‌‌ ‌ سه ورق از تاریخ مقاومت


‌‌امروز مي‌خواهیم سه ورق از تاریخ مقاومت یك امت بزرگ را برای شما روایت كنیم؛ امت شاهد، خورشیدی كه در مطلع الفجر تاریخ از افق خونبار قرن پانزدهم هجری قمری سر زده است تا جهان را به نور ولایت آل محمد روشن كند. ورق اول را از دهه‌ی آخر دي‌ماه برگزیدیم، روز دوم عملیات كربلای پنج. چه كسی مي‌توانست باور كند كه زمین در انتظار اینچنین روزهایی است؟

اكنون انسان به‌روشنی در مي‌یابد كه چرا آفریدگار متعال در مطلع خلقت آدم در جواب فرشتگان فرموده بود: «من چیزی مي‌دانم كه شما نمي‌دانید _ انی اعلم ما لا تعلمون.» آنچه اتفاق مي‌افتد تفسیری است عینی بر آیات مباركه‌ی قرآن، و این روزها، روز بعثت دیگرباره‌ی انسان است؛ همان انسانی كه خورشید وجودش در پس ابرهای سفاكیت او از چشم فرشتگان پنهان مانده بود، اما آفریدگار متعال مي‌دانست.

‌‌ورق اول‌
‌‌من هر وقت این بسیجي‌های جوان را مي‌بینم كه كماندوهای اسیر بعثی را به پشت جبهه انتقال مي‌دهند، سخت به شگفت مي‌آیم. صحنه‌ی تخلیه‌ی اسرا تمثیلی است از همه‌ی این نبرد چند بسیجی مؤ‌من و صف طویلی از كماندوهای آموزش‌دیده‌ای كه با های و هوی، باطن ضعیف خویش را در پشت یك ظاهر پرقدرت از چشم مردم دنیا پنهان داشته بودند، و ببین كه چگونه رازشان برملا افتاده است! چهره‌ها مرعوب و دست‌ها روی سر و پشت گردن.

بسیجی جوان مي‌گفت: «الاسلام». او عربی نمي‌دانست، اما همه‌ی آنچه را كه مي‌خواست بگوید در همین یك كلمه یافته بود: الاسلام. و همین كفایت مي‌كرد. اگر قرآن سخن از ضعف كید شیطان گفته است، باز هم امروز آن سخن تفسیر مي‌شود.

هواپیماها بمب مي‌ریختند، اما عكاس ما سخت سرگرم دوربین قراضه‌اش بود. دشمن مي‌خواهد با آهن بر ایمان ما غلبه كند، غافل از آنكه ما از یك سو مؤید به نصراللهیم و از جانب دیگر، حتی از بمب‌های دشمن و شهادت خود و فرزندانمان معرجی برای تكامل و تعالی مي‌سازیم.

حتماً شما هم خبر سقوط هواپیماهای دشمن را مرتباً از رادیو شنیده‌اید. دشمن متكی به آهن است و ما هرچند با اسلحه مي‌جنگیم، اما سلاحمان بر ایمانمان اتكا دارد. همواره نقطه‌ی ضعف طاغوت‌ها در همان نقطه‌ای است كه بیش‌تر از همه قدرتمند مي‌نماید.

غروب‌هنگام بار دیگر هواپیماهای دشمن حمله كردند. بچه‌ها داشتند برای عملیات شبانه آماده مي‌شدند و هر چه به شب نزدیك‌تر مي‌شد، دل‌های ما همچون ستاره‌های آسمان درخشش بیش‌تری مي‌یافت. مي‌گفتند شیمیایی است. حالا باید در كم‌تر از نه ثانیه ماسك‌ها را بپوشیم. بمب‌های شیمیایی از پلیدترین حربه‌هایی است كه شیطان برای غلبه بر ایمان ما ساخته است، و چه سود؟ اگر از مرگ نترسیم، دیگر هیچ چیز نمي‌تواند ما را از ادامه‌ی طریق حق باز دارد.

وقتی خبر آوردند كه ماسك‌ها را بردارید، دیگر هنگام اذان بود. اذان به معنای اجازه نیز هست، یعنی اكنون درهای رحمت خاص خدا باز شده و اَ اذن لقا داده است. چه نشسته‌ای؟ وقت نماز است. ما سنگر مي‌سازیم، كلاه‌خود مي‌پوشیم و ماسك مي‌زنیم، اما مقام امن را در جایی دیگر مي‌جوییم، در آن مأمن حقیقی، عندالله، آنجا كه بال فرشتگان در آتش غیرت حق مي‌سوزد و جز شهدا را بدانجا بار نمي‌دهند:

آن كه دائم هوس سوختن ما مي‌كرد
كاش مي‌آمد و از دور تماشا مي‌ کرد

الهی، اگر جز سوختگان را به ضیافت عنداللهی نمي‌خوانی، ما را بسوز آنچنان كه هیچ كس را آن‌گونه نسوخته باشی.

‌‌ورق دوم
‌‌ورق دوم و سوم را از دهه‌ی آخر بهمن‌ماه برگزیده‌ایم. نخست از روزهای بعد از بیست و دوم بهمن بگوییم، از تهران، نامی كه اكنون نه در زمین گمنام است و نه در آسمان؛ نامی كه در زمین هر چه مشهور باشد، در آسمان مشهورتر است.

دشمن در جبهه‌ها از مردم شكست خورده است و اكنون با این كار مي‌خواهد معبر حضور مردم را در جبهه‌ها كور كند. شیطان ناجوانمرد است و به خود اجازه مي‌دهد كه هر وسیله‌ای را به كار گیرد، اما ما همه چیز را از جانب خدا مي‌دانیم و صبر مي‌كنیم. این بمب‌های شیطان است كه بر سر ما فرو ریخته است، اما عمل او چگونه مي‌تواند از مشیت ازلی خدا خارج باشد؟ جهان معركه‌ی امتحان است برادر، و بهترینِ ما كسی است كه از بهترینِ آنچه دارد در راه خدا بگذرد.

آن كه دائم هوس سوختن ما مي‌كرد
كاش مي‌آمد و از دور تماشا مي‌كرد

معجزه‌ی بیست و دوم بهمن، آن راهپیمایی عظیم، دشمن را سخت غضبناك ساخته است. دشمن غضبناك است، اما خدا راضی است، و مگر ما چه مي‌خواهیم؟ مردم دیروز در آن راهپیمایی عظیم نشان دادند كه از هیچ چیز نمي‌ترسند و اگر دشمن صبح تا شام نیز بر سر ما گلوله ببارد، خللی در ایمانمان وارد نخواهد آمد و همچنان به نبردمان ادامه خواهیم داد.

نقطه‌ی یأس دشمن در استقامت ماست و نقطه‌ی قدرت ما نیز در همین‌جاست. بیایید تاریخ را دیگرباره بنویسیم. تاریخ رسمی، تاریخ پادشاهان و ستمگران است. بیایید تاریخ مظلومان را بنویسیم، تاریخ نهضت خونین انبیا را، تاریخ مبارزه‌ی حق و باطل را، تاریخ استقامت را.

آن كه دائم هوس سوختن ما مي‌كرد
كاش مي‌آمد و از دور تماشا مي‌ کرد

‌‌تهران، راهپیمایی ٢٢ بهمن ١٣٦٥
‌‌٢٢ بهمن ماه سال ١٣٦٥، تهران؛ نامی كه اكنون نه در زمین گمنام است و نه در آسمان. نامی كه در زمین هر چه مشهور باشد در آسمان مشهورتر است.

ما آمده‌ایم تا تاریخ را دیگرباره بنویسیم. تواریخ رسمی، تاریخ پادشاهان و ستمگران است. ما آمده‌ایم تا تاریخ مقاومت مظلومان را بنویسیم، تاریخ استقامت را، تاریخ نهضت خونین انبیا را، از آغاز تا به امروز.
آنها به خیال باطل خویش ما را و یاد ما را از تواریخ رسمی حذف كرده‌اند. دیگر نه نامی از هابیل بر جای مانده است و نه ذكری از شیخ الانبیا حضرت ابراهیم و نه یادی از حسین ذبیح‌الله. تاریخ حقیقی را ما با خون بر لوح دلمان نوشته‌ایم. تاریخی حقیقی را ما نوشته‌ایم. ما با لبیك گفتن به اماممان، به نهضت انبیا در همه‌ی طول تاریخ لبیك گفته‌ایم و اینچنین، در همه‌ی هزاران سال تاریخ كره‌ی زمین، در كنار همه‌ی انبیا و اولیای خدا، در همه‌ی جبهه‌های حق حضور داشته‌ایم.

اگر در میان جمع به محمد، بي‌سیم‌چی لشكر بر خوردیم كه با همسر و فرزندش، هر سه كفن‌پوش، به صحنه‌ی راهپیمایی آمده‌اند، عجیب نیست. او همین امروز ساعت ده و نیم از جبهه آمده است. صدام هم گفته است كه امروز راهپیمایی را به خون خواهد كشید. تو كه محمد را مي‌شناسی؟ او عاشق شهادت است.

نزدیك ظهر بود كه هواپیماهای دشمن به آسمان تهران رسیدند و صدای پدافندها در فضا پیچید. نه، هیچ كس جز خدا این امت را نمي‌شناسد.

‌‌ورق سوم‌

ضد هوایي‌ها به طرف هواپیماهای عراقی شلیك مي‌كنند و مردم در همان نزدیكی شعار مي‌دهند: جنگ‌جنگ تا پیروزی

‌‌تازه در این لحظات است كه انسان این مردم عجیب را مي‌شناسد و در مي‌یابد كه چه پیوند مستحكم و عمیقی مابین آنها و شعارهایی كه بر زبان دارند وجود دارد. حیات امت در این شعارهاست كه جلوه دارد.

‌مادر یك شهید عكسی از فرزندش به دست دارد و در میان مردم شعار مي‌دهد.

‌‌آنجا بود كه نخست به حجت الاسلام هادی غفاری و بعد به آن مادر شهید بر خوردیم. او مي‌گفت: «زیر بمباران ایستادم و گفتم: مادر، راهت ادامه دارد.»

ما فرزند دلاور این مادر عزیز را پیش از شروع عملیات كربلای یك دیده بودیم. پیام او نیز همین بود كه از زبان مادرش شنیدید.

‌‌مهران، منطقه‌ی عملیاتی كربلای یك

‌رزمنده‌ای كه در متن بالا به او اشاره شد، گوشه‌ی چادری نشسته و مشغول نوشتن است.

‌‌رزمندگان اسلام در میان بدرقه‌ی ملائك و دعای خیر ائمه‌ی هدی و در زیر علم «یا لثارات الحسین» برای عملیات شبانه آماده مي‌شوند. آنها آمده‌اند تا تاریخ را دیگرباره بنویسند. تاریخ‌های رسمی، تاریخ پادشاهان و ستمگران است. آنها آمده‌اند تا تاریخ مظلومان را بنویسند، تاریخ استقامت را، تاریخ نهضت خونرنگ انبیا را، از آغاز تا به امروز.

شیاطین پنداشته‌اند كه یاد و راهِ ما را از تاریخ‌های رسمی حذف كرده‌اند و دیگر نه نامی از هابیل بر جای مانده است و نه ذكری از شیخ الانبیا حضرت ابراهیم و نه یادی از حسین ذبیح‌ا، غافل كه آنچه در جهان باقی مي‌ماند حق است و آن كه با حق پیوسته است. آینده از آن ماست.

 

Logo
https://old.aviny.com/article/aviny/Chapters/Matnefilm/part_3/SeVaragh.aspx?&mode=print