‌‌ ‌ سرباز گمنام


صبح روز دوم عملیات كربلای پنج، شلمچه
‌‌امروز صبحِ روز دوم عملیات است و ما قصد داریم از اسكله‌ای كه نمي‌توانم نام آن را بیاورم به سوی كانال پرورش ماهی برویم؛ جبهه‌ای كه رزمندگان اسلام همین دیشب گشوده‌اند. اكثر رزمندگانی كه ما با آنها هستیم از بچه‌های جهرم هستند. آنها روحیه‌ای شاد و آزاد و لبانی همواره به لبخند گشوده دارند. ما در میان آنها كم‌تر كسی را دیده‌ایم كه اینچنین نباشد. درست در بحبوحه‌ی سخت‌ترین امتحانات الهی و در یك قدمی مرگ مزاح مي‌كنند و مي‌خندند و اگر كسی آنها را نشناسد، مي‌پندارد كه مرگ را به بازی گرفته‌اند. اما ما كه آنها را مي‌شناسیم. آنچه هست این است كه آنان سخت به وعده‌های خدا یقین دارند.

ما را مي‌بخشید، ناگزیریم از خوف آنكه مبادا این خنده‌های خوش و ظواهر ساده از جایگاه تاریخی خویش غافلمان كند، همواره به خود گوشزد كنیم كه ما اكنون در عصر غیبت كبری هستیم و بعد از هزارها سال كه از هبوط پدرمان آدم گذشته، در قرن پانزدهم هجری قمری شاهد تحقق همه‌ی آن وعده‌هایی هستیم كه در قرآن مجید ذكر شده و در احادیث و روایات آمده است. اگر انسان از جایگاه تاریخی خویش غافل شود چه بسا كه طعمه‌ی شیطان گردد.

سكاندار ما جواد، دانش‌آموزی شیرازی است كه پدرش در عملیات رمضان در همین منطقه به شهادت رسیده و اكنون آمده است تا قصاص خون شهدا را باز گیرد. صدای خوش صلوات فضا را پُر مي‌كند و قایق‌ها به راه مي‌افتند.

گاه گاه قایق گیر مي‌كند و جواد مي‌گوید جاده آسفالته است. او راست مي‌گوید. اینجا همان منطقه‌ی عملیاتی رمضان است كه اكنون از آب پوشیده شده. سر تیرهای چراغ برق و كلاهك تانك‌های عراقی از زیر آب بیرون مانده و مرغان ماهیخوار روی آن نشسته‌اند.

یكی از بچه‌ها روی جیب چپ هادی(١) نام و گروه خونش را مي‌نویسد. دیگری مي‌گوید: «اینجا ننویس، گلوله مي‌خورد پاك مي‌شود!» هادی در حالي‌كه به قلبش اشاره مي‌كند مي‌گوید: «اینجا جای حضرت امام است، تیر نمي‌خورد.» حاج میرزا مي‌گوید: «اتفاقاً تیر درست به جایی مي‌خورد كه عاشق است.»

در نزدیكی ساحل، آنجا كه از میدان‌های مین جز همین آبراهه‌ی باریك پاكسازی نشده است، ناچاریم كه از سرعت قایق‌ها بكاهیم. یكی از بچه‌ها مي‌گوید باید خبرنگاران خارجی را به اینجا بیاورند. و راست مي‌گوید. آنها همه‌ی این مسیر را آب انداخته‌اند و میدان‌های وسیع مین لا به لای ردیف‌های مكرر سیم‌های خاردار ایجاد كرده‌اند تا راه عبور سپاه اسلام را سد كنند. اما نتوانسته‌اند. دشمن كور است، واگرنه، اعجازی اینچنین روشن را چگونه نمي‌بیند؟

اگر در ماه مبارك رمضان خواب روزه‌دار عبادت است، در جبهه‌ها نیز اینچنین است؛ خواب مجاهدی كه از عهده‌ی انجام وظیفه‌ی خویش در راه خدا به‌تمامی بر آمده، و اكنون بعد از شبی پرحادثه، بر خاك جبهه به خواب رفته است.

مقصد ما در انتهای این كانال‌هایی است كه توسط دشمن برای مقابله با سپاه اسلام حفر شده است. مي‌دانیم شما هم به یاد این شعر افتاده‌اید كه: عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. با وجود این كانال‌ها دیگر برای ما نیازی به حفر سنگر وجود ندارد.

در همین فاصله كه ما مشغول احوال‌پرسی با رزمندگان و فیلم گرفتن از بولدوزر جهاد و هلي‌كوپترهای هوانیروز بودیم، حاج میرزا و بقیه‌ی دوستان خود را به خط مقدم رسانده بودند و حالا باز مي‌گشتند تا برای پشتیبانی آتش، دو قبضه خمپاره‌ی ٨١ در اینجا كار بگذارند.

معنا و ارزش اعمال در نیات است و نیت‌ها در باطن انسان پنهانند. ما نیز با اسلحه‌ی روز مي‌جنگیم. خمپاره و هلي‌كوپتر، آرپي‌جی هفت و یازده و چیزهای دیگری كه خودتان مي‌دانید. آنچه كه به همه‌ی این اعمال معنا و مفهوم مي‌بخشد معتقدات ماست. ما را داغی كه از كربلا بر سینه داریم بدینجا كشانده است، و در كربلا، این خون حق بود كه بر زمین ریخت.

مقصد ما در انتهای این كانال‌هاست، اما برای رسیدن به آنجا چندان شتاب نمي‌كنیم تا بتوانیم همه جا را ببینیم و با همه سخن بگوییم؛ و چه حقایقی كه در این سخن‌ها نهفته نیست! یكی از اصطهبانات آمده است، دیگری از قم و سومی از یزد. یكی عكاس است، دومی طلبه و سومی كارگر كارخانه‌ی افشار یزد. و باز هم این سؤ‌ال كه: چیست آنچه همه‌ی ما را در اینجا گرد آورده است؟

دوست طلبه‌مان از سر مزاح، سخن از خاك عراق و گذرنامه مي‌گفت و این سخن هر چند شوخی، اما محل تذكر و تفكر بود. ما نظر به آب و خاك نداریم و عراق از آن مردم مسلمان عراق است كه خود با مال و جان و فرزند، در كنار ما با دژخیم یزیدزاده‌ای كه بر عراق حكومت مي‌رانَد مبارزه مي‌كنند. ما در این جنگ پیروز خواهیم شد و این پیروزی، نقطه‌ی عطفی تاریخی است كه با آن، عصر حاكمیت طاغوت‌ها بر كره‌ی زمین به پایان خواهد رسید.

كانال‌ها مالامال از رزمندگانی بود كه منتظر شب بودند تا به قلب كفر بتازند و فیلمبردار ما با قصد ادخال سرور در قلوب مؤ‌منین با آنان مزاح مي‌كرد. به یكی كه دراز كشیده بود مي‌گفت: «مگر اینجا هتل است برادر؟» و از دیگری مي‌پرسید: «چرا ساكتی؟» و سومی را به حوري‌های بهشتی تشبیه مي‌كرد و با چهارمی و پنجمی درباره‌ی غذای ظهر حرف مي‌زد. خوب، این هم چهره‌ای دیگر از جبهه‌هاست كه بسیار كم به تصویر درآمده است. اینجا جبهه‌ی نور است و با چشم دل اگر بنگری همه چیز آن زیباست.

در نزدیكی مقر فرماندهی دشمن كه بیش از چند ساعتی از سقوط آن نمي‌گذشت، به ستونی از رزمندگان اسلام بر خوردیم كه با اشتیاق به سوی خط مي‌دویدند. هر یك از آنها از شهری دور و روستایی دورتر آمده‌اند. دلبستگي‌ها را رها كرده‌اند، وابستگي‌ها را بریده‌اند و مي‌دانند كه قرب خدا در آزادی از همه‌ی تعلقات است. بار دیگر ما ناچاریم كه جایگاه تاریخی خودمان را گوشزد كنیم، مبادا كه اهل ظاهر حكم بر اشتراكات ظاهری این جنگ با دیگر جنگ‌ها قرار دهند و از حق غافل شوند.

ما پیروان راه هزاران ساله‌ی انبیا هستیم و به عهد ازلی خویش با آفریدگار متعال لبیك گفته‌ایم و برای تحقق آن عصر موعود، عصر عدالت و حاكمیت احكام خدا، قیام كرده‌ایم تا راه تاریخ را به سوی نور بگشاییم. و اگر چشم دل باشد، خواهد دید كه این راه با بال‌های ملائكه فرش شده است.

در كنار مقر فرماندهی تازه تسخیرشده، رزمندگان اسلام تانك‌های غنیمتی را علیه خودِ بعثیون به كار گرفته‌اند.

آنجا كه بچه‌های تعاون آن برادر زخمی را عبور مي‌دادند، به آن فرمانده گردان بر خوردیم كه در خفر جهرم دینام‌پیچ بود. دینام‌پیچ و فرماندهی گردان؟ نه، خداوند به همه كس توفیق ادراك این راه و مفاهیم و موازین آن را نداده است. تنها كسی حقیقت این نهضت اسلامی را در مي‌یابد كه دل مؤ‌منش با ماست و مي‌داند كه انتهای این راه به تحقق وعده‌های تخلف‌ناپذیر خداوند ختم مي‌گردد.

خاك تمثیل فقر در پیشگاه غنی مطلق است و انسان در برابر ذات ذوالجلال جز فقر مطلق چیست؟ آن‌گاه كه مجاهد سبیل الله، درست در گرماگرم جنگ، خاك تیمم را به نشانه‌ی كمال عبودیت بر چهره و دو دست مي‌كشد و تكبیره‌ی الاحرام مي‌بندد، تو گویی آفرینش به آن نقطه‌ی غایی كمال خویش دست یافته و كار جهان به سرانجام رسیده است. مگر نه اینكه خداوند انسان را برای عبودیت خویش آفریده است؟ و تو نیز همه‌ی این راه را آمده‌ای تا بدینجا برسی و تصویرگر آن عظمتی باشی كه در پیشِ روی توست، عظمت انسانی كه سرِ بندگی بر خاك آستان ذوالجلال نهاده است و به معدن عظمت و قدرت اتصال یافته، و اینچنین، همه‌ی قدرت‌های ظاهری را در برابر خویش به خضوع و خشوع كشانده است. فتح الفتوح اینجاست و پیروزی ما در جبهه‌های جنگ جلوه‌ی كوچك‌تری از این فتح بزرگ درونی است.

و تو همه‌ی این راه را آمده‌ای تا به این سرباز امام برسی. او گوشه‌ی گمنامی خود را به هیچ قیمتی نمي‌فروشد و حاضر نیست سخنی از خود بگوید و اگر اینچنین نبود، كه لیاقت سربازی امام را نداشت.


پی نوشت ها:
١. شهید حسن هادی، فیلمبردار گروه روایت فتح.

 

Logo
https://old.aviny.com/article/aviny/Chapters/Matnefilm/part_3/SarbazGomnam.aspx?&mode=print