Next Page فهرست Previous Page

سپس اميرمؤمنان على (ع) رو به جمعى از اهل كوفه كرده و افزود: ((شمامعتقديد اميدبخش ترين آيـات قـرآن آيـه ((قـل يـا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة اللّه ; اى كسانى كه نسبت به خود زياده روى كرده ايد از رحمت خدا نوميد نشويد)).

گفتند: آرى ! ما چنين مى گوييم.

فـرمـود: ((ولـى مـا اهـل بـيـت مى گوييم اميدبخش ترين آيات قرآن آيه ((ولسوف يعطيك ربك فترضى)) است))!.

ناگفته پيداست كه شفاعت پيامبر(ص) شرائطى دارد، نه او براى هركس شفاعت مى كند، و نه هر گـنـهـكـارى مـى تـواند چنين انتظارى را داشته باشد ((8)) در حديث ديگرى از امام صادق (ع) مـى خـوانـيـم : ((رسول خدا وارد خانه فاطمه (ع) شد در حالى كه لباس خشنى از پشم شتر در تن دخـتـرش بـود، بـا يـك دسـت آسـيـا مـى كـرد، و با دست ديگر فرزندش را شير مى داد، اشك در چشمان پيامبر(ص) ظاهر شد، فرمود: دخترم ! تلخى دنيا را در برابر شيرينى آخرت تحمل كن ، چرا كه خداوند بر من نازل كرده است كه آنقدر پروردگارت به تو مى بخشد كه راضى شوى)); ولسوف يعطيك ربك فترضى)).

(آيه)ـ.

به شكرانه اين همه نعمت كه خدا به تو داده !.

چنانكه گفتيم هدف اين سوره تسلى و دلدارى پيامبر اسلام (ص) و بيان الطاف الهى نسبت به آن حـضرت است ، لذا در ادامه آيات گذشته كه از اين معنى سخن مى گفت ، در اينجا نخست به ذكر سـه موهبت از مواهب خاص الهى به پيغمبراكرم (ص) پرداخته ، و سپس سه دستور مهم در همين رابطه به او مى دهد.

مى فرمايد: ((آيا او (خداوند) تو را يتيم نيافت و پناه داد)) (الم يجدك يتيمافاواى).

در شـكـم مـادر بودى كه پدرت عبداللّه از دنيا رفت ، تو را در آغوش جدت ((عبدالمطلب)) (سيد مكه) پرورش دادم.

شش ساله بودى كه مادرت از دنيا رفت ، و از اين نظر نيز تنها شدى ، اما عشق و محبت تو را در قلب ((عبدالمطلب)) افزون ساختم.

هـشـت سـالـه بـودى كه جدت ((عبدالمطلب)) از دنيا رفت عمويت ((ابوطالب))را به خدمت و حمايتت گماشتم ، تا تو را همچون جان شيرين در بر گيرد و محافظت كند.

آرى تو يتيم بودى و من به تو پناه دادم.

(آيـه)ـ بـعـد بـه ذكـر نـعـمـت دوم پرداخته ، مى فرمايد: ((و تو را گمشده يافت و هدايت كرد)) (ووجدك ضالا فهدى).

آرى ! تـو هـرگز از نبوت و رسالت آگاه نبودى ، و ما اين نور را در قلب توافكنديم كه به وسيله آن انسانها را هدايت كنى !.

چنانكه در جاى ديگر مى فرمايد: ((تو نه كتاب را مى دانستى و نه ايمان را (ازمحتواى قرآن و اسلام قـبـل از نـزول وحـى آگـاه نـبـودى) ولـى مـا آن را نورى قرار داديم كه به وسيله آن هركس از بندگانمان را بخواهيم هدايت مى كنيم)) (شورى /52).

بنابراين منظور از ((ضلالت)) در اينجا نفى ايمان و توحيد و پاكى و تقوا نيست ، بلكه نفى آگاهى از اسـرار نبوت ، و قوانين اسلام ، و عدم آشنائى با اين حقايق بود، ولى بعداز بعثت به كمك پروردگار بر همه اين امور واقف شد و هدايت يافت.

(آيه)ـ بعد به بيان سومين نعمت پرداخته ، مى فرمايد: ((و تو را فقير يافت و بى نياز كرد)) (ووجدك عائلا فاغنى).

تـوجه ((خديجه)) آن زن مخلص باوفا را به سوى تو جلب نمود تا ثروت سرشارش را در اختيار تو و اهداف بزرگت قرار دهد، و بعد از ظهور اسلام غنائم فراوانى در جنگها نصيب تو كرد آن گونه كه براى رسيدن به اهداف بزرگت بى نياز شدى.

(آيـه)ـ سـپـس بـه عـنـوان نتيجه گيرى از آيات قبل ، سه دستور پراهميت به پيغمبراسلام (ص) مى دهد كه هرچند مخاطب در آن شخص رسول اللّه (ص) است ولى مسلما همگان را شامل مى شود.

نخست مى فرمايد: ((حال كه چنين است يتيم را تحقير مكن)) (فاما اليتيم فلا تقهر).

تـو هـم خود يتيم بودى و رنج يتيمى را كشيده اى ، اكنون از دل و جان مراقب يتيمان باش و روح تشنه آنها را با محبتت سيراب كن.

ايـن نـشـان مى دهد كه در مورد يتيمان مساله اطعام و انفاق گرچه مهم است ،ولى از آن مهمتر دلـجـوئى و نـوازش و رفـع كـمـبـودهـاى عـاطفى است ، و لذا در حديث معروفى مى خوانيم كه ((رسـول اللّه))(ص) فـرمود: ((هركس به عنوان نوازش دست برسر يتيمى كشد به تعداد هر موئى كه دست او از آن مى گذرد در روز قيامت نورى خواهد داشت)).

(آيـه)ـ و در ايـن آيه به دومين دستور پرداخته ، مى فرمايد: ((و سؤال كننده را از خود مران)) (واما السائل فلا تنهر).

در اين كه منظور از ((سائل)) در اينجا چه كسى است ؟ چند تفسير وجوددارد:.

نخست اين كه منظور كسانى است كه سؤالاتى در مسائل علمى و اعتقادى ودينى دارند.

ديـگـر اين كه : منظور كسانى است كه داراى فقر مادى هستند، و به سراغ تومى آيند، بايد آنچه در توان دارى به كار گيرى ، و آنها را مايوس نكنى ، و ازخود مرانى.

سوم اين كه : هم ناظر به فقر علمى است و هم فقر مادى ، دستور مى دهد كه به تقاضاى سائلان در هـر قـسـمت پاسخ مثبت ده ، اين معنى هم تناسب با هدايت الهى نسبت به پيامبر(ص) دارد و هم سرپرستى از او در زمانى كه يتيم بود.

(آيـه)ـ و سـرانـجـام در سومين و آخرين دستور، مى فرمايد: ((و نعمتهاى پروردگارت را بازگو كن)) (واما بنعمة ربك فحدث).

بازگو كردن نعمت ، گاه با زبان است و تعبيراتى كه حاكى از نهايت شكر وسپاس باشد، نه غرور و بـرترى جوئى ، و گاه با عمل است به اين ترتيب كه از آن درراه خدا انفاق و بخشش كند، بخششى كه نشان دهد خداوند نعمت فراوانى به اوعطا كرده است.

البته واژه ((نعمت)) تمام نعمتهاى معنوى و مادى را شامل مى شود.

لـذا در حـديـثى از امام صادق (ع) مى خوانيم كه فرمود: معنى آيه چنين است :((آنچه را خدا به تو بخشيده و برترى داده و روزى عطا فرموده و نيكى به تو كرده وهدايت نموده همه را بازگو كن)).

((پايان سوره ضحى)).

سوره انشراح [94].

اين سوره در ((مكه)) نازل شده و داراى 8 آيه است.

محتوا و فضيلت سوره :.

مـعروف است كه اين سوره بعد از سوره ((والضحى)) نازل شده و محتواى آن نيز همين مطلب را تاييد مى كند چرا كه در اين سوره باز قسمتى از مواهب الهى بر پيغمبراكرم (ص) شمرده شده است در واقـع سه نوع موهبت بزرگ در سوره والضحى آمده بود و سه موهبت بزرگ درسوره الم نشرح آمـده اسـت مـواهب گذشته بعضى مادى و بعضى معنوى بود امامواهب سه گانه اين سوره همه جنبه معنوى دارد و عمدتا اين سوره بر سه محور دورمى زند.

يـكى بيان همين نعمتهاى سه گانه و ديگر بشارت به پيامبر از نظر برطرف شدن مشكلات دعوت او در آينده و ديگر توجه به خداوند يگانه و تحريص وترغيب به عبادت و نيايش.

و بـه همين دليل در روايات اهل بيت (ع) چنانكه قبلا هم اشاره كرده ايم اين دوبه منزله يك سوره شـمـرده شـده اسـت و لـذا در قرائت نماز براى اين كه يك سوره كامل خوانده شود هر دو را با هم مى خوانند.

در فضيلت.

تلاوت اين سوره در حديثى از پيغمبراكرم (ص) مى خوانيم كه فرمود:((هركس اين سوره را بخواند پاداش كسى را دارد كه محمد(ص) را غمگين ديده واندوه را از قلب او زدوده است)).

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

(آيه)ـ.

ما تو را مشمول انواع نعمتها ساختيم !.

لحن آيات آميخته با لطف و محبت فوق العاده پروردگار و تسلى و دلدارى پيغمبراكرم (ص) است.

در نـخـسـتـيـن آيـه به مهمترين موهبت الهى اشاره كرده ، مى فرمايد: ((آيا ما سينه تو را گشاده نساختيم)) (الم نشرح لك صدرك).

منظور از ((شرح صدر)) در اينجا گسترش روح و فكر پيامبر به وسيله نور الهى و سكينه و آرامش خـداداد مـى باشد، اين توسعه مى تواند مفهوم وسيعى داشته باشدكه هم وسعت علمى پيامبر را از طريق وحى و رسالت شامل گردد و هم بسط وگسترش تحمل و استقامت او در برابر لجاجتها و كارشكنيهاى دشمنان و مخالفان.

و لـذا در حـديـثـى آمـده است كه پيامبر مى فرمايد: ((من تقاضائى از پروردگارم كردم ودوست مـى داشـتـم ايـن تـقاضا را نمى كردم ، عرض كردم : خداوندا! پيامبران قبل از من بعضى جريان بادرا دراختيارشان قرار دادى ، وبعضى مردگان را زنده مى كردند!)).

خداوند به من فرمود: آيا تو يتيم نبودى پناهت دادم ؟.

گفتم : آرى !.

فرمود: آيا گمشده نبودى هدايتت كردم ؟.

عرض كردم : آرى ، اى پروردگار!.

فرمود: آيا سينه تو را گشاده ، و پشتت را سبكبار نكردم ؟.

عرض كردم : آرى اى پروردگار!)).

اين نشان مى دهد كه نعمت ((شرح صدر)) مافوق معجزات انبياست ، و به راستى اگر كسى حالات پيامبر(ص) را دقيقا مطالعه كند و ميزان شرح صدر او را درحوادث سخت و پيچيده دوران عمرش بنگرد يقين مى كند كه اين از طريق عادى ممكن نيست ، بلكه يك تاييد الهى و ربانى است.

و بـه خـاطر همين ((شرح صدر)) بود كه پيامبر(ص) به عاليترين وجهى مشكلات رسالت را پشت سر گذاشت ، و وظائف خود را در اين طريق به خوبى انجام داد.

(آيـه)ـ سـپـس بـه ذكـر موهبت ديگرى از مواهب عظيم خود به پيامبر(ص)پرداخته ، مى افزايد: ((و(آيا) بار سنگين را ازتو برنداشتيم))!؟(ووضعنا عنك وزرك).

(آيه)ـ ((همان بارى كه سخت بر پشت تو سنگينى مى كرد)) (الذى انقض ظهرك).

اين كدام بار بود كه خداوند از پشت پيامبرش برداشت ؟.

قـرائن آيـات بـه خوبى نشان مى دهد كه منظور همان مشكلات رسالت ونبوت ، و دعوت به سوى تـوحـيـد و يـكـتـاپـرسـتـى ، و بـرچـيـدن آثـار فساد از آن محيطبسيار آلوده بوده است ، نه تنها پـيـغمبراسلام (ص) كه همه پيغمبران در آغاز دعوت باچنين مشكلات عظيمى روبرو بودند، وتنها بـاامـدادهـاى الهى برآنها پيروز مى شدند،منتها شرائط محيط و زمان پيغمبراسلام (ص) از جهاتى سخت تر و سنگينتر بود.

(آيه)ـ و در بيان سومين موهبت ، مى فرمايد: ((و آوازه تو را بلند ساختيم))(ورفعنا لك ذكرك).

نـام تـو همراه اسلام و نام قرآن همه جا پيچيد، و از آن بهتر اين كه نام تو در كنارنام اللّه هر صبح و شام بر فراز ماذنه ها و هنگام اذان برده مى شود، و شهادت به رسالت تو، در كنار شهادت به توحيد و يگانگى خداوند نشان اسلام ، و دليل پذيرش اين آيين پاك است.

در حـديـثـى از پـيـغمبر اكرم (ص) در تفسير اين آيه مى خوانيم كه فرمود: جبرئيل به من گفت : خداوند متعال مى گويد: هنگامى كه نام من برده مى شود نام تو نيزهمراه من ذكر مى شود ـ و در عظمت مقام تو همين بس.

(آيـه)ـ در ايـن آيه ، به پيامبرش مهمترين بشارت را مى دهد و انوار اميد رابر قلب پاكش مى پاشد، مى فرمايد: ((به يقين با (هر) سختى آسانى است)) (فان مع العسر يسرا).

(آيه)ـ باز تاكيد مى كند: ((مسلما با هر سختى آسانى است)) (ان مع العسر يسرا).

غـم مـخـور مشكلات و سختيها به اين صورت باقى نمى ماند، كارشكنيهاى دشمنان براى هميشه ادامـه نـخـواهد يافت ، و محروميتهاى مادى و مشكلات اقتصادى و فقر مسلمين به همين صورت ادامه نمى يابد.

قـابـل ذكـر اسـت كه ، اين دو آيه به صورتى مطرح شده كه اختصاص به شخص پيامبراكرم (ص) و زمـان آن حـضرت ندارد، بلكه به صورت يك قاعده كلى و به عنوان تعليلى بر مباحث سابق مطرح اسـت ، و بـه هـمـه انـسـانـهـاى مؤمن مخلص وتلاشگر نويد مى دهد كه هميشه در كنار سختيها آسانيهاست.

در حـديـثـى آمـده اسـت كه پيغمبراكرم (ص) فرمود: ((بدان كه با سختيها آسانى است ، و با صبر پيروزى و با غم و اندوه خوشحالى و گشايش است)).

صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند بر اثر صبر نوبت ظفر آيد.

(آيـه)ـ سپس در اين آيه ، مى فرمايد: ((پس هنگامى كه از كار مهمى فارغ مى شوى به مهم ديگرى پرداز)) (فاذا فرغت فانصب).

هـرگـز بيكار نمان ، تلاش و كوشش را كنار مگذار، پيوسته مشغول مجاهده باش و پايان مهمى را آغاز مهم ديگر قرار ده.

(آيـه)ـ و در تـمـام ايـن احـوال به خدا تكيه كن ; ((و به سوى پروردگارت توجه كن)) (والى ربك فارغب) رضايت او را بطلب ، و خشنودى او را جستجو كن ،و به سوى قرب جوارش بشتاب.

مـطـابـق آنچه گفته شد آيه مفهوم گسترده اى دارد كه فراغت از هر مهمى ، وپرداختن به مهم ديگر را شامل مى شود، و جهت گيرى تمام تلاشها را به سوى پروردگار توصيه مى كند.

بـه هـر حـال مـجموعه اين سوره بيانگر عنايت خاص الهى به پيغمبر اكرم (ص)و تسلى او در برابر مـشكلات ، و وعده نصرت و تاييد او در برابر مشكلات و فراز ونشيبهاى راه رسالت است و در عين حال مجموعه اى است اميدبخش ; سازنده وحيات آفرين براى همه انسانها و همه رهروان راه حق.

((پايان سوره انشراح)).

سوره تين [95].

اين سوره در ((مكه)) نازل شده و داراى 8 آيه است.

محتوا و فضيلت سوره :.

ايـن سـوره در حقيقت بر محور آفرينش زيباى انسان ، و مراحل تكامل ، وانحطاط او دور مى زند، و اين مطلب با سوگندهاى پرمعنائى در آغاز سوره شروع شده است ، و بعد از شمردن عوامل پيروزى و نجات انسان ، سرانجام تاكيد بر مساله معاد و حاكميت مطلقه خداوند پايان مى گيرد.

در حـديـثـى از پـيـغـمبراكرم (ص) آمده است : ((هركس اين سوره را بخواندخداوند دو نعمت را مـادامـى كـه در دنـياست به او مى بخشد: سلامت و يقين ، وهنگامى كه از دنيا برود به تعداد تمام كسانى كه اين سوره را خوانده اند ثواب يك روز روزه به عنوان پاداش به او مى بخشد)).

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

(آيـه)ـ در آغـاز ايـن سوره به چهار سوگند پرمعنى برخورد مى كنيم كه مقدمه براى بيان معنى پراهميتى است.

مى فرمايد: ((قسم به انجير و زيتون [ يا قسم به سرزمين شام و بيت المقدس ]))(والتين والزيتون).

(آيه)ـ ((و سوگند به طور سينين)) (وطور سينين).

(آيه)ـ ((و قسم به اين شهر امن)) [ شهر مكه ] (وهذا البلد الا مين).

((تين)) در لغت به معنى ((انجير)) و ((زيتون)) همان زيتون معروف است كه ماده روغنى مفيدى از آن مى گيرند.

در اين كه آيا منظور سوگند به همين دو ميوه معروف است يا چيز ديگر؟.

بعضى آن را اشاره به همان دو ميوه معروف مى دانند كه خواص غذائى ودرمانى فوق العاده زيادى دارد، بعضى ديگر معتقدند كه منظور از آن ، دو كوهى است كه شهر ((دمشق)) و((بيت المقدس)) بر آنها قرارگرفته ، چرا كه اين دو سرزمين ،محل قيام بسيارى از انبيا و پيامبران بزرگ خداست ، و اين تفسير با سوگندهاى سوم و چهارم كه از سرزمينهاى مقدسى ياد مى كند هماهنگ است.

و امـا ((هـذا الـبـلـد الا مين)) مسلما اشاره به سرزمين ((مكه)) است سرزمينى كه حتى در عصر جـاهـلـيت به عنوان منطقه امن و حرم خدا شمرده مى شد، و كسى درآنجا حق تعرض به ديگرى نداشت.

و هـرگـاه ايـن دو قـسـم (تـين و زيتون) را بر معنى ابتدائى آنها حمل كنيم يعنى انجير و زيتون معروف ، باز سوگند پرمعنائى است زيرا:.

((انـجـير)) داراى ارزش غذائى فراوانى است و لقمه اى است مغذى و مقوى براى هر سن و سال و خالى از پوست و هسته و زوائد.

در حـديـثـى از امـام عـلـى بـن مـوسى الرضا(ع) آمده است : ((انجير بوى دهان رامى برد، لثه ها و اسـتـخـوانـها را محكم مى كند، مو را مى روياند درد را برطرف مى سازد، و با وجود آن نياز به دارو نيست)).

و نيز فرمود: ((انجير شبيه ترين اشيا به ميوه بهشتى است)).

و غـذاشناسان و دانشمندان بزرگ براى زيتون و روغن آن اهميت فوق العاده اى قائلند، و معتقدند كسانى كه مى خواهند همواره سالم باشند بايد ازاين اكسير حياتى استفاده كنند.

روغـن زيـتـون دوسـت صـمـيـمى كبد آدمى ، و براى رفع عوارض كليه ها وسنگهاى صفراوى ، و قولنجهاى كليوى ، و كبدى و رفع يبوست بسيار مؤثر است.

روغن زيتون سرشار از انواع ويتامينها است و داراى فسفر، كلسيم و پتاسيم ومنگنز است.

در حـديـثـى از امام على بن موسى الرضا(ع) آمده است : ((روغن زيتون غذاى خوبى است ، دهان را خوشبو و بلغم را برطرف مى سازد، رنگ صورت را صفا و طراوت مى بخشد، اعصاب را تقويت كرده ، بيمارى و درد و ضعف را از ميان مى برد و آتش خشم را فرو مى نشاند)).

(آيه)ـ.

ما انسان را در بهترين صورت آفريديم !.

بـعـد از ذكـر ايـن قـسمهاى پرمحتواى چهارگانه به جواب قسم پرداخته ،مى فرمايد: ((مسلما ما انسان را در بهترين صورت و نظام آفريديم)) (لقد خلقناالا نسان فى احسن تقويم).

((تـقـويـم)) به معنى درآوردن چيزى به صورت مناسب ، و نظام معتدل و كيفيت شايسته است ، و گـسـتردگى مفهوم آن اشاره به اين است كه خداوند انسان را از هرنظر موزون و شايسته آفريد، هـم از نـظـر جـسمى ، و هم از نظر روحى و عقلى ، چرا كه هرگونه استعدادى را در وجود او قرار داده ، و او را بـراى پـيـمـودن قوس صعودى بسيار عظيمى آماده ساخته ، و با اين كه انسان ((جرم صـغـيرى)) است ، ((عالم كبير)) رادر او جا داده و آنقدر شايستگيها به او بخشيده كه لايق خلعت ((ولقد كرمنا بنى آدم ;ما فرزندان آدم را كرامت و عظمت بخشيديم)) ((9)) شده است.

(آيـه)ـ ولـى هـمـيـن انـسان با تمام اين امتيازات اگر از مسير حق منحرف گردد چنان سقوط مى كند كه به ((اسفل سافلين)) كشيده مى شود، لذا در آيه موردبحث ، مى فرمايد: ((سپس او را به پايين ترين مرحله باز گردانديم)) (ثم رددناه اسفل سافلين).

چـرا چنين نباشد در حالى كه موجودى است مملو از استعدادهاى سرشار كه اگر درطريق صلاح از آن اسـتـفـاده كـند بر بالاترين قله افتخار قرار مى گيرد، و اگر اين همه هوش و استعداد را در طـريق فساد به كار اندازد بزرگترين مفسده را مى آفريند وطبيعى است كه به ((اسفل سافلين)) كشيده شود.

(آيـه)ـ ولـى در ايـن آيه ، مى افزايد: ((مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند كه براى آنها پاداشى تمام نشدنى است)) (الا الذين آمنواوعملوا الصالحات فلهم اجر غير ممنون).

(آيـه)ـ در ايـن آيـه ، ايـن انـسان ناسپاس و بى اعتنا به دلائل و نشانه هاى معاد را مخاطب ساخته ، مـى گـويـد: ((پـس چـه چـيـز سـبب مى شود كه بعد از اين همه (دلائل روشن) روز جزا را انكار مى كنى))؟! (فما يكذبك بعد بالدين).

سـاختمان وجود تو از يكسو، و ساختمان اين جهان پهناور از سوى ديگر،نشان مى دهد كه زندگى چند روزه دنيا نمى تواند هدف نهائى آفرينش تو و اين عالم بزرگ باشد.

ايـنـهـا هـمه مقدمه اى است براى جهانى وسيعتر و كاملتر، و به تعبير قرآن درآيه 62 سوره واقعه ((نشئه اولى)) خود خبر از ((نشئه ديگرى)) مى دهد، چرا انسان متذكر نمى شود.

(آيـه)ـ و در آخرين آيه سوره ، مى فرمايد: ((آيا خداوند بهترين حكم كنندگان و داوران نيست))؟! (اليس اللّه باحكم الحاكمين).

در حـديثى آمده است هنگامى كه پيغمبراكرم (ص) سوره ((والتين)) را تلاوت مى فرمود وقتى به آيـه ((الـيس اللّه باحكم الحاكمين)) مى رسيد، مى فرمود: بلى واناعلى ذلك من الشاهدين ; ((آرى خداوند بهترين حكم كنندگان است و من بر اين امرگواهم)).

((پايان سوره تين)).

سوره علق [96].

اين سوره در ((مكه)) نازل شده و داراى 19 آيه است.

محتوا و فضيلت سوره :.

مـشـهـور در مـيـان مفسران اين است كه اين سوره نخستين سوره اى است كه برپيغمبرگرامى اسلام (ص) نازل شده ، و محتواى آن نيز مؤيد همين معنى است.

در آغـاز بـه پـيـغـمـبـر اكرم (ص) دستور قرائت و تلاوت مى دهد و سپس ازآفرينش اين انسان با عظمت ، از يك قطعه خون بى ارزش ، سخن مى گويد.

در مـرحـلـه بعد از تكامل انسان در پرتو لطف و كرم پروردگار، و آشنائى او به علم و دانش و قلم بحث مى كند.

و در مـرحـلـه بـعد، از انسانهاى ناسپاسى كه على رغم اين همه موهبت و اكرام الهى راه طغيان را پيش مى گيرند سخن به ميان مى آورد.

و سرانجام به مجازات دردناك كسانى كه مانع هدايت مردم و اعمال نيكنداشاره مى كند و سوره را با دستور سجده و تقرب به درگاه پروردگار پايان مى دهد.

در فـضـيـلت تلاوت اين سوره از امام صادق (ع) نقل شده است كه فرمود:((هركس در روز يا شب سوره ((اقرا باسم ربك)) را بخواند، و در همان شب يا روزبميرد شهيد از دنيا رفته است و خداوند او را شـهيد مبعوث مى كند و در صف شهيدان جاى مى دهد، و در قيامت همچون كسى است كه با شمشير در راه خداهمراه پيامبر خدا جهاد كرده است)).

ايـن سـوره بـه مـنـاسـبت تعبيرهاى مختلفى كه در آغاز آن است به نام سوره ((علق))، ((اقرا))، ((قلم)) ناميده شده.

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

شـان نـزول : در روايـات آمـده اسـت كه پيغمبراكرم (ص) به كوه ((حرا)) رفته بودجبرئيل آمد و گفت : اى محمد بخوان !.

پيامبر(ص) فرمود: من قرائت كننده نيستم.

جبرئيل او را در آغوش گرفت و فشرد، و بار ديگر گفت : بخوان !.

پيامبر(ص) همان جواب را تكرار كرد، بار دوم نيز جبرئيل اين كار را كرد، وهمان جواب را شنيد، و در سومين بار گفت : اقرا باسم ربك الذى خلق (تا آخرآيات پنج گانه).

اين سخن را گفت و از ديده پيامبر(ص) پنهان شد.

رسـول خدا(ص) كه با دريافت نخستين اشعه وحى سخت خسته شده بود به سراغ خديجه آمده ، و فرمود: ((زملونى ودثرونى ; مرا بپوشانيد و جامه اى بر من بيفكنيد تا استراحت كنم)).

((طـبرسى)) در ((مجمع البيان)) نيز نقل مى كند كه : رسول خدا(ص) به خديجه فرمود: هنگامى كه تنها مى شوم ندائى مى شنوم (و نگرانم !).

خـديجه عرض كرد: خداوند جز خير درباره تو كارى نخواهد كرد، چرا كه به خدا سوگند تو امانت را ادا مى كنى ، صله رحم به جا مى آورى ، در سخن گفتن راستگو هستى.

((خـديجه)) مى گويد: بعد از اين ماجرا ما به سراغ ((ورقة بن نوفل)) رفتيم (او ازآگاهان عرب و عـمـوزاده خـديـجـه بود) رسول اللّه (ص) آنچه را ديده بود براى ((ورقه))بيان كرد، ورقه گفت : هنگامى كه آن منادى به سراغ تو مى آيد دقت كن ببين چه مى شنوى ؟ سپس براى من نقل كن.

پـيـامـبر(ص) در خلوتگاه خود اين را شنيد كه مى گويد: اى محمد بگو: بسم اللّه الرحمن الرحيم الـحـمـدللّه رب الـعالمين ـ تا ـ ولا الضالين ، و بگو: لا اله الا اللّه ،سپس حضرت به سراغ ورقه آمد و مطلب را براى او بازگو كرد.

((ورقـه)) گـفـت : بـشـارت بـر تـو، باز هم بشارت بر تو، من گواهى مى دهم تو همان هستى كه ((عـيسى بن مريم)) بشارت داده است ! و تو شريعتى همچون ((موسى)) دارى تو پيامبر مرسلى ، و بـه زودى بـعد از اين روز مامور به جهاد مى شوى و اگر من آن روزرا درك كنم در كنار تو جهاد خواهم كرد!.

هـنـگامى كه ((ورقه)) از دنيا رفت رسول خدا(ص) فرمود: ((من اين روحانى را دربهشت (بهشت برزخى) ديدم در حالى كه لباس حرير بر تن داشت ، زيرا او به من ايمان آورد و مرا تصديق كرد)).

الـبـتـه در بعضى از كلمات مفسرين ، يا كتب تاريخ ، مطالب ناموزونى درباره اين فصل از زندگى پيغمبراكرم (ص) به چشم مى خورد كه مسلما از احاديث مجعول واسرائيليات است.

بـه نـظـر مـى رسـد ايـن گـونه روايات ضعيف و ركيك ، ساخته و پرداخته دشمنان اسلام است كه خواسته اند هم اسلام را زير سؤال برند وهم شخص پيغمبراكرم (ص) را.

(آيه)ـ.

بخوان به نام پروردگارت !.

در نـخـستين آيه پيغمبر اكرم (ص) را مخاطب ساخته ، مى گويد: ((بخوان به نام پروردگارت كه (جهان را) آفريد)) (اقرا باسم ربك الذى خلق).

قـابـل تـوجه اين كه در اينجا قبل از هر چيز تكيه روى مساله ((ربوبيت)) پروردگارشده است ، و مى دانيم ((رب)) به معنى ((مالك مصلح)) است كسى كه هم صاحب چيزى است و هم به اصلاح و تربيت آن مى پردازد.

سپس براى اثبات ربوبيت پروردگار روى مساله خلقت و آفرينش جهان هستى تكيه شده ، چرا كه بهترين دليل بر ربوبيت او خالقيت اوست ، كسى عالم را تدبير مى كندكه آفريننده آن است.

ايـن در حقيقت پاسخى است به مشركان عرب كه ((خالقيت)) خدا را پذيرفته بودند، اما ربوبيت و تـدبير را براى بتها قائل بودند! به علاوه ربوبيت خداوند و تدبيراو در نظام هستى بهترين دليل بر اثبات ذات مقدس اوست.

(آيـه)ـ سـپس از ميان مخلوقات روى مهمترين پديده جهان خلقت و گل سرسبد آفرينش يعنى ((انـسـان)) تـكـيه كرده ، و آفرينش او را يادآور شده ، مى فرمايد:((همان كس كه انسان را از خون بسته اى خلق كرد)) (خلق الا نسان من علق).

از آنـجـا كـه نـطـفـه بعد از گذراندن دوران نخستين در عالم جنين ، به شكل قطعه خون بسته چـسـبنده اى در مى آيد كه در ظاهر بسيار كم ارزش است ، مبدا آفرينش انسان را در اين آيه همين مـوجـود نـاچـيـز مـى شـمرد، تا قدرت نمائى عظيم پروردگارروشن شود كه از موجودى چنان بى ارزش مخلوقى چنين پرارزش آفريده است.

بـعضى نيز گفته اند: منظور از ((علق)) در اينجا ((گل)) آدم است كه آن هم حالت چسبندگى داشـت ، بديهى است خدائى كه اين مخلوق عجيب را از آن قطعه ((گل چسبنده)) به وجود آورد، شايسته هرگونه ستايش است.

گـاه ((عـلق)) را به معنى موجود ((صاحب علاقه)) دانسته اند كه اشاره اى است به روح اجتماعى انـسـان ، و عـلـقـه آنها به يكديگر كه در حقيقت پايه اصلى تكامل بشرو پيشرفت تمدنها را تشكيل مى دهد.

بـعضى نيز ((علق)) را اشاره به ((نطفه نر)) (اسپرم) مى دانند كه شباهت زيادى به ((زالو)) دارد، اين موجود ذره بينى در آب نطفه شناور است ، و به سوى ((نطفه زن)) دررحم پيش مى رود، و به آن مى چسبد، و از تركيب آن دو، نطفه كامل انسان به وجودمى آيد.

درسـت اسـت كـه در آن زمان اين گونه مسائل هنوز شناخته نشده بود، ولى قرآن مجيد از طريق اعجاز علمى پرده از روى آن برداشته است.

از مـيـان ايـن تـفسيرهاى چهارگانه تفسير اول روشنتر به نظر مى رسد، هرچندجمع ميان چهار تفسير نيز مانعى ندارد.

(آيـه)ـ بـار ديگر براى تاكيد مى افزايد: ((بخوان كه پروردگارت (از همه)بزرگوارتر است)) (اقرا وربك الا كرم).

تـعـبـيـر ايـن آيه در حقيقت پاسخى است به گفتار پيامبر(ص) در جواب جبرئيل كه گفت : من قـرائت كننده نيستم ، يعنى ; ((از بركت پروردگار فوق العاده كريم وبزرگوار، تو توانائى بر قرائت و تلاوت دارى)).

(آيه)ـ سپس به توصيف خداوندى كه اكرم الاكرمين است پرداخته ،مى فرمايد: ((همان كسى كه به وسيله قلم تعليم نمود)) (الذى علم بالقلم).

(آيه)ـ ((و به انسان آنچه را نمى دانست ياد داد)) (علم الا نسان مالم يعلم).

در حـقـيـقت اين آيات نيز پاسخى است به همان گفتار پيامبر(ص) كه فرمود;((من قرائت كننده نـيستم)) يعنى ; همان خدائى كه به وسيله قلم انسانها را تعليم داد، وبه انسان آنچه را نمى دانست آموخت ، قادر است كه به بنده اى درس نخوانده همچون تو نيز قرائت و تلاوت را بياموزد.

جمله ((الذى علم بالقلم)) تاب دو معنى دارد، نخست اين كه : خداوند نوشتن و كتابت را به انسان آمـوخـت و قـدرت و تـوانائى اين كار عظيم را كه مبدا تاريخ بشر، وسرچشمه تمام علوم و فنون و تمدنهاست ، در او ايجاد كرد.

ديگر اين كه : منظور اين است كه علوم و دانشها را از اين طريق و با اين وسيله به انسان آموخت.

و در هـر حـال تـعـبيرى است پرمعنى كه در آن لحظات حساس نخستين نزول وحى در اين آيات بزرگ و پرمعنى منعكس شده است.

پـايـه اسلام از همان آغاز بر علم و قلم گذارده شده ، و بى جهت نيست كه قومى چنان عقب مانند بقدرى در علوم و دانشها پيش رفتند كه علم و دانش را ـبه اعتراف دوست و دشمن ـ به همه جهان صـادر كـردنـد، و به اعتراف مورخان معروف اروپا اين نور علم و دانش مسلمين بود كه بر صفحه اروپاى تاريك قرون وسطى تابيد، و آنها را وارد عصر تمدن ساخت.

چـقدر نازيباست ملتى اين چنين ، و آئينى آن چنان ، در ميدان علم و دانش عقب بمانند و نيازمند ديگران و حتى وابسته به آنها شوند.

(آيـه)ـ در تعقيب آيات گذشته ـكه در آن اشاره به نعمتهاى مادى ومعنوى پروردگار نسبت به انسان شده بود، و لازمه يك چنين نعمت گسترده اى سپاسگزارى انسان تسليم او در برابر خداوند اسـت ـ در ايـن آيه مى فرمايد: ((چنين نيست (كه نعمتهاى الهى روح شكرگزارى را هميشه در او زنده كند، بلكه) به يقين انسان طغيان مى كند)) (كلا ان الا نسان ليطغى).

(آيه)ـ ((به خاطر اين كه ; خود را بى نياز ببيند)) (ان راه استغنى).

اين طبيعت غالب انسانهاست ، طبيعت كسانى كه در مكتب عقل و وحى پرورش نيافته اند كه وقتى بـه غـلـط خـود را مستغنى مى پندارند، شروع به سركشى وطغيان مى كنند نه خدا را بنده اند، نه احـكـام او را بـه رسميت مى شناسند، نه به نداى وجدان گوش فرا مى دهند، و نه حق و عدالت را رعايت مى كنند.

بـه هر حال چنين به نظر مى رسد كه هدف آيه اين است كه پيغمبر(ص) انتظارنداشته باشد مردم بـه زودى دعـوتش را پذيرا شوند، بلكه بايد خود را براى انكار ومخالفت مستكبران طغيانگر، آماده سازد، و بداند راهى پرفراز و نشيب در پيش روى اوست.

(آيـه)ـ سـپـس ايـن طـاغيان مستكبر را مورد تهديد قرار داده ، مى فرمايد: ((وبه يقين بازگشت (همه) به سوى پروردگار تو است)) (ان الى ربك الرجعى).

و اوست كه طغيانگران را به كيفر اعمالشان مى رساند.

و هـمـان گونه كه بازگشت همه چيز به سوى اوست ، و همه مى ميرند ((و ميراث آسمان و زمين براى ذات پاك او مى ماند)) (آل عمران /180).

در آغـاز نـيـز همه چيز از ناحيه او بوده ، و جاى اين نيست كه انسان خود رابى نياز بشمرد و مغرور گردد، و طغيان كند.

(آيـه)ـ سـپـس به قسمتى از كارهاى طغيانگران مغرور، ممانعت آنها ازسلوك راه حق و پيمودن طـريـق هدايت و تقوا پرداخته ، مى افزايد: ((به من خبر ده آياكسى كه نهى مى كند)) (اريت الذى ينهى).

(آيه)ـ ((بنده اى را به هنگامى كه نماز مى خواند)) آيا مستحق عذاب الهى نيست ؟ (عبدا اذا صلى).

در احـاديـث آمده است : ((ابوجهل)) از اطرافيان خود سؤال كرد: آيا محمددرميان شما نيز (براى سجده) صورت به خاك مى گذارد؟.

گفتند: آرى !.

گفت : سوگند به آنچه ما به آن سوگند ياد مى كنيم ، اگر او را در چنين حالى ببينم با پاى خود گردن او را له مى كنم !.

به او گفتند: ببين ، او در آنجا مشغول نماز خواندن است !.

ابـوجـهـل حـركت كرد تا گردن پيامبر(ص) را زير پاى خود بفشارد، ولى هنگامى كه نزديك آمد عقب نشينى كرده و با دستش گوئى چيزى را از خود دورمى كرد!.

به او گفتند: اين چه وضعى است كه در تو مى بينيم ؟.

گـفـت : نـاگـهان ميان خودم و او خندقى از آتش ديدم و منظره اى وحشتناك وهمچنين بال و پرهائى مشاهده كردم !.

در اينجا پيغمبر خدا(ص) فرمود: ((قسم به كسى كه جانم در دست اوست اگربه من نزديك شده بود فرشتگان خدا بدن او را قطعه قطعه مى كردند و عضو عضو اورا مى ربودند))! اينجا بود كه آيات فوق نازل شد.

(آيـه)ـ در ايـن آيه براى تاكيد بيشتر، مى افزايد: ((به من خبر ده اگر اين بنده (نمازگزار) به راه هدايت باشد)) (اريت ان كان على الهدى).

(آيه)ـ ((يا مردم را به تقوا فرمان دهد)) (او امر بالتقوى).

آيا نهى كردن او سزاوار است ؟ و آيا مجازات چنين كسى جز آتش دوزخ ‌مى تواند باشد؟!.

(آيـه)ـ ((بـه مـن خـبـر ده اگـر (ايـن طـغيانگر كه رهروان راه حق را از نماز وهدايت و تقوا باز مـى دارد) حق را انكار كند و به آن پشت نمايد)) آيا مستحق مجازات الهى نيست ؟ (اريت ان كذب وتولى).

(آيـه)ـ ((آيا او ندانست كه خداوند (همه اعمالش را) مى بيند)) و همه را براى حساب و جزا ثبت و ضبط مى كند؟ (الم يعلم بان اللّه يرى).

(آيـه)ـ بـه دنـبـال بـحثى كه در آيات گذشته پيرامون طغيانگران كافر ومزاحمت آنها نسبت به پـيغمبر اكرم (ص) و نمازگزاران آمده بود، در اينجا آنها را زيررگبار شديدترين تهديدها گرفته ، مـى فرمايد: ((چنان نيست)) كه او مى پندارد (كل)گمان مى كند مى تواند پا بر گردن پيغمبر به هنگام سجده بگذارد و او را از اين برنامه الهى باز دارد.

((اگر دست (از اين جهل و غرور خود) برندارد ناصيه اش [ موى پيش سرش ]را گرفته)) و با ذلت و خوارى به سوى عذاب مى كشانيم (لئن لم ينته لنسفعابالناصية).

(آيه)ـ ((همان ناصيه دروغگوى خطاكار را))! (ناصية كاذبة خاطئة).

در روايـتـى مى خوانيم : هنگامى كه سوره ((الرحمن)) نازل شد پيغمبر(ص) به يارانش فرمود: چه كسى از شما اين سوره را بر رؤساى قريش مى خواند؟.

حاضران در پاسخ كمى سكوت كردند، چرا كه از آزار سران قريش بيمناك بودند.

((عـبـداللّه بـن مـسـعود)) برخاست و گفت : اى رسول خدا! من اين كار را مى كنم ابن مسعود كه جـثـه اى كـوچـك داشت و از نظر جسمانى ضعيف بود برخاست و نزدسران قريش آمد، آنها را در گرد كعبه جمع ديد، تلاوت سوره الرحمن را آغاز كرد.

((ابوجهل)) برخاست و چنان سيلى به صورت او زد كه گوش او پاره شد، وخون جارى گشت !.

ابن مسعود گريان به خدمت پيامبر(ص) آمد، هنگامى كه چشم پيامبر(ص) براو افتاد، ناراحت شد، ناگهان جبرئيل نازل شد در حالى كه خندان و مسرور بود.

فرمود: اى جبرئيل چرا مى خندى در حالى كه ابن مسعود گريان است ؟.

عرض كرد: به زودى دليل آن را خواهى دانست.

اين ماجرا گذشت ، هنگامى كه مسلمانان روز جنگ بدر پيروز شدندابن مسعود در ميان كشته هاى مشركان گردش مى كرد، چشمش به ابوجهل افتاد، درحالى كه آخرين نفسهاى خود را مى كشيد، ابـن مـسعود روى سينه او قرار گرفت هنگامى كه چشمش به او افتاد، گفت : اى چوپان ناچيز! بر جايگاه بلندى قرارگرفته اى !.

ابن مسعود گفت : ((الا سلا م يعلو ولا يعلى عليه ; ((اسلام برترى مى گيرد وچيزى بر اسلام برترى نخواهد گرفت)).

ابـوجـهـل به او گفت : به دوستت محمد بگو: احدى در زندگى در نظر من از اومبغوضتر نبود و حتى در حال مرگم !.

هنگامى كه اين سخن به گوش پيغمبر(ص) رسيد فرمود: فرعون زمان من ، ازفرعون موسى بدتر بود، چرا كه او در واپسين لحظات عمر گفت : من ايمان آوردم ،ولى اين طغيانش بيشتر شد!.

سـپـس ابـوجـهـل رو بـه ابـن مسعود كرد و گفت : سر مرا با اين شمشير قطع كن كه تيزتر است ، هـنـگامى كه ابن مسعود سرش را جدا كرد نمى توانست آن را بردارد و به خدمت رسول خدا آورد ـ موى پيش سر او را گرفت و روى زمين كشيد و خدمت پيامبر آورد، و مضمون آيه در اين دنيا نيز تحقق يافت.

(آيـه)ـ در روايـتـى از ابـن عـباس آمده است : روزى ابوجهل نزدرسول خدا(ص) آمد در حالى كه حضرت نزديك مقام ابراهيم مشغول نماز بود،صدا زد مگر من تو را از اين كار نهى نكردم ؟.

حضرت (ص) بر او بانگ زد و او را از خود راند.

ابوجهل گفت : اى محمد! بر من بانگ مى زنى ، و مرا مى رانى ؟ تو نمى دانى قوم و عشيره من در اين سرزمين از همه بيشتر است.

در ايـنـجـا آيـه موردبحث نازل شد: ((سپس هر كه را مى خواهد صدا بزند)) تاياريش كند (فليدع ناديه).

(آيه)ـ ((ما هم به زودى ماموران دوزخ را صدا مى زنيم)) تا او را به دوزخ افكنند(سندع الزبانية).

تـا مـعـلـوم شود كه از اين غافل بى خبر كارى ساخته نيست ، و در چنگال ماموران عذاب همچون پركاهى در وسط يك طوفان سهمگين است !.

(آيـه)ـ در آخـريـن آيه اين سوره كه آيه سجده است ، مى فرمايد: ((چنان نيست)) كه آن طغيانگر مى پندارد و اصرار بر ترك سجده تو دارد (كل).

((هـرگـز او را اطـاعـت مـكـن و سـجده نما و (به خدا) تقرب جوى)) (لا تطعه واسجد واقترب) ((10))ابـوجهل ها كوچكتر از آنند كه بتوانند مانع سجده تو شوند، و يا در راه پيشرفت آئينت سنگ بيندازند و مانع ايجاد كنند، تو با توكل بر پروردگار و نيايش وعبادت و سجده ، در اين مسير گام بردار و هر روز به خداى خود نزديك و نزديكتر شو.

Next Page فهرست Previous Page
 
 
https://old.aviny.com/Quran/Nemoneh/Vol5/nemn5_26.aspx?&mode=print
Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved