بيانات در ديدار اعضاى هيئت دولت
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم
اميدواريم كه خداوند متعال به بركت اين ساعات معطر و منور، دلهاى همهى
شما برادران و خواهران عزيز را به نور يقين و ايمان و اخلاص منور كند و به
همهى ما از ماه رمضان و از اين روزها و ساعات، رشحهاى از رحمت خود
و بركات خود و نظر لطف خود عطاء كند؛ انشاءاللَّه، كه اگر اين شد،
همهى اين خواستهها و آرزوها و تمناهاى قلبى و اهدافى كه ترسيم
ميكنيم، بهآسانى تحقق پيدا خواهد كرد.
اين جلسهى ما، در واقع يك جلسهى دوجانبه و دوگانه است. ما يك
ديدار ماه رمضان با مسئولين محترم دولت هر سال داشتهايم و داريم. اين،
يك جهت اين جلسه است. يك جهت ديگر هم قضاى هفتهى دولت است؛ چون در
هفتهى دولت معمولاً يك ديدارى داريم، ادائاً نشد اين ديدار انجام بگيرد،
قضائاً آن را حالا انجام ميدهيم - آقايانِ مسئولينِ دولت و آقاى رئيس جمهور
سرگرم مجلس و اين كارها بوديد - بنابراين، ياد شهيدان عزيزمان، شهيد رجائى و
شهيد باهنر را گرامى ميداريم؛ براى آنها طلب علو درجات ميكنيم و مغتنم ميشمريم
كه نام اين دو شهيد بزرگوار و فرزانه و بااخلاص بر روى دولتهاى ما به مناسبت
هفتهى دولت گذاشته ميشود؛ با ياد آنها هر سال دولت آغاز به كار بكند.
بحمداللَّه دولت تثبيت شد و استقرار پيدا كرد؛ اين خيلى فرصت و موقعيت مهم و
بزرگى است؛ لطف عظيمى است كه خداى متعال بر ملت ما و كشور ما تفضل و عطا كرد.
اولاً با آن انتخاباتِ پر شور و فراموش نشدنى، نشان داده شد كه ملت ايران براى
مديريت كشور احساس مسئوليت ميكند و با ارادهى خود، با اختيار خود، قدم به
ميدان ميگذارد، براى اينكه مسئولين كشور را تعيين بكند؛ كه اين خيلى فرصت مهمى
است براى نظام و براى انقلاب. در واقع ملت بزرگ ما، با حضور هشتاد و پنج درصدى
در صحنه، بيعت دوبارهاى با انقلاب كردند، بعد هم رئيس جمهورى را انتخاب
كردند با قريب بيست و پنج ميليون رأى، كه اين هم يك نصاب جديدى براى دولت و
براى رؤساى جمهور ما بود. و اينها پيام داشت؛ هم آن حضور هشتاد و پنج درصدى -
چهل ميليونى - پيامهائى در خود دارد، هم اين انتخاب قريب بيست و پنج ميليونى.
اينها پيام دارد و بايد اين پيامها را فهم كرد. و اگر دولتى و مسئولانى اين
پيامها را درست درك بكنند و نخبگان و زبدگان سياسى جامعه با تأمل در اين پيامها
بنگرند، خيلى از گرههايشان حل خواهد شد؛ مشكلاتشان حل خواهد شد.
يكى از اساسىترين حرفهائى كه در اين انتخابات ملت ما زد - و در واقع بايد
گفت انقلاب ما زد - اين بود كه جمهوريت خودش را با فرياد قوى اثبات كرد. در
واقع اين حضور هشتاد و پنج درصدى، پتك جمهوريت بود بر سر دشمنانى كه دائم عليه
انقلاب هِى حرف زدند، عليه اسلام حرف زدند، در پايههاى جمهوريت نظام به
خيال خودشان خدشه كردند. آن حضور قوى، نشاندهندهى اين معنا بود.
بعد هم ملاحظه كرديد كه در اظهارات نامزدهاى محترمى كه وارد اين ميدان شدند،
غالباً دم از پيروى خط امام و گرايش به ارزشها، دلبستگى به ارزشها در بياناتشان
بود؛ اگرچه حالا در بعضى از موارد حرفى زده ميشد كه منطبق با اين كلى نبود، اما
همه آنچه كه ميگفتند و آنچه كه مطرح ميكردند، ميخواستند اين را نشان بدهند كه
دلبستگى به راه امام، به خط امام، به انقلاب، به پايههاى انقلاب وجود
دارد. اين خيلى حرف مهمى است. اين نشاندهندهى اين است كه همه احساس
كردند كه ملت ايران به اين سمت گرايش دارد. اين جهت كلىِ حركت ملت ايران را
نشان ميداد؛ يعنى جهت اسلاميت، جهت هضم بودن و مطيع بودن در مقابل امر
الهىاى كه امام بزرگوار ما مظهرش بود. بنابراين، آن جمهوريت نظام و اين
اسلاميت نظام، با اين انتخابات هر دوى اينها تثبيت شد؛ تأييد شد. اينها پيامهاى
مهمى است؛ اينها را بايد درك كرد و بايد اين پيامها را فهم كرد.
خوب، بحمداللَّه اين، صفحهى تازهاى را در انقلاب ما، در نظام ما
باز كرد. حالا بعضى واكنشى كه به اين حركت عظيم مردم دادند، حقاً و انصافاً
واكنش اخلاقىاى نبود؛ نجيبانه و جوانمردانه نبود، لكن اينها «فأمّا
الزّبد فيذهب جفاء و امّا ما ينفع النّاس فيمكث فى الأرض»(1) است. اين حركت
اصيل مردم، اين جريان عظيم انقلاب، اينهاست كه براى اين كشور و براى اين ملت و
براى اين تاريخ ماندنى است. بايد همه شاكر باشيم. هر كسى كه به اين كشور
علاقهمند است، هر كس به اسلام و عظمت اسلام علاقهمند است، هر كس
دلبستهى امام بزرگوارمان هست، بايد شكرگزار باشد اين نعمت بزرگى را كه
خداى متعال به ما داد. شماها البته، بيشتر هم بايد شكرگزار باشيد كه مسئوليت بر
دوش شماست؛ بخصوص آقاى رئيس جمهور بيش از ديگران بايد شكرگزار باشند. و هم شاكر
باشيد. هم مغتنم بشماريد و هم بر اثر اين شكرگزارى، تواضعتان را بيشتر كنيد.
مفتخر باشيد به رأى مردم، مستظهر باشيد به رأى مردم؛ اما مغرور نشويد، كه اگر
خداى نكرده غرور به سراغ ماها آمد، آن وقت انحرافها و انحطاطهاى گوناگونى را در
پيش پاى خودمان خواهيم ديد. مراقب باشيد؛ اين از آن دامهاى بزرگ شيطان است.
معمولاً بعد از پيروزىهاى بزرگ، خطرهاى بزرگ وجود دارد.
ببينيد، خرمشهر وقتى آزاد شد، خوب، خيلى پيروزى بزرگى بود - آنهائى كه درست
يادشان هست، سال 61 - خيلى كار عظيمى بود؛ هم از لحاظ سياسى مهم بود، هم از
لحاظ نظامى بسيار پيچيده و مهم بود، هم از لحاظ اجتماعى و نگاه عمومى و دل
مردم، چقدر مهم بود و تأثير داشت. از همه جهت كار عظيمى بود. همه، از جاهاى
مختلف آمدند. من آن وقت رئيس جمهور بودم. آقايان رؤساى جمهور چندين كشور - پنج
شش تا، هفت تا كشور - آمدند اينجا با ما ملاقات كردند و صريحاً به ما گفتند كه
الان ديگر وضع شما با گذشته فرق ميكند؛ بعد از اين فتح بزرگى كه انجام گرفت.
يعنى اينقدر ابعاد داخلى و خارجى اين حادثه عظيم بود. امام واقعاً يك معلم بود.
امام يك معلم اخلاق بود. تا اين حادثهى عظيم، با اين عظمت، با اين حجم
پيدا شد، از همان ساعت اول تو خيابان اثرش در روحيهى مردم فهميده شد،
امام فوراً درد را احساس كرد، درمانش را بلافاصله داد: «خرمشهر را خدا آزاد
كرد». اين معنايش اين بود كه فرماندهان مسلحى كه اين همه سختى كشيده بودند، اين
همه رنج برده بودند، آن خون دلها را خورده بودند، چقدر شهيدهاى خوب و بزرگ ما
در همين فتح بيتالمقدس داديم، بر اثر اين همه مجاهدت، حالا اين كار بزرگ
انجام گرفته، اينها مغرور نشوند. سياسيونى كه در مساند قدرت نشستهاند، از
اين پيروزى بزرگى كه در عرصهى سياسى برايشان پيدا شد، بر اثر اين حادثه
مغرور نشوند: «و ما رميت اذ رميت و لكنّ اللَّه رمى»؛(2)
من و شما كارهاى نيستيم؛ دست قدرت الهى است. من و شما وسائلى هستيم كه
اگر عقل به خرج بدهيم، اختيار خودمان را به كار بيندازيم، وارد ميدان بشويم، از
ما براى حصول اين هدف استفاده خواهد شد و افتخار و شرفش براى ما ميماند. اما
اگر ما هم نباشيم: «فسوف يأتى اللَّه بقوم يحبّهم و يحبّونه».(3) اينجور نيست
كه، بار خدا بر زمين نميماند، پيش خواهد رفت؛ يك حركت طبيعى، ناموس طبيعت است،
ناموس تاريخ است. «سنّة اللَّه الّتى قد خلت من قبل».(4) با تعبيرات مختلف در
جاهاى مختلف قرآن آمده: «و لن تجد لسنّة اللَّه تبديلا».(5) اين سنت الهى است.
«و لو قاتلكم الّذين كفروا لولّوا الادبار ثمّ لا يجدون وليّا و لا نصيرا سنّة
اللَّه الّتى قد خلت من قبل».(6) اين، يك جايش است. «و لن تجد لسنّة اللَّه
تبديلا»؛ يعنى اگر شما بيائيد توى ميدان، بر دشمنتان پيروز خواهيد شد؛ يعنى اين
سنت الهى است؛ حالا اين پيروزى ممكن است يك روزه و يك ساله نباشد، اما در نهايت
پيروزى است. اين پيروزى قطعاً حاصل خواهد شد. شكست و انهزام در جبههى حق
معنى ندارد؛ مگر آن وقتى كه اهل حق توى ميدان نيايند؛ كار لازم را نكنند؛ اين
است ديگر. بنابراين، كار، كار خداست: «و ما رميت اذ رميت». اينجا هم همين جور
است. روزبهروز شما مسئولين، شما رئيس جمهور محترم، همهى كسانى كه
دلبستهى به اين حركت هستند، روزبهروز قدرشناسىتان از لطف
الهى، از دست قدرتى كه دلهاى مردم را به اين جهت هدايت ميكند، بايد بيشتر بشود.
بنابراين، قضيه اينجور هست.
بحمداللَّه دولت نهم هم دولت بسيار پركار و پرتلاشى بود. همين طور كه آقاى رئيس
جمهور بيان كردند، بنده هم حقيقتاً بر خودم لازم ميدانم كه از يكايك اعضاى دولت
نهم تشكر كنم؛ خيلى زحمت كشيدند، خيلى تلاش كردند؛ در بخشهاى مختلف؛ حقاً و
انصافاً. به دوستانى كه دولت دهم را هم تشكيل دادند، خوشامد عرض ميكنيم،
انشاءاللَّه كه موفق باشيد و خداوند به شما كمك كند و توفيق پيدا كنيد؛
انشاءاللَّه. بالاخره اين روزگار، روزگار حساس و تلاشطلبى است. هم
ظرافت دارد كار امروز، كيفيت دارد، هم كميت و حجم دارد؛ حجيم و پركيفيت. اگر
كمكارى كنيم، عقب ميمانيم؛ اگر ظرافتها و ريزهكارىهاى كار را
نديده بگيريم، باز هم عقب ميمانيم. كميت و كيفيت بايد با هم همراه باشد. به اين
حتماً بايد توجه كنيد. اميدواريم انشاءاللَّه خدا كمك بدهد.
آقاى رئيس جمهور ما هم كه بحمداللَّه پرانرژى و خستگىنشناس حقاً؛
پابهپاى ايشان دويدن هم خيلى سخت است. خدا كمكتان كند بتوانيد
پابهپاى ايشان بدويد و برسيد به مقاصدتان؛ واقعاً كار دشوارى است. ايشان
خيلى زياد زحمت ميكشند، زياد تلاش ميكنند، بحمداللَّه پرانرژى هم هستند؛ خدا را
شكر. به ظاهر ايشان هم اين همه نمىآيد. الحمدللَّه. خداوند
انشاءاللَّه بيشتر كمك كند، بيشتر انرژى بدهد، بيشتر توان بدهد. البته ما
مرتب دعا ميكنيم؛ من هيچ شبانهروزى نيست كه به آقاى رئيس جمهور و بعضى
ديگر از مسئولين دعا نكنم.
توصيههائى كه داريم، من كوتاه عرض ميكنم. يك توصيه همين مسئلهى
توكل و توجه به خداى متعال است، براى اينكه باطن خودتان و دل خودتان را بتوانيد
مستحكم و قوى نگه داريد. اين شرط اول است. واقعاً اگر ما در درون خودمان، ساخت
درونى محكم باشد، هيچ مشكل بيرونى نخواهد توانست بر ما فائق بيايد. بايد دل را،
باطن را آنچنان محكم كرد كه بر همهى كاستىها و كمبودهاى ظاهرى و
جسمانى و محيطى فائق بيايد. اين هم با توكل به خداى متعال و با توجه به خداى
متعال حاصل خواهد شد، بدانيد. من در زمينهى توكل به خدا و اميد به آينده
دو تا نكته را عرض بكنم:
يكى اينكه بدانيد سر راه، مشكلات خيلى زياد خواهد بود، توطئهها خيلى زياد
خواهد بود؛ عليه شماها، عليه اين دولت و در باطن عليه اين نظام. خيلى فكرها
هست، خيلى تلاشها و توطئهها هست و آماده باشيد براى مواجههى با
انواع و اقسام بدخواهىها و بددلىها و بدبينىها كه اثرش هم در
بيرون بروز خواهد كرد. اين نكتهى اول.
نكتهى دوم اينكه بدانيد كه فرصتهاى ما و اميدهاى ما بيش از اين مشكلات
است. يعنى حقاً حقاً، هم توانائىها، هم فرصتها، هم درهاى باز و فتوحات
الهى در مقابل، بمراتب بيشتر از اين مشكلاتى است كه عرض كردم؛ حجمش هم خيلى
زياد است. بنابراين با توكل به خداى متعال اين مشكلات را بر خودتان آسان كنيد.
اين توصيهى اول.
دوم، ادامهى رويكردهاى اساسىِ قبلى اين دولت است؛ چون اين دولت
ادامهى دولت قبل است ديگر. شما رويكرد عدالت داشتيد. از مسئلهى
عدالت دست برنداريد؛ اين قضيهى عدالت را دنبال كنيد. و مسئلهى
فسادستيزى، حمايت از طبقات ضعيف، سادهزيستى، نگاه به مناطق دوردست و
محروم، توجه به مشكلات گوناگون مردم. اينها اصولى است كه اگر رعايت بشود و بر
اينها پاى فشرده بشود، هم خدا را راضى ميكند، هم مردم را از هر مسئول و از هر
نظامى خشنود و دلشاد ميكند. اينها را ادامه بدهيد.
البته در مورد عدالت - عدالت خيلى مسئلهى مهمى است - ما حرفهاى زيادى عرض
كردهايم و در ذهن هست. حالا اين جمله را عرض بكنيم. عدالت را اولاً بايد
تعريف كنيد - به نظرم من اين را جداگانه هم اينجا نوشته باشم - و مشخص كنيد كه
اين عدالتى كه ميخواهيم به آن برسيم، چيست. اولاً عدالت فقط عدالت در مسائل
اقتصادى نيست، يك بخش عمدهاش مسئلهى اقتصاد است. در قضاوتها، در
داورىها، در نگاهها، در نظرها، در اظهارات، در موضعگيرىها،
همه بايستى شاخص عدالت را در نظر داشته باشيم. از همه مبتلابهتر، همين
مسئلهى عدالت اقتصادى و عدم توزيع عادلانهى ثروت عمومى و درآمد
عمومى ملى بين آحاد جامعه است كه نمونههاى فراوانى دارد كه زياد است و
يكىاش همين يارانههاست كه ما خودمان يارانه ميدهيم؛ به فقير كمتر
ميدهيم، به غنى بيشتر ميدهيم! الان اينجور است ديگر. الان يارانههائى كه
دولت دارد ميدهد، بيتالمال دارد ميدهد، به فقرا داريم كمتر يارانه
ميدهيم، به اغنياء بيشتر داريم ميدهيم. اين هدفمند كردن يارانهها كه مطرح
شده، واقعاً يك امر مهمى است. سالهاست كه اين جزو آرزوهاست، جزو كارهاست. بنده
در دولتهاى قبل دو سه مرتبه كتباً و شفاهاً به دولتها گفتهام، منتها
دنبال اين نميرفتند؛ كار سختى است، كار پردردسرى است. همين طور ترجيح ميدادند
كه بماند. خوب، حالا اين دولت دنبال اين كار رفته. بالاخره بايد اين را دنبال
كنيد، كه كار ظريفى هم هست. در اين باره، توصيههائى داريم، كه بعد شايد
اگر وقت شد، عرض ميكنم.
غرض، در باب عدالت، يكى اين جهت مورد نظر باشد، يكى هم اينكه در عدالت، هم
عقلانيت بايستى مورد توجه باشد، هم معنويت. اين را ما قبلاً هم عرض
كردهايم. اگر معنويت با عدالت همراه نباشد، عدالت ميشود يك شعار توخالى.
خيلىها حرف عدالت را ميزنند، اما چون معنويت و آن نگاه معنوى نيست، بيشتر
جنبهى سياسى و شكلى پيدا ميكند. دوم، عقلانيت. اگر عقلانيت در عدالت
نباشد، گاهى اوقات عدالت به ضد خودش تبديل ميشود؛ اگر درست در باب عدالت محاسبه
نباشد. خيلى از كارها را گاهى بعضى از اين گروههاى تند و افراطى توى اين
كشور به عنوان عدالت كردهاند، كه ضد عدالت شده. اتفاقاً حالا همان
تندىهاى آن حضرات موجب شده كه خود آنها صد و هشتاد درجه گرايشهايشان عوض
بشود! جور ديگرى حرف بزنند، جور ديگرى فكر كنند، جور ديگرى عمل بكنند. بنابراين
در عدالت، عقلانيت شرط اول است؛ اين هم توصيهى دوم.
توصيهى سوم؛ جهتگيرىهاى برنامهاى و كارى دولت را با شاخص سند
چشمانداز بسنجيد. اين سند چشمانداز چيز مهمى است؛ اين را
دستكم نبايد گرفت. شايد بتوان گفت كه بعد از قانون اساسى، ما هيچ سندى را
در كشور به اين اهميت نداريم. يك نگاه كلان و بلندمدت است. سند چشمانداز
مهم است. نگاه كنيد ببينيد الان چهار سال از سند چشمانداز گذشته، يعنى ما
شانزده سال به پايان اين چشمانداز داريم. چقدر پيش رفتهايم؟ يك
ادعا اين است كه از چهار سال بيشتر پيش رفتهايم؛ يك ادعا اين است كه نه،
كمتر پيش رفتهايم؛ نصف اين چهار سال پيش رفتهايم. اينها بايد درست
سنجيده بشود؛ درست بايد ملاحظه بشود. در اين سند چشمانداز، آيندهاى
در نظر گرفته شده كه براى ملت ايران اين آينده لازم و شايسته است. اگر به آن
آينده نرسيم، عقب ميمانيم. آن وقت بايد هم بدانيم كه همين طور كه ما داريم به
سمت آن هدف حركت ميكنيم، اطراف ما هم همه ثوابت نيستند؛ آنها هم دارند حركت
ميكنند. بايد سرعت را تنظيم كنيم، زمانبندىهاى برنامهها را
تنظيم كنيم؛ جورى اين سرعت را تنظيم كنيم كه بتوانيم واقعاً به هدف
چشمانداز برسيم. يعنى اين دولت در سهم خود كار درست خودش را انجام داده
باشد.
توصيهى چهارم ما، اجراى كامل سياستهاى اصل 44 است. اين هم بسيار مهم
است. اين سياستهاى اصل 44 آن روزى كه مطرح شد، همهى دستاندركاران
اقتصادى و خبرگان مسائل گوناگون مديريتى كشور اعتراف كردند، اقرار كردند كه اگر
چنانچه اين كار انجام بگيرد، يك تحول عظيم اقتصادى در كشور انجام خواهد گرفت.
خوب، بايد اين سياستها به طور كامل اجرا بشود. كارهائى شده، من گزارشهائى هم از
آقاى رئيس جمهور، هم از بعضى از مسئولين ديگر شنفتهام، لكن آنچه كه انجام
گرفته، همهى ظرفيت سياستهاى اصل 44 نيست. يعنى همه كه ميگوئيم، شايد بخش
عمدهاى از اين ظرفيت هنوز بر زمين مانده است. يك چيزهائى بايد مديريتهايش
واگذار ميشده، نشده؛ يك چيزهائى بايستى دولت از تصدىگرى در آنها اجتناب
ميكرده، نشده؛ كارهاى لازم انجام نگرفته. حالا ميتوانيم همين طور كه آقاى رئيس
جمهور اشاره كردند، بگوئيم زيرساختها و ساز و كارها و موجودى در نظام اقتصادى
كشور جواب نميدهد. پس بايد اول اين طرح تحول اقتصادى انجام بگيرد. من اين را
نفى نميكنم؛ ممكن است همين جور باشد. ليكن اينجور نيست كه ما كار را
بنبست بدانيم؛ در را قفلشده بدانيم. نه، بالاخره بايد حركت كرد و
پيش رفت. حالا اين طرح تحول، لابد يك روزى از مجلس درمىآيد؛ ممكن است با
تغييراتى بيايد؛ ممكن است خصوصياتى در آن لحاظ شده باشد؛ بالاخره بايد كار را
پيش برد. قوانين هم كه زياد داريد و سياستهاى اصل 44 را بايد رصد بكنيد، ببينيد
چقدر واقعاً پيش دارد ميرود. خود دولت، دستگاه رياست جمهورى، اين كار را بكند.
توصيهى پنجم كه دنبالهى همينهاست، حل مشكلات اقتصادى مردم و كشور
است. همين مسئلهى تورم كه اشاره كردند - كه مهمترينش تورم و اشتغال است -
اينها مهمترين است. نكتهى بسيار خوبى توى بيانات آقاى رئيس جمهور بود كه
من هم روى آن تكيه ميكنم؛ دولت بايستى جورى برنامهريزى كند كه از
ناحيهى دولت، فشار تورمى روى مردم زياد نشود. حالا يك وقت از
ناحيهى بيرون است، يك وقت از ناحيهى بعضى از قوانين است. حالا
مسئلهى خدمات را مطرح كردند. خوب، خيلى از خدمات به وسيلهى دولت
انجام ميگيرد؛ بسيارى از اين خدماتى كه ميگوئيد سهمش در تورم از سى درصد رسيده
به هفتاد درصد، اين خدمات را خود دولت دارد انجام ميدهد. بنابراين، سهم خودتان
را در ايجاد فشار تورمى كم كنيد؛ هر چه كه ممكن است. اين جزو كارهاى اساسى و
مهم است.
در طرحهاى اقتصادى مراقب باشيم - اين، دنبالهى همين مسئلهى حل
مشكلات اقتصادى مردم است - كه شتابزدگى گريبانگير دولت نشود.
شتابزدگى در تصميمگيرىها يا احياناً عدم بهرهگيرى
مناسب از نظرات كارشناسى اقتصادى، ممكن است ضربههائى وارد كند. البته
ادعاى دولت اين نيست. مخالفين دولت ادعا ميكنند، دولت هم انكار ميكند. آنها
ميگويند كه از كارشناسان اقتصادى استفاده نميشود، دولت هم ميگويد چرا، ما
استفاده كرديم. ليكن بههرحال فارغ از اين هياهوئى كه مدعى و منكرى دارد،
توصيهى من به دولت اين است: اين كار را بكنيد؛ از حداكثر نظرات كارشناسى
استفاده كنيد. من توصيه نميكنم همهى آن فرمولها و شيوههاى اقتصادى
را كه امروز اقتصاد بينالمللى دارد به كشورها ديكته ميكند، شما از آنها
پيروى كنيد؛ نه، اينكه درست عكس نظر ماست. نه، دنبال راههاى درست باشيد،
اما از نظرات كارشناسى علمى و دقيق حتماً بايد پيروى بشود؛ بخصوص در مسائل پولى
و بانكى. هيچ نميشود بىاحتياطى كرد. يعنى اينها چيزهاى بسيار ظريفى است.
ناگهان يك اقدام نابجا و نسنجيده، شما مىبينيد كه درهى هولناكى
درست ميكند كه تا بخواهيم آن را پر كنيم و درست كنيم، مبالغى بايد هزينه كنيم و
زمان از دست بدهيم. به اين نكته خيلى توجه داشته باشيد.
در مسائل اقتصادى از بىحساب و كتابى خيلى بايد ترسيد. البته بىحساب
و كتابى در همه جا بد است، اما در مسائل اقتصادى آثارش خيلى زود بروز ميكند و
گاهى اثرات سنگينى را ميگذارد. اين نكتهاى است كه خيلى بايستى به آن توجه
كرد. البته در مسائل اقتصادى اگرچه كه محور فعاليت اقتصادى و
تصميمگيرىهاى اقتصادى دولت است، اما بقيهى قوا هم خيلى نقش
دارند؛ قوهى قضائيه هم نقش دارد، قوهى مقننه هم نقش دارد. آنها
بايد به وظائفشان در اين زمينهها عمل كنند؛ كمك كنند. بخش خصوصى و
دستگاههاى مرتبط با بخش خصوصى مثل اتاقهاى بازرگانى و امثال اينها و بعضى
از بنيادهائى كه هستند، اينها همه بايستى در اين جهت همراه باشند و با دولت
همكارى كنند و كمك كنند.
توصيهى ششم ما در مورد فرهنگ است، كه اشاره شد مسئلهى فرهنگ بسيار
مسئلهى مهمى است. ما در زمينهى فرهنگ و پرداختن به فرهنگ چه كار
ميخواهيم بكنيم؟ اول، تكليف اين را روشن كنيم. يك وقت هست كه يك دستگاهى به
امور فرهنگى بىاعتناء است، يك وقت نه، يك دستگاهى اعتناء و اهتمام به
امور فرهنگى دارد، ليكن هدفگذارىهاى فرهنگىاش دچار اختلال يا دچار
خدشه است. اين هدفگذارىها خيلى مهم است؛ از اين نبايستى غفلت كرد. ما چه
ميخواهيم بكنيم با اخلاق مردم، با فرهنگ مردم؟ آيا ما به عنوان دولت اسلامى
ميتوانيم هدايتِ فرهنگى جامعهى خودمان را رها كنيم؟ قطعاً نه، جزو وظائف
ماست. حالا مخالفين، معترضين حرفهائى ميزنند، نقد ميكنند، گاهى مسخره ميكنند،
گاهى اهانت ميكنند، بكنند؛ ما كه نميتوانيم تكليف الهى را با اين چيزها فراموش
كنيم. ما وظيفه داريم مردم خودمان را هدايت بكنيم؛ هدايت. رياست در
جامعهى اسلامى، رياست مادى محض و صرف نيست؛ ادارهى امور زندگى مردم
هست، همراه با هدايت. تا آنجائى كه ميتوانيم، بايد راه هدايت مردم را باز كنيم
و مردم را هدايت كنيم. خيلى از ابزارهاى هدايت در اختيار دستگاههاى
حكومتى است؛ حالا يك نمونهاش صدا و سيماست و نمونههاى فراوان ديگر
هم دارد؛ يك نمونه وزارت ارشاد است، يك نمونه وزارت علوم است، يك نمونه وزارت
آموزش و پرورش است؛ اينها همه دستگاههاى خدماتىِ هدايتى است. ما از اينها
چگونه استفاده ميكنيم؟ بايد در جهتى حركت كنيم كه مردم متدين بار بيايند، متدين
عمل بكنند، به مبانى دينى معتقد بشوند، عملاً پايبند بشوند؛ جهتگيرى ما در
همهى زمينهها بايد اين باشد.
حالا در وزارت ارشاد، مسئلهى كتاب هست، مسئلهى هنرهاى تجسمى هست،
مسئلهى هنرهاى گوناگون صوتى، تصويرى هست، در همهى اين
جهتگيرىها، بايستى ما جهتمان اين باشد كه مردم به سمت دين، به سمت خدا
حركت بكنند. والّا اگر قرار باشد كه نگاه كنيم، ببينيم بيگانگان ما را بر چى
ملامت ميكنند - اگر اين را بخواهيم رعايت بكنيم - خيلى كارها انجام نخواهد شد.
ريشى هم كه شما ميگذاريد، دنيا قبول ندارد. كراواتى هم كه شما نمىبنديد،
دنيا قبول ندارد. خيلى از اطعمه و اشربهاى هم كه شما حاضر نيستيد استفاده
كنيد، دنيا اينها را قبول ندارد. حجابى كه خانمهايتان دارند، دنيا قبول ندارد.
اين حرفها يعنى چه؟ يك وقتى يك كسى سر قضيهاى در اين ديدارهاى دانشجوئى -
حدود بيست و هفت هشت سال قبل - تو همين دانشگاه، از من پرسيد: آقا ! شما
دربارهى فلان قضيه چه دفاعى داريد؟ من گفتم: ما هيچ دفاعى نداريم، ما در
اين قضيه حمله داريم. چه دفاعى؟ ما موضعمان، موضع دفاع نيست. در قضيهى
زن، در قضاياى گوناگون ديگر، موضع ما، موضع تهاجم است؛ ما از دنيا طلبگاريم.
دنياى مادى است كه دارد در اين زمينه راه خطا ميرود. حالا خودهاشان هم -
عقلاشان - دارند ميفهمند؛ دارند تصديق ميكنند؛ تأييد ميكنند آثار و تبعات زشتى
كه بر كارهايشان مترتب شده. دارند دانه دانه خودشان ميفهمند، يواش يواش
ميگويند، عدهاى هم زيرسبيلى رد ميكنند. ما حالا تازه بيائيم از آنها
خجالت بكشيم كه آنها اينجورى ميگويند. اين حرفها را در باب فرهنگ بكلى كنار
بگذاريد و برويد سراغ آنچه كه متن است. البته گرايشهاى بىمبنا و
بىپايهى افراطى را من قبول ندارم. توصيه هم هيچ وقت نكردم، باز هم
نميكنم؛ اما آن چيزهائى كه مبناى شرعى و دينى دارد، آنها را محكم بايستيد،
افتخار هم بكنيد و عمل بكنيد.
نكتهى هفتمى كه ميخواهم توصيه بكنم، اين است كه دولت به قانون اهميت
بدهد. بله اينى كه آقاى رئيس جمهور گفتند كه همه بايد قانون را رعايت كنند، بله
مسلم است؛ مجلس، قوهى قضائيه، دستگاههاى گوناگون، بايد قانون را
رعايت كنند؛ به آنها هم ما توصيهى اين را ميكنيم، به شما هم توصيه
ميكنيم. قانون را دقيق رعايت كنيد. خوب، حالا بعضى از منتقدين دولت گفتند كه
دولت قانون را رعايت نميكند. آقاى رئيس جمهور هم در جواب گفتند كه نه، اين دولت
قانونگراترين دولتهاست. اين، دو تا ادعا شد؛ دو طرف قضيه. باز من اين جا
كار ندارم كه كدام طرف ترجيح دارد، كدام طرف ترجيح ندارد. من ميخواهم به شما
عنوان مسئولين مجريهى كشور سفارش اكيد بكنم كه به قانون اهميت بدهيد. اگر
چنانچه ما اينجا قانون را در مسئلهاى خاص شكستيم و عمل نكرديم، صرفاً اين
نيست كه يك قانون نقض شده باشد؛ بلكه معنايش اين است كه يك راهى، يك خطى باز شد
كه اين خط، دنباله خواهد داشت. كارِ قانونشكنى اينجورى است. اينجا كه
قانون نقض شد، نقض قانون يك فرصت تازهاى پيدا كرد كه به وسيلهى
ديگران انجام بگيرد. لذاست كه به مسئلهى قانون، خيلى اهميت بدهيد.
نكتهى بعدى. براى شنيدن نقد، سينهى گشاده و روى باز و گوش شنوا
داشته باشيد. هيچ ضرر نميكنيد از اينكه از شما انتقاد كنند. البته اين
انتقادهائى كه ميشود، همه يك جور نيست. بعضىها به قصد اصلاح نيست، بلكه
به قصد تخريب است؛ داريم مىبينيم ديگر؛ هم از مجموعه مطبوعات خودمان، هم
پشتوانهى آنها. دهها راديو و تلويزيون بيگانه و رسانهى عمومى
و بينالمللى در اختيار حرفها و افكارى هست كه بنايش بر تخريب است؛ يعنى
هيچ بناى اصلاح ندارند. آنچه كه نقل ميكنند و ذكر ميكنند، براى تخريب است.
لذاست كه واقعيت و غير واقعيت و خلاف واقع و ضد واقع، همه چيز تويش است. گاهى
يك چيز كوچك را بزرگ ميكنند، گاهى يك چيزى كه نبوده، به عنوان يك حقيقت مسلّم
جلوه ميدهند. اينها البته هست. اين، تخريب است. ليكن در كنار اينها، نقد هم
وجود دارد؛ نقدهاى مصلحانه، خيرخواهانه. گاهى از سوى دوستان شماست، گاهى حتّى
از سوى كسانى است كه دوست شما و طرفدار شما هم نيستند؛ گاهى اينجورى است. به
انسان يك نقدى ميشود؛ عيبجوئىاى از انسان ميشود، انتقادى ميشود، كه آن
طرف هم دوست آدم نيست كه آدم به اعتماد دوستى او بخواهد بگويد كه خوب، ما گوش
ميكنيم. نه، دوست هم نيست، اما دشمن هم نيست؛ دشمنىاش هم ثابت نشده. ليكن
نقد است؛ انتقاد است. آن را هم حتّى بايد گوش كرد. شايد در خلال اين نقدها حرفى
وجود داشته باشد كه به درد ما بخورد و بايد به هر حال با سعهى صدر برخورد
بشود.
اين چند سال، خيلى اهانتها به شما شد، كينهتوزى شد، اهانت شد. اينها را
تحمل كرديد. اين تحملها هم پيش خداى متعال اجر دارد. ليكن اين موجب نشود كه
حالا ما سينهمان تنگ بشود، بگوئيم ما ديگر انتقاد را گوش نميكنيم، يا اگر
كسى اندك انتقادى در فلان گوشه از ما كرد، اين را حمل بر دشمنى بكنيم؛ نه،
نخير؛ انتقاد را گوش كنيم؛ انتقاد خوب است. همين طور كه گفته شده، اين يك
هديهاى است كه به انسان داده ميشود؛ نقدهاى غير مغرضانهى بخصوص
برخى نخبگان.
من اين را اينجا خوب است عرض بكنم: نصيحت علماى دينى را قدر بدانيد، مغتنم
بشماريد. گاهى علماى دين، بزرگان دين، مراجع حتّى، نصايحى ميكنند،
دربارهى مسائلى توصيههائى ميكنند؛ اين را مغتنم بشمريد؛ اينها را
حمل بر محبت و علاقهمندى بكنيد. ما ميدانيم، آقايان، بزرگان علمائى كه
هستند - حالا گوشه كنار كسانى بر خلاف اين معنا باشند، او مورد محاسبهى
ما نيست - و امروز در مناطق مختلف، در مراكز حوزههاى علميهى بزرگ و
در شهرستانها هستند، اينها همه طرفدار نظام جمهورى اسلامى و قدردان نظام جمهورى
اسلامىاند. مىبينند كه نظام جمهورى اسلامى چقدر در جهت پيشرفت
اهداف اسلامى كار كرده و دارد كار ميكند و تلاش ميكند، تلاشهاى شما را هم
مىبينند، كمكهاى شما و خدمات شماها را هم دارند مشاهده ميكنند. يك وقت
توصيهاى ميكنند، از روى علاقهمندى است، از روى دلسوزى است؛ اينها
را خيلى بايد قدر دانست. همچنين نخبگان دانشگاهها هم همين جور. بعضى از
نخبگان دانشگاهها مردمان خيرخواهى هستند؛ ما مىبينيم. به بنده گاهى
نامههائى مينويسند، من هم بحمداللَّه توفيق دارم، خيلى از اين
نامههائى كه نخبگان و فرزانگان حوزه و دانشگاه به من مينويسند، نگاه
ميكنم و خودم ميخوانم. اگر چه كه نامه زياد است، همهى نامهها را هم
انسان نميتواند بخواند، اما بسيارى از اين نامههاى خاص را من بحمداللَّه
توفيق پيدا كردهام و خواندهام؛ نگاه كردهام و مىبينم.
انتقاد دارند؛ به بنده، به شما، به فلان كار، به فلان اقدام، به فلان تصميم.
ممكن است ايراد داشته باشند، اعتراض داشته باشند. ممكن است آن اعتراض به نظر ما
وارد هم نباشد. يعنى حتّى انسان گاهى نامهاى را كه ميخواند، مىبيند
كه نه، اين اشكالش وارد نيست؛ بر اثر بىاطلاعى از مثلاً فلان موضوع اين
اعتراض را كرده است كه اگر اطلاع داشت، اين اعتراض را نميكرد. اما يك جا هم در
خلال حرفها انسان مىبيند كه نه، يك نكتهى روشنى، يك حرف خوبى هست،
انسان استفاده ميكند. اين ذهن فعالِ اين انسان نخبه را، انسان براى خودش نگه
دارد. شما وقتى از انتقاد او، از تذكر او استقبال كردى، در واقع ذهن او و فكر
او را به عنوان يك پشتوانهاى براى خودتان نگه ميدارى. او احساس ميكند كه
ميتواند كمك فكرى براى شما باشد. اين همان راهى است كه ما هميشه گفتيم بين
خودتان و نخبگان باز كنيد.
يك نكتهى ديگر هم اينكه - كه قبلاً اشاره هم كردم - اين طراحى و تدوين
الگوى پيشرفت اسلامى ايرانى، به نظر من در هيچ جائى جز دولت وجود ندارد. هر چه
انسان فكر ميكند كه كجا اين كار را ميشود انجام داد، به نظر ميرسد تنها جائى كه
ميتواند اين را انجام بدهد، همين دستگاههاى دولتى است. واقعاً از افراد
متفكر هم استفاده بشود و بنشينند الگوى پيشرفت را طراحى كنند. چون اين دهه،
دههى پيشرفت و عدالت است. ما پيشرفت را با عدالت با هم آورديم؛ يعنى درست
نقطهى مقابل آن چيزى كه در دنياى مادىِ امروز مطرح است. آنها ميگويند ما
اگر بخواهيم در پيشرفت، رعايت اين مسائل عدالتى را بكنيم، آن پيشرفت به دست
نخواهد آمد، بنابراين عدالت را ميگذاريم بعد از آنكه پيشرفت را حاصل كرديم. آن
وقت با راههاى جبرانى مثل همين بيمهها و كمكها، تا آن حدى كه بشود
- كه غالباً هم نميشود - جبران ميكنيم. ما ميگوئيم نه، پيشرفتِ همراه با عدالت.
در ذات اين پيشرفت، عدالت بايستى ملحوظ شده باشد. خوب، اين الگو لازم دارد؛
بنشينيد الگويش را ترسيم كنيد. اين، نگاه كلانى خواهد بود به آيندهى
كشور. و شما چهار سال فرصت داريد؛ اين چهار سال ميتواند يك پايهگذارى
باشد كه هر كسى هم بعد از شما آمد، اين پايهگذارى شما راهنماى او باشد.
و آخرين مطلب هم اين است كه - همين طور كه عرض كرديم - عدالت صرفاً در اقتصاد
نيست؛ در همهى امور بايستى انسان از خداى متعال بخواهد كه عادلانه عمل
كند؛ با خودش هم انسان با عدالت رفتار كند؛ با نزديكانتان با عدالت رفتار كنيد؛
با زن و فرزندتان با عدالت رفتار كنيد. گاهى بعضى از مسئولين ديديم آنچنان غرق
در كار ميشوند كه يادشان ميرود از وجود همسرانشان و فرزندانشان؛ و اين ضايعاتى
را درست ميكند. يعنى اينجور نيست كه ما پاى تعارف باشد، بگوئيم: آقا ! خواهش
ميكنيم بيشتر شما به خودتان برسيد، شما هم بگوئيد نه، اشكال ندارد. اينجورى
نيست. اين يك تكليفى است كه انسان بايستى همسرش، فرزندانش، خانوادهاش و
كانون خانوادگى را حفاظت بكند. «قوا انفسكم و اهليكم نارا وقودها النّاس و
الحجارة»؛(7) خودتان و اهلتان را حفظ كنيد. يعنى در كنار خود انسان ذكر شده.
خداى متعال به پيغمبرش فرمود كه: «و لا تجعل يدك مغلولة الى عنقك و لا تبسطها
كلّ البسط»؛(8) نه دستهايت را به گردن خودت غل و زنجير كن - يعنى امساك بيش از
حد. معنايش امساك بيش از حد است - نه اين كار را بكن؛ و نه «تبسطها كلّ البسط»؛
بكلى بازِ باز كن. يك وقت انسان دستش را جمعِ جمع ميكند، يك وقت بازِ باز؛ نه،
هيچكدام از اينها نباشد. منظور اين است كه در امور مادى و مالى و اقتصادى، نه
مشت بسته داشته باش، نه ولخرجى داشته باش. به پيغمبرش خداى متعال اينجورى سفارش
ميكند. «و الّذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما»(9) -
آخر سورهى فرقان - يعنى ميانهرو در همهى امور. انسان از
افراط و تفريط بايد بپرهيزد.
انشاءاللَّه كه آنچه كه گفتيم، براى خدا باشد و خداى متعال آن را به كرم
خودش، به فضل خودش قبول كند و براى خودش قرار بدهد و آنچه كه عرض كرديم،
انشاءاللَّه مورد استفاده و بهرهگيرى دوستانمان، برادرانمان و
خواهرانمان انشاءاللَّه قرار بگيرد، كه بتوانيم حركت قويترى را شاهد
باشيم؛ همچنانى كه در گذشته بحمداللَّه خوب حركت كرديد، قوى حركت كرديد، باز هم
يك حركت قويتر از گذشته، حتّى در همهى زمينهها داشته باشيد و خدا
هم كمكتان بكند و روزبهروز پيشرفت كنيد.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته