Next Page فهرست Previous Page

در عين حال تا گامى برندارد و تلاشى نكند بهره اى از روزيهاى زمين نخواهد داشت !.

ولـى بـدانـيـد اينها هدف نهائى آفرينش شما نيست ، اينها همه وسائلى است درمسير ((نشور)) و رستاخيز و حيات ابدى شما.

(آيه)ـ به دنبال اين تشويق و تبشير به سراغ تهديد و انذار مى رود، ومى افزايد: ((آيا خود را از عذاب كسى كه حاكم بر آسمان است در امان مى دانيد كه دستور دهد زمين بشكافد و شما را در خود فرو بـرد، و دائمـا بـه لـرزش خـود ادامه دهد))؟! بطورى كه حتى قبر شما هم آرام نباشد (امنتم من فى السمـا ان يخسف بكم الا رض فاذا هى تمور).

آرى ! اگـر او دسـتـور دهد اين زمين ذلول و آرام طغيان مى كند، و به صورت حيوان چموشى در مى آيد، زلزله ها شروع مى شود، شكافها در زمين ظاهر مى گرددو شما و خانه ها و شهرهايتان را در كام خود فرو مى بلعد، و باز هم به لرزه واضطراب خود ادامه مى دهد.

(آيـه)ـ سـپـس مى افزايد: لازم نيست حتما زلزله ها به سراغ شما آيد بلكه مى تواند اين فرمان را به تـنـدبادها دهد ((آيا خود را از عذاب خداوند آسمان درامان مى دانيد كه تندبادى پر از سنگريزه بر شـمـا فـرسـتد)) و شما را زير كوهى از آن مدفون سازد؟! (ام امنتم من فى السمـا ان يرسل عليكم حـاصبا).

((و به زودى خواهيد دانست تهديدهاى من چگونه است))! (فستعلمون كيف نذير).

(آيـه)ـ در حـقـيـقت آيات فوق به اين معنى اشاره مى كند كه عذاب آنهامنحصر به عذاب قيامت نيست ، در اين دنيا نيز خداوند با مختصر تكان زمين ، ياحركت باده، مى تواند به زندگى آنها پايان دهد، و بهترين دليل اين امكان ، وقوع آن در امتهاى پيشين است.

لذا در اين آيه مى گويد: ((كسانى كه پيش از آنان بودند (آيات الهى و رسولان او را) تكذيب كردند، اما (ببين) مجازات من چگونه بود))؟! (ولقد كذب الذين من قبلهم فكيف كـان نكير).

گـروهـى را بـا زلـزله هاى ويرانگر، و اقوامى را با صاعقه ه، و جمعى را با طوفان يا تندباد مجازات كرديم ، و شهرهاى ويران شده و خاموش آنها را به عنوان درس عبرتى باقى گذارديم.

(آيه)ـ.

به اين پرندگان بالاى سر خود بنگريد!.

در آيـات آغـاز ايـن سـوره بـه هنگامى كه بحث از قدرت و مالكيت خداوند بودسخن از آسمانهاى هـفـتـگـانـه و سـتارگان و كواكب آنها به ميان آمد، در اين آيه همين مساله قدرت با ذكر يكى از مـوجـودات بـه ظـاهر كوچك عالم هستى تعقيب مى شود،مى فرمايد: ((آيا به پرندگانى كه بالاى سـرشـان اسـت و گاه بالهاى خود را گسترده و گاه جمع مى كنند نگاه نكردند؟! (اولم يروا الى الطير فوقهم صـافات ويقبضن) همه پرواز مى كنند اما هركدام برنامه مخصوصى دارند.

ايـن اجـسـام سـنـگين برخلاف قانون جاذبه از زمين برمى خيزند، و به راحتى تمام برفراز آسمان ، ساعته، و گاه هفته ها و ماهها! پشت سرهم به حركت سريع ونرم خود ادامه مى دهند، بى آنكه هيچ مشكلى داشته باشند.

چه كسى بدن آنها را به گونه اى آفريده كه به راحتى در هوا سير مى كنند؟! وچه كسى اين قدرت را به بالهاى آنها بخشيده ؟.

لذا در پايان آيه مى افزايد: ((جز خداوند رحمان كسى آنها را بر فراز آسمان نگه نمى دارد، چرا كه او به هر چيز بيناست ،)) و نياز هر مخلوقى را مى داند (مـايمسكهن الا الرحمن انه بكل شى بصير).

اوست كه وسائل و نيروهاى مختلف را براى پرواز در اختيار آنها گذارده ،نگهدارنده پرندگان در آسـمـان ، همان نگهدارنده زمين و موجودات ديگر است و هرزمان اراده كند نه پرنده قدرت پرواز دارد و نه زمين آرامش خود را حفظ مى كند.

(آيـه)ـ در ايـن آيـه بـه اين معنى اشاره مى كند كه كافران در برابر قدرت خداوند هيچ گونه يار و مـددكـارى نـدارنـد، مى فرمايد: ((آيا اين كسى كه لشكرشماست مى تواند شما را در برابر خداوند رحمان يارى دهد))؟! (امن هذا الذى هوجند لكم ينصركم من دون الرحمن).

نـه تـنـهـا نمى توانند شما را در گرفتاريها يارى دهند، بلكه اگر بخواهد همانها رامامور عذاب و نابودى شما مى كند.

((ولى كافران تنها گرفتار فريبند)) (ان الكـافرون الا فى غرور).

پـرده هـاى غـرور و جهل بر عقلهاى آنها افتاده ، و به آنان جازه نمى دهد اين همه درس عبرت را بر صفحات تاريخ يا در گوشه و كنار زندگى خود ببينند.

(آيـه)ـ بـاز بـراى تـاكـيـد بـيشتر مى افزايد: ((يا آن كس كه شما را روزى مى دهداگر روزيش را بازدارد)) چه كسى مى تواند نياز شما را تامين كند؟ (امن هذا الذى يرزقكم ان امسك رزقه).

هرگاه به آسمان دستور دهد نبارد، و زمينها گياهى نروياند، و يا آفات مختلف نباتى محصولات را نـابود كنند، چه كسى توانائى دارد غذائى در اختيار شمابگذارد؟ و يا اگر روزيهاى معنوى و وحى آسمانى را از شما قطع كند چه كسى توانائى راهنمائى شما را دارد؟.

اينها حقايقى است آشكار، ولى لجاجت و خيره سرى ، حجابى است در برابردرك و شعور آدمى ، و لذا در پـايان آيه مى فرمايد: ((بلكه آنها در سركشى و فرار ازحقيقت لجاجت مى ورزند)) (بل لجوا فى عتو ونفور).

(آيه)ـ.

راست قامتان جاده توحيد!.

در تعقيب آيات گذشته ، پيرامون كافران و مؤمنان ، در اين آيه وضع حال اين دو گروه را در ضمن مـثـال جـالـبـى منعكس ساخته ، مى فرمايد: ((آيا كسى كه به روافتاده حركت مى كند، به هدايت نـزديكتر است ، يا كسى كه راست قامت در صراطمستقيم گام برمى دارد)) و پيش مى رود (افمن يمشى مكبا على وجهه اهدى امن يمشى سويا على صراط مستقيم).

در ايـنـجـا افـراد بى ايمان و ظالمان لجوج مغرور، به كسى تشبيه شده اند كه ازجاده اى ناهموار و پرپيچ و خم ، مى گذرد، در حالى كه به رو افتاده ، و با دست و پ، يابه سينه حركت مى كند، نه راه را بـه درسـتى مى بيند، و نه قادر بر كنترل خويشتن است ، نه از موانع باخبر است و نه سرعتى دارد؟ كمى راه مى رود و درمانده مى شود.

ولى مؤمنان را به افراد راست قامتى تشبيه مى كند كه از جاده اى هموار وصاف و مستقيم باسرعت و قدرت و آگاهى تمام ، به راحتى پيش مى رود.

چـه تشبيه جالب و دقيقى ؟ كه آثار آن در زندگى اين دو گروه كاملا نمايان است و با چشم خود مى بينيم.

(آيه)ـ در اين آيه پيامبر(ص) را مخاطب ساخته ، مى افزايد: ((بگو: او كسى است كه شما را آفريد، و بـراى شـمـا گوش و چشم و قلب قرار داد، اما كمترسپاسگزارى مى كنيد)) (قل هو الذى انشاكم وجعل لكم السمع والا بصـار والا فئدة قليلا مـا تشكرون).

خـداونـد، هـم وسـيـله مشاهده و تجربه را در اختيار شما قرارداد (چشم) و هم وسيله آگاهى بر نـتـيـجه افكار ديگران (گوش) و هم وسيله انديشيدن در علوم عقلى (قلب) ر، خلاصه تمام ابزار لازم بـراى آگـاهـى به علوم عقلى و نقلى را در اختيار شماگذارده است ، اما كمتر كسى سپاس اين همه نعمتهاى بزرگ را به جا مى آورد، زيراشكرنعمت آن است كه هر نعمتى در مسير هدفى كه به خاطر آن آفريده شده است به كار گرفته شود.

(آيه)ـ بار ديگر پيامبر(ص) را مخاطب ساخته ، مى فرمايد: ((بگو: او كسى است كه شما را در زمين آفريد و به سوى او محشور مى شويد)) (قل هو الذى ذراكم فى الا رض واليه تحشرون).

پـيام اين سه آيه اين است كه : در راه راست و صراط مستقيم ايمان و اسلام گام برداريد، و از تمام ابزار شناخت بهره گيريد، و به سوى زندگى جاويدان حركت كنيد.

(آيـه)ـ سـپس در همين رابطه ، به گفتار منكران معاد و پاسخ آنها پرداخته ،مى فرمايد: ((آنها (از روى اسـتـهـزا) مى گويند: اگر راست مى گوئيد اين وعده قيامت چه زمانى است))؟! (ويقولون متى هذا الوعد ان كنتم صـادقين).

(آيـه)ـ در اين آيه به آنها چنين پاسخ مى گويد: ((به آنها بگو: علم آن تنهانزد خداست ، و من تنها بيم دهنده آشكارى هستم)) (قل انما العلم عنداللّه وانمـا انانذير مبين).

و بـايد چنين باشد چرا كه اگر تاريخ قيامت معلوم بود هرگاه فاصله زيادى داشت مردم در غفلت فرو مى رفتند، و اگر فاصله كم بود حالتى شبيه به اضطرار پيدامى كردند، و در هر حال ، هدفهاى تربيتى ناتمام مى ماند.

(آيـه)ـ در ايـن آيه ، مى افزايد: ((هنگامى كه آن (وعده الهى) را از نزديك مى بينند صورت كافران زشت و سياه مى گردد)) به گونه اى كه آثار غم و اندوه از آن مى بارد (فلما راوه زلفة سيئت وجوه الذين كفروا).

((و بـه آنـهـا گـفته مى شود: اين همان چيزى است كه تقاضاى آن را داشتيد))!(وقيل هذا الذى كنتم به تدعون).

(آيـه)ـ ايـن آيه و دو آيه بعد كه آخرين آيات سوره ((ملك)) است و همه باكلمه ((قل)) خطاب به پـيـامبر(ص) شروع مى شود ادامه بحثهائى است كه در آيات قبل كفار شده ، كه جنبه هاى ديگرش در اين آيات ، منعكس است.

نـخست به آنها كه غالبا انتظار مرگ پيامبر(ص) و يارانش را داشتند و گمان مى كردند كه با مرگ وى آئيـن او بـرچـيـده مـى شـود و همه چيز پايان مى يابد ـو غالب دشمنان شكست خورده درباره رهبران راستين هميشه همين انتظار را دارندـ مى فرمايد:((بگو: به من خبر دهيد اگر خداوند مرا و تـمـام كـسانى كه با من هستند، هلاك كند، يامورد ترحم قرار دهد چه كسى كافران را از عذاب دردنـاك پـنـاه مى دهد))؟ (قل اريتم ان اهلكنى اللّه ومن معى او رحمنـا فمن يجير الكـافرين من عذاب اليم).

كـافـران مـكه ، به پيامبر(ص) و مسلمانان نفرين مى كردند و تقاضاى مرگ او راداشتند به گمان ايـن كـه اگر آن حضرت از دنيا برود، دعوتش نيز برچيده مى شود، آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ داد.

(آيـه)ـ و در ادامـه هـمـيـن سخن مى افزايد: ((به آنها بگو: او خداوند رحمان است ، ما به او ايمان آورده ، و بـر او تـوكـل كـرده ايم ، و به زودى مى دانيد چه كسى درگمراهى آشكار است)) (قل هو الرحمن آمنا به وعليه توكلنـا فستعلمون من هو فى ضلا ل مبين).

يـعـنـى ، اگـر ما به خدا ايمان آورده ايم ، و او را ولى و وكيل و سرپرست خودبرگزيده ايم ، دليلش روشن است ، او خداى رحمان است ، رحمت عامش همه جارسيده ، و فيض انعامش دوست و دشمن را فراگرفته ، اما معبودهاى شما چه كارى كرده اند؟!.

(آيـه)ـ در آخـريـن آيـه به عنوان ذكر يك مصداق از رحمت عام خداوند كه بسيارى از مردم از آن غافلند، مى گويد: ((به آنها بگو: به من خبر دهيد اگر آبهاى (سرزمين) شما در زمين فرو رود چه كـسى مى تواند آب جارى و گوارا در دسترس شما قرار دهد))؟! (قل اريتم ان اصبح مـاؤكم غورا فمن ياتيكم بمـا معين).

در روايـاتـى كـه از ائمـه اهـل بيت (ع) به ما رسيده ، آيه اخير به ظهور حضرت مهدى ـعج ـ و عدل جهان گستر او تفسير شده است كه همه از باب ((تطبيق)) است ، وبه تعبير ديگر ظاهر آيه مربوط بـه آب جـارى اسـت كـه مايه حيات موجودات زنده است ، و باطن آيه مربوط به وجود امام و علم و عدالت جهان گستر اوست كه آن نيزمايه حيات جامعه انسانى است.

((پايان سوره ملك)).

سوره قلم [68].

اين سوره در ((مكه)) نازل شده و داراى 52 آيه است.

محتواى سوره :.

محتواى آيات اين سوره كاملا هماهنگ با سوره هاى ((مكى)) است چرا كه بيش از هر چيز بر محور مساله نبوت پيامبر اسلام (ص)، و مبارزه با دشمنانى كه او رامجنون مى خواندند، و دعوت به صبر و استقامت ، و انذار و تهديد مخالفان به عذاب الهى ، دور مى زند.

روى هم رفته مباحث اين سوره را مى توان در هفت بخش خلاصه كرد:.

1ـ نـخست به ذكر قسمتى از صفات ويژه رسول خدا(ص) مخصوصا اخلاق برجسته او مى پردازد، و آن را با قسمهاى مؤكدى تاكيد مى كند.

2ـ سپس قسمتى از صفات زشت و اخلاق نكوهيده دشمنان او را بازگومى نمايد.

3ـ در بـخـش ديـگـرى داسـتـان ((اصـحـاب الـجنة)) كه در حقيقت هشدارى است به مشركان زشت سيرت بيان شده.

4ـ در قسمت ديگرى مطالب گوناگونى راجع به قيامت و عذاب كفار در آن روز آمده است.

5ـ در بخش ديگرى انذارها و تهديدهائى نسبت به مشركان بازگو شده.

6ـ در بخش ديگرى به پيامبراسلام (ص) دستور مى دهد كه در برابر دشمنان سرسخت ، استقامت و صبر نشان دهد.

7ـ سـرانـجام در پايان سوره نيز سخن از عظمت قرآن و توطئه هاى مختلف دشمنان بر ضد پيامبر به ميان آورده.

انتخاب نام ((قلم)) براى اين سوره به تناسب نخستين آيه آن است ، بعضى نيزنام آن را سوره ((ن)) ذكـر كرده اند، و از بعضى از روايات كه در فضيلت اين سوره آمده استفاده مى شود كه نام آن سوره ((ن والقلم)) است.

فضيلت تلاوت سوره :.

از پيغمبر گرامى اسلام نقل شده كه فرمود: ((كسى كه سوره ((ن والقلم)) راتلاوت كند خداوند ثواب كسانى را كه داراى حسن اخلاقندبه او مى دهد)).

در حديثى از امام صادق (ع) مى خوانيم : ((كسى كه سوره ن والقلم را در نمازواجب يا نافله بخواند خـداونـد او را بـراى هـمـيـشـه از فـقر درامان مى دارد، و هنگامى كه بميرد او را از فشار قبر پناه مى دهد)).

ايـن ثـوابـها تناسب خاصى با محتواى سوره دارد، و نشان مى دهد كه هدف تلاوتى است كه توام با آگاهى و به دنبال آن عمل باشد.

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

(آيه)ـ اين سوره تنها سوره اى است كه با حرف مقطع ((ن)) آغاز شده است ،مى فرمايد: ((ن)) (ن).

سـپـس به دو موضوع از مهمترين مسائل زندگى بشر سوگند ياد كرده ،مى افزايد: ((سوگند به قلم و آنچه مى نويسند)) (والقلم ومـا يسطرون).

در واقع آنچه به آن در اينجا سوگند ياد شده است ظاهرا موضوع كوچكى است : يك قطعه نى ، و يا چـيـزى شـبيه به آن ، و كمى ماده سياه رنگ ، و سپس سطورى كه بر صفحه كاغذ ناچيز رقم زده مى شود.

امـا در واقع اين همان چيزى است كه سرچشمه پيدايش تمام تمدنهاى انسانى ، و پيشرفت و تكامل علوم ، و بيدارى انديشه ها و افكار، و شكل گرفتن مذهبه، و سرچشمه هدايت و آگاهى بشر است ، تـا آنـجـا كه دوران زندگى بشر را به دو دوران تقسيم مى كند ((دوران تاريخ)) و ((دوران قبل از تـاريـخ))، دوران تـاريـخ بشر اززمانى شروع مى شود كه خط اختراع شد، و انسان توانست ماجراى زنـدگـى خـود رابـر صفحات نقش كند، عظمت اين سوگند هنگامى آشكارتر مى شود كه توجه داشـتـه بـاشـيـم آن روزى كـه ايـن آيـات نـازل گـشـت ، نـويسنده و ارباب قلمى در آن محيط وجـودنـداشت ، و اگر كسانى مختصر سواد خواندن و نوشتن را داشتند تعداد آنها در كل سرزمين ((مكه)) كه مركز عبادى و سياسى و اقتصادى حجاز بود به بيست نفرنمى رسيد، آرى سوگند به قلم ياد كردن در چنين محيطى عظمت خاصى دارد.

(آيـه)ـ سـپـس بـه چـيزى كه سوگند براى آن ياد شده پرداخته ، مى فرمايد:((به (بركت) نعمت پروردگارت تو مجنون نيستى)) (مـا انت بنعمة ربك بمجنون).

ديوانه آنها هستند كه مظهر عقل كل را متهم به جنون مى كنند، و رهبر وراهنماى انسانها را با اين نسبت ناروا از خود دور مى سازند.

(آيـه)ـ و به دنبال آن مى افزايد: ((و براى تو پاداشى عظيم و هميشگى است)) (وان لك لا جرا غير ممنون).

((ممنون)) از ماده ((من)) يعنى ، اجر و پاداشى كه هرگز قطع نمى شود و دائماباقى است.

(آيـه)ـ ايـن آيـه در تـوصـيـف ديگرى از پيامبر(ص) مى گويد: ((و تو اخلاق عظيم و برجسته اى دارى)) (وانك لعلى خلق عظيم).

اخـلاقـى كـه عـقـل در آن حيران است لطف و محبتى بى نظير صفا و صميميتى بى مانند، صبر و استقامت و تحمل و حوصله اى توصيف ناپذير.

اگر مردم را به بندگى خدا دعوت مى كنى تو خود بيش از همه عبادت مى نمائى ، واگر از كار بد بـاز مـى دارى تـو قـبـل از هـمـه خوددارى مى كنى آزارت مى كنند و تو اندرزمى دهى ، ناسزايت مـى گـويند و براى آنها دعا مى كنى ، بر بدنت سنگ مى زنند وخاكستر داغ بر سرت مى ريزند و تو براى هدايت آنها دست به درگاه خدابرمى دارى !.

در حـديـثـى آمده است كه پيامبر(ص) فرمود: ((انمـا بعثت لا تمم مكـارم الا خلا ق ; من براى اين مبعوث شده ام كه فضائل اخلاقى را تكميل كنم)).

و در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است : ((مؤمن با حسن خلق خود به درجه كسى مى رسد كه شبها به عبادت مى ايستد، و روزها روزه دار است)).

(آيه)ـ و به دنبال آن مى افزايد: ((به زودى تو مى بينى و آنان نيز مى بينند))(فستبصر ويبصرون).

(آيه)ـ ((كه كداميك از شما مجنونند))! (بايكم المفتون).

حركتها و موضعگيرى تو در آينده و پيشرفت و نفوذ سريع اسلام در سايه آن نشان خواهد داد كه تو منبع بزرگ عقل و درايتى ، ديوانه خفاشانى هستند كه با نوراين آفتاب به ستيز برخاستند.

و البته در قيامت اين حقايق باز هم روشنتر و آشكارتر خواهد بود.

(آيـه)ـ بـاز براى تاكيد بيشتر مى افزايد: ((پروردگارت بهتر از هر كس مى داند چه كسى از راه او گمراه شده و او هدايت يافتگان را نيز بهتر مى شناسد)) (ان ربك هو اعلم بمن ضل عن سبيله وهو اعلم بالمهتدين).

چرا كه راه ، راه اوست ; و او بهتر از هركس راه خود را مى شناسد، و به اين ترتيب به پيامبراسلام (ص) اطمينان بيشتر مى دهد كه او در مسير هدايت و دشمنانش در مسير ضلالتند.

(آيه)ـ.

از آنها كه داراى اين صفاتند پيروى مكن.

بعد از ذكر اخلاق عظيم پيامبر(ص) در اينجا به ذكر اخلاق دشمنان اومى پردازد تا در يك مقايسه ، فاصله ميان اين دو كاملا روشن شود.

نـخـست مى فرمايد: ((از تكذيب كنندگان (ى كه خدا و پيامبر و روز رستاخيز وآئين او را تكذيب مى كنند) اطاعت مكن)) (فلا تطع المكذبين).

(آيـه)ـ سـپـس به تلاش و كوشش آنها براى به سازش كشيدن پيامبر(ص)اشاره كرده ، مى افزايد: ((آنـهـا دوسـت دارند نرمش نشان دهى تا آنها (هم) نرمش نشان دهند)) نرمشى توام با انحراف از مسير حق (ودوا لو تدهن فيدهنون).

(آيـه)ـ سـپس بار ديگر از اطاعت آنها نهى كرده و صفات نه گانه مذمومى راكه هر يك به تنهائى مى تواند مانع اطاعت و تبعيت گردد برمى شمرد، مى فرمايد: ((واز هركسى كه بسيار سوگند ياد مى كند و پست است اطاعت مكن)) (ولا تطع كل حلاف مهين).

(آيه)ـ سپس مى افزايد: ((كسى كه بسيار عيبجوست و به سخن چينى آمدو شد مى كند)) و در اين كار اصرار دارد (هماز مشا بنميم).

(آيـه)ـ در پـنـجـمـيـن و ششمين و هفتمين وصف مى گويد: كسى كه ((بسيارمانع كار خير و تجاوزگران شاهكار است)) (مناع للخير معتد اثيم).

نه تنها خود كار خيرى نمى كند و راه خيرى ارائه نمى دهد، بلكه سدى است در مقابل خير و بركت ديگران ، به علاوه انسانى است متجاوز از حدود الهى وحقوقى كه خدا براى هر انسانى تعيين كرده ، و اضافه بر اين صفات ، آلوده هرگونه گناهى نيز هست ، بطورى كه گناه جز طبيعت او شده است.

(آيه)ـ و سرانجام به هشتمين و نهمين صفات آنها اشاره كرده ،مى فرمايد: ((علاوه بر اينها كينه توز و پرخور، و خشن و بدنام است)) (عتل بعد ذلك زنيم).

به اين ترتيب قرآن روشن مى سازد كه مخالفان اسلام و قرآن و مخالفان شخص پيامبر(ص) چگونه افرادى بوده اند، افرادى دروغگو، پست ، عيبجو،سخن چين ، متجاوز گنهكار، بى اصل و نسب ، و به راستى از غير چنين افرادى مخالفت با چنان مصلح بزرگى انتظار نمى رود.

(آيه)ـ در اين آيه هشدار مى دهد ((مبادا به خاطر اين كه صاحب مال و فرزندان فراوان است)) از او پيروى كنى (ان كـان ذا مـال وبنين).

بـدون شك پيامبر هرگز تسليم نمى شد، و اين آيات در حقيقت تاكيدى است بر اين معنى ، تا خط مـكـتـبـى و روش عـمـلى او بر همه آشكار گردد، و هيچ كس ازدوست و دشمن چنين انتظارى نداشته باشد.

(آيـه)ـ ايـن آيـه عكس العمل اين گونه افراد را كه داراى چنين صفات پست هستند در برابر آيات الـهى نشان داده ، مى گويد: ((هنگامى كه آيات ما بر او خوانده مى شود مى گويد: اينها افسانه هاى خرافى پيشينيان است))! (اذا تتلى عليه آيـاتنـاقـال اسـاطير الا ولين).

و با اين بهانه و اين برچسب زشت از آيات خداوند فاصله مى گيرد.

(آيه)ـ در اين آيه از يكى از مجازاتهاى اين گروه پرده برداشته ، مى افزايد:((ما به زودى بر بينى او علامت و داغ ننگ مى نهيم))! (سنسمه على الخرطوم).

اين تعبيرى است گويا و رسا بر نهايت ذليل ساختن آنه، زيرا تعبير به ((خرطوم)) (بينى) كه تنها در مورد خوك و فيل گفته مى شود تحقير روشنى براى آنهاست ، و دوم اين كه ، بينى در لغت عرب مـعمولا كنايه از بزرگى و عزت است همان گونه كه در فارسى نيز وقتى مى گوئيم بينى او را به خـاك بماليد دليل بر اين است كه عزت او را بر باد دهيد و سوم اين كه علامت گذاردن مخصوص حـيوانات است ، حتى در حيوانات در صورت آنها مخصوصا بر بينى آنها علامت گذارى نمى شود، و در اسـلام نـيـز ايـن كـار نهى شده است ، همه اينها با بيانى رسا مى گويد:خداوند اين چنين افراد طغيانگر خودخواه متجاوز سركش را چنان ذليل مى كند كه عبرت همگان گردند.

(آيه)ـ.

داستان عبرت انگيز ((اصحاب الجنة))!.

به تناسب بحثى كه در آيات گذشته پيرامون ثروتمندان خودخواه و مغروربود در اينجا داستانى را درباره عده اى از ثروتمندان پيشين كه داراى باغ خرم وسرسبزى بودند، ذكر مى كند.

نخست مى فرمايد: ((ما آنها را آزموديم همان گونه كه صاحبان باغ را آزمايش كرديم)) (انا بلونـاهم كمـا بلونـا اصحـاب الجنة).

ماجرا چنين بود: اين باغ ـكه طبق مشهور در يمن بوده ـ در اختيار پيرمردى مؤمن قرار داشت ، او بـه قـدر نياز از آن برمى گرفت ، و بقيه را به مستحقان و نيازمندان مى داد، اما هنگامى كه چشم از دنـيـا پـوشـيد، فرزندانش گفتند: ما خود به محصول اين باغ سزاوارتريم ، و به اين ترتيب تصميم گرفتند تمام مستمندان را محروم سازند.

آيـه مـى گـويـد: ما آنها را آزموديم ، ((هنگامى كه سوگند ياد كردند: ميوه هاى باغ را صبحگاهان (دور از چشم مستندان) بچينند)) (اذ اقسموا ليصرمنهـا مصبحين).

(آيه)ـ ((و هيچ از آن استثنا نكنند)) و براى مستمندان چيزى فرو نگذارند(ولا يستثنون).

ايـن تـصميم آنها ناشى از بخل و ضعف ايمان آنها بود، زيرا انسان هرقدر هم نيازمند باشد مى تواند كمى از محصول يك باغ پر درآمد را به نيازمندان اختصاص دهد.

(آيـه)ـ سـپـس در ادامـه اين سخن مى افزايد: ((اما عذابى فراگير (شب هنگام) بر (تمام) باغ آنها فرود آمد در حالى كه همه در خواب بودند)) (فطاف عليهـاطائف من ربك وهم نـائمون).

(آيـه)ـ آتشى سوزان و صاعقه اى مرگبار چنان بر آن مسلط شد كه ((آن باغ سرسبز همچون شب سياه و ظلمانى شد)) و جز مشتى خاكستر از آن باقى نماند(فاصبحت كالصريم).

(آيه)ـ صاحبان باغ به گمان اين كه درختهاى پربارشان آماده براى چيدن ميوه است ((صبحگاهان يكديگر را صدا زدند)) (فتنـادوا مصبحين).

(آيه)ـ و گفتند: ((كه به سوى كشتزار و باغ خود حركت كنيد، اگر قصدچيدن ميوه ها را داريد))! (ان اغدوا على حرثكم ان كنتم صـارمين).

(آيـه)ـ بـه ايـن تـرتيب ((آنها (به سوى باغ) حركت كردند در حالى كه آهسته با هم مى گفتند:)) (فانطلقوا وهم يتخـافتون).

(آيـه)ـ ((مـواظـب بـاشيد امروز حتى يك فقير وارد بر شما نشود))! (ان لا يدخلنهـا اليوم عليكم مسكين).

چنين به نظر مى رسد كه به خاطر سابقه اعمال نيك پدر، جمعى از فقرا همه سال درانتظار چنين ايـامـى بـودند كه ميوه چينى باغ شروع شود و بهره اى عائد آنها گردد، ولذا اين فرزندان بخيل و ناخلف چنان مخفيانه حركت كردند كه هيچ كس احتمال ندهد چنان روزى فرا رسيده.

(آيـه)ـ و بـه ايـن ترتيب ، ((آنها صبحگاهان تصميم داشتند كه با قدرت ازمستمندان جلوگيرى كنند)) (وغدوا على حرد قـادرين).

(آيـه)ـ امـا ((هنگامى كه (وارد باغ شدند و) آن را ديدند گفتند: حقا ماگمراهيم)) (فلما راوهـا قـالوا انا لضـالون).

(آيه)ـ سپس افزودند: همه چيز از دست رفته ((بلكه ما محروميم)) (بل نحن محرومون).

مـى خواستيم مستمندان و نيازمندان را محروم كنيد اما خودمان از همه بيشترمحروم شديم ، هم محروم از درآمد مادى ، و هم بركات معنوى.

(آيـه)ـ در ايـن مـيان ((يكى از آنها كه از همه عاقلتر بود گفت : آيا به شمانگفتم چرا تسبيح خدا نمى گوييد))! (قـال اوسطهم الم اقل لكم لولا تسبحون).

از ايـن آيه استفاده مى شود كه در ميان آنها فرد مؤمنى بود كه آنها را از بخل وحرص نهى مى كرد، ولى كسى گوش به حرفش نمى داد.

(آيـه)ـ آنـهـا نـيـز لـحـظـه اى بيدار شدند و به گناه خود اعتراف كردند و((گفتند: منزه است پروردگار ما (از هرگونه ظلم و ستم) مسلما ما ظالم بوديم)) هم برخويشتن ستم كرديم و هم بر ديگران (قـالوا سبحـان ربنـا انا كنا ظـالمين).

(آيـه)ـ ولـى مـطلب به اينجا خاتمه نيافت ((سپس رو به يكديگر كرده ، به ملامت هم پرداختند)) (فاقبل بعضهم على بعض يتلا ومون).

و احتمالا هركدام در عين اعتراف به خطاى خويش گناه اصلى را به دوش ديگرى مى انداختند، و او را شديدا سرزنش مى كرد.

آرى ! هـمه ظالمانى كه در چنگال عذاب الهى گرفتار مى شوند در عين اعتراف به گناه ، هركدام سعى دارد عامل اصلى بدبختى خود را ديگرى بشمرد.

(آيـه)ـ سـپـس مـى افـزايـد: هـنـگـامى كه به عمق بدبختى خود آگاه شدندفريادشان بلند شد ((گفتند: واى بر ما كه طغيانگر بوديم))! (قـالوا يـا ويلنـا اناكنا طـاغين).

آنـهـا در مـرحـلـه قـبل اعتراف به ((ظلم)) و ستم كردند، و در اينجا اعتراف به ((طغيان)) و در حقيقت طغيان مرحله اى است بالاتر از ظلم.

(آيه)ـ سرانجام آنها بعد از اين بيدارى و هشيارى و اعتراف به گناه وبازگشت به سوى خد، رو به درگـاه او آوردنـد، و گـفـتـند: ((اميدواريم پروردگارمان (گناهان ما را ببخشد و) بهتر از آن به جاى آن به ما بدهد)) (عسى ربنـا ان يبدلنـاخيرا منهـا).

((چـرا كـه مـا بـه او عـلاقه منديم)) و به ذات پاكش دل بسته ايم و حل اين مشكل را نيز از قدرت بى پايان او مى طلبيم (انا الى ربنـا راغبون).

(آيـه)ـ در ايـن آيـه بـه عـنوان يك نتيجه گيرى كلى و درس همگانى مى فرمايد: اين گونه است عذاب (خداوند در دنيا) و عذاب آخرت از آن هم بزرگتراست اگر مى دانستند)) (كذلك العذاب ولعذاب الا خرة اكبر لو كـانوا يعلمون).

شـمـا نـيز اگر به خاطر مال و ثروت و امكانات مادى مست و مغرور شويد، وروح انحصارطلبى بر شـما چيره گردد، همه چيز را براى خود بخواهيد، و نيازمندان را محروم كنيد، سرنوشتى بهتر از اين نخواهيد داشت.

(آيـه)ـ مـى دانـيـم روش قرآن اين است كه شرح حال زندگى بدان و خوبان را در مقابل هم قرار مى دهد، تا در مقايسه با يكديگر بهتر شناخته شوند.

طبق همين روش بعد از ذكر سرنوشت دردناك ((اصحاب الجنة)) (صاحبان باغ خرم و سرسبز) در ايـنجا به ذكر حال پرهيزكاران پرداخته ، مى گويد: ((براى پرهيزكاران نزد پروردگارشان باغهاى پرنعمت بهشت است)) (ان للمتقين عند ربهم جنات النعيم).

بـاغـهـائى از بهشت كه هر نعمتى تصور شود كاملترين نوع آن در آنجاست ،علاوه بر نعمتهائى كه به فكر هيچ انسانى نرسيده است.

(آيه)ـ ولى از آنجا كه جمعى از مشركان و ثروتمندان خودخواه بودند كه ادعامى كردند همان طور كـه در دنـيـا وضـع ما عالى است در قيامت نيز بسيار خوب است ،خداوند در اين آيه شديدا آنها را مـورد مـؤاخـذه قـرار داده بـلـكه محاكمه مى كند،مى فرمايد: ((آيا مؤمنانى را (كه در برابر حق و عدالت تسليمند) همچون مشركان ومجرمان قرار دهيم))؟(افنجعل المسلمين كالمجرمين).

(آيه)ـ ((شما را چه مى شود؟ چگونه داورى مى كنيد))؟! (مـالكم كيف تحكمون).

هـيـچ انـسـان عاقلى باور مى كند سرنوشت عادل و ظالم ، مطيع و مجرم ، ايثارگرو انحصارطلب يكسان باشد؟ آن هم در پيشگاه خداوند.

(آيـه)ـ سـپـس مـى افـزايـد: اگر عقل و خرد، شما را به چنين حكمى رهنمون نشده آيا دليلى از ((نقل)) بر آن داريد ((آيا كتابى داريد كه از آن درس مى خوانيد))؟ (ام لكم كتـاب فيه تدرسون).

(آيه)ـ ((كه آنچه را شما اختيار مى كنيد از آن شماست))؟! (ان لكم فيه لمـا تخيرون).

شـما انتظار داريد مجرمانى همچون خودتان همطراز مسلمين باشند، اين سخنى است كه نه عقل به آن حكم مى كند و نه در هيچ كتاب معتبرى آمده است.

(آيـه)ـ در اين آيه چنين ادامه مى دهد: آيا شما مدركى از عقل و نقل براين ادعا داريد؟ ((يا اين كه عـهد و پيمان موكد و مستمرى تا روزقيامت بر ما داريد كه هرچه را حكم كنيد براى شما باشد))؟ (ام لكم ايمـان علينـا بـالغة الى يوم القيمة ان لكم لمـا تحكمون).

چه كسى مى تواند ادعا كند كه از خدا عهد و پيمان گرفته است كه تسليم تمايلات او گردد!.

(آيه)ـ باز در ادامه اين پرسشها كه راهها را از هرسو به روى آنان مى بنددمى افزايد: ((از آنها بپرس كـدامـيـك از آنان چنين چيزى را تضمين مى كنند)) كه مجرمان و مؤمنان يكسان باشند يا هرچه آنها مى خواهند خدا در اختيارشان بگذارد (سلهم ايهم بذلك زعيم).

(آيـه)ـ و در آخرين مرحله از اين بازپرسى عجيب مى فرمايد: ((يا اين كه معبودانى دارند كه آنها را شـريـك خـدا قرار داده اند (و براى آنان شفاعت مى كنند)اگر راست مى گويند معبودان خود را بياورند))! (ام لهم شركـا فلياتوا بشركـائهم ان كـانوا صـادقين).

آيـا آنـهـا كمترين دليلى دارند بر اين كه بتها اين جمادات كم ارزش و بى شعورشريك خدا و شفيع درگاه اويند؟.

(آيه)ـ.

آن روز مى خواهند سجده كنند اما قادر نيستند!.

در تـعـقـيب آيات گذشته كه مشركان و مجرمان را در برابر يك بازپرسى كوبنده قرار مى داد، در ايـنـجـا گوشه اى از سرنوشت آنها را در قيامت نشان مى دهد تا روشن شود اين گروه خودخواه و پرادعا در آن روز چقدر ذليل و خوارند؟.

مـى فـرمايد: به خاطر بياوريد ((روزى را كه (از شدت ترس و وحشت) ساق پاهابرهنه مى گردد و دعوت به سجود مى شوند اما نمى توانند)) سجود كنند (يوم يكشف عن سـاق ويدعون الى السجود فلا يستطيعون).

آرى ! در آن روز هـمگان به سجده و خضوع در برابر پروردگار دعوت مى شوند، مؤمنان به سجده مى افتند، ولى مجرمان قدرت سجده ندارند!.

(آيه)ـ اين آيه مى گويد: ((اين در حالى است كه چشمهايشان (از شدت شرمسارى) به زير افتاده و ذلت و خوارى تمام وجودشان را فراگرفته)) (خـاشعة ابصـارهم ترهقهم ذلة).

افـراد مـجرم هنگامى كه در دادگاه محكوم مى شوند معمولا سر خود را به زيرمى افكنند، و ذلت تمام و جودشان را فرا مى گيرد.

سـپـس مـى افـزايـد: ((آنها پيش از اين (در دار دنيا) دعوت به سجود مى شدند درحالى كه سالم بودند)) ولى امروز ديگر توانائى آن را ندارند (وقد كـانوا يدعون الى السجود وهم سـالمون).

آنـهـا هرگز سجده نكردند، و روح استكبار و تمرد و سرپيچى را با خود به صحنه قيامت آوردند با اين حال چگونه قدرت بر سجده دارند.

(آيه)ـ سپس روى سخن را به پيامبر(ص) كرده ، مى گويد: ((اكنون مرا با آنها كه اين سخن (يعنى قرآن) را تكذيب مى كنند واگذار)) تا حساب همه آنها را برسم (فذرنى ومن يكذب بهذا الحديث).

ايـن تـهـديـدى است شديد از ناحيه خداوند قادر قهار كه به پيامبر(ص) مى گويد:نمى خواهد تو دخالت كنى ، مرا با اين تكذيب كنندگان لجوج و سركش رها كن ، تاآنچه مستحقند به آنها بدهم !.

سـپـس مـى افـزايـد: ((مـا آنـان را از آنـجـا كه نمى دانند به تدريج به سوى عذاب پيش مى بريم)) (سنستدرجهم من حيث لا يعلمون).

(آيه)ـ ((و به آنها مهلت (بازگشت) مى دهم (و در عذابشان عجله نخواهم كرد) چرا كه نقشه هاى من محكم و دقيق (و عذاب من شديد) است)) (واملى لهم ان كيدى متين).

در حـديـثـى از امـام صـادق (ع) مـى خوانيم : ((گاه هنگامى كه بندگان سركش گناه مى كنند خـداونـد بـه آنها نعمتى مى دهد، آنها از گناه خود غافل مى شوند، و توبه رافراموش مى كنند، اين همان استدراج و بلا و عذاب تدريجى است)).

هـنـگـامـى كـه انـسـان گـنـاه مى كند از سه حال بيرون نيست ، يا خودش متوجه مى شود و باز مى گردد، و يا خداوند تازيانه ((بلا)) بر او مى نوازد تا بيدار شود، و ياشايستگى هيچ يك از اين دو را ندارد، خدا به جاى بلا نعمت به او مى بخشد و اين همان ((عذاب استدراج)) است.

لـذا انسان بايد به هنگام روى آوردن نعمتهاى الهى مراقب باشد نكند اين امركه ظاهرا نعمت است ((عـذاب اسـتـدراج)) گـردد، بـه هـمـيـن دليل مسلمانان بيدار دراين گونه مواقع در فكر فرو مـى رفـتـند، و به بازنگرى اعمال خود مى پرداختند، چنانكه در حديثى آمده است كه يكى از ياران امام صادق (ع) عرض كرد: من از خداوند مالى طلب كردم به من روزى فرمود، فرزندى خواستم به من بخشيد، خانه اى طلب كردم به من مرحمت كرد، من مى ترسم نكند اين ((استدراج)) باشد!.

امام (ع) فرمود: ((اگر اينها توام با حمد و شكرالهى است استدراج نيست))(نعمت است).

(آيـه)ـ در ادامـه بـازپـرسيهائى كه در آيات گذشته از مشركان و مجرمان شده بود، در اينجا دو سـؤال ديـگر بر آن مى افزايد، نخست مى گويد: ((يا اين كه تو ازآنها مزدى مى طلبى كه پرداختش براى آنها سنگين است))؟ (ام تسئلهم اجرا فهم من مغرم مثقلون).

اگـر بـهـانـه آنـهـا ايـن است كه شنيدن دعوت تو خرج دارد و اجر و مزد كلانى بايددر مقابل آن بـپردازند و آنها قادر بر آن نيستند اين سخن دروغى است ، و تو مطلقا ازآنها اجر و پاداشى مطالبه نمى كنى ، و نه هيچ پيامبر ديگرى از پيامبران خدا مزدى مطالبه كردند.

(آيه)ـ سپس در ادامه همين گفتگو، مى افزايد: ((يا اسرار غيب نزدآنهاست ، و آن را مى نويسند)) و بـه يـكـديـگر منتقل مى كنند، و در اين اسرار آمده است كه آنها با مسلمانان يكسانند؟ (ام عندهم الغيب فهم يكتبون).

(آيه)ـ و از آنجا كه سرسختى و بى منطقى مشركان و دشمنان اسلام گاه چنان قلب پيامبر(ص) را مـى فشرد كه امكان داشت در مورد آنها نفرين كند، خداونددر اين آيه پيامبرش را دلدارى داده ، و امـر بـه صـبـر و شـكـيبائى مى كند، مى فرمايد:((اكنون كه چنين است صبر كن و منتظر فرمان پروردگارت باش)) (فاصبر لحكم ربك).

منتظرباش تا خداوند وسائل پيروزى تو ويارانت وشكست دشمنانت را فراهم سازد، و بدان اين مهلتها كه به آنها داده مى شود يك نوع عذاب استدراج است.

سـپـس مـى افزايد: ((و مانند صاحب ماهى [ يونس ] مباش)) كه در تقاضاى مجازات قومش عجله كرد، و گرفتار مجازات ترك اولى شد (ولا تكن كصـاحب الحوت).

((در آن زمان كه با نهايت اندوه خدا را (از درون شكم ماهى) خواند)) (اذنـادى وهو مكظوم).

مـنظور از اين ((ندا)) همان است كه در آيه 87 سوره انبيا آمده است ((او درميان ظلمتهاصدا زد كه معبودى جز تو نيست ، منزهى تو من از ستمكاران بودم)).

و به اين ترتيب به ترك اولاى خود اعتراف كرد، و از خدا تقاضاى عفو وبخشش نمود.

(آيـه)ـ در ايـن آيـه مى افزايد: ((و اگر رحمت پروردگارش به ياريش نيامده بود (از شكم ماهى) بـيـرون افـكـنده مى شد در حالى كه نكوهيده بود)) (لولا ان تداركه نعمة من ربه لنبذ بالعرا وهو مذموم).

منظور از ((نعمت)) در آيه فوق همان توفيق توبه و شمول رحمت الهى است.

(آيـه)ـ لـذا در ايـن آيـه مـى فـرمـايـد: ((ولى پروردگارش او را برگزيد و ازصالحان قرار داد)) (فاجتبيه ربه فجعله من الصالحين).

و بـه دنـبال آن ماموريت هدايت قومش را مجددا برعهده او گذارد و اوبه سراغ آنها آمد، و همگى ايمان آوردند.

(آيه)ـ.

مى خواهند تو را نابود كنند اما نمى توانند!.

Next Page فهرست Previous Page
 
 
https://old.aviny.com/Quran/Nemoneh/Vol5/nemn5_12.aspx?&mode=print
Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved