Next Page فهرست Previous Page

در ذيـل آيـه مـى گويد: ((من انفاق كنم و از صالحان شوم)) اين تعبير بيانگر تاثيرعميق انفاق در صالح بودن انسان است.

بـسـيـارنـد كسانى كه وقتى چشم برزخى پيدا مى كنند و خود را در آخرين لحظات زندگى و در آسـتانه قيامت مى بينند، و پرده هاى غفلت و بى خبرى از جلوچشمان آنها كنار مى رود، و مى بينند بايد اموال و سرمايه ها را بگذارند و بروندپشيمان مى شوند و تقاضاى بازگشت به زندگى مى كنند تـا جـبـران كنند; ولى دست رد بر سينه آنها گذارده مى شود، چرا كه سنت الهى است كه اين راه ، بازگشت ندارد!.

(آيه)ـ لذا در آخرين آيه با قاطعيت تمام ، مى افزايد: ((و خداوند هرگز(مرگ) كسى ر، هنگامى كه اجلش فرارسد، به تاخير نمى اندازد))! (ولن يؤخر اللّه نفسا اذا جـا اجلهـا).

چـنـانـكه در آيه 34 سوره اعراف مى خوانيم : ((هنگامى كه مرگ آنها فرارسد، نه يك ساعت پيشى مى گيرند نه يك ساعت ، تاخير مى كنند)).

و سـرانجام آيه را با اين جمله پايان مى دهد: ((و خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است)) (واللّه خبير بمـا تعملون).

و همه آنها را براى پاداش و كيفر، ثبت كرده و در برابر همه آنها به شما جزامى دهد.

((پايان سوره منافقون)).

سوره تغابن [64].

اين سوره در ((مدينه)) نازل شده و 18 آيه است.

محتواى سوره :.

لـحـن آيـات اخـيـر اين سوره ، با سوره هاى مدنى هماهنگ است ، ولى صدر آن ،با سوره هاى مكى موافقتر است ، اما به هرحال ما مجموع آن را طبق مشهور مدنى ،تلقى مى كنيم.

از نظر محتو، اين سوره را مى توان به چند بخش تقسيم كرد:.

1ـ آغاز سوره كه از توحيد و صفات و افعال خدا بحث مى كند.

2ـ به دنبال آن ، با استفاده از علم خداوند، به مردم هشدار مى دهد كه مراقب اعمال پنهان و آشكار خود باشند و سرنوشت اقوام پيشين را فراموش نكنند.

3ـ در بـخش ديگرى از سوره ، سخن از معاد است و اين كه روزقيامت روز((تغابن)) و مغبون شدن گروهى و برنده شدن گروه ديگرى است (نام اين سوره نيز ازهمين گرفته شده).

4ـ در بـخـشـى ديـگـر دسـتور به اطاعت خدا و پيامبر(ص) داده و پايه هاى اصل نبوت را تحكيم مى بخشد.

5ـ آخرين بخش سوره ، مردم را به انفاق در راه خدا تشويق مى كند و از اين كه فريفته اموال و اولاد و هـمـسران شوند برحذر مى دارد، و سوره را با نام و صفات خداپايان مى دهد همان گونه كه آغاز كرده بود.

فضيلت تلاوت سوره :.

در حديثى از امام صادق (ع) مى خوانيم : ((كسى كه سوره تغابن را در نمازفريضه اش بخواند شفيع او روزقيامت خواهد شد، و شاهد عادلى است در نزدكسى كه شفاعت او را اجازه مى دهد، سپس از او جدا نمى شود تا داخل بهشت گردد)).

بـديهى است اين تلاوت بايد توام با انديشه باشد انديشه اى كه محتواى آن رادر عمل منعكس كند، تا اين همه آثار و بركات بر آن مترتب گردد.

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

(آيـه)ـ ايـن سـوره نـيـز بـا تسبيح خداوند آغاز مى شود، خداوندى كه مالك و حاكم بر كل جهان هستى ، و قادر بر همه چيز است.

مـى فـرمايد: ((آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است براى خدا تسبيح مى گويند)) (يسبح للّه مـا فى السموات ومـا فى الا رض).

سپس مى افزايد: ((مالكيت و حكومت از آن اوست)) (له الملك).

((و (به همين دليل) تمام حمد و ستايش نيز به ذات پاك او برمى گردد)) (وله الحمد).

((و او بر همه چيز تواناست)) (وهو على كل شى قدير).

(آيه)ـ سپس به امر خلقت و آفرينش كه لازمه قدرت است اشاره كرده ،مى فرمايد: ((او كسى است كه شما را آفريد)) (هو الذى خلقكم).

و به شما نعمت آزادى و اختيار داد، لذا ((گروهى از شما كافريد و گروهى مؤمن)) (فمنكم كـافر ومنكم مؤمن).

و بـه اين ترتيب بازار امتحان و آزمايش الهى داغ شد و در اين ميان ((خداوندنسبت به آنچه انجام مى دهيد بيناست)) (واللّه بمـا تعملون بصير).

(آيـه)ـ سـپـس مـساله ((خلقت)) را با توضيح بيشتر، و با اشاره به هدف آفرينش در اين آيه ادامه داده ، مى فرمايد: ((آسمانها و زمين را به حق آفريد)) (خلق السموات والا رض بالحق).

هـم در آفـريـنـش آن ، نـظام حق و دقيقى است ، و هم داراى هدف حكيمانه ومصالح حقى است ، چـنـانـكـه در آيـه 27 سوره ((ص)) نيز فرمود: ((ما آسمان و زمين وآنچه را در ميان اين دو است بيهوده نيافريديم ، اين گمان كافران است)).

بـعد به آفرينش ((انسان)) پرداخته و ما را از سير آفاقى به سير انفسى دعوت كرده ، مى افزايد: ((و شـمـا را (در عـالـم جنين) تصوير كرد، تصويرى زيبا و دلپذير)) هم از نظر جسم و هم از نظر جان (وصوركم فاحسن صوركم).

بـه انسان ، ظاهرى آراسته ، و باطنى پيراسته ، عقلى فروزان و خردى نيرومندداد، و از آنچه در كل جهان هستى است ، نمونه هائى در وجود او آفريد.

ولـى هـمـان گونه كه در پايان آيه مى فرمايد: ((سرانجام (بازگشت همه) به سوى اوست)) (واليه المصير).

(آيه)ـ و از آنجا كه انسان براى هدف بزرگى آفريده شده بايد دائما تحت مراقبت پروردگار باشد، پـروردگـارى كه ، از درون و برون او باخبر است ، لذا در اين آيه مى فرمايد: ((آنچه را در آسمانها و زمـيـن اسـت مـى دانـد، و از آنچه پنهان يا آشكارمى كنيد باخبر است ، و خداوند از آنچه در درون سينه هاست ، آگاه است)) (يعلم مـافى السموات والا رض ويعلم مـا تسرون ومـا تعلنون واللّه عليم بذات الصدور).

ايـن آيـه تـرسـيـمـى اسـت از علم بى پايان خداوند، در سه مرحله : نخست علم اونسبت به تمامى مـوجـودات آسمانها و زمين ، سپس علم او به همه اعمال انسانها و آنچه را پنهان مى دارند يا آشكار مـى سـازنـد، و در مـرحله سوم مخصوصاروى عقائد باطنى و چگونگى نيتها و آنچه بر قلب و جان انسان ، حاكم است ،تكيه مى كند.

مـسلما توجه به اين حقيقت در اصلاح و تربيت انسان فوق العاده مؤثر است ،و انسان را براى وصول به هدف آفرينش و قانون تكامل آماده مى سازد.

(آيـه)ـ و از آنـجـا كـه يكى از مؤثرترين و سائل تربيت و طرق انذار، توجه دادن به سرنوشت اقوام و امـتـهـاى پـيشين است ، اين آيه يك نگاه اجمالى به زندگى آنهاافكنده ، سپس انسانها را مخاطب سـاخـتـه ، مى گويد: ((آيا خبر كسانى كه پيش از اين كافر شدند به شما نرسيده است ؟ (آرى) آنها طعم كيفر گناهان بزرگ خود راچشيدند و (در آخرت نيز) عذاب دردناكى براى آنهاست))؟! (الم ياتكم نبؤا الذين كفروا من قبل فذاقوا وبـال امرهم ولهم عذاب اليم).

شـمـا از كـنار شهرهاى بلاديده و ويران شده آنه، در مسير خود به سوى شام ومناطق ديگر عبور مـى كـنـيـد، نـتـيـجـه كـفر و ظلم و عصيانگرى آنها را با چشم مى بينيد، واخبار آنها را در تاريخ مى خوانيد.

اين عذاب دنياى آنها بود، در آخرت نيز عذاب دردناكى در انتظارشان است.

(آيه)ـ اين آيه به منشا اصلى اين سرنوشت دردناك اشاره كرده ،مى افزايد: ((اين به خاطر آن بود كه رسولان آنها (پيوسته) با دلائل روشن به سراغشان مى آمدند ولى آنها (از روى كبر و غرور) گفتند: آيـا بـشرهايى (مثل ما) مى خواهند مارا هدايت كنند))؟ مگر چنين چيزى ممكن است ؟ (ذلك بانه كـانت تاتيهم رسلهم بالبينـات فقـالوا ابشر يهدوننـا).

و با اين منطق پوشالى به مخالفت با آنها برخاستند ((پس كافر شدند و روى برگرداندند)) (فكفروا وتولوا).

((در حـالى كه خداوند (از ايمان و طاعتشان) بى نياز بود)) (واستغنى اللّه) و اگرآنها را موظف به ايـمـان و اطـاعـت و پرهيز از گناه فرمود تنها براى منفعت خودشان وسعادت و نجاتشان در اين جهان و جهان ديگر بود.

آرى ((خداوند بى نياز و شايسته ستايش است)) (واللّه غنى حميد).

اگـر جـمـله كائنات كافر شوند بر دامان كبريائيش گردى نمى نشيند، همان گونه كه اگر همه مـخلوقات مؤمن و مطيع فرمان او باشند چيزى بر جلالش افزوده نمى شود، اين مائيم كه نيازمند به اين برنامه هاى تربيتى و سازنده و تكامل بخش هستيم.

(آيـه)ـ در تعقيب بحثهايى كه در آيات قبل ، پيرامون هدف دار بودن آفرينش آمده در اينجا مساله معاد و رستاخيز را ـكه تكميلى است بر بحث هدف آفرينش انسان ـ مطرح مى كند.

نخست از ادعاى بى دليل ، منكران رستاخيز، شروع كرده ، مى فرمايد: ((كافران پنداشتند كه هرگز برانگيخته نخواهند شد)) (زعم الذين كفروا ان لن يبعثوا).

سـپـس در تـعـقـيـب ايـن سخن ، به پيامبراسلام (ص) دستور مى دهد ((بگو: آرى به پروردگارم سـوگـند همه شما (در قيامت) برانگيخته خواهيد شد، سپس آنچه را عمل مى كرديد به شما خبر داده مى شود، و اين براى خداوند آسان است)) (قل بلى وربى لتبعثن ثم لتنبؤن بمـا عملتم وذلك على اللّه يسير).

وقتى كه كار دست خداوند قادر متعال است مشكلى درميان نخواهد بود.

(آيـه)ـ در ايـن آيـه چـنين نتيجه گيرى مى كند: اكنون كه قطعا معادى در كاراست ، ((به خدا و رسول او و نورى كه نازل كرده ايم ايمان بياوريد)) (فـامنوا باللّه ورسوله والنور الذى انزلنـا).

و بدانيد ((خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است)) (واللّه بمـا تعملون خبير).

بـه ايـن تـرتيب دستور مى دهد كه خود را براى رستاخيز از طريق ايمان و عمل صالح آماده كنند، ايمان به سه اصل ((خدا))، ((پيامبر)) و ((قرآن)) كه اصول ديگر نيز درآن درج است.

(آيه)ـ روز تغابن و آشكار شدن غبن ها.

در اين آيه به توصيف روزقيامت پرداخته ، چنين مى گويد: ((اين (بعث و نشورو حساب و جزا) در زمـانـى خـواهـد بود كه همه شما را در آن روز اجتماع [ روزرستاخيز] گردآورى مى كند)) (يوم يجمعكم ليوم الجمع).

يـكى از نامهاى قيامت ((يوم الجمع)) است كه در آيات قرآن با تعبيرهاى مختلف كرارا به آن اشاره شده است ، از جمله در آيه 49 و 50 سوره واقعه مى خوانيم : ((بگو:تمام اولين و آخرين در ميعاد روز مـعـيـنـى جمع مى شوند)) و از آن به خوبى استفاده مى شود كه رستاخيز همه انسانها در يك روز است.

سپس مى افزايد: ((آن روز روز تغابن است)) (ذلك يوم التغـابن).

روزى است كه ((غابن)) (برنده) و ((مغبون)) (بازنده) شناخته مى شوند، روزى كه روشن مى شود چه كسانى در تجارت خود در عالم دنيا گرفتار غبن و خسارت وپشيمانى شده اند؟.

به اين ترتيب يكى ديگر از نامهاى قيامت ((يوم التغـابن)) روز ظهورغبن هاست.

سـپس به بيان حال مؤمنان در آن روز پرداخته ، مى افزايد: ((و هركس به خداايمان بياورد و عمل صـالـح انـجام دهد، گناهان او را مى بخشد و او را در باغهائى ازبهشت كه نهرها از زير درختانش جـارى اسـت وارد مى كند، جاودانه در آن مى مانند واين پيروزى بزرگى است)) (ومن يؤمن باللّه ويعمل صـالحا يكفر عنه سيئـاته ويدخله جنات تجرى من تحتها الا نهـار خـالدين فيهـا ابدا ذلك الفوز العظيم).

بـه اين ترتيب هنگامى كه دو شرط اصلى ، يعنى ايمان و عمل صالح حاصل شود، اين مواهب عظيم پشت سر آن خواهد بود.

(آيـه)ـ در ايـن آيـه مـى افـزايـد: ((امـا كسانى كه كافر شدند، و آيات ما راتكذيب كردند اصحاب دوزخـنـد، جـاودانه در آن مى مانند، و (سرانجام آنها)سرانجام بدى است)) (والذين كفروا وكذبوا بـايـاتنـا اولئك اصحـاب النارخـالدين فيهـا وبئس المصير).

در ايـنـجـا نيز، عامل بدبختى دو چيز شمرده شده است : ((كفر)) و ((تكذيب آيات الهى)) كه ضد ((ايـمـان)) و ((عمل صالح)) است ، و در نتيجه در آنجا سخن ازبهشت جاويدان است و در اينجا از دوزخ هميشگى ، آنجا فوز عظيم است و اينجابئس المصير و سرانجام مرگبار!.

(آيه)ـ.

همه مصائب به فرمان اوست !.

در اين آيه به يك اصل كلى در مورد مصائب و حوادث دردناك اين جهان اشاره مى كند، شايد از اين جهت كه هميشه وجود مصائب دستاويزى براى كفار درمورد نفى عدالت در اين جهان بوده است ، و يا از اين نظر كه در راه تحقق ايمان وعمل صالح هميشه مشكلاتى وجود دارد كه بدون مقاومت در بـرابـر آنـهـا مـؤمـن به جائى نمى رسد، و به اين ترتيب رابطه اين آيات با آيات گذشته روشن مى شود.

نخست مى فرمايد: ((هيچ مصيبتى رخ نمى دهد مگر به اذن خدا)) (مـااصـاب من مصيبة الا باذن اللّه).

منظور از ((اذن)) در اينـجـا همـان اراده تكـوينى خداوند است ، نه اراده تشريعى.

از مـجـمـوع آيـاتـى كه درباره مصائب در قرآن مجيد آمده برمى آيد كه مصائب بر دو گونه است : مصائبى كه با طبيعت زندگى انسان سرشته شده ،و اراده بشر كمترين تاثيرى در آن ندارد، مانند مرگ و مير و قسمتى از حوادث دردناك طبيعى.

دوم مصائبى كه انسان به نحوى در آن نقشى داشته باشد.

قـرآن دربـاره دسته اول مى گويد، همه به اذن خدا روى مى دهد; و درباره قسم دوم مى گويد: به خـاطـر اعمال خودتان دامانتان را مى گيرد ((2)) سپس در دنباله آيه به مؤمنان بشارت مى دهد كـه : ((و هـركـس بـه خـدا ايمان آورد، خدا قلبش را هدايت مى كند)) (ومن يؤمن باللّه يهد قلبه) آن چنان كه در برابرمصائب زانو نزند، مايوس نشود، جزع و بيتابى نكند.

ايـن هـدايت الهى هنگامى كه به سراغ انسان آيد در نعمتها شاكر مى شود و درمصيبتها صابر، و در برابر قضاى الهى تسليم.

و در پايان آيه مى فرمايد: ((و خداوند به هر چيز داناست)) (واللّه بكل شى عليم).

ايـن تـعـبـير مى تواند اشاره اجمالى به فلسفه مصائب و بلاها باشد كه خداوند روى علم و آگاهى بـى پـايـانـش براى تربيت بندگان و اعلام بيدارباش و مبارزه با هرگونه غرور و غفلت گهگاه در زنـدگـانى آنها مصائبى ايجاد مى كند، تابه خواب فرو نروند و موقعيت خويش را در دنيا فراموش نكنند، و دست به طغيان و سركشى نزنند.

(آيـه)ـ و از آنـجا كه معرفت مبدا و معاد كه در آيات قبل ، پايه ريزى شده واثر حتمى آن ، تلاش در راسـتـاى اطـاعت خدا و پيامبر(ص) است ، در اين آيه مى افزايد:((و اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر را)) (واطيعوا اللّه واطيعوا الرسول).

ناگفته پيداست كه اطاعت رسول خدا(ص) نيز شعبه اى از اطاعت خداونداست ، چرا كه او از خود چيزى نمى گويد، و تكرار ((اطيعوا)) در اينجا اشاره به همين است كه اين دو در عرض هم نيست ، بلكه يكى از ديگرى سرچشمه مى گيرد، از اين گذشته اطاعت خداوند، مربوط به اصول قوانين و تشريع الهى است ، و اطاعت رسول مربوط به تفسيرها و مسائل اجرائى مى باشد، بنابراين يكى اصل و ديگرى فرع است.

سـپـس مـى فرمايد: ((اگر شما روى گردان شويد (و اطاعت نكنيد، او هرگز ماموربه اجبار شما نيست) رسول ما جز ابلاغ آشكار وظيفه اى ندارد)) (فان توليتم فانمـاعلى رسولنا البلا غ المبين).

آرى ! او مـوظف به رساندن پيام حق است ، بعدا سر و كار شما با خداست ، واين تعبير يك نوع تهديد جدى و سربسته است.

(آيه)ـ در اين آيه اشاره به مساله توحيد در عبوديت مى كند كه به منزله دليلى براى وجوب اطاعت است ، مى فرمايد: ((خداوند (كسى است كه) هيچ معبودى جز او نيست)) (اللّه لا اله الا هو).

((مؤمنان بايد فقط بر او توكل كنند)) (وعلى اللّه فليتوكل المؤمنون).

غير از او هيچ كس شايسته عبوديت نيست ، چرا كه مالكيت و قدرت و علم وغن، همه از آن اوست ، و ديـگـران هـرچـه دارند، از او دارند و به همين دليل نبايد دربرابر غير او سر تسليم و تعظيم فرود آورند و نيز به همين دليل براى حل هرگونه مشكل بايد از او مدد گيرند و فقط بر او توكل كنند.

آيـه ـ شان نزول : در روايتى از امام باقر(ع) مى خوانيم : كه در مورد آيه ((ان من ازواجكم)) فرمود: مـنـظـور اين است كه وقتى بعضى از مردان مى خواستند هجرت كنند پسر و همسرش دامن او را مـى گـرفـتـنـد و مـى گـفتند: تو را به خدا سوگند كه هجرت نكن ، زيرا اگر بروى ما بعد از تو بـى سرپرست خواهيم شد، بعضى مى پذيرفتند و مى ماندند، آيه نازل شد و آنها را از قبول اين گونه پيشنهادها و اطاعت فرزندان و زنان در اين زمينه ها برحذر داشت.

امـا بـعـضـى ديـگر اعتنا نمى كردند و مى رفتند ولى به خانواده خود مى گفتند: به خدا اگر با ما هجرت نكنيد و بعدا در (دارالهجرة) مدينه نزد ما آئيد ما مطلقا به شمااعتنا نخواهيم كرد، ولى به آنـهـا دسـتـور داده شد كه هر وقت خانواده آنها به آنهاپيوستند گذشته را فراموش كنند و جمله ((وان تعفوا وتصفحو)) ناظر به همين معنى است.

تفسير:.

اموال و فرزندانتان وسيله آزمايش شما هستند!.

از آنـجـا كـه در آيـات گذشته فرمان به اطاعت بى قيد و شرط خدا و رسولش آمده بود، و يكى از مـوانع مهم اين راه علاقه افراطى به اموال و همسران و فرزندان است در اينجا به مسلمانان در اين زمينه هشدار مى دهد.

نـخـست مى گويد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بعضى از همسران وفرزندانتان دشمنان شما هستند، از آنها برحذر باشيد)) (يـا ايها الذين آمنوا ان من ازواجكم واولا دكم عدوا لكم فاحذروهم).

الـبـته نشانه هاى اين عداوت كم نيست گاه مى خواهيد اقدام به كار مثبتى همچون هجرت كنيد دامـان شـما را مى گيرند و مانع اين فيض عظيم مى شوند، و گاه انتظار مرگ شما را مى كشند تا ثروت شما را تملك كنند، و مانند اينها.

البته اين دشمنى گاه در لباس دوستى است و به گمان خدمت است ،و گاه به راستى با نيت سؤ و قصد عداوت انجام مى گيرد، و يا به قصد منافع خويشتن.

ولى از آنجا كه ممكن است اين دستور بهانه اى براى خشونت و انتقام جوئى و افراط از ناحيه پدران و هـمـسـران گـردد بـلافاصله در ذيل آيه براى تعديل آنهامى فرمايد: ((و اگر عفو كنيد و چشم بپوشيد و ببخشيد (خداوند شما را مشمول عفوو رحمتش قرار مى دهد) چرا كه خداوند بخشنده و مهربان است)) (وان تعفواوتصفحوا وتغفروا فان اللّه غفور رحيم).

بـنـابـراين اگر آنها از كار خود پشيمان شدند و در مقام عذرخواهى برآمدند، و يابعد از هجرت به شما پيوستند آنها را از خود نرانيد، عفو و گذشت پيشه كنيد،همان طور كه انتظار داريد خدا هم با شما چنين كند.

(آيه)ـ در اين آيه به يك اصل كلى ديگر در مورد اموال و فرزندان اشاره كرده ، مى فرمايد: ((اموال و فرزندانتان فقط وسيله آزمايش شما هستند)) (انمـااموالكم واولا دكم فتنة).

و اگر در اين ميدان آزمايش ، از عهده برآئيد ((اجر و پاداش عظيم نزد خداوند(از آن شما) خواهد بود)) (واللّه عنده اجر عظيم).

در آيه گذشته تنها سخن از عداوت بعضى از همسران و فرزندان نسبت به انسان بود كه او را از راه اطـاعـت خـدا مـنحرف ساخته ، به گناه ، و گاهى به كفرمى كشانند، ولى در اينجا سخن از همه فرزندان و اموال است كه وسيله آزمايش انسانند.

در واقـع ايـن دو موضوع ، بيش از هر چيز ديگر وسيله امتحان است ، و به همين دليل در روايتى از اميرمؤمنان على (ع) مى خوانيم كه فرمود: ((هيچ كس از شمانگويد: خداوندا! من به تو پناه مى برم ، از امـتحان و آزمايش ، چرا كه هركس داراى وسيله آزمايشى است (و حداقل مال و فرزندى دارد و اصـولا طـبـيعت زندگى دني،طبيعت آزمايش و بوته امتحان است) ولكن كسى كه مى خواهد به خدا پناه برد، ازامتحانات گمراه كننده پناه برد چه اين كه خداوند مى گويد: بدانيد اموال و اولاد شماوسيله آزمون است)).

(آيـه)ـ در ايـن آيه ، به عنوان نتيجه گيرى مى فرمايد: ((پس تا مى توانيدتقواى الهى پيشه كنيد و گـوش دهـيـد و اطـاعـت نـماييد و انفاق كنيد كه براى شما بهتراست)) (فاتقوا اللّه ما استطعتم واسمعوا واطيعوا وانفقوا خيرا لا نفسكم).

نـخـست دستور به اجتناب از گناهان مى دهد ـچرا كه تقوا بيشتر ناظر به پرهيزاز گناه است ـ و سـپس دستور به اطاعت فرمان و شنيدنى كه مقدمه اين اطاعت است و از ميان طاعات بخصوص روى مساله انفاق كه از مهمترين آزمايشهاى الهى است تكيه مى كند و سرانجام هم مى گويد: سود تمام اينها عائد خود شما مى شود.

در پـايـان آيه به عنوان تاكيدى بر مساله انفاق مى فرمايد: ((و كسانى كه از بخل و حرص خويشتن مصون بمانند رستگارانند)) (ومن يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون).

اين دو صفت رذيله از بزرگترين موانع رستگارى انسان ، و بزرگترين سد راه انفاق و كارهاى خير است.

در حـديـثـى مى خوانيم كه امام صادق (ع) از شب تا صبح طواف خانه خدا به جامى آورد و پيوسته مى فرمود: ((اللهم ق شح نفسى ; خداوندا! مرا از حرص و بخل خودم نگاهدار)).

يكى از يارانش عرض مى كند: فدايت شوم ، امشب نشنيدم غير از اين دع،دعاى ديگرى كنى !.

فـرمود: ((چه چيز از بخل و حرص نفس مهمتر است در حالى كه خداوندمى فرمايد: ومن يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون)).

(آيـه)ـ سـپـس بـراى تشويق به انفاق و جلوگيرى از بخل و شح نفس مى فرمايد: ((اگر به خد، قـرض الحسنه دهيد، آن را براى شما مضاعف مى سازد، وشما را مى بخشد، و خداوند شكركننده و بردبار است)) (ان تقرضوا اللّه قرضا حسنايضـاعفه لكم ويغفرلكم واللّه شكور حليم).

چـه تـعـبـير عجيبى خدائى كه آفريننده اصل و فرع وجود م، و بخشنده تمام نعمتهاست از ما وام مـى طلبد! و در برابر آن وعده ((اجر مضاعف و آمرزش)) مى دهد،و نيز از ما تشكر مى كند، لطف و محبت بالاتر از اين تصور نمى شود.

(آيه)ـ و بالاخره در آخرين آيه ، مى فرمايد: ((او داناى پنهان و آشكاراست و او عزيز و حكيم است)) (عـالم الغيب والشهـادة العزيز الحكيم).

از اعمال بندگان مخصوصا انفاقهاى آنه، در نهان و آشكار، باخبر است ، و اگراز آنها تقاضاى قرض مـى كـنـد، نه به خاطر نياز و عدم قدرت است بلكه به خاطر كمال لطف و محبت است ، و اگر اين همه پاداش در برابر انفاقها به آنها وعده مى دهد، اين نيز مقتضاى حكمت اوست.

((پايان سوره تغابن)).

سوره طلاق [65].

اين سوره در ((مدينه)) نازل شده و داراى 12 آيه است.

محتواى سوره :.

محتواى اين سوره به دو بخش عمده تقسيم مى شود.

بخش اول هفت آيه نخستين سوره است كه پيرامون طلاق و مسائل مربوطبه آن سخن مى گويد.

بـخش دوم كه در حقيقت انگيزه اجراى بخش اول است از عظمت خداوند،و عظمت مقام رسول او، و پـاداش صـالـحـان ، و مـجازات بدكاران ، بحث مى كند، ومجموعه منسجمى را براى ضمانت اجراى اين مساله مهم اجتماعى ارائه مى دهد،ضمنا اين سوره نام ديگرى نيز دارد و آن سوره ((نسا قصرى)) (بر وزن و معنى صغرى) در مقابل سوره معروف نسا است كه ((نسا كبرى)) مى باشد.

فضيلت تلاوت سوره :.

در حـديثى از پيغمبراكرم (ص) آمده است : ((هركس سوره طلاق را بخواند (و آن را در برنامه هاى زندگى خود به كار بندد) بر سنت پيامبر از دنيا مى رود)).

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

(آيه)ـ.

شرايط طلاق و جدائى :.

در نـخستين آيه روى سخن را به پيامبراسلام (ص) به عنوان پيشواى بزرگ مسلمانان كرده سپس يـك حكم عمومى را با صيغه جمع بيان مى كند، مى فرمايد: ((اى پيامبر! هر زمان خواستيد زنان را طـلاق دهـيـد در زمـان عـده آنـهـا را طلاق گوييد)) (يـا ايها النبى اذا طلقتم النسـافطلقوهن لعدتهن).

يـعـنـى ، صيغه طلاق در زمانى اجرا شود كه زن از عادت ماهيانه پاك شده ، و باهمسرش نزديكى نكرده باشد.

و اين نخستين شرط طلاق است.

سپس به دومين حكم كه مساله نگهداشتن حساب عده است پرداخته ،مى فرمايد: ((و حساب عده را نگه داريد)) (واحصوا العدة).

دقيقا ملاحظه كنيد كه سه بار زن ، ايام پاكى خود را به پايان رساند و عادت ماهيانه ببيند، هنگامى كـه سـومين دوران پاكى پايان يافت ، و وارد عادت ماهيانه سوم شد، ايام عده سر آمده و پايان يافته است.

قابل توجه اين كه : مخاطب به نگهدارى حساب عده ، مردان هستند، اين به خاطر آن است كه مساله ((حـق نـفـقـه و مسكن)) برعهده آنهاست ، و همچنين ((حق رجوع)) نيز از آن آنان است ، وگرنه زنان نيز موظفند كه براى روشن شدن تكليفشان حساب عده را دقيقا نگه دارند.

بـعـد از ايـن دسـتور، همه مردم را به تقوا و پرهيزكارى دعوت كرده ، مى فرمايد:((و از خدائى كه پروردگار شماست بپرهيزيد)) (واتقوااللّه ربكم).

او پـروردگار و مربى شماست ، و دستوراتش ، ضامن سعادت شما مى باشد،بنابراين فرمانهاى او را به كار بنديد و از عصيان و نافرمانيش بپرهيزيد.

بـعـد بـه ((سـومـين)) و ((چهارمين)) حكم ـكه يكى مربوط به شوهران و ديگرى مربوط به زنان اسـت ـ پـرداخته ، مى فرمايد: ((نه شما آنها را ازخانه هايشان ، بيرون كنيد و نه آنها (در دوران عده) بيرون روند)) (لا تخرجوهن من بيوتهن ولا يخرجن).

گـرچه بسيارى از بى خبران ، اين حكم اسلامى را به هنگام طلاق اصلا اجرانمى كنند، و به محض جارى شدن صيغه طلاق ، هم مرد به خود اجازه مى دهد كه زن را بيرون كند، و هم زن خود را آزاد مـى پـندارد كه از خانه شوهر خارج شود و به خانه بستگان بازگردد، ولى اين حكم اسلامى فلسفه بـسيار مهمى دارد، زيرا علاوه برحفظ احترام زن ، غالبا زمينه را براى بازگشت شوهر از طلاق ، و تحكيم پيوندزناشوئى ، فراهم مى سازد.

پـشت پا زدن به اين حكم مهم اسلامى كه در متن قرآن مجيد آمده است سبب مى شود بسيارى از طـلاقـهـا بـه جـدائى دائم مـنـتهى شود، در حالى كه اگر اين حكم اجرا مى شد، غالبا به آشتى و بازگشت مجدد منتهى مى گشت.

ولـى از آنـجـا كـه گـاهـى شـرائطـى فـراهـم مـى شـود كـه نگهدارى زن بعد از طلاق درخانه طـاقـت فـرسـاسـت ، به دنبال آن پنجمين حكم را به صورت استثنا اضافه كرده ،مى گويد: ((مگر اين كه كار زشت آشكارى انجام دهند)) (الا ان ياتين بفـاحشة مبينة).

مـثـلا آنقدر ناسازگارى ، بدخلقى ، و بدزبانى با همسر و كسان او كند كه ادامه حضور او در منزل ، باعث مشكلات بيشتر گردد.

بـه دنبال بيان اين احكام به عنوان تاكيد مى افزايد: ((اينها حدود و مرزهاى الهى است و هركس از حـدود الـهـى تجاوز كند به خويشتن ستم كرده)) (وتلك حدوداللّه ومن يتعد حدوداللّه فقد ظلم نفسه).

چرا كه اين قوانين و مقررات الهى ضامن مصالح خود مكلفين است.

و در پـايـان آيـه ضـمـن اشاره لطيفى به فلسفه عده ، و عدم خروج زنان از خانه واقامتگاه اصلى ، مـى فرمايد: ((تو نمى دانى شايد خداوند بعد از اين ، وضع تازه (ووسيله اصلاحى) فراهم كند)) (لا تدرى لعل اللّه يحدث بعد ذلك امرا).

بـا گـذشـتـن زمـان ، طوفان خشم و غضب كه غالبا موجب تصميمهاى ناگهانى در امر طلاق و جـدائى مـى شود فرو مى نشيند، و حضور دائمى زن در خانه در كنارمرد در مدت عده ، و يادآورى عـواقب شوم طلاق ، مخصوصا در آنجا كه پاى فرزندانى در كار است ، و اظهار محبت هر يك نسبت به ديگرى ، زمينه ساز رجوع مى گردد.

در حـديـثى از امام باقر(ع) مى خوانيم : ((زن مطلقه در دوران عده اش مى تواند آرايش كند، سرمه در چشم نمايد، و موهاى خود را رنگين ، و خود را معطر،و هر لباسى كه مورد علاقه اوست بپوشد، زيرا خداوند مى فرمايد: شايد خدا بعد ازاين ماجرا وضع تازه اى فراهم سازد، و ممكن است از همين راه زن بار ديگر قلب مرد را تسخير كرده و مرد رجوع كند)).

طلاق منفورترين حلالها.

اصـل مساله طلاق يك ضرورت است ، اما ضرورتى كه بايد به حداقل ممكن تقليل يابد، و تا آنجا كه راهى براى ادامه زوجيت است كسى سراغ آن نرود.

بـه هـمين دليل در روايات اسلامى ، شديدا از طلاق مذمت گرديده ، درحديثى از امام صادق (ع) مى خوانيم : ((چيزى از امور حلال ، در پيشگاه خدا مبغوضتراز طلاق نيست)).

چرا كه طلاق مشكلات زيادى براى خانواده ه، زنان و مردان و مخصوصافرزندان به وجود مى آورد.

(آيه)ـ.

يا سازش يا جدائى خداپسندانه !.

در ادامـه بـحـثـهـاى مـربـوط بـه ((طلاق)) در اين آيه به چند حكم ديگر اشاره مى كند، نخست مـى فرمايد: ((و چون عده آنها سر آمد، آنها را بطرز شايسته اى نگه داريد يا بطرز شايسته اى از آنان جدا شويد)) (فاذا بلغن اجلهن فامسكوهن بمعروف او فـارقوهن بمعروف).

مـنـظـور از ((بـلـغن اجلهن)) (رسيدن به پايان مدت) رسيدن به اواخر مدت است وگرنه رجوع كردن بعد از پايان عده جايز نيست مگر اين كه نگهدارى آنها از طريق عقد جديد صورت گيرد.

همان گونه كه زندگى مشترك بايد روى اصول صحيح و طرز انسانى و شايسته باشد، جدائى نيز بـايـد خـالى از هرگونه جار و جنجال و دعوى و نزاع وبدگوئى و ناسزا و اجحاف و تضييع حقوق بـوده بـاشـد، چـرا كه ممكن است درآينده اين زن و مرد بار ديگر به فكر تجديد زندگى مشترك بيفتند، ولى بدرفتاريهاى هنگام جدائى چنان جو فكرى آنها را تيره و تار ساخته كه راه بازگشت را به روى آنهامى بندد، از سوى ديگر بالاخره هر دو مسلمانند و متعلق به يك جامعه ، و جدائى توام با مـخـاصـمـه و امـور نـاشـايست نه تنها در خود آنها اثر مى گذارد كه در ميل دوطرف هم اثرات زيانبارى دارد، و گاه زمينه همكاريهاى آنها را در آينده بكلى بر بادمى دهد.

سپس به دومين حكم اشاره كرده ، مى افزايد: ((و (هنگام طلاق و جدائى) دومرد عادل از خودتان را گـواه گـيـريـد)) (واشهدوا ذوى عدل منكم) تا اگردر آينده اختلافى روى دهد، هيچ يك از طرفين ، نتوانند واقعيتها را انكار كنند.

و در سـومـيـن دسـتور، وظيفه شهود را چنين بيان مى كند: ((و شهادت را براى خدا برپا داريد)) (واقيموا الشهـادة للّه).

مبادا تمايل قلبى شما به يكى از دو طرف ، مانع شهادت به حق باشد.

سپس به عنوان تاكيد درباره تمام احكام گذشته مى افزايد: ((اين چيزى است كه مؤمنان به خدا و روزقيامت به آن اندرز داده مى شوند))! (ذلكم يوعظ به من كـان يؤمن باللّه واليوم الا خر).

و از آنـجـا كه گاهى مسائل مربوط به معيشت و زندگى آينده و يا گرفتاريهاى ديگر خانوادگى سـبب مى شود كه دو همسر به هنگام طلاق يا رجوع ، و يا دو شاهدبه هنگام شهادت دادن از جاده حـق و عـدالت منحرف شوند در پايان آيه مى فرمايد:((و هركس از خدا بپرهيزد و ترك گناه كند خداوند براى او راه نجاتى قرار مى دهد)) ومشكلات زندگى او را حل مى كند (ومن يتق اللّه يجعل له مخرجا).

(آيه)ـ ((و او را از جائى كه گمان ندارد روزى مى دهد)) (ويرزقه من حيث لا يحتسب).

((و هركس بر خداوند توكل كند (و كار خود را به او واگذارد خدا) كفايت امرش را مى كند)) (ومن يتوكل على اللّه فهو حسبه).

((خداوند فرمان خود را به انجام مى رساند; و خدا براى هر چيزى اندازه اى قرار داده است)) (ان اللّه بـالغ امره قد جعل اللّه لكل شى قدرا).

به اين ترتيب به زنان و مردان و شهود هشدار مى دهد كه از مشكلات حق نهراسند، و مجرى عدالت بـاشـنـد، و گـشـايـش كـارهاى بسته را از خدا بخواهند چرا كه خداوند تضمين كرده كه مشكل پرهيزكاران را بگشايد.

آيـات فـوق از امـيـدبـخش ترين آيات قرآن مجيد است كه تلاوت آن دل را صفا وجان را نور و ضيا مـى بـخـشـد، پـرده هاى ياس و نوميد را مى درد، و به تمام افرادپرهيزكار باتقوا وعده نجات و حل مشكلات مى دهد.

در حـديـثـى از رسـول خدا(ص) نقل شده كه در تفسير اين آيه فرمود: ((خداوندپرهيزكاران را از شبهات دنيا و حالات سخت مرگ و شدائد روزقيامت رهائى مى بخشد)).

(آيه)ـ.

احكام زنان مطلقه و حقوق آنها.

از جمله احكامى كه از آيات گذشته استفاده شد لزوم نگهداشتن عده بعد ازطلاق است ، و از آنجا كـه در آيه 228 سوره بقره حكم زنانى كه عادت ماهيانه مى بينند در مساله عده روشن شده است كه بايد سه بار پاكى را پشت سر گذاشته عادت ماهانه ببينند هنگامى كه براى بار سوم وارد عادت مـاهـانـه شـدنـد عـده آنـها پايان يافته ، ولى در اين ميان افراد ديگرى هستند كه به عللى عادت ماهانه نمى بينند و يا باردارند، آيه مورد بحث حكم اين افراد را روشن ساخته و بحث عده را تكميل مى كند.

نـخـسـت مـى فـرمـايـد: ((و از زنانتان آنان كه از عادت ماهانه مايوسند اگر در وضع آنها (از نظر بـاردارى) شك كنيد عده آنان سه ماه است)) (واللا ئى يئسن من المحيض من نسـائكم ان ارتبتم فعدتهن ثلثة اشهر).

((و هـمچنين آنها كه عادت ماهانه نديده اند)) آنها نيز بايد سه ماه تمام عده نگهدارند (واللا ئى لم يحضن).

سپس به سومين گروه اشاره كرده ، مى افزايد: ((و عده زنان باردار اين است كه بار خود را بر زمين بگذارند)) (واولا ت الا حمـال اجلهن ان يضعن حملهن).

بـه ايـن ترتيب حكم سه گروه ديگر از زنان در آيه فوق مشخص شده است ، دوگروه بايد سه ماه عـده نـگهدارند، و گروه سوم يعنى ، زنان باردار با وضع حمل عده آنان پايان مى گيرد، خواه يك ساعت بعد از طلاق وضع حمل كنند يا مثلا هشت ماه.

مـنـظـور از جـمله ((ان ارتبتم)) (هرگاه شك و ترديد كنيد) احتمال و شك دروجود ((حمل)) اسـت ، بـه اين معنى كه اگر بعد از سن ياس (سن پنجاه سالگى در زنان عادى و شصت سالگى در زنـان قـرشـى) احـتمال وجود حمل در زنى برود بايد عده نگهدارد، اين معنى هرچند كمتر اتفاق مى افتد ولى گاه اتفاق افتاده است.

و بـالاخره در پايان آيه مجددا روى مساله تقوا تكيه كرده ، مى فرمايد: ((وهركس تقواى الهى پيشه كند خداوند كار را بر او آسان مى سازد)) (ومن يتق اللّه يجعل له من امره يسرا).

هم در اين جهان و هم در جهان ديگر مشكلات او را ـچه در رابطه بامساله جدايى و طلاق و احكام آن و چه در رابطه با مسائل ديگرـ به لطفش حل مى كند.

(آيه)ـ در اين آيه باز براى تاكيد بيشتر روى احكامى كه در زمينه طلاق وعده در آيات قبل آمده ، مى افزايد: ((اين فرمان خداست كه بر شما نازل كرده است))(ذلك امراللّه انزله اليكم).

((و هركس تقواى الهى پيشه كند (و از مخالفت فرمان او بپرهيزد) خداوندگناهانش را مى بخشد، و پاداش او را بزرگ مى دارد)) (ومن يتق اللّه يكفر عنه سيئـاته ويعظم له اجرا).

(آيـه)ـ ايـن آيـه توضيح بيشترى درباره حقوق زن بعد از جدائى مى دهد،هم از نظر ((مسكن)) و ((نفقه)) و هم از جهات ديگر.

نخست درباره چگونگى مسكن زنان مطلقه ، مى فرمايد: ((آنها را هر جا خودتان سكونت داريد و در توانايى شماست سكونت دهيد)) (اسكنوهن من حيث سكنتم من وجدكم).

سـپـس بـه حكم ديگرى پرداخته ، مى گويد: ((به آنها زيان نرسانيد تا كار را برآنان تنگ كنيد)) و مجبور به ترك منزل شوند (ولا تضـاروهن لتضيقوا عليهن).

مـبـادا كـيـنه توزيها و عداوت و نفرت ، شما را از راه حق و عدالت منحرف سازد، و آنها را از حقوق مـسـلـم خـود در مسكن و نفقه محروم كنيد، و آن چنان درفشار قرار گيرند كه همه چيز را رها كرده ، فرار كنند!.

در سومين حكم در مورد زنان باردار مى گويد: ((و اگر باردار باشند نفقه آنها را بپردازيد تا وضع حمل كنند)) (وان كن اولا ت حمل فانفقوا عليهن حتى يضعن حملهن).

زيرا مادام كه وضع حمل نكرده اند در حال عده هستند، و نفقه و مسكن برهمسر واجب است.

و در چهارمين حكم در مورد حقوق ((زنان شيرده)) مى فرمايد: ((و اگر براى شما (فرزند را) شير مى دهند، پاداش آنها را بپردازيد)) (فان ارضعن لكم فـاتوهن اجورهن).

اجرتى متناسب با مقدار و زمان شيردادن بر حسب عرف و عادت.

و از آنجا كه بسيار مى شود نوزادان و كودكان مال المصالحه اختلافات دوهمسر بعد از جدائى واقع مـى شـونـد در پـنـجـمـيـن حكم ، يك دستور قاطع در اين زمينه صادر كرده ، مى فرمايد: درباره سرنوشت فرزندان كار را ((با مشاوره شايسته انجام دهيد)) (واتمروا بينكم بمعروف).

Next Page فهرست Previous Page
 
 
https://old.aviny.com/Quran/Nemoneh/Vol5/nemn5_10.aspx?mode=print
Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved