بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

تازه اين تمام مجازات اعمال نارواى شما نيست چرا كه ((بسيارى را نيز عفومى كند)) (ويعفوا عن كثير).

بـه ايـن تـرتـيـب يـكـى از فلسفه هاى حوادث دردناك و مشكلات زندگى مجازات الهى و كفاره گناهان است.

در حـديـثـى از امـيـرمؤمنان على (ع) نقل شده كه فرمود: ((بلاها براى ظالم تاديب است ، و براى مؤمنان امتحان ، و براى پيامبران درجه ، و براى اوليا كرامت ومقام است)).

(آيـه)ـ بـه هـر حـال مـمـكـن اسـت افرادى تصور كنند كه مى توانند از اين قانون حتمى و سنت اجـتـنـاب نـاپذير الهى بگريزند، لذا آيه شريفه مى فرمايد: ((شماهرگز نمى توانيد از چنگال قدرت خـداونـد در زمـيـن فرار كنيد)) در آسمانها نيز جايى براى شما نيست (ومـا انتم بمعجزين فى الا رض).

چـگـونه شما مى توانيد از حيطه قدرت و حاكميت او بگريزيد در حالى كه تمام عالم هستى عرصه حكومت بلامنازع پروردگار است.

و اگـر تـصـور كنيد كسى مى تواند به كمك شما بشتابد بدانيد ((غير از خداوندهيچ ولى و ياورى براى شما نيست)) (ومـا لكم من دون اللّه من ولي ولا نصير).

در حقيقت اين آيه ضعف و ناتوانى انسان را مجسم مى كند و آيه قبل عدالت و رحمت پروردگار را.

(آيه)ـ.

وزش بادهاى منظم و حركت كشتيها از آيات اوست.

بار ديگر به بيان نشانه هاى پروردگار و دلائل توحيد پرداخته ، و بحثى را كه دراين زمينه در آيات قبل آمده ادامه مى دهد.

در ايـنـجـا بـه سراغ مطلبى مى رود كه انسانها در زندگى مادى خود با آن بسيارسر و كار دارند، مـخـصـوصـا ساحل نشينان و مسافران درياه، مى گويد: ((از آيات ونشانه هاى خداوند كشتيهايى است همچون كوهها كه بر صفحه درياها به حركت درمى آيد)) (ومن آياته الجوار فى البحر كالا علا م).

(آيه)ـ سپس براى تاكيد بيشتر مى افزايد: ((اگر خداوند اراده كند باد راساكن مى سازد تا كشتيها بر پشت دريا ساكن و متوقف شوند))! (ان يشا يسكن الريح فيظللن رواكد على ظهره).

و در پـايان آيه براى نتيجه گيرى اضافه مى كند: ((در اين نشانه هايى است براى هركس كه داراى مقام صبر و شكر است)) (ان فى ذلك لا يات لكل صبار شكور).

آرى ! در اين حركت باده، و جريان كشتيه، و آفرينش درياه، و نظام وهماهنگى مخصوصى كه بر اين امور حكمفرماست نشانه هاى گوناگونى براى ذات پاك اوست.

تـكـيـه بـر دو وصف ((صبار)) و ((شكور)) مجموعا ترسيم گويايى از حقيقت ايمان است ، چرا كه مؤمن در مشكلات و گرفتاريها صبور و در نعمتها شكور است.

لذا در حديثى از پيامبر(ص) مى خوانيم : ((ايمان دو نيمه است ، نيمى از آن صبر، و نيمى از آن شكر است)).

(آيه)ـ باز در اين آيه براى مجسم ساختن عظمت اين نعمت الهى مى افزايد: ((يا (اگر بخواهد) اين كشتيها را به خاطر اعمالى كه مسافران و سرنشينانش مرتكب شده اند نابود و هلاك مى سازد)) (او يوبقهن بما كسبوا).

ولى با اين حال لطف خداوند شامل حال انسان است ((و بسيارى رامى بخشد)) (ويعف عن كثير).

كه اگر نبخشد هيچ كس جز معصومين و خاصان و پاكان از مجازات الهى مصون و بركنار نخواهند بود.

(آيـه)ـ ((تـا كسانى كه در آيات ما مجادله مى كنند (و به مخالفت و انكاربرمى خيزند) بدانند هيچ پناهگاهى (جز ذات پاك خداوند) ندارند)) (ويعلم الذين يجادلون فى آياتنا مـا لهم من محيص).

چرا كه آگاهانه به مخالفت برخاسته ، و از روى عداوت و لجاج به ستيزه جويى ادامه مى دهند، آنها از عفو و رحمتش ممنوعند.

(آيـه)ـ در ايـن آيـه روى سـخن را به همگان كرده ، مى گويد: ((پس آنچه به شما عطا شده متاع زودگذر زندگى دنياى فانى است)) (فما اوتيتم من شى فمتاع الحيوة الدنيا).

مبادا شما را فريب دهد و غافل سازد، و تصور كنيد هميشه در اختيار شمااست ، برقى است مى جهد و به زودى خاموش مى شود، شعله اى است در برابر بادو حبابى است بر سطح آب ، و غبارى است در مسير طوفان.

((ولـى پـاداشها و مواهبى كه نزد خداست بهتر و پايدارتر است براى كسانى كه ايمان آورده اند و بر پروردگارشان توكل مى كنند)) (ومـا عنداللّه خير وابقى للذين آمنوا وعلى ربهم يتوكلون).

اگـر بـتـوانـيد اين متاع زودگذر را با آن سرمايه جاودان مبادله كنيد تجارتى پرسود نصيب شما شده ، و موفقيتى است بى نظير!.

لذا در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (ص) مى خوانيم : ((به خدا سوگند دنيادر برابر آخرت مثل اين است كه يكى از شما انگشت خود را به دريا زند و سپس بيرون آورد، بايد ديد چه مقدار آب دريا را با آن برداشته است))؟!.

(آيـه)ـ بـعـد از وصف ايمان و توكل درباره مؤمنان به هفت قسمت ازبرنامه هاى عملى آنها اشاره مى كند، برنامه اى كه بيانگر اركان يك جامعه سالم باحكومت صالح و قدرتمند است.

نـخستين وصف را از پاك سازى شروع مى كند، مى فرمايد: پاداش الهى و آنچه نزد خداست ((براى كـسـانـى (بـهتر و پايدارتر است) كه از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب مى ورزند)) (والذين يجتنبون كبائر الا ثم والفواحش).

در روايـات اهـل بيت (ع) ((كبائر)) به اين صورت تفسير شده : ((گناهان كبيره گناهانى است كه خداوند مجازات آتش براى آن مقرر داشته است)).

به اين ترتيب نخستين نشانه هاى ايمان و توكل پرهيز و اجتناب از گناهان كبيره است.

در تـوصـيـف دوم كه آن نيز جنبه پاكسازى دارد درباره تسلط بر نفس به هنگام خشم و غضب كه بـحـرانـيـترين حال انسان است سخن مى گويد، مى فرمايد: ((وهنگامى كه خشمگين شوند عفو مى كنند)) (واذا مـا غضبوا هم يغفرون).

نـه تـنـها در موقع غضب زمام اختيار از كفشان ربوده نمى شود، و دست به اعمال زشت و جنايات نـمـى زنند، بلكه با آب عفو و غفران قلب خود و ديگران را از كينه هاشستشو مى دهند و اين صفتى است كه جز در پرتو ايمان راستين و توكل بر حق پيدانمى شود.

در حـديـثـى از امـام بـاقـر(ع) مـى خوانيم : ((كسى كه به هنگام شوق و علاقه ، و به هنگام ترس و وحـشـت ، و هـنگام خشم و غضب مالك نفس خويشتن باشد خداوندبدن او را بر آتش دوزخ حرام مى كند)).

(آيـه)ـ در ايـن آيـه بـه سـومين تا ششمين اوصاف آنها اشاره كرده ،مى فرمايد: ((و آنها كه دعوت پروردگارشان را اجابت كرده ، و فرمانهاى او را از جان ودل پذيرفته اند)) (والذين استجابوا لربهم).

((و نماز را برپا داشته اند)) (واقاموا الصلوة).

((و كار آنها به طريق شورى و مشورت در ميان آنها صورت مى گيرد)) (وامرهم شورى بينهم).

((و از آنچه به آنها روزى داده ايم ، در راه خداوند انفاق مى كنند)) (وممارزقناهم ينفقون).

در آيـه قـبـل سـخن از پاك سازى وجودشان از گناهان و غلبه بر خشم و غضب بود، اما در اين آيه سخن از بازسازى وجودشان در جنبه هاى مختلف است كه ازهمه مهمتر اجابت دعوت پروردگار و تسليم در برابر فرمان اوست.

(آيـه)ـ در تـوصـيـف ديـگـر كه هفتمين توصيف مؤمنان راستين است مى فرمايد: ((و كسانى كه هـرگـاه سـتـمـى بـه آنان رسد تسليم ظالم نمى شوند و ازديگران يارى مى طلبند)) (والذين اذا اصابهم البغى هم ينتصرون).

هـم مـظـلوم موظف به مقاومت در برابر ظلم و فرياد برآوردن است ، و هم مؤمنان ديگر موظف به پاسخگويى او هستند.

اين برنامه مثبت و سازنده به ظالمان هشدار مى دهد كه اگر دست به ستم بيالايند مؤمنان ساكت نـمـى نـشـينند، و در برابر آنها به پا مى خيزند، و هم به مظلومان اعتماد مى بخشد كه اگر استغاثه كنند ديگران به يارى آنها مى شتابند.

(آيـه)ـ ولـى از آنـجـا كه يارى كردن يكديگر نبايد از مسير عدالت خارج شود، و به انتقامجويى ، و كـيـنـه توزى ، و تجاوز از حد منتهى گردد، در اين آيه فورا آن را مشروط ساخته ، مى افزايد: توجه داشته باشيد ((كيفر بدى ، مجازاتى همانند آن است)) (وجزاؤ سيئة سيئة مثلها).

البته كار ظالم بايد ((سيئه)) و بدى ناميده شود، اما كيفر او مسلما ((سيئه))نيست ، و اگر در آيه از آن تـعـبـيـر به ((سيئه)) شده ، به خاطر اين است كه مجازات ، آزار وايذا است و آزار و ايذا ذاتا بد است ، هرچند به هنگام قصاص و كيفر ظالم كارخوبى محسوب مى شود.

ولـى به هر حال اين تعبير مى تواند مقدمه اى باشد براى دستور عفو كه درجمله بعد آمده ، گويى مـى فـرمـايد: مجازات هرچه باشد يك نوع آزار است ، و اگرطرف پشيمان شده باشد شايسته عفو است.

در اين گونه موارد عفو كنيد چرا كه ((هركس عفو و اصلاح كند اجر و پاداش اوبرخداست)) (فمن عفا واصلح فاجره على اللّه).

و در پايان آيه مى فرمايد: ((خداوند قطعا ظالمان را دوست ندارد)) (انه لا يحب الظالمين).

عفو و مجازات هركدام جاى ويژه اى دارد، عفو در جايى است كه انسان قدرت بر انتقام دارد، و اگر مى بخشد از موضع ضعف نيست ، اين عفو سازنده است.

و كيفر و انتقام و مقابله به مثل در جايى است كه هنوز ظالم از مركب شيطان پياده نشده ، مظلوم پايه هاى قدرت خود را محكم نكرده ، و عفو از موضع ضعف است ، اينجاست كه بايد اقدام به مجازات كند.

(آيه)ـ.

يارى طلبيدن عيب نيست ، ظلم كردن عيب است :.

باز براى تاكيد آيات گذشته ، در زمينه انتصار، و مجازات ظالم ، و عفو وگذشت در موارد مناسب مـى فـرمـايد: ((و كسى كه بعد از مظلوم شدن يارى بطلبدايرادى بر او نيست)) (ولمن انتصر بعد ظـلـمـه فـاولئك مـا عليهم من سبيل) چرا كه انتصار و استمداد، حق مسلم هر مظلومى است ، و يارى مظلومان وظيفه هر انسان آزاده و بيدارى است.

(آيه)ـ ((تنها ايراد و مجازات بر كسانى است كه به مردم ستم مى كنند، و در زمين بناحق ظلم روا مى دارند)) (انما السبيل على الذين يظلمون الناس ويبغون فى الا رض بغير الحق).

آنها علاوه بر كيفر و مجازات در دني، ((در آخرت نيز عذاب دردناكى درانتظارشان است)) (اولئك لهم عذاب اليم).

(آيـه)ـ در اين آيه باز به سراغ مساله صبر و شكيبايى و عفو مى رود تا بارديگر بر اين حقيقت تاكيد كـنـد كـه حـق انـتـقـام گيرى و قصاص و كيفر براى مظلوم دربرابر ظالم هرگز مانع از مساله گـذشـت و عفو و بخشش نيست ، مى فرمايد: ((اماكسانى كه شكيبايى كنند، و طرف را مورد عفو قرار دهند اين از كارهاى پرارزش است)) (ولمن صبر وغفر ان ذلك لمن عزم الا مور).

تـعـبير به ((عزم الا مور)) ممكن است اشاره به اين باشد كه اين از كارهايى است كه خداوند به آن فـرمـان داده و هـرگـز نـسخ نمى شود و يا از كارهايى است كه انسان بايد نسبت به آن عزم راسخ داشته باشد.

(آيه)ـ.

آيا راه بازگشتى وجود دارد؟.

در آيـات گـذشـتـه سـخن از ظالمان و بيدادگران و متجاوزان بود در اينجا به سرانجام كار اين گروه و گوشه هايى از مجازاتهاى آنان اشاره مى كند.

نـخـست آنها را از گمراهانى مى شمرد كه هيچ ولى و سرپرستى ندارند،مى فرمايد: ((كسى را كه خدا گمراه كند ولى و ياورى بعد از او نخواهد داشت)) (ومن يضلل اللّه فما له من ولي من بعده).

نه هدايت جنبه اجبارى دارد، نه ضلالت ، بلكه نتيجه مستقيم اعمال انسانهاست ، گاه انسان كارى انـجـام مـى دهد كه خدا توفيقش را از او سلب كرده و نورهدايت را از قلب او مى گيرد، و او را در ظلمات گمراهى رها مى سازد.

به هرحال اين يكى از دردناكترين مجازاتهاى اين ظالمان است.

سـپـس مـى افزايد: ((ظالمان را در روز قيامت مى بينى كه وقتى عذاب الهى رامشاهده مى كنند (سخت پشيمان مى شوند، و) مى گويند: آيا راهى به سوى بازگشت (و جبران اين بدبختيها) وجود دارد))؟! (وتـرى الـظـالمين لما راوا العذاب يقولون هل الى مرد من سبيل) ولى اين تقاضا با پاسخ منفى روبرو خواهد شد.

(آيه)ـ اين آيه سومين مجازات اين گروه را چنين بيان مى كند: ((در آن روزآنها را مى بينى كه بر آتـش عـرضـه مى شوند، در حالى كه از شدت خوارى خاشعند، وزير چشمى و مخفيانه به آن نگاه مى كنند)) (وتريهم يعرضون عليها خاشعين من الذل ينظرون من طرف خفي).

ايـن تـرسيمى است از حالت كسى كه شديدا از چيزى مى ترسد و نمى خواهدآن را با تمام چشمش ببيند و در عين حال نمى تواند از آن غافل بماند، ناچار پيوسته مراقب آن است اما با گوشه چشم !.

آخرين مجازاتى كه در اينجا بيان شده شنيدن ملامت و سرزنش دردناك مؤمنان است ، چنانكه در پـايـان آيـه آمـده است : ((و كسانى كه ايمان آورده اندمى گويند: زيانكاران واقعى آنها هستند كه سرمايه هاى جان و خانواده خود را در روزقيامت از دست داده ، و زيان كرده اند)) (وقال الذين آمنوا ان الخاسرين الذين خسروا انفسهم واهليهم يوم القيمة).

چه زيانى از اين بالاتر كه انسان هستى خويشتن را از دست دهد، و سپس همسر و فرزند و بستگان خود ر، و در درون عذاب الهى گرفتار آتش حسرت و فراق نيز بشود.

سـپـس مـى افزايند: اى اهل محشر! همه ((بدانيد كه ظالمان (آن روز) در عذاب دائمند)) (الا ان الظالمين فى عذاب مقيم).

تـوجه به اين نكته لازم است كه ((عذاب جاويدان)) براى اين ظالمان قرينه براين است كه منظور از آن كافران است.

(آيـه)ـ اين آيه نيز گواه بر اين حقيقت است كه مى گويد: ((آنها جز خدا اولياو ياورانى ندارند كه آنان را يارى كنند)) و عذاب الهى را از آنها دفع نمايند (ومـا كان لهم من اوليا ينصرونهم من دون اللّه).

آنـهـا رشـتـه هـاى ارتباط خود را با بندگان خالص با انبيا و اوليا بريده اند، لذا در آنجا يارو ياورى نـدارند، قدرتهاى مادى نيز در آنجا همه از كار مى افتد، و به همين دليل تك و تنها در برابر عذاب الهى قرار مى گيرند.

و بـراى تاكيد اين معنى در پايان آيه مى افزايد: ((هركس را خداوند گمراه سازدراه نجاتى براى او نيست)) (ومن يضلل اللّه فما له من سبيل).

(آيه)ـ از آنجا كه در آيات گذشته گوشه اى از مجازات دردناك و هول ووحشت كافران و ظالمان مـنـعـكـس شـده ، در اينجا روى سخن را به همه مردم كرده ،به آنها هشدار مى دهد پيش از آنكه گرفتار چنان سرنوشت شومى شوند دعوت پروردگارشان را اجابت كرده به راه حق باز آيند.

مـى فـرمـايـد: ((دعـوت پـروردگار خويش را اجابت كنيد پيش از آن كه روزى فرارسد كه ديگر بازگشتى براى آن در برابر اراده پروردگار نيست)) (استجـيبوا لربكم من قبل ان ياتى يوم لا مرد له من اللّه).

و اگر تصور كنيد در آن روز پناهگاهى جز سايه لطف او، و مدافعى جزرحمت او وجود دارد اشتباه است ، چرا كه ((در آن روز براى شما نه ملجا و پناهى است (كه در برابر عذاب الهى پناهتان دهد) و نه يار و ياورى)) كه از شما دفاع كند(مـا لكم من ملجا يومئذ ومـا لكم من نكير).

(آيـه)ـ در اين آيه روى سخن را به پيامبر(ص) كرده ، به عنوان دلدارى ازآن حضرت مى فرمايد: با ايـن هـمـه ((اگر روى گردان شوند (غمگين مباش) ماتو را حافظ آنان (و مامور اجبارشان) قرار نداده ايم)) (فان اعرضوا فما ارسلناك عليهم حفـيظا).

((وظيفه تو تنها ابلاغ رسالت است)) خواه پذيرا شوند يا نشوند (ان عليك الا البلا غ).

تـو بـايـد رسـالـت الـهـى خود را به نحو كامل ابلاغ ، و بر آنها اتمام حجت كنى ،دلهاى آماده آن را مى پذيرد هرچند گروه زيادى بى خبر اعراض كنند، تو مسؤوليتى در اين زمينه ندارى.

سـپـس ترسيمى از حال اين جمعيت بى ايمان و اعراض كننده كرده ، مى گويد:((و هنگامى كه ما رحـمتى از سوى خود به انسان بچشانيم به آن دلخوش مى شود))(وانا اذا اذقنا الا نسان منا رحمة فرح بها).

((و هنگامى كه بلايى به خاطر اعمالى كه انجام داده اند به آنها رسد (به كفران مى پردازند) چرا كه انسان بسيار كفران كننده است)) (وان تصبهم سيئة بما قدمت ايديهم فان الا نسان كفور).

نـه نـعمتهاى الهى از طريق انگيزه شكر منعم او را بيدار و به شكرگزارى ومعرفت و اطاعت او وا مى دارد، نه مجازاتهايى كه به خاطر گناهان دامنگيرش مى شود او را از خواب غفلت بيدار مى كند، و نه دعوت پيامبر(ص) در اواثر مى گذارد.

(آيه)ـ.

فرزندان همه هداياى او هستند:.

در اين آيه براى نشان دادن اين واقعيت كه هرگونه نعمت و رحمت در اين عالم از سوى خداست ، و كـسـى از خـود چيزى ندارد، به يك مساله كلى و يك مصداق روشن آن اشاره كرده ، مى فرمايد: ((مـالـكـيـت و حـاكـمـيت آسمانها و زمين از آن خداست هرچه را بخواهد مى آفريند)) (للّه ملك السموات والا رض يخلق مـايشا).

نـمـونه روشنى از اين واقعيت كه هيچ كس از خود چيزى ندارد، و هرچه هست از ناحيه اوست اين كـه : ((بـه هـركس اراده كند دختر مى بخشد و به هركس بخواهد پسر)) (يهب لمن يشا اناثا ويهب لمن يشا الذكور).

(آيـه)ـ ((يـا (اگـر بـخـواهـد) پـسر و دختر ـهر دوـ به آنها مى دهد،و هركس را بخواهد عقيم و بى فرزند مى گذارد)) (او يزوجهم ذكرانا واناثا ويجعل من يشا عقيما).

و به اين ترتيب مردم به چهار گروه تقسيم مى شوند: آنهايى كه تنها پسر دارندو در آرزوى دخترى هـسـتـنـد، و آنها كه دختر دارند و در آرزوى پسرى ، و آنها كه هر دورا دارند، و گروهى كه فاقد هرگونه فرزندند و قلبشان در آرزوى آن پر مى كشد.

تعبير به ((يهب)) (مى بخشد) دليل روشنى است كه هم دختران هديه الهى هستند و هم پسران ، و فـرق گـذاشـتـن مـيان اين دو از ديدگاه يك مسلمان راستين صحيح نيست ، هر دو ((هبه)) او مى باشند.

بـه هرحال نه تنها در موضوع تولد فرزندان كه در همه چيز مشيت خداوند حاكم مطلق است ، و او قادرى است آگاه و حكيم كه علم و قدرتش با هم قرين است ، لذادر پايان آيه مى افزايد: ((او دانا و قادر است)) (انه عليم قدير).

آيـه ـ شـان نزول : جمعى از يهود خدمت پيامبر(ص) آمدند و عرض كردند: چرا تو با خداوند سخن نـمى گويى ؟ و به او نگاه نمى كنى ؟ اگر پيامبرى همان گونه كه موسى (ع) با او سخن گفت و به او نـگاه كرد تو نيز چنين كن ، ما هرگز به تو ايمان نمى آوريم مگر اين كه همين كار را انجام دهى ، پيامبر(ص) فرمود: موسى هرگز خدا را نديد، اينجا بود كه آيه نازل شد و چگونگى ارتباط پيامبران را با خداوندمتعال تشريح كرد.

تفسير:.

طرق ارتباط پيامبران با خداوندـ.

همان گونه كه در آغاز اين سوره گفتيم در اين سوره تكيه خاصى روى مساله وحى و نبوت شده است ، سوره با مساله وحى آغاز شد، و با مساله وحى پايان مى يابد.

و از آنـجـا كـه در آيـات گـذشته از نعمتهاى الهى سخن در ميان بود اينجا ازمهمترين نعمتهاى پروردگار و پربارترين مواهب او براى جهان انسانيت كه همان مساله وحى و ارتباط انبيا باخداست سخن مى گويد.

نخست مى فرمايد: ((شايسته هيچ انسانى نيست كه خدا با او سخن بگويد (وبا او روبرو گردد، چرا كـه او مـنـزه از جـسم و جسمانيت است) مگر از طريق وحى والهام مرموز به قلب او)) (ومـا كان لبشر ان يكلمه اللّه الا وحيا).

((يا شنيدن سخنان پروردگار از پشت حجاب)) (او من ورائ حجاب).

((و يا از طريق فرستادن رسولى)) كه پيام الهى را به او ابلاغ كند (او يرسل رسول).

((در ايـن هـنـگام (فرستاده الهى) به فرمان پروردگار آنچه را خدا مى خواهد (به پيامبرش) وحى مى كند)) (فيوحى باذنه مـا يشا).

آرى ! راهـى بـراى سـخن گفتن خداوند با بندگان جز اين سه راه نيست ((چرا كه او بلند مقام و حـكـيـم اسـت)) (انه على حكيم) و بالاتر از آن است كه ديده شود، يا بازبان سخن گويد، و تمام افعالش حكيمانه است.

ايـن آيـه در حـقيقت پاسخى است روشن به افرادى كه به خاطر بى خبرى ممكن است توهم كنند مساله وحى دليل بر اين است كه پيامبران خدا را مى بينند، وبا او سخن مى گويند.

(آيه)ـ.

قرآن روحى است از جانب خدا:.

بـه دنـبـال بـحث كلى و عمومى كه درباره وحى در آيه قبل آمد در اينجا از نزول وحى بر شخص پيغمبر گرامى اسلام (ص) سخن گفته ، مى فرمايد: ((همان گونه (كه برپيامبران پيشين ، از طرق مـخـتـلـف وحى فرستاديم) بر تو نيز روحى را به فرمان خودوحى كرديم)) (وكذلك اوحينا اليك روحا من امرنا).

منظور از ((روح)) در اينجا قرآن مجيد است كه مايه حيات دلها و زندگى جانهاست.

در دنـبـالـه آيـه مـى افزايد: ((تو پيش از اين از كتاب و ايمان آگاه نبودى ، ولى ما آن را نورى قرار داديم كه به وسيله آن هركس از بندگان خويش را بخواهيم هدايت مى كنيم)) (مـا كنت تدرى ما الكتاب ولا الا يمان ولكن جعلناه نورا نهدى به من نشا من عبادنا).

ايـن لـطـف خـدا بـود كه شامل حال تو شد، و اين وحى آسمانى بر تو نازل گشت و ايمان به تمام محتواى آن پيدا كردى.

در پـايـان آيـه مـى افـزايد: ((بطور مسلم تو به سوى راه مستقيم مردم را هدايت مى كنى)) (وانك لتهدى الى صراط مستقيم).

نه تنها قرآن نورى براى توست كه نورى براى همگان است ، و وسيله هدايتى براى جهانيان به سوى صـراط مـسـتقيم ، اين يك موهبت عظيم الهى است براى رهروان راه حق و آب حياتى است براى همه تشنه كامان.

(آيه)ـ سپس به عنوان تفسيرى بر ((صراط مستقيم)) مى افزايد: ((راه خداوندى كه تمام آنچه در آسـمانها و آنچه در زمين است از آن اوست)) (صراط اللّه الذى له مـافى السموات ومـا فى الا رض) چه راهى صافتر از راهى است كه به خالق عالم هستى مى رسد؟.

آخرين جمله اين آيه كه در عين حال آخرين جمله سوره شورى است درحقيقت دليلى است براى ايـن مـعـنى كه راه مستقيم تنها راهى است كه به سوى خدامى رود، مى فرمايد: ((آگاه باشيد كه همه كارها تنها به سوى خدا باز مى گردد)) (الا الى اللّه تصير الا مور).

اين جمله در عين حال بشارتى است براى پرهيزگاران ، و تهديدى است براى ظالمان و گنهكاران كه بازگشت همه آنها به سوى خداست.

و نيز دليلى است بر اين كه وحى بايد تنها از سوى خدا باشد، چرا كه بازگشت همه اشيا و تدبير آنها به سوى اوست.

#.

پيامبر اسلام (ص) قبل از نبوت چه آئينى داشت ؟.

بايد بگوييم پيامبر(ص) شخصا برنامه خاصى از سوى خداوند داشته كه برطبق آن عمل مى كرده ، و در حقيقت آيين مخصوص خودش بود، تا زمانى كه اسلام بر او نازل گشت.

شاهد اين سخن حديثى است كه در نهج البلاغه آمده ، كه مى گويد: ((خداونداز آن زمان كه رسول خـدا از شـير بازگرفته شد بزرگترين فرشته اى را قرين وى ساخت ، تا شب و روز او را به راههاى مكارم ، و طرق اخلاق نيك سوق دهد)).

ماموريت چنين فرشته اى دليل بر وجود يك برنامه اختصاصى است.

((پايان سوره شورى)).

سوره زخرف [43].

اين سوره در ((مكه)) نازل شده و 89 آيه است.

محتواى سوره :.

مباحث اين سوره را مى توان در هفت بخش خلاصه كرد:

بخش اول : از اهميت قرآن مجيد و نبوت پيامبر اسلام (ص) سخن مى گويد.

بـخـش دوم : قسمتى از دلائل توحيد را در ((آفاق)) و نعمتهاى گوناگون خداوندرا بر انسانها بر مى شمرد.

بـخش سوم : همين حقيقت را از طريق مبارزه با شرك و نفى نسبتهاى ناروا به خداوند و مبارزه با تقليدهاى كوركورانه ، تكميل مى كند.

در بـخش چهارم : براى مجسم ساختن اين حقايق قسمتى از سرگذشت انبياى پيشين و اقوام آنها را نقل مى كند.

در بـخـش پـنـجـم : مساله معاد و پاداش مؤمنان و سرنوشت شوم كفار مطرح شده و با تهديدها و انذارهاى قوى مجرمان را هشدار مى دهد.

بـخـش شـشم : ناظر به ارزشهاى باطلى است كه حاكم بر افكار افراد بى ايمان بوده و هست كه به خـاطـر ايـن ارزشـهاى بى اساس در ارزيابى خود درباره مسائل مهم زندگى گرفتار انواع اشتباه مى شوند.

بخش هفتم : از مواعظ و اندرزهاى مؤثر و پربار براى تكميل كردن بخشهاى ديگر سخن مى گويد.

نـام سـوره از آيـه 35 گـرفـتـه شـده كه از ارزشهاى مادى و ((زخرف)) (طلا و مانندآن) سخن مى گويد.

فضيلت تلاوت سوره :.

در حـديثى از پيامبر اسلام (ص) مى خوانيم : ((كسى كه سوره زخرف را تلاوت كند از كسانى است كـه روز قـيامت به اين خطاب مخاطب مى شود: اى بندگان من !امروز نه ترسى بر شماست ، و نه غمى ، بدون حساب وارد بهشت شويد)).

ايـن بـشـارت بـزرگ و فـضـيـلـت بى حساب تنها با تلاوت خالى از انديشه و ايمان و عمل حاصل نمى شود، چرا كه تلاوت مقدمه اى است براى انديشه ، و ((ايمان)) و((عمل)) ثمره اى از آن است.

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

(آيه)ـ در آغاز اين سوره باز با ((حروف مقطعه)) ((ح، ميم)) (حم) روبرومى شويم ، اين چهارمين سوره اى است كه با ((حم)) آغاز شده ، كه درباره آن قبلا بحث كرده ايم.

(آيـه)ـ در دومـيـن آيه به قرآن مجيد سوگند ياد كرده ، مى فرمايد: ((سوگند به كتاب مبين)) و روشنگر (والكتاب المبين).

سـوگند به اين كتابى كه حقايقش آشكار، و مفاهيمش روشن ، و دلائل صدقش نمايان ، و راههاى هدايتش واضح و مبين است.

(آيه)ـ كه ((ما آن را قرآنى عربى قرار داديم تا شما آن را درك كنيد)) (اناجعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون).

عـربى بودن قرآن يا به معنى نزول آن به زبان عرب است كه از گسترده ترين زبانهاى جهان براى بيان حقايق مى باشد و يا به معنى ((فصاحت)) آن است چرا كه يكى از معانى عربى همان ((فصيح)) اسـت ـ اشـاره بـه ايـن كه آن را در نهايت فصاحت قرار داديم تا حقايق به خوبى از لابلاى كلمات و جمله هايش ظاهر گردد، و همگان آن را به خوبى درك كنند.

(آيه)ـ سپس به بيان اوصاف سه گانه ديگرى درباره اين كتاب آسمانى پرداخته ، مى گويد: ((و آن در ام الكتاب [لوح محفوظ] نزد ما بلندپايه و استواراست))! (وانه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم).

((ام الـكـتاب)) (كتاب مادر) به معنى كتابى است كه اصل و اساس همه كتب آسمانى مى باشد اين هـمـان كـتـاب ((عـلم پروردگار)) است كه نزد اوست و همه حقايق عالم و همه حوادث آينده و گـذشـتـه و هـمـه كـتب آسمانى در آن درج است وهيچ كس به آن راه ندارد جز آنچه را كه خدا بخواهد افشا كند.

اين توصيف بزرگى است براى قرآن كه از علم بى پايان حق سرچشمه گرفته واصل و اساسش نزد اوسـت و بـه هـمـيـن دلـيـل در تـوصـيـف دوم و سـوم مى گويد: اين كتاب در نزد ما والا مقام ، حكمت آموز، مستحكم ، متين و حساب شده است ((لعلى حكيم)).

(آيه)ـ در اين آيه منكران ، و اعراض كنندگان از قرآن ، را مخاطب ساخته ،مى گويد: ((آيا اين ذكر [قـرآن ] را (كـه مـايـه بـيـدارى و يـادآورى شـمـاسـت) از شـمابازگيريم به خاطر اين كه قومى اسرافكاريد))؟! (افنضرب عنكم الذكر صفحا ان كنتم قوما مسرفين).

درسـت است كه شما در دشمنى و مخالفت با حق ، چيزى فروگذارنكرده ايد، ولى لطف و رحمت خداوند به قدرى وسيع و گسترده است كه اينها رامانع بر سر راه خود نمى بيند، باز هم اين كتاب را پـى درپـى بر شما نازل مى كند، تادلهايى كه اندك آمادگى دارند، تكان بخورند و به راه آيند، و اين است مقام رحمت عامه و رحمانيت پروردگار كه دوست و دشمن را در بر مى گيرد.

(آيـه)ـ سـپـس به عنوان شاهد و گواه بر آنچه گفته شد، و هم تسلى و دلدارى پيامبر(ص) و در ضمن تهديدى براى منكران لجوج ، در عبارتى كوتاه و محكم مى فرمايد: ((چه بسيار از پيامبران را كه براى هدايت در ميان اقوام پيشين فرستاديم))(وكم ارسلنا من نبي فى الا ولين).

(آيـه)ـ ((ولـى هيچ پيامبرى به سراغشان نمى آمد مگر اين كه او را استهزامى كردند)) (وما ياتيهم من نبي الا كانوا به يستهزؤن).

ايـن مـخـالـفتها و سخريه ها هرگز مانع لطف الهى نبود، اين فيضى است كه ازازل تا به ابد ادامه يافته ، و جودى است كه بر همه بندگان مى كند.

(آيـه)ـ امـا بـراى ايـن كـه تصور نكنند كه لطف بى حساب خداوند مانع مجازات آنها در پايان كار خواهد شد ـكه مجازات نيز خود، مقتضاى حكمت اوست ـ اين آيه مى افزايد: ((ولى ما كسانى را كه نيرومندتر از آنها بودند هلاك كرديم))(فاهلكنا اشد منهم بطشا).

((و داستان پيشينيان گذشت)) (ومضى مثل الا ولين).

در آيـاتـى كـه قـبـلا بـر تو نازل كرده ايم ، نمونه هاى زيادى از اين اقوام سركش وطغيانگر مطرح شـده اند، و شرح حال آنها بر تو نازل گرديده اقوامى با امكانات وثروت و نفرات و لشگر و استعداد فراوان همچون فرعون و فرعونيان و قوم عاد وثمود.

(آيه)ـ.

بخشى از دلائل توحيد:.

از اينجا بحث پيرامون توحيد و شرك شروع مى شود، نخست از فطرت وسرشت انسانها براى اثبات تـوحـيـد كمك مى گيرد، مى فرمايد: ((هرگاه از آنها بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده مـسـلما مى گويند: خداوند قادر و دانا آنها راآفريده است)) (ولئن سالتهم من خلق السموات والا رض ليقولن خلقهن العزيزالعليم).

(آيـه)ـ سـپس به پنج قسمت از نعمتهاى بزرگ خدا كه هر يك نمونه اى ازنظام آفرينش و آيتى از آيات خداست اشاره مى كند.

نـخـسـت از زمين شروع كرده ، مى فرمايد: ((همان كسى كه زمين را محل آرامش شما قرار داد)) (الـذى جـعـل لـكـم الا رض مـهـدا) و مـى دانيم نعمت آرامش و امنيت پايه اصلى بهره گيرى از نعمتهاى ديگر است.

و بـراى بـيان نعمت دوم مى افزايد: ((او براى شما در زمين راههايى قرار داد تاهدايت شويد)) و به مقصد برسيد (وجعل لكم فيها سبلا لعلكم تهتدون).

مى دانيم :تقريبا سراسر خشكيها را چين خوردگيهاى بسيار فراگرفته و كوههاى بزرگ و كوچك و تـپـه هـاى مختلف آن را پوشانده است ، و جالب اين كه در ميان بزرگترين سلسله جبال دنيا غالبا بـريدگيهايى وجود دارد كه انسان مى تواند راه خودرا از ميان آنها پيدا كند، و كمتر اتفاق مى افتد كه اين كوهها بكلى مايه جدايى بخشهاى مختلف زمين گردند، و اين يكى از اسرار نظام آفرينش و از مواهب الهى بربر بندگان است.

از اين گذشته بسيارى از قسمتهاى زمين به وسيله راههاى دريايى به يكديگرمربوط مى شوند كه اين خود نيز در عموميت مفهوم آيه وارد است.

(آيـه)ـ سومين موهبت را كه مساله نزول آب باران و احياى زمينهاى مرده است در اين آيه به اين صـورت مـطـرح مـى كند ((همان كسى كه از آسمان آبى فرستادبمقدار معين)) (والذى نزل من السما ما بقدر).

((و به وسيله آن سرزمين مرده اى را حيات بخشيديم)) (فانشرنا به بلدة ميتا).

((و هـمـيـن گونه (كه زمينهاى مرده با نزول باران زنده مى شوند شما نيز بعد ازمرگ زنده ، و از قبرها) خارج خواهيد شد)) (كذلك تخرجون).

(آيه)ـ در چهارمين مرحله بعد از ذكر نزول باران و حيات گياهان به آفرينش انواع حيوانات اشاره كرده ، مى گويد: ((همان كسى كه همه زوجها را آفريد))(والذى خلق الا زواج كلها).

تعبير به ((ازواج)) (زوجها) كنايه از انواع حيوانات است ، به قرينه گياهان كه درآيات قبل آمد.

و مـى دانـيم قانون زوجيت ، قانون حيات در همه جانداران مى باشد و افرادنادر و استثنايى مانع از كليت قانون نيست.

در پـنـجـمـين مرحله كه آخرين نعمت را در اين سلسله بيان مى كند سخن از مركبهايى است كه خداوند براى پيمودن راههاى دريايى و خشكى در اختيار بشر گذارده ،مى فرمايد: ((و براى شما از كشتيها و چهارپايان مركبهايى قرار داد كه بر آن سوارمى شويد)) (وجعل لكم من الفلك والا نعام ما تركبون).

ايـن يكى از مواهب و اكرامهاى خداوند نسبت به نوع بشر است كه در انواع ديگر از موجودات زنده ديده نمى شود.

(آيـه)ـ ايـن آيه هدف نهايى آفرينش اين مراكب را چنين بازگو مى كند: ((تابر پشت آنها به خوبى قـرار گـيريد; سپس هنگامى كه بر آنها سوار شديد، نعمت پروردگارتان را متذكر شويد و بگوييد: پـاك و مـنـزه اسـت كـسى كه اين را مسخر ماساخت ، و گرنه ما توانايى تسخير آن را نداشتيم)) (لتستووا على ظهوره ثم تذكروانعمة ربكم اذا استويتم عليه وتقولوا سبحان الذى سخر لنا هذا وما كنا له مقرنين).

(آيـه)ـ در ايـن آيـه گـفـتـار مـؤمنان راستين را به هنگام سوار شدن بر مركب اين گونه تكميل مى كند: ((و ما به سوى پروردگارمان باز مى گرديم)) (وانا الى ربنالمنقلبون).

ايـن جـمله اشاره اى به مساله معاد است چرا كه هميشه توجه به آفريدگار ومبد، انسان را متوجه معاد نيز مى سازد.

و نـيز اشاره اى است به اين معنى كه مبادا هنگام سوار شدن و تسلط بر اين مركبهاى راهوار مغرور شويد، و در زرق و برق دنيا فرو رويد، بلكه به ياد انتقال بزرگتان از اين جهان به جهان ديگر باشيد.

(آيه)ـ.

چگونه ملائكه را دختران خدا مى خوانيد؟!.

بـعـد از تـحكيم پايه هاى توحيد از طريق بر شمردن نشانه هاى خداوند در نظام هستى و نعمتها و مـواهـب او، در اينجا به نطقه مقابل آن يعنى مبارزه با شرك وپرستش غير خدا پرداخته نخست به سراغ يكى از شاخه هاى آن يعنى پرستش فرشتگان مى رود و مى فرمايد: ((آنها براى خداوند از ميان بندگانش جزئى قراردادند)) (وجعلوا له من عباده جزا).

تـعـبـيـر بـه ((جز)) هم بيانگر اين است كه آنها فرشتگان را فرزندان خدامى شمردند زيرا هميشه فرزند جزئى از وجود پدر و مادر است كه به صورت نطفه ازآنها جدا مى شود.

و نـيز بيان كننده پذيرش عبوديت آنهاست چرا كه فرشتگان را جزئى ازمعبودان در مقابل خداوند تصور مى كردند.

سپس مى افزايد: ((انسان كفران كننده آشكارى است)) (ان الا نسان لكفورمبين).

بـه جـاى ايـن كـه سـر بـر آسـتـان خالق و ولى نعمت خود بسايد راه كفران پيش گرفته به سراغ مخلوقاتش مى رود.

(آيـه)ـ در ايـن آيـه بـراى محكوم كردن اين تفكر خرافى از ذهنيات ومسلمات خود آنها استفاده مـى كند، چرا كه آنها جنس مرد را بر زن ترجيح مى دادند،و اصولا دختر را ننگ خود مى شمردند، مـى فـرمـايـد: ((آيـا از مـيان مخلوقاتش دختران را براى خود انتخاب كرده و پسران را براى شما برگزيده است)) (ام اتخذ مما يخلق بنات واصفيكم بالبنين).

بـه پـندار شما مقام دختر پايين تر است ، چگونه خود را بر خدا ترجيح مى دهيد؟ سهم او را دختر، و سهم خود را پسر مى پنداريد؟!.

(آيـه)ـ بـاز همين مطلب را به بيان ديگرى تعقيب كرده ، مى گويد: ((درحالى كه هرگاه يكى از آنـهـا را بـه هـمـان چـيـزى كه براى خداوند رحمان شبيه قرار داده [به تولد دختر]بشارت دهند صـورتـش (از فـرط ناراحتى) سياه مى شود، و خشمگين مى گردد))! (واذا بشر احدهم بما ضرب للرحمن مثلا ظل وجهه مسودا وهو كظيم).

ايـن تعبير به خوبى حاكى از تفكر خرافى مشركان ابله در عصر جاهليت درمورد تولد فرزند دختر اسـت كـه چگونه از شنيدن خبر ولادت دختر ناراحت مى شدند در عين حال فرشتگان را دختران خدا مى دانستند!.

(آيـه)ـ بـاز در ادامـه ايـن سخن مى افزايد: ((آيا كسى را كه در لابلاى زينتها پرورش مى يابد، و به هنگام جدال قادر به تبيين مقصود خود نيست)) فرزند خدا مى خوانيد(اومن ينشؤا فى الحلية وهو فى الخصام غير مبين).

در ايـنـجـا قـرآن دو صفت از صفات زنان را كه در غالب آنها ديده مى شود و ازجنبه عاطفى آنان سـرچـشـمـه مـى گيرد مورد بحث قرار داده ، نخست علاقه شديد آنهابه زينت آلات ، و ديگر عدم قدرت كافى بر اثبات مقصود خود به هنگام مخاصمه وجر و بحث به خاطر حيا و شرم.

(آيـه)ـ در ايـن آيـه مـطـلب را با صراحت بيشترى مطرح كرده ، مى فرمايد:((آنها فرشتگان را كه بندگان خداوند رحمانند مؤنث پنداشتند)) و دختران خدامعرفى كردند (وجعلوا الملا ئكة الذين هم عباد الرحمن اناثا).

سـپـس بـه صـورت اسـتفهام انكارى در پاسخ آنها مى فرمايد: ((آيا آنها شاهدآفرينش (فرشتگان) بودند)) (اشهدوا خلقهم).

و در پـايـان آيـه مـى افـزايد: ((گواهى آنها (بر اين عقيده بى اساس در نامه هاى اعمالشان) نوشته مى شود و (از آن) بازخواست خواهند شد))! (ستكتب شهادتهم ويسئلون).

(آيه)ـ.

آنها دليلى جز تقليد از نياكان جاهل ندارند؟.

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved