آنچه در کربلا گذشت - جلسه 4

بحثي که امسال مطرح مي شود بيان تاريخي وقايعي است که در کربلا نسبت به وجود حضرت سيدالشهداء (ع) اتفاق افتاد. پيشتر از نظر تاريخي سفر حضرت از مدينه تا کربلا مطرح شده است. سير تاريخي از کربلا در شام غريبان تا کوفه و از کوفه تا شام نيز به صورت جداگانه مورد بررسي واقع شده است. حلقه وسط، بيان آن حوادث و وقايعي است که نسبت به ساحت مقدس حضرت سيد الشهداء (ع) در رابطه با مسئلا کربلا در ورود به کربلا اتفاق افتاده است.

 


در آخرين منزلگاه، در قصر بني مقاتل امام رويايي را درخواب ديدند. ايشان از خواب که بيدار شدند آيه استرجاع ( انا لله انا اليه الراجعون ) را سه مرتبه تکرارنمودند. سپس فرمودند: الحمد لله رب العالمين! حضرت علي اکبر آمدند و از ايشان سوال نمودند که چرا آيه استرجاع را خوانديد و خدا را حمد نموديد؟ فرمودند: در لحظاتي که من را خوابي سبک فرا گرفت ديدم که اسب سواري به طرف ما مي آيد و اعلام مي کند که اينها به مکانشان رسيده اند و مرگ هم بدنبال او مي آمد. فهميدم که کار ما به پايان رسيده است. به همين دليل آيه استرجاع را خواندم. حضرت علي اکبر به پدر عرض مي کنند که ما بر حقيم؟ مرگ ما در مسير حق است؟ حضرت فرمودند: بله.گفتند: پس ما از مرگ هيچ هراسي نداريم. سپس وجود نازنين سيدالشهداء در حق فرزندشان دعا نمودند. بهترين دعا و پاداش از ناحيه ي پدر براي پسر!
قال عقبة بن سمعان: لمّا كان في آخر اللّيل أمر الحسين عليه‌السلام بالاستقاء من الماء، ثمّ أمرنا بالرحيل ففعلنا. فلمّا ارتحلنا من قصر بني مقاتل وسرنا ساعة خفق الحسين عليه‌السلام برأسه خفقة، ثمّ انتبه وهو يقول:« إنّا لله وإنّا إليه راجعون، والحمد لله ربّ العالمين». ففعل ذلك مرّتين أو ثلاثاً. فأقبل إليه ابنه عليّ بن الحسين عليه‌السلام على فرس له، فقال: إنّا لله وإنّا إليه راجعون، والحمد لله ربّ العالمين، يا أبتِ جُعلت فداك ممّ حمدت الله واسترجعت؟ قال عليه‌السلام : "يا بنيّ، إنّي خفقت برأسي خفقة فعنّ لي فارس على فرس، فقال: القوم يسيرون والمنايا تسري إليهم. فعلمت أنّها أنفسنا نُعيت إلينا." قال له: يا أبت - لا أراك الله سوءاً - ألسّنا على الحقّ؟ قال عليه‌السلام :" بلى، والذي إليه مرجع العباد" قال: يا أبت، إذاً لا نُبالي، نموت محقّين. فقال له عليه‌السلام :« جزاك الله من ولد خير ما جزى ولداً عن والده »
چه شد که امام به کربلا رسيد ؟
در کتاب اخبار الطوال و برخي در کتاب ارشاد شيخ مفيد و لهوف سيد بن طاووس نقل شده است:
و سار الحسين ع من قصر بنى مقاتل، و معه الحر بن يزيد، كلما اراد ان يميل نحو البادية منعه، حتى انتهى الى المكان الذى يسمى كربلاء فمال قليلا متيامنا حتى انتهى الى نينوى ، فإذا هو براكب على نجيب، مقبل من القوم، فوقفوا جميعا ينتظرونه. فلما انتهى اليهم سلم على الحر، و لم يسلم على الحسين.
حضرت از قصر بني مقاتل خارج شدند و در همراهي امام (ع) حر بن يزيد بود.حضرت با لشکرشان بودند و حر با لشکرش هر وقت که امام قصد تغيير مسير را داشتند از اين کار ممانعت مي کرد. جهت حرکت لشکر امام را از قصر بني مقاتل به راست تغيير داد. تا به منطقه نينوا رسيدند . ديدند شتر سواري به سمت لشکر به طرف جمعيت مي آيد. لشکر امام و لشکر حر همه ايستادند. منتظر بودند تا سواربرسد. سوار که آمد به حر سلام کرد اما به وجود نازنين سيدالشهداء سلام نکرد . نامه اي را که از طرف عبيدالله به حر نوشته شده بود را آورد.
يادآوري: وقتي امام درذوحسم بودند امام در مواجهه با حر فرمودند : من به کوفه نمي آيم، اگر عهدشان را شکستند به جايي که خودم مي دانم برمي گردم! حر گفت: به من ماموريت جنگ با شما داده نشده و من بايد شما را تسليم عبيدالله کنم. حضرت فرمودند: هرگز موفق به اين کار نمي شوي. حر پيشنهاد داد که نامه اي به عبيدالله بنويسد و از او نظر بخواهد و يا امام نامه اي به عبيدالله يا زياد بنويسد و امام فرمودند: من هرگز اين کار را نمي کنم! پس از خروج امام از ذوحسم حر نامه نوشت و حال جواب نامه آمده است.
نينوا منطقه ي بزرگي است که داراي چهار روستا مي باشد. روستاي غاضريه، سقبه، عقر و کربلا! نام اين روستاها بر اساس اخبار الطوال بيان شده است. نام کتاب را بيان نمودم تا بدانيد آنها که شبهه مي کنند کربلا آب بوده است، اينگونه نبوده در واقع در نينوا آب بوده است!
ازبين چهار منطقه امام در کربلا حضرت قرار گرفتند. نامه عبيدالله رابراي حر آورد وآن را خواند که در آن نوشته شده بود:
"اما بعد، فجعجع بالحسين بن على و اصحابه بالمكان الذى يوافيك كتابي، و لا تحله الا بالعراء على غير خمر و لا ماء، و قد امرت حامل كتابي هذا ان يخبرني بما كان منك في ذلك، و السلام"
برحسين و اصحابش بشدت سخت گيري کن به آن مکاني که من در نامه مشخص کرده ام ببر. جايز نيست که حسين را ببري مگر در منطقه اي که هيچ روئيدني وجود نداشته باشد و هيچ آبي هم وجود نداشته باشد و اگر خواست مسير را تغيير بدهد سخت گيري کن و وارد جنگ شو! اين کسي که نامه را براي تو آورده مامور است که کارت را براي من گزارش کند.
حر نامه را پس از خواندن خدمت سيدالشهداء آورد و عرض کرد من مجبور به اطاعت از دستور او هستم. بايد به مکاني که من مي گوييم برويم. با من مخالفت هم نکن تا به دست عبيدالله بهانه ندهي! سپس حضرت از حر خواست با آنها همراهي کند، که ايشان با همراهانشان را به منطقه غاضريه (به دليل داشتن آب وگياه) و يا به روستاي عقر که آن هم آب و گياه دارد ببرد. استراتژي امام اين است که در جايي ساکن شوند که گياه ودرخت وجود دارد. [توضيح اينکه نام سقبه در تاريخ شفيه هم برده شده است. دقت کنيد که اختلافات اسمي يا تاريخي بسيار وجود دارد که اينها را بدليل اينکه دراصل محتوا تغييري ايجاد نمي کند تحريف نمي گويند. مثلا براي تاريخ شهادت حضرت زهرا (س) چندين قول وجود دارد و...]
پاسخ داد: عبيدالله براي من نامه نوشته که شما را به منطقه اي ببرم که آب وجود نداشته باشد شما مي گوييد من را به مناطق غاضريه و سقبه برويد من محال است که بتوانم اين کار را بکنم و در نهايت ناچار به اطاعت از دستور عبيدالله هستيم! چون براي من مامور گذاشته است و ناچار هستم گزارش بدهم! زهير بن قين به امام حسين عرض کرد:
فقال له زهير بن القين: يابن رسول الله، إنّ قتال هؤلاء أهون من قتال مَن يأتينا من بعدهم، فلعمري، ليأتينا من بعد مَن ترى ما لا قبل لنا به.
اينها 1000 نفرند اگر همينجا بهشان حمله کنيم از بين مي بريمشان! ولي اگر به تعدادشان اضافه شود از دستمان کاري ساخته نيست! چراکه براي اينها 200 نفر 200 نفر لشکر مي آيد و براي ما يک نفر يک نفر! براي اينها ساعت به ساعت نيرو مي آيد براي ما هر چند روز يک بار! اجازه بدهيد به جنگ برويم. حضرت فرمودند:
فقال له الحسين عليه‌السلام :" ما كنت لأبدأهم بالقتال "
جايز نيست که من جنگ را آغاز کنم مگر اينکه آنها جنگ را شروع کنند!
از اصول تخطي نکردن و دائما تاسي به پيامبر اکرم(ص) و علي ابن ابي طالب(ع) شاهکار اهل بيت است! لقد کان في رسول الله اسوه حسنه! اين آقا براي شما مقتدا است! رسول اکرم(ص) طي 23سال رسالت يک جنگ را آغاز نکردند. همانگونه که در طي چهار وسال واندي صدارت حضرت اميرالمومنين(ع) همه جنگها برايشان تحميل شدند و ايشان آغازگر هيچ جنگي نبودند. در حاليکه در زمان حکومت چند ساله ديگران، آن ها همه جا را فتح کردند! در سخت ترين شرايط پاي اصول ماندن شاهکار است.
بهر حال امام با شروع جنگ موافقت نکردند زهير پس از عدم پذيرش امام مبني بر آغاز جنگ پافشاري نمي کند وپيروي مي کند. مي گويد من فقط پيشنهاد کردم تصويب يا عدم تصويبش با شماست.
در ادامه زهير به امام مي گويد:
فقال له زهير بن القين: سربنا إلى هذه القرية حتّى تنزلها؛ فإنّها حصينة، هي على شاطئ الفرات، فإنْ منعونا قاتلناهم، فقتالهم أهون علينا من قتال مَن يجيء من بعدهم.
فقال له الحسين عليه‌السلام :« وأيّة قرية هي؟ » . قال: هي العقر. فقال الحسين عليه‌السلام :« اللهمّ، إنّي أعوذ بك من العقر » . ثمّ نزل، وذلك يوم الخميس، وهو اليوم الثاني من المحرّم سنة إحدى وستّين.
اينها که نگذاشتند ما به غاضريه و يا سقبه برويم، يک روستاي ديگري در ساحل فرات هست که آب کم ولي درختان بسيار دارد! فرات اين منطقه را از سه جهت احاطه کرده است اسم آنجا چيست؟ زهير عرض کرد نام آنجا عقر است. حضرت فرمودند: پناه مي برم به خدا از عقر ولي ببينيد ميگذارند ما به آنجا برويم؟! حضرت به حر گفتند: کمي جلوتر برويم تا به همينجا (عقر) وارد شويم وپياده شويم.
اما در نهايت پس از عدم اجازه ورورد به لشکريان امام در اين سه منطقه، وارد کربلا شدند. کربلا روستاي چهارم است که آب و دار درخت ندارد. نزديک که شدند اسب امام حرکت نکرد و پا از پا برنداشت. امام پياده شدند و درخواست اسب ديگري نمودند آن هم حرکت نکرد. امام تا هفت اسب عوض کردند هيچ کدام حرکت نکردند.
فسار معه حتى أتوا كربلاء، فوقف الحر و اصحابه امام الحسين و منعوهم من المسير، و قال: انزل بهذا المكان، فالفرات منك قريب. قال الحسين: و ما اسم هذا المكان؟ قالوا له: كربلاء. قال: ذات كرب و بلاء، و لقد مر ابى بهذا المكان عند مسيره الى صفين، و انا معه، فوقف، فسال عنه، فاخبر باسمه، فقال: هاهنا محط ركابهم، و هاهنا مهراق دمائهم، فسئل عن ذلك، فقال: ثقل لال بيت محمد، ينزلون هاهنا.
لشکر حر جلوي امام ايستاد و اجازه نداد جلوتر بروند. همينجا پياده شويد! فرات هم نزديک است. حضرت پرسيدند نام اينجا چيست؟ گفتند: اسم اينجا کربلاست! فرمودند: محل سختي وناراحتي و ناخوشي واندوه است! پدرم در مسير جنگ صفين از اينجا گذشتند. من همراهشان بودم. ايستادند سوال کردند اسم اينجا چيست؟ گفتند: نامش کربلا است. سپس فرمودند: اينجا جاي خواباندن شتران واسبهايشان است و اينجا جاي ريخته شدن خونهايشان است! از ايشان پرسيدند اينکه مي گوييد منظور خون چه کسي است؟ شتران چه کسي است؟ پاسخ دادند: طايفه اي از آل رسول در اينجا مي آيند و قرار مي گيرند! حضرت پس از اينکه گريستند فرمودند: اينجا کرب و بلاست! [اندوهش براي شهداء بود و گرفتاريش براي اسرا بود.]
در ادامه حضرت خاطره ديگري را از ام سلمه(س) ايشان بيان نمودند. ام سلمه بيان نمودند که امام حسين(ع) بچه بودند. شروع به گريستن کردند. رسول خدا(ص) فرمودند: فرزندم را به من بده! ام سلمه گفت: من او را آرام مي کنم. حضرت فرمودند من طاقت گريه حسين(ع) را ندارم و خودم او را آرام مي کنم. ام سلمه(س) مي گويد پيامبر اکرم(ص) امام حسين (ع)را در آغوش گرفتند و او را بر دوش خود گذاشتند. آنگاه جبرئيل آمد. گفت: يا رسول الله(ص) آيا حسين(ع) را دوست داريد؟ پيامبر(ص) فرمودند: بسيار زياد! جبرئيل گفت: امت تو او را خواهند کشت و اگر بخواهي خاک زميني که در آن کشته مي شود را به شما نشان خواهم داد! سپس به اعجاز الهي قدري از آن خاک را به پيامبر(ص) دادند. [تا اينجا را امام حسين(ع) نقل نموده اند. بقيه را ام سلمه(س) در مدينه نقل مي کند] ام سلمه(س) مي گويند من خاک را در شيشه اي ريختم. پيامبر اکرم(ص) به من فرمودند: هر وقت که ديدي خاک درون شيشه قرمز شد بدان آن روز پسرم حسين را کشته اند! ام سلمه(س) مي گويند من عاشوراي 61 در مدينه بودم ؛ پير بودم و نتوانستم با خاندان اهل بيت بروم. عصر عاشورا خواب ديدم که پيامبر(س) با عصبانيت در حالي که عمامه بر سر مبارکشان نبود،ردايشان به زمين کشيده مي شد و موهاي ايشان خاک آلود بود در اتاق من راباز کردند. سوال کردم يا رسول الله(ص) اين چه وضعي است؟!؟ فرمود: رهايم کن! الان از کربلا مي آيم! سپس ام سلمه مي گويد: از خواب بيدار شدم ديدم رنگ خاکي را که پيامبر(ص) به من سپرده بود عوض شده است! فهيمدم که پسر رسول خدا به شهادت رسيده است!
در تاريخ نوشته اند حسين روز پنجشنبه روز دوم ماه محرم سنه سال 61 هجري با 500 سواره نظام و 100 پياده نظم وارد کربلا شد اولين روضه را خود سيدالشهداء در کربلا خواندند.وقتي رسيدند فرمودند اعوذ بالله من کرب وبلا و به يارانشان فرمودند:
"قفوا ولا تبرحوا، هاهنا والله مناخ ركابنا، وهاهنا والله محط رحالنا، وهاهنا والله تسفك دمائنا، وهاهنا والله يستباح حريمنا، وهاهنا والله محل قبورنا، هاهنا والله محشرنا ومنشرنا"
بارهاتان را به زمين بگذاريد. خودتان هم پياده شويد. از اينجا کوچ نکنيد . اينجا محل خواباندن شتران ما مي باشد. بخدا اينجا محل ريخته شدن خونهاي ما است . بخدا قسم اينجا حرمت من را از بين مي برند. اينجا محل کشته شدن مردان ماست. اينجا جاي بريده شدن سر طفلان من است. اينجا جايي که اهل وعيال من را به اسارت مي برند و اينجا محل مزار ما است! ما را اينجا زيارت مي کنند و از اينجا ما به حشر الهي مي رويم ودر صف نشر الهي قرار مي گيريم و ديگر راه به جايي نداريم.

 

منبع : سایت فارس