تشكیل و سازماندهى نخستین ارتش مكتبى جهان - سپاه پاسداران انقلاب اسلامى - را بر عهده گرفت و دوشادوش سایر همرزمانش، با حداقل امكانات موجود، به شالوده‏ریزى بنیان مرصوص بازوى مسلح نظام ولایت همت گماشت. به روایت مادر ارجمندش:
«... انقلاب كه پیروز شد، احمد دیگر توى خانه بند نمى‏شد. صبح تا شب توى پادگان درگیر كارهاى سپاه و مسائل انقلاب بود... ما هم كه مى‏دیدیم این بچه دارد براى اسلام كار مى‏كند، چیزى به او نمى‏گفتیم.»
احمد از ماجراى ورود خویش به جرگه سبزپوشان سرخ روى سپاه انقلاب این‏گونه حكایت مى‏كند:
«... وقتى مراحل نهایى پیروزى انقلاب طى شد، با به ثمر رسیدن نهضت وارد سپاه شدم. دوره سوم آموزش نظامى سپاه را در سعدآباد تهران گذراندم و از همان تاریخ به فضل پروردگار در سپاه مشغول به فعالیت بوده‏ام.»
یكى از همرزمان قدیمى احمد در سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، از نخستین روزهاى سپاهى‏گرى احمد روایت مى‏كند:
«... با احمد متوسلیان بعد از پیروزى انقلاب آشنا شدم. آن روزها او در منطقه 6 سپاه استان تهران - معروف به سپاه خیابان خردمند - به عنوان مسؤول گروه ضربت سپاه به كار مشغول بود.
مسؤولیت گروه ضربت سپاه، برنامه‏ریزى براى مقابله و مهار آشوب‏هاى خیابانى منافقین و سایر گروهك‏هایى بود كه هر روز خدا، در سطح معابر و گلوگاه‏هاى اصلى شهر تهران درگیرى‏هاى ایذایى و اغتشاش موضعى ایجاد مى‏كردند. گروهك‏ها با این كارهاى‏شان به كل، آسایش و امنیت خاطر را از مردم سلب كرده بودند. احمد در برخورد با این آشوب‏گرى‏ها، خیلى فعال عمل مى‏كرد و به همراه همرزمان صمیمى‏اش غلامرضا قربانى مطلق(7)، غلام‏على پیچك(8)، محمد توسلى(9)، حاج‏على‏اصغر اكبرى(10) و سایرین به كار مقابله با اغتشاشات ضدانقلابى در سطح تهران مشغول بود.»
هنوز چند صباحى از فروپاشى رژیم سلطنتى و پیروزى نخستین مرحله انقلاب اسلامى سپرى نشده بود كه نظریه‏پردازان صهیونیستِ ارگان‏هاى سلطه استكبار، مجامعى همچون شوراى امنیت ملى كاخ سفید، شوراى روابط خارجى آمریكا و «كمیسیون سه‏جانبه»، سیاست ثبات‏زدایى حاكمیت انقلاب را از طریق سازمان اطلاعات مركزى آمریكا - سیا - و ستاد آسیاى جنوب‏غربى سیا، مستقر در سفارت آمریكا در تهران، در دستور كار عوامل شبه انقلابى داخلى خود قرار دادند؛ سیاست رذیلانه‏اى كه پیش از آن از سوى كاخ سفید به كرات نسبت به جنبش‏ها و خیزش‏هاى مردمى جهان سوم در كشورهایى همچون اندونزى دوران سوكارنو، نهضت استقلال مالزى در دهه 1960، گواتمالاى شورشى تحت حاكمیت دولت ملى ژنرال آربنز و شیلى تحت رهبرى دولت اتحاد مردمى دكتر آلنده، با موفقیت اعمال شده بود؛ روندى كه در نهایت منجر به نتایج زیر مى‏شد:
دلسرد و مأیوس ساختن اقشار گوناگون مردم به پا خاسته نسبت به كفایت رهبران انقلابى، دامن زدن به تنش‏هاى قومى و منطقه‏اى و ایجاد شورش‏هاى مسلحانه ضدانقلابى توسط گروه‏هاى خلق‏الساعه با شعارهاى افراطى رادیكال و عوام‏فریبانه، ایجاد شكاف و انشقاق در حركت‏هاى مبارزاتى نسل جوان به‏ویژه در مدارس و مراكز آموزش عالى جهت به هرز دادن توان شگرف این نسل و انحراف اذهان آنان از مسائل اساسى مبتلا به انقلاب، تشكیل سندیكاهاى كارگرى و كارمندى جهت ترغیب و تحریك بازوان كار و اقتصاد انقلاب به اعتصاب و توقف چرخه تولید، بهره‏گیرى از آخرین متدهاى جنگ روانى جهت ترور شخصیت رجال مؤثر انقلاب، بمباران شبانه‏روزى افكار عمومى با ارائه اخبار و اطلاعات مخدوش در مورد وضعیت كشور و تزلزل اركان حاكمیت انقلابى از طریق شبكه‏هاى رادیویى، اعلامیه، تراكت، نشریات غیرقانونى و روزنامه‏هاى دیوارى،... و در نهایت، براندازى قدرت مركزى انقلاب با توسل به یك كودتاى نظامى خونین - فى‏المثل كودتاى اندونزى كه منجر به قتل عام یك میلیون نفر از مخالفان سلطه آمریكا در این كشور گردید - و بازگرداندن كشور یاغى به شرایط مطلوب پیش از انقلاب.
بر همین اساس و تنها به فاصله ده روز از پیروزى بیست و دوم بهمن 1357، حركت‏هاى تشنج‏آفرین عناصر ضدانقلابى وابسته به گروه‏هاى خلق‏الساعه و باندهاى تجزیه‏طلبى كه بعضاً سابقه ده‏ها سال وابستگى به سیا، موساد و كا.گ.ب را در پرونده خود داشتند، آغاز گردید. تقریباً به صورتى همزمان چندین رشته درگیرى‏ها در مدارس و دانشگاه‏ها، اعتصاب در ادارات و كارخانه‏ها، آشوب‏هاى خیابانى 24 ساعته در تهران و مراكز استان‏ها در هماهنگى كامل با حركت‏هاى تجزیه‏طلبانه‏اى با نام‏ها و عناوین گوناگون همچون «ستاد خلق تركمن» در منطقه گنبد و دشت، «حزب جمهورى خلق مسلمان» در آذربایجان شرقى و غربى، «جنبش خلق بلوچ» در بلوچستان، بحران‏آفرینى‏هاى همه روزه منافقین و همگرایان چپ آنان در گیلان و مازندران، تحركات مسلحانه و بمب‏گذارى‏هاى پیاپى اماكن عمومى و خطوط انتقال نفت و گاز كشور توسط گروهك بعثى‏ساخته «حركة التحریر» - یا همان «خلق عرب» - در خوزستان و سرانجام غائله آفرینى عوامل حزب منحله دموكرات و همپالگى‏هاى چپ و راست این گروهك در مناطق كُردنشین غرب كشور با شعار عوام فریبانه خودمختارى براى كردستان و... اینها همگى، به صورت افعى هزار سرى بر گرد نهال نورس انقلاب اسلامى چنبره زده و در صدد ریشه‏كن ساختن شجره طیبه نهضت حضرت روح‏اللَّه(ره) برآمدند.
در چنین شرایط حساس و مخاطره‏آمیزى، احمد و جمع كوچك و كم‏ساز و برگ همرزمان سپاهى او، فارغ از غم كمىِ عِده و عُده، بلافاصله جهت حراست از نهال نوپاى حاكمیت انقلاب اسلامى، روانه میدان مصاف با دشمنان هزار چهره انقلاب شدند.
حاكمیت لیبرال‏هاى سازشكار دولت موقت، به علت ارتباط تنگاتنگى كه برخى سران آن همچون ابراهیم یزدى، عباس امیرانتظام، دكتر سحابى و... با ویلیام سولیوان، سفیر، بروس لینگن كاردار و ریچارد كاتم مدیر ستاد جنوب غرب آسیاى سازمان سیا در به اصطلاح سفارت آمریكا در تهران داشتند، براساس رهنمودهاى دریافتى از سفارت آمریكا، ضمن اتخاذ سیاست سازش‏كارانه موسوم به رویه گام به گام و نفى برخورد قاطع انقلابى با معضلات موجود كشور، جواب طغیان‏هاى مسلحانه و آشوبگرى‏هاى خیابانىِ تجزیه‏طلبان ضدانقلابى تحت‏الحمایه آمریكا را با اعزام هیأت‏هاى منادى آشتى و حسن نیت مى‏داد!
اساس موجودیت نظام نوپاى جمهورى اسلامى و حتى تمامیت ارضى كشور در معرض فروپاشى و نابودى محتوم قرار گرفته بود و در چنین شرایط حساسى، «مهدى بازرگان» رییس دولت موقت، در شوهاى تلویزیونى شبانه خود، براى مردم به تنگ آمده از این همه آشوب و نابسامانى و سستى و بى‏كفایتى، لطیفه‏هاى ملانصرالدین تعریف مى‏كرد؛ از عناصر غیرمسؤول و مزاحم! پیرو خط امام(ره)، به ویژه بچه‏هاى سپاه بد مى‏گفت و آنان را مسبب وضع آشفته و آشوب‏زده كشور معرفى مى‏كرد. خواست‏هاى بر حق مردم مسلمان را كودكانه و غیرعملى مى‏نامید و از آنان دعوت مى‏كرد حال كه انقلاب به خوبى و خوشى تمام شده، بروند توى خانه‏هایشان بنشینند و كار را به دستِ كاردان بسپارند و سرانجام هر چندوقت یك بار، به سان نوعروسان حجله‏نشین، غمزه‏كنان، امت و امام را تهدید به استعفا مى‏كرد.
در چنین شرایط طاقت‏فرسایى بود كه سپاه، نخستین یگان‏هاى رزمى خود را در قالب 10 گردان رزمى تشكیل داد و احمد نیز تمام همّ و غمّ خود را مصروف سازماندهى اصولى این گردان‏ها كرد. ابتدا به عضویت «گردان دوم» سپاه درآمد و پس از كوتاه مدتى، فرماندهى این گردان به او محول شد. مادر بزرگوارش مى‏گوید:
«... دیدم بسته‏اى سوغاتِ مكه براى احمد آورده‏اند. روى نوار روبان سیاهى كه دور بسته پیچیده شده بود، نوشته بودند: تقدیم به برادر احمد متوسلیان، فرمانده گردان سپاه... خیلى تعجب كردم كه چطور این بچه در سپاه فرمانده گردان است، اما به ما چیزى نمى‏گوید. رفتم گفتم: احمد! تو فرمانده گردان بودى و ما نمى‏دانستیم؟ خندید و گفت: این حرف‏ها كدام است؟ مادر، بچه‏ها لابد خواسته‏اند مزاح كنند. فرمانده گردان چیست؟... هر چه اصرار كردم بى‏فایده بود. مى‏خندید و حاشا مى‏كرد.»
با اوج‏گیرى غائله تجزیه‏طلبى ضدانقلاب مسلح در مناطق كردنشین غرب كشور، به‏ویژه استان كردستان، و پیام تاریخى حضرت امام(ره) توجه احمد به رخدادهاى آن خطه معطوف شد.
احمد به بركت شم قوى مكتبى و آگاهى بالاى سیاسى مبتنى بر تجارب مبارزاتى ارزشمند خویش، خیلى زود به تحلیلى بسیار دقیق و عارى از ابهام نسبت به ریشه‏هاى بحران كردستان دست یافت كه مناسب است فشرده‏اى از روایت چگونگى آغاز و استمرار غائله غرب كشور را به نقل از خودش در اینجا بیاوریم:
«... عرض كنم كه حدود یك ماه بعد از پیروزى انقلاب، به دنبال تحركات ضدانقلابیون به سركردگى «شیخ عزالدین حسینى»، روحانى نماى دغل كار و عامل جیره‏خوار ساواك طاغوت در مهاباد، پادگان تیپ 2 زرهى لشكر 64 ارومیه در این شهر به محاصره ضدانقلاب درمى‏آید. نقطه آغاز بحران كردستان در حقیقت محاصره همین پادگان بود... هم‏زمان با محاصره پادگان مهاباد، از طرف ارتش اعلامیه‏اى با امضاى «تیمسار ولى‏اللَّه قرنى» اولین رییس ستاد مشترك ارتش جمهورى اسلامى صادر مى‏شود كه مضمون آن از این قرار است: مردم! با ارتش همكارى كنید و از اطراف پادگان متفرق شوید. لیبرال‏ها فقط یك‏بار اجازه خواندن اعلامیه شهید قرنى را در رادیو مى‏دهند و بعد از آن دیگر هیچ اعلامیه و خبرى از قضایاى كردستان به گوش مردم كشور نمى‏رسانند. آنها به هیچ وجه مردم را در جریان كلى قضایا قرار ندادند تا مردم بدانند چه روند خطرناكى در كردستان به وجود آمده است. هر چند این خود جزیى از سیاست كلى این آقایان براى به انحراف كشانیدن انقلاب و غصب و مسخ حكومت آتى اسلامى در كشور بود. در چنین وضعیتى بود كه نهایتاً پادگان مهاباد كه مملو از تجهیزات زرهى، توپخانه و پیاده - زرهى بود، كلاً خلع سلاح مى‏شود. همزمان با خلع سلاح پادگان، حدود 7 هزار قبضه اسلحه سبك و تجهیزات مربوط به سلاح‏هاى كالیبر سبك و نیمه سنگین كه شامل انواع خمپاره‏انداز، آر.پى.جى، كالیبر 50 و دوشكا مى‏شد، توسط دولت بعثى عراق از طریق مرز وارد ایران شده و در میان ضدانقلابیون توزیع مى‏شود.(11) به این ترتیب بعد از سقوط پادگان مهاباد و باز شدن مرزهاى غرب كشور، راه عبور ضدانقلابیون و فرار ایادى وابسته به رژیم و دربار شاه نیز از طریق كردستان هموار مى‏شود. قسمت عمده اشخاصى كه در زمان رژیم سلطنت مرتكب جنایات بى‏شمارى شده و مردم را در منگنه خفقان قرار داده بودند، آدم‏هاى بى‏گناه را كشته و این كشور را زیر مهمیز استعمار آمریكا برده بودند، از همین مرزهاى بى‏در و پیكر غرب كشور به خارج فرار كردند. مبالغ هنگفتى از ذخایر ارزى و پشتوانه اسكناس كشور به صورت ارز خارجى و سكه‏هاى طلا، جواهرات و دیگر اشیاء قیمتى توسط ضدانقلاب از طریق مرز كردستان خارج مى‏شود و به این ترتیب طى همین دوران، ضربه اقتصادى سنگینى به بیت‏المال این مملكت و ثروت ملى كشور وارد مى‏شود.
این واقعیتى است كه مردم ایران هیچ‏گاه در جریان آن قرار نگرفتند و اصلاً ندانستند كه چطور وسایل، تجهیزات و ارز این مملكت و پول این مردم توسط ملاكین و سرمایه‏داران وابسته از همین منطقه خارج شده است. حقایق ناگفته درباره كردستان فراوانند. به‏عنوان مثال عرض مى‏كنم؛ همان اوایل پیروزى انقلاب شایعه كرده بودند كه شاپور بختیار آخرین نخست‏وزیر رژیم طاغوت در قم است، در صورتى كه خود من شاهد بودم و دیدم كه در تهران؛ بختیار را گرفته بودند اما چند روز بعد لیبرال‏ها اعلامیه دادند و اعلام كردند كه بختیار اصلاً دستگیر نشده! حال آن كه این اعلامیه سراپا دروغ بود. بالاخره هم لیبرال‏ها از طریق مرز پیرانشهر توسط همین عوامل ضدانقلاب او را فرارى دادند. تعداد كثیرى از مهره‏هاى سرشناس رژیم طاغوت را هم به همین ترتیب، ضدانقلاب از مرز كردستان به خارج فرارى داد.
به هر صورت، پس از خلع سلاح پاسگاه‏هاى ژاندارمرى، كه باعث شد تعداد كثیرى اسلحه به دست ضدانقلاب بیفتد، آنها اینبار مى‏آیند و پادگان‏هاى ارتش را در سطح منطقه محاصره مى‏كنند. مراكز نظامى مهمى از قبیل پادگان سردشت، پادگان بانه، پادگان سقز و پادگان مریوان كلاً در محاصره ضدانقلاب بود. با توجه به این كه اشرار آن همه نیرو پیدا كرده بودند، سران آنان تصمیم به خلع سلاح كلیت لشكر 28 كردستان گرفتند. به این معنا كه پس از حمله به پادگان‏هاى این لشكر در سطح منطقه، نهایتاً به پادگان مركزى لشكر 28 ارتش در شهر سنندج هم حمله كردند و قصد آنان از این تهاجم، خلع سلاح پادگان بود. از طرفى با توجه به این كه هنوز چند ماهى بیشتر از پیروزى انقلاب نمى‏گذشت، طبیعى بود كه شمارى از ایادى طرفدار رژیم طاغوت در ارتش وجود داشتند. موقعى كه ضدانقلابیون به پادگان سنندج حمله كردند، قسمت اعظم شهدایى كه در پادگان داده شد، توسط ضدانقلابیونى كه از داخل ارتش عمل مى‏كردند، از پشت تیر خوردند.
در همین حین بود كه تیمسار قرنى با توجه به كلیه مسائلى كه برشمردم و این كه موجودیت لشكر 28 در خطر قطعى قرار گرفته و براى این مملكت مسأله سرنوشت یك لشكر مطرح بود، دستور داد تا لشكر 28 با نهایت قدرت از خودش دفاع كند. لشكر 28 هم دفاع مى‏كرد...
اصولاً خط مشى شهید تیمسار قرنى با روند مدنظر لیبرال‏ها خوانایى نداشت و از همان روزهاى اول هم این تضاد مشخص بود. روش كار شهید قرنى به‏عنوان مسؤول مجموعه نظامى انقلاب پیرو این مطلب بود كه ارتش جمهورى اسلامى باید اقتدار كامل داشته باشد. در صورتى كه لیبرال‏ها، چه در داخل دولت موقت و چه در شوراى انقلاب، آمدند و گفتند خدمت سربازى یك سال و نیم باشد و بعد هم هشت دوره از مشمولان را از خدمت زیر پرچم معاف كردند؛ یعنى عملاً با این كار خودشان تمام پادگان‏هاى مملكت را خالى كردند تا زمینه مساعدى براى همه ضدانقلابیون در نقاط مختلف كشور و یا بستر مناسبى براى یك حمله برق‏آساى خارجى به ایران را فراهم بیاورند. در حقیقت لیبرال‏ها با این اقدامات خود ارتش را صد در صد تضعیف كردند. بدیهى است كه تضعیف نیروهاى مسلح یك انقلاب در عمل یعنى سركوب آن انقلاب!
تیمسار قرنى از همان ابتدا مخالف این برنامه‏هاى لیبرال‏ها بود و مى‏گفت خدمت سربازى در این كشور باید دو سال و حتى دو سال و نیم باشد. در كوران اوج‏گیرى چنین تضادهایى میان شهید قرنى و مجموعه لیبرال‏ها بود كه هیأتى از مركز به سرپرستى آقاى طالقانى، كه افرادى مثل بازرگان، سحابى و بنى‏صدر هم عضو آن بودند، به كردستان آمدند. ضدانقلاب خیلى راحت سر این هیأت كلاه گذاشت و بعد از مراجعت آنها به تهران ناگهان شنیدیم از رادیو خبر بركنارى شهید قرنى از ریاست ستاد مشترك ارتش اعلام شد! چند روز بعد هم گروهك فرقان، قرنى را به شهادت رساند. ناگفته نماند روندى كه آمریكا در این قضایا در پیش گرفته بود، بسیار حساب شده بوده است.
به نظر من آمریكا در ممالك تحت سلطه به دو گونه عمل مى‏كند. یكى اینكه یك طبقه از جامعه را در رفاه كامل و طبقه‏اى دیگر را در فقر كامل نگه مى‏دارد. تا وقتى آمریكا در چنین كشورى رسماً سلطه دارد، متكى به طبقه مرفه آن است و اگر هم در این كشور انقلابى صورت بگیرد، طبیعى است كه آمریكا مى‏خواهد نقطه اتكاى ثانویه‏اى براى خودش داشته باشد كه با تكیه به آن نقطه بتواند دستى بیندازد و این انقلاب را به شكست بكشاند. بدیهى است كسانى كه پیش‏تر در رفاه كامل قرار داشته‏اند، به‏خاطر از دست دادن رفاه خود، علیه انقلاب اقدام مى‏كنند، اما در بین كسانى كه در فقر كامل هستند، نوعى روحیه مبارزه علیه ظلم به وجود مى‏آید. آمریكا با روندى كه توسط عوامل و مهره‏هاى بومى خود در پیش مى‏گیرد، به این روحیه مبارزه‏جویى علیه ظلم، یك جهت غلط را املا و القا مى‏كند. یعنى این روحیه ظلم‏ستیزى را در جهت اهداف خودش به انحراف مى‏كشاند. در كردستان، ما دیدیم كه دقیقاً همین برنامه آمریكایى اجرا شد. شما باید به این نكته ظریف توجه داشته باشید كه مردم كردستان، جزء فقیرترین مردم كشور به شمار مى‏روند؛ اما به خاطر همین روحیه مبارزه علیه ظلم است كه اینها اسلحه به دست گرفتند. منتها مى‏بینیم كه گروهك‏هاى خلق‏الساعه و وابسته به آمریكا درست در بزنگاه پیروزى انقلاب پیدا مى‏شوند و این روند را در جهت غلط مى‏اندازند و حركت ظلم‏ستیزانه مردم، در عمل تبدیل به مبارزه‏اى علیه حق و حقیقت مى‏شود. آن هم بدون آن كه این مردم اصلاً آگاهى به این انحراف وحشتناك داشته باشند. در چنین شرایط وخیمى بود كه در اوایل اردیبهشت 1358 ما وارد كردستان شدیم.»

 
 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved