بخش شهید آوینی حرف دل موبایل شعر و سبک اوقات شرعی کتابخانه گالری عکس  صوتی فیلم و کلیپ لینکستان استخاره دانلود نرم افزار بازی آنلاین
خرابی لینک Instagram

(آيه)ـسپس به مساله ((مالكيت)) حق مى پردازد چرا كه بعد از ثبوت خالقيت نياز به دليل ديگرى بـر مـالـكـيـت او نـيـسـت ، مـى فـرمـايد: ((آنچه در آسمانها وزمين است از آن خداست)) (للّه ما فى السموات والا رض).

بديهى است آن كس كه ((خالق)) و ((مالك)) است مدبر امور جهان نيز مى باشد.

و كسى كه چنين است از همه چيز بى نياز و شايسته هرگونه ستايش است به همين دليل در پايان آيه مى افزايد: ((خداوند غنى و حميد است)) (ان اللّه هو الغنى الحميد).

او غـنـى عـلـى الاطـلاق ، و حـمـيـد از هـر نظر است ، چرا كه هر موهبتى در جهان است به او باز مى گردد، و هركس هرچه دارد از او دارد.

(آيـه)ـ ايـن آيـه ترسيمى از علم بى پايان خداست ، كه با ذكر مثالى بسيارگويا و رسا مجسم شده است ، مى گويد: ((و اگر همه درختان روى زمين قلم شود، ودريا براى آن مركب گردد، و هفت درياچه به آن افزوده شود اينها همه تمام مى شودولى كلمات خدا پايان نمى گيرد، خداوند عزيز و حـكـيـم اسـت)) (ولـو انما فى الا رض من شجرة اقلا م والبحر يمده من بعده سبعة ابحر ما نفدت كلمات اللّه ان اللّه عزيزحكيم).

از آنجا كه مخلوقات گوناگون اين جهان هركدام بيانگر ذات پاك خدا و علم وقدرت اويند، به هر موجودى.

((كلمة اللّه)).

اطلاق شده ، و به همين مناسبت ((كلمات اللّه)) به معنى علم و دانش پروردگاربه كار رفته است.

(آيـه)ـبعد از ذكر علم بى پايان پروردگار، سخن از قدرت بى انتهاى او به ميان آورده ، مى فرمايد: ((آفـريـنـش و برانگيختن (و زندگى دوباره) همه شما (درقيامت) همانند يك فرد بيش نيست ، خداوند شنوا و بيناست)) (ما خلقكم ولا بعثكم الا كنفس واحدة ان اللّه سميع بصير).

(آيـه)ـاين آيه تاكيد و بيان ديگرى است براى قدرت واسعه خداوند،روى سخن را به پيامبر كرده ، مـى گويد: ((آيا نديدى كه خداوند شب را در روز، و روزرا در شب داخل مى كند))؟ (الم تر ان اللّه يولج الليل فى النهار ويولج النهارفى الليل) و نيز آيا نديدى كه خداوند ((خورشيد و ماه را (در مسير منافع انسانها)مسخر ساخته))؟ (وسخر الشمس والقمر).

((و هركدام تا سرآمد معينى به حركت خود ادامه مى دهند)) (كل يجرى الى اجل مسمى).

و اين كه ((خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است))؟ (وان اللّه بما تعملون خبير).

(آيـه)ـو در ايـن آيـه به صورت يك نتيجه گيرى جامع و كلى مى فرمايد:((اينها همه دليل بر آن است كه خداوند حق است ، و آنچه غير از او مى خوانند باطل است ، و خداوند بلندمقام و بزرگ مرتبه است)) (ذلك بان اللّه هو الحق وان مـايدعون من دونه الباطل وان اللّه هو العلى الكبير).

مـجموع بحثهايى كه در آيات قبل پيرامون خالقيت و مالكيت و علم و قدرت بى انتهاى پروردگار آمـده بـود، ايـن امور را اثبات كرد كه ((حق)) تنها اوست و غير اوزائل و باطل و محدود و نيازمند است ، و ((على و كبير)) كه از هر چيز برتر و ازتوصيف بالاتر است ذات پاك او مى باشد.

(آيـه)ـدر ايـن آيـه سخن از دليل نظم به ميان مى آيد، و در آيه بعد سخن ازتوحيد فطرى است و مجموعا بحثهايى را كه در آيات قبل آمد تكميل مى كند.

مـى گـويـد: ((آيـا نديدى كشتيها بر (صفحه) درياها به فرمان خد، و به (بركت)نعمت او حركت مى كنند))؟! (الم تر ان الفلك تجرى فى البحر بنعمت اللّه).

هدف اين است : ((تا بخشى از آياتش را به شما نشان دهد)) (ليريكم من آياته).

آرى ((در ايـنها نشانه هايى است براى كسانى كه بسيار شكيبا و شكرگزارند))(ان فى ذلك لا يات لكل صبار شكور).

بدون شك حركت كشتيها بر صفحه اقيانوسها نتيجه مجموعه اى از قوانين آفرينش است.

(آيه)ـ در گرداب بلا!.

بعد از بيان نعمت حركت كشتيها در درياها كه هم در گذشته و هم امروز،بزرگترين و مفيدترين وسـيله حمل و نقل انسانها و كالاها بوده است ، اشاره به يكى ازچهره هاى ديگر همين مساله كرده ، مـى گـويد: ((و هنگامى كه (در سفر دريا) موجى همچون ابرها آنان را بپوشاند (و بالا رود و بالاى سرشان قرار گيرد) خدا را بااخلاص مى خوانند)) (واذا غشيهم موج كالظلل دعوا اللّه مخلصين له الدين).

يـعنى امواج عظيم دريا آن چنان بر مى خيزد، و اطراف آنها را احاطه مى كندكه گويى ابرى بر سر آنان سايه افكنده است ، سايه اى وحشتناك و هول انگيز.

ايـنجاست كه انسان با تمام قدرتهاى ظاهرى كه براى خويش جلب و جذب كرده ، خود را ضعيف و ناچيز و ناتوان مى بيند.

و اينجاست كه توحيد خالص همه قلب او را احاطه مى كند، و دين و آئين وپرستش را مخصوص او مى داند.

سـپـس اضـافه مى كند: ((اما وقتى آنها را به خشكى رساند و نجات داد، بعضى راه اعتدال را پيش مـى گـيرند)) و به ايمان خود وفادار مى مانند، در حالى كه بعضى ديگر فراموش كرده راه كفر را پيش مى گيرند (فلما نجيهم الى البر فمنهم مقتصد).

و در پـايـان آيـه به گروه دوم اشاره كرده ، مى فرمايد: ((ولى آيات ما را هيچ كس جز پيمان شكنان ناسپاس انكار نمى كنند)) (وما يجحد باياتنا الا كل ختار كفور).

(آيـه)ـدر اين آيه به صورت يك جمع بندى از مواعظ و اندرزهاى گذشته ، و دلائل توحيد و معاد، هـمـه انـسـانها را به خدا و روز قيامت توجه مى دهد،سپس از غرور ناشى از دنيا و شيطان برحذر مى دارد، بعد به وسعت دامنه علم خداوند و شمول آن نسبت به همه چيز مى پردازد.

مى فرمايد: ((اى مردم ! تقواى الهى پيشه كنيد و بترسيد از روزى كه نه پدر كيفر(اعمال) فرزندش را تحمل مى كند و نه فرزند چيزى از كيفر (اعمال) پدرش را)) (ياايها الناس اتقوا ربكم واخشوا يوما لا يجزى والد عن ولده ولا مولود هو جاز عن والده شيئا).

در حقيقت دستور اول ، توجه به مبدا است ، و دستور دوم توجه به معاد.

دسـتـور اول ، نـيروى مراقبت را در انسان زنده مى كند، و دستور دوم احساس پاداش و كيفر ر، و بدون شك كسى كه اين دو دستور را به كار بندد كمتر آلوده گناه وفساد مى شود.

به هر حال در آن روز هركس چنان به خود مشغول است و در پيچ و خم اعمال خويش گرفتار كه بـه ديـگـرى نمى پردازد، حتى پدر و فرزند كه نزديكترين رابطه ها را با هم دارند هيچ كدام به فكر ديگرى نيستند.

در پـايـان آيـه انسانها را از دو چيز برحذر مى دارد، مى فرمايد: ((به يقين وعده الهى حق است پس مبادا زندگى دنيا شما را بفريبد، و مبادا (شيطان) فريبكار شما رابه (كرم) خدا مغرور سازد))! (ان وعداللّه حق فلا تغرنكم الحيوة الدنيا ولا يغرنكم باللّه الغرور).

(آيه)ـ.

وسعت علم خداوند!.

در آخـرين آيه اين سوره به تناسب بحثى كه پيرامون روز رستاخيز در آيه قبل به ميان آمده ، سخن از عـلومى به ميان مى آورد كه مخصوص پروردگار است مى گويد: ((آگاهى از زمان قيام قيامت مخصوص خداست)) (ان اللّه عنده علم الساعة).

((و اوست كه باران را نازل مى كند)) و از تمام جزئيات نزول آن آگاه است (وينزل الغيث).

و نيز ((آنچه را كه در رحمها (ى مادران) است مى داند)) (ويعلم مافى الا رحام).

((و هيچ كس نمى داند فردا چه به دست مى آورد)) (وما تدرى نفس ماذاتكسب غدا).

((و هيچ كس نمى داند در چه سرزمينى مى ميرد))؟ (وما تدرى نفس باى ارض تموت).

((خداوند عالم و آگاه است)) (ان اللّه عليم خبير).

گـويـى مـجموع اين آيه پاسخ به سؤالى است كه در زمينه قيامت مطرح مى شود همان سؤالى كه بـارهـا مـشـركـان قـريش از پيامبر(ص) كردند و گفتند: ((متى هو; روز قيامت كى خواهد بود)) (اسرا/51).

((پايان سوره لقمان)).

سوره سجده [32].

اين سوره در ((مكه)) نازل شده و داراى 30 آيه است.

نامهاى اين سوره :.

نـام ايـن سـوره در بعضى از روايات و در لسان مشهور مفسران ((سوره سجده)) يا((الم سجده)) است ، و گاه براى مشخص ساختن آن ازسوره حم سجده آن را به نام ((سجده لقمان)) مى خوانند، چرا كه بعد از سوره لقمان قرارگرفته است.

در بعضى از روايات نيز از آن به ((الم تنزيل)) ياد شده است.

محتواى سوره :.

ايـن سـوره بـه حـكم آنكه از سوره هاى ((مكى)) است خطوط اصلى سوره هاى مكى يعنى بحث از ((مـبـدا)) و ((مـعاد)) و ((بشارت)) و ((انذار)) را قويا تعقيب مى كند وروى هم رفته در آن چند بخش جلب توجه مى كند.

1ـ قبل از هر چيز سخن از عظمت قرآن است.

2ـ سپس بحثى پيرامون نشانه هاى خداوند در آسمان و زمين دارد.

3ـ بـحـث ديـگـرى پيرامون آفرينش انسان از ((خاك)) و ((آب نطفه)) و ((روح الهى)) و اعطاى وسائل فراگيرى علم و دانش مى باشد.

4ـ بعد از آن از رستاخيز و حوادث قبل از آن يعنى مرگ سخن مى گويد.

5 و 6ـ بحثهاى مؤثر و تكان دهنده اى از بشارت و انذار دارد.

به اين ترتيب هدف اصلى سوره تقويت مبانى ايمان به مبدا و معاد و ايجادموج نيرومندى از حركت به سوى تقو، و بازدارى از سركشى و طغيان است.

فضيلت تلاوت سوره :.

در حـديـثى از پيامبر گرامى اسلام (ص) چنين آمده است : ((كسى كه سوره الم تنزيل و تبارك را بخواند مانند آن است كه شب قدر را احيا گرفته باشد)).

در حـديـث ديـگرى از امام صادق (ع) چنين نقل شده : ((هركس سوره سجده رادر هر شب جمعه بـخواند خداوند نامه اعمال او را به دست راست او مى دهد، وگذشته او را مى بخشد، و از دوستان محمد(ص) و اهل بيت او خواهد بود)).

بـدون شـك تلاوتى كه سرچشمه انديشه ، و انديشه اى كه مبدا تصميم گيرى وحركت بوده باشد، مى تواند آن چنان انسان را بسازد كه مشمول اين همه فضيلت وافتخار گردد.

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

(آيه)ـ عظمت قرآن ، و مبدا و معاد:.

بـاز در ايـن سـوره با حروف مقطعه ((الف ، لام ، ميم)) (الم) روبه رو مى شويم واين پانزدهمين بار است كه در آغاز سوره هاى قرآنى اين گونه حروف را مى يابيم.

بـحـثـى كه درباره اهميت قرآن بلافاصله بعد از اين حروف آمده است بار ديگربيانگر اين حقيقت است كه ((الم)) اشاره به عظمت قرآن و قدرت نمايى عظيم پروردگار است كه چنين كتاب بزرگ و پرمحتوا كه معجزه جاويدان محمد(ص)است از حروف ساده ((الفبا)) به وجود آورده است.

(آيه)ـمى فرمايد: ((اين كتابى است كه از سوى پروردگار جهانيان نازل شده و شك و ترديدى در آن نيست)) (تنزيل الكتاب لا ريب فيه من رب العالمين).

اين آيه در واقع پاسخ به دو سؤال است ، گويى نخست از محتواى اين كتاب آسمانى سؤال مى شود، در پاسخ مى گويد: محتواى آن حق است و جاى كمترين شك و ترديد نيست ، سپس سؤال درباره ابداع كننده آن به ميان مى آيد، در پاسخ ‌مى گويد: اين كتاب از سوى ((رب العالمين)) است.

(آيـه)ـسـپـس بـه تـهمتى كه بارها مشركان و منافقان بى ايمان به اين كتاب بزرگ آسمانى بسته بودند اشاره كرده ، مى فرمايد: ((آنها مى گويند: (محمد) اينها را به دروغ به خداست بسته است)) و از ناحيه پروردگار جهانيان نيست (ام يقولون افتريه).

در پـاسـخ ادعـاى بـى دلـيـل آنـهـا مـى گويد: اين افترا نيست ، ((بلكه سخن حقى است از سوى پروردگارت)) (بل هو الحق من ربك).

و دليل حقانيت آن در خود آن آشكار و نمايان است.

سپس به هدف نزول آن پرداخته ، مى گويد: ((هدف اين بوده كه گروهى راانذار كنى كه پيش از تـو هـيـچ انذاركننده اى براى آنها نيامده است ، شايد (پند گيرندو) هدايت شوند)) (لتنذر قوما ما اتيهم من نذير من قبلك لعلهم يهتدون).

مـنـظـور از ((نذير)) در اينجا پيامبر بزرگى است كه دعوت خود را آشكارا و توام با معجزات و در مـحيطى وسيع و گسترده آشكار سازد، و مى دانيم چنين انذاركننده اى در جزيره عربستان و در ميان قبائل ((مكه)) قيام نكرده بود.

(آيـه)ـبـعـد از بـيـان عظمت قرآن و رسالت پيامبر(ص) به يكى ديگر ازمهمترين پايه هاى عقائد اسلامى يعنى توحيد و نفى شركت پرداخته چنين مى گويد: ((خداوندا كسى كه آسمانها و زمين و آنچه را در ميان اين دو است در شش روز[ شش دوران ] آفريد)) (اللّه الذى خلق السموات والا رض وما بينهمافى ستة ايام).

بـعـد از مساله آفرينش به مساله ((حاكميت خداوند)) بر عالم هستى پرداخته ،مى گويد: ((سپس خداوند بر عرش قدرت قرار گرفت)) و بر كل عالم هستى حكومت كرد (ثم استوى على العرش).

قـرارگرفتن خداوند بر عرش به اين معنى است كه او هم خالق جهان هستى است ، و هم حاكم بر كل عالم.

و در پـايـان آيـه بـا اشـاره بـه مساله توحيد ((ولايت)) و ((شفاعت)) مراحل توحيد راكامل كرده ، مى فرمايد: ((جز او ولى و شفيعى براى شما نيست)) (ما لكم من دونه من ولي ولا شفيع).

بـا ايـن دلـيل روشن چرا بيراهه مى رويد و دست به دامن بتها مى زنيد؟ ((آيامتذكر نمى شويد))؟! (افلا تتذكرون).

در حقيقت مراحل سه گانه توحيد كه در آيه فوق منعكس است هركدام دليلى بر ديگرى محسوب مـى شـود، تـوحـيد خالقيت دليل بر توحيد حاكميت است وتوحيد حاكميت دليل بر توحيد ولى و شفيع و معبود.

(آيـه)ـدر ايـن آيـه نخست به توحيد پروردگار و سپس به مساله ((معاد))اشاره مى كند، و به اين تـرتيب سه شاخه توحيد كه در آيات گذشته بيان شده (توحيد خالقيت و حاكميت و عبوديت) در اينجا با ذكر توحيد ربوبيت ـيعنى تدبيرجهان هستى تنها به وسيله خداوندـ تكميل مى گردد.

مى فرمايد: ((خداوند امور اين جهان را از مقام قرب خود به سوى زمين تدبيرمى كند)) (يدبر الا مر من السما الى الا رض).

و مـى افـزايـد: ((سـپـس تـدبـيـر امـور در روزى كه مقدار آن هزار سال از سالهايى است كه شما مى شماريد به سوى او باز مى گردد)) (ثم يعرج اليه فى يوم كـان مقداره الف سنة مما تعدون).

منظور از اين روز، روزقيامت است يعنى ; خداوند اين جهان را با تدبيرخاصى نظم بخشيده ، ولى در پـايان جهان اين تدبير را بر مى چيند و به دنبال آن طرحى نوين و جهانى و سيعتر ابداع مى گردد، يعنى پس از پايان اين دنيا جهان ديگرآغاز مى شود.

(آيه)ـ مراحل شگفت انگيز آفرينش انسان :.

ايـن آيـه تـاكـيـدى است بر بحثهاى توحيدى كه در آيات قبل گذشت و در چهارمرحله خلاصه مـى شـد (توحيد خالقيت ، حاكميت ولايت و ربوبيت) مى فرمايد:كسى كه با اين صفات گفته شد ((او خـداوندى است كه از پنهان و آشكار با خبر است و شكست ناپذير و مهربان است)) (ذلك عالم الغيب والشهادة العزيز الرحيم).

(آيـه)ـايـن آيه اشاره اى به نظام احسن آفرينش بطور عموم ، و سرآغازى براى بيان خلقت انسان و مـراحـل تـكـامـل او بطور خصوص است ، مى فرمايد: ((اوهمان كسى است كه هرچه را آفريد نيكو آفريد)) (الذى احسن كل شى خلقه).

و بـه هـر چـيـز آنچه نياز داشت داد و بناى كاخ عظيم خلقت را بر ((نظام احسن))يعنى بر چنان نظمى استوار كرد كه از آن كاملتر تصور نمى شد.

دهنده اى كه به گل نكهت و به گل جان دادـــــ به هر كه آنچه سزا ديد حكمتش آن داد!.

قـرآن سپس با ذكر اين مقدمه ((آفاقى)) وارد بحث ((انفسى)) مى شود وهمان گونه كه در بحث آيـات آفـاقـى از چند شاخه توحيد سخن گفت در اينجا نيز ازچند موهبت بزرگ در مورد انسانها سخن مى گويد.

نخست مى فرمايد: خداوند ((آغاز آفرينش انسان را از گل قرار داد)) (وبدا خلق الا نسان من طين) تـا هم عظمت و قدرت خود را نشان دهد و هم به اين انسان هشدار دهد كه تو از كجا آمده اى و به كجا خواهى رفت.

پيداست اين آيه سخن از آفرينش ((آدم)) مى گويد، نه همه انسانه، چرا كه ادامه نسل او در آيه بعد مـطـرح اسـت ، و ظاهر اين آيه دليل روشنى است بر خلقت مستقل انسان كه بدون واسطه از گل صورت گرفته است.

(آيـه)ـايـن آيـه بـه آفـرينش نسل انسان و چگونگى تولد فرزندان آدم درمراحل بعد اشاره كرده ، مـى گويد: ((سپس نسل او را از عصاره اى از آب ناچيز وبى قدر آفريد)) (ثم جعل نسله من سلا لة من ما مهـين).

(آيه)ـاين آيه بعد اشاره اى است به مراحل پيچيده تكام انسان در عالم رحم ، و همچنين مراحلى كه آدم بـه هـنـگـام آفرينش از خاك طى نمود، مى فرمايد:((سپس (اندام) او را موزون ساخته)) (ثم سويه).

((و از روح خويش در وى دميد))! (ونفخ فيه من روحه).

((و براى شما گوش و چشمها و دلها قرار داد)) (وجعل لكم السمع والا بصاروالا فئدة).

((اما كمتر شكر (نعمتهاى) او را به جا مى آوريد)) (قليلا ما تشكرون).

در آغاز كه نطفه منعقد مى شود تنها داراى يك نوع ((حيات نباتى)) است ،يعنى فقط تغذيه و رشد و نـمـو دارد، ولـى از حس و حركت كه نشانه ((حيات حيوانى))است و همچنين قوه ادراكات كه نشانه ((حيات انسانى)) است در آن خبرى نيست.

امـا تـكـامـل نطفه در رحم به مرحله اى مى رسد كه شروع به حركت مى كند وتدريجا قواى ديگر انسانى در آن زنده مى شود، و اين همان مرحله اى است كه قرآن از آن تعبير به نفخ روح مى كند.

اضـافـه ((روح)) بـه ((خـدا)) بـه اصـطـلاح ((اضـافه تشريفى)) است ، يعنى يك روح گرانقدر و پرشرافت كه سزاوار است روح خدا ناميده شود در انسان دميده شد.

(آيه)ـ ندامت و تقاضاى بازگشت !.

قـرآن در اينجا بحث گويائى را درباره ((معاد)) آغاز مى كند، سپس حال ((مجرمان)) را در جهان ديـگـر بازگو مى كند، و مجموعا تكميلى است براى بحثهاى گذشته كه پيرامون ((مبدا)) سخن مى گفت ، زيرا مى دانيم بحث از ((مبدا)) و ((معاد)) درقرآن مجيد غالبا توام با يكديگر است.

نـخست مى گويد: ((آنها گفتند: آيا هنگامى كه ما (مرديم و خاك شديم و) درزمين گم شديم ، آفرينش تازه اى خواهيم يافت))؟! (وقالوا اذا ضللنا فى الا رض انا لفى خلق جديد).

تـعـبير به ((گم شدن در زمين)) اشاره به اين است كه انسان پس از مردن خاك مى شود، همانند سـايـر خـاكه، و هر ذره اى از آن بر اثر عوامل طبيعى و غيرطبيعى به گوشه اى پرتاب مى شود، و ديگر چيزى از او باقى به نظر نمى رسد تا آن را در قيامت دوباره بازگردانند.

ولى آنها در حقيقت منكر قدرت خداوند بر اين كار نيستند ((بلكه آنان لقاى پروردگارشان را انكار مـى كـنـنـد)) و مى خواهند با انكار معاد، آزادانه به هوسرانى خويش ادامه دهند (بل هم بلقا ربهم كافرون).

در واقـع ايـن آيـه شباهت زيادى با آيات نخستين سوره قيامت دارد آنجا كه مى گويد: ((آيا انسان گـمـان مـى كـنـد مـا اسـتـخوانهاى پراكنده او را جمع نخواهيم كرد! ماحتى قادريم (خطوط) سـرانـگشتان او را به نظام نخستين بازگردانيم ! ولى هدف انسان اين است كه ايامى را كه در اين دنـيـا در پـيـش دارد (بـا انكار قيامت) به گناه وفجور بگذراند لذا سؤال مى كند روز قيامت كى خواهد بود))؟ (قيامت /3ـ6).

بـنـابـرايـن آنها از نظر استدلال لنگ نيستند، بلكه شهوات آنها حجابى بر قلبشان افكنده ، و نيات سوئشان مانع قبول مساله معاد است.

(آيـه)ـاين آيه پاسخ آنها را از طريق ديگرى بيان مى كند، مى گويد: تصورنكنيد شخصيت شما به هـمـيـن بدن جسمانى شماست ، بلكه اساس شخصيتتان راروح شما تشكيل مى دهد، و او محفوظ اسـت ((بـگـو: فـرشـتـه مـرگ كـه بـر شـمـا مامورشده (روح) شما را مى گيرد، سپس به سوى پـروردگـارتـان بـازگـردانده مى شويد)) (قل يتوفيكم ملك الموت الذى وكل بكم ثم الى ربكم ترجعون).

در يـك جـمع بندى مى توان چنين گفت كه دو آيه فوق به منكران معاد چنين پاسخ مى دهد كه : اگر مشكل شما پراكندگى اجزاى جسمانى است كه خودتان قدرت خدا را قبول داريد و منكر آن نـيـسـتـيـد، و اگر مشكل اضمحلال و نابودى شخصيت انسان بر اثر اين پراكندگى است آن نيز درست نيست چرا كه پايه شخصيت انسان بر روح قرارگرفته.

(آيـه)ـسـپـس وضـع هـمين مجرمان كافر و منكران معاد را كه در قيامت بامشاهده صحنه هاى مختلف آن از گذشته خود سخت نادم و پشيمان مى شوندچنين مجسم كرده ، مى گويد: ((و اگر بـبينى مجرمان را هنگامى كه در پيشگاه پروردگارشان سر به زير افكنده مى گويند: پروردگارا! آنـچـه وعـده كـرده بودى ديديم وشنيديم (ما پشيمانيم) ما را بازگردان تا كار شايسته اى انجام دهـيـم ، مـا بـه (قـيامت)يقين داريم)) در تعجب فرو خواهى رفت (ولو ترى اذ المجرمون ناكسوا رؤسهم عند ربهم ربنا ابصرنا وسمعنا فارجعنا نعمل صالحا انا موقنون).

به راستى تعجب مى كنى كه آيا اين افراد سر به زير و نادم همان مغروران سركش و چموش هستند كه در دنيا در برابر هيچ حقيقتى سر فرود نمى آوردند.

منظور از ((مجرمان)) در اينج، كافران و بخصوص منكران قيامتند.

(آيـه)ـو از آنـجا كه اين همه اصرار و تاكيد براى پذيرش ايمان ، ممكن است اين توهم را ايجاد كند كـه خـداونـد تـوانائى ندارد نور ايمان را در قلب آنهاپرتوافكن كند، در اين آيه مى افزايد: ((و اگر مى خواستيم به هر انسانى هدايت لازمش را (از روى اجبار بدهيم) مى داديم)) (ولو شئنا لا تينا كل نفس هديها).

مـسـلـما ما چنين قدرتى داريم ، ولى ايمانى كه از طريق اجبار و الزام ما تحقق يابد ارزش چندانى ندارد، اراده ما بر اين تعلق گرفته كه نوع انسان ((مختار)) باشد.

لذا در پايان آيه مى فرمايد: ((ولى (من آنها را آزاد گذارده ام و) سخن و وعده ام حق است كه دوزخ را (از افـراد بـى ايـمـان و گنهكار) از جن و انس همگى پر كنم))!(ولكن حق القول منى لا ملا ن جهنم من الجنة والناس اجمعين).

آرى ! آنها با سؤاختيار خود اين راه را طى كرده اند و مستحق مجازاتند، و ماهم اراده قاطع داريم بر اين كه دوزخ را از آنان پر كنيم.

(آيـه)ـلـذا در ايـن آيـه مى گويد: ما به اين دوزخيان خواهيم گفت : ((بچشيد(عذاب جهنم را) بـه خـاطـر ايـن كه ديدار امروزتان را فراموش كرديد، ما نيز شما رافراموش كرديم))! (فذوقوا بما نسيتم لقا يومكم هذا انا نسيناكم).

((و بـچشيد عذاب جاودان را به خاطر اعمالى كه انجام مى داديد)) (وذوقواعذاب الخلد بما كنتم تعملون).

بـار ديـگـر از ايـن آيـه اسـتفاده مى شود كه فراموش كردن دادگاه عدل قيامت سرچشمه اصلى بـدبـخـتـيـهـاى آدمى است ،و در اين صورت است كه خود را در برابرقانون شكنيها و مظالم آزاد مـى بيند، و نيز از اين آيه به خوبى روشن مى شود كه مجازات ابدى در برابر اعمالى است كه انسان انجام مى دهد و نه چيز ديگر.

(آيه)ـ پاداشهاى عظيمى كه هيچ كس از آن آگاه نيست !.

مـى دانـيم روش قرآن اين است كه بسيارى از حقايق را در مقايسه با يكديگربيان مى كند، تا كاملا مفهوم و دلنشين گردد.

در اينجا نيز بعد از شرحى كه درباره مجرمان و كافران در آيات پيشين بيان شد به صفات برجسته مؤمنان راستين مى پردازد، و اصول عقيدتى و برنامه هاى عملى آنها را بطور فشرده ضمن دو آيه با ذكر هشت صفت ، بيان مى دارد.

نـخـست مى فرمايد: ((تنها كسانى به آيات ما ايمان مى آورند كه هر وقت اين آيات به آنان يادآورى شـود به سجده مى افتند، و تسبيح و حمد پروردگارشان رابه جا مى آورند و تكبر نمى كنند)) (انما يؤمن باياتنا الذين اذا ذكروا بها خروا سجداوسبحوا بحمد ربهم وهم لا يستكبرون) ((7)).

در اين آيه چهار قسمت از صفات آنها بيان شده :.

1ـ به محض شنيدن آيات الهى به سجده مى افتند.

هـمـيـن ويژگى در بعضى ديگر از آيات قرآن به عنوان يكى از برجسته ترين صفات انبيا ذكر شده اسـت ، چـنـانـكه خداوند درباره گروهى از پيامبران بزرگ مى گويد: ((هنگامى كه آيات خداوند رحـمان بر آنان خوانده مى شد به خاك مى افتادند و سجده مى كردند و گريه شوق سر مى دادند)) (مريم /58).

2 و 3ـ نشانه دوم و سوم آنها ((تسبيح)) و ((حمد)) پروردگار است ، از يك سوخدا را از نقائص پاك و منزه مى شمرند، و از سوى ديگر او را به خاطر صفات كمال وجمالش ، حمد و ستايش مى نمايند.

4ـ وصف ديگر آنها تواضع و فروتنى و ترك هرگونه استكبار است.

(آيـه)ـسـپس به وصف پنجم آنها اشاره كرده ، مى گويد: ((پهلوهايشان ازبسترها در دل شب دور مى شود))((8)) و به پا مى خيزند و رو به درگاه خدا مى آورند(تتجافى جنوبهم عن المضاجع).

آرى ! آنـهـا به هنگامى كه چشم غافلان در خواب است و آرامش و خاموشى همه جا را فراگرفته و خـطـر آلـودگـى عـبادت و ريا كمتر وجود دارد و بهترين شرايطحضور قلب فراهم است ، با تمام وجودشان رو به درگاه معبود مى آورند و آنچه دردل دارند با او در ميان مى گذارند.

و در وصـف شـشـم و هـفتم مى افزايد: ((آنها پروردگار خود را با بيم و اميدمى خوانند)) (يدعون ربهم خوفا وطمعا).

نـه از غـضـب و عذاب او ايمن مى شوند، و نه از رحمتش مايوس مى گردند،چرا كه غلبه خوف بر اميد، انسان را به ياس و سستى مى كشاند و غلبه رجا و طمع انسان را به غرور و غفلت وا مى دارد، و اين هر دو دشمن حركت تكاملى انسان درسير او به سوى خداست.

آخـريـن و هـشتمين ويژگى آنها اين است كه : ((و از آنچه به آنها روزى داده ايم انفاق مى كنند)) (ومما رزقناهم ينفقون).

نـه تـنـهـا از اموال خويش به نيازمندان مى بخشند كه از علم و دانش ، نيرو وقدرت ، راى صائب و تجربه و اندوخته هاى فكرى خود، از نيازمندان مضايقه ندارند.

(آيه)ـدر اين آيه به پاداش عظيم و مهم مؤمنان راستين كه داراى نشانه هاى مذكور در دو آيه قبل هـسـتـند پرداخته ، با تعبير جالبى كه حكايت ازاهميت فوق العاده پاداش آنان مى كند، مى فرمايد: ((هيچ كس نمى داند چه پاداشهاى مهمى كه مايه روشنى چشمهاست براى آنها نهفته شده))! (فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين).

((اين پاداش كارهايى است كه انجام مى دادند)) (جزا بما كانوا يعملون).

در حـديثى مى خوانيم كه پيامبراكرم (ص) مى گويد: ((خدا مى فرمايد: من براى بندگان صالحم نـعـمـتهائى فراهم كرده ام كه هيچ چشمى نديده ، و هيچ گوشى نشنيده ، و بر فكر كسى نگذشته است))!.

(آيه)ـاين آيه مقايسه اى را كه در آيات گذشته بود بطور صريحتر روشن مى سازد مى گويد: ((آيا كـسى كه با ايمان باشد همانند كسى است كه فاسق است ؟! نه هرگز اين دو برابر نيستند)) (افمن كان مؤمنا كمن كان فاسقا لا يستوون).

در ايـن آيـه ، ((فـاسق)) در مقابل ((مؤمن)) قرار گرفته ، و اين دليل بر آن است كه فسق ، مفهوم گسترده اى دارد كه هم كفر را شامل مى شود، و هم گناهان ديگر را.

(آيـه)ـايـن آيـه ، ايـن عدم مساوات را به صورت گسترده ترى بيان كرده ،مى فرمايد: ((اما آنها كه ايـمـان آوردنـد و كارهاى شايسته انجام دادند باغهاى بهشت جاويدان از آن آنها خواهد بود)) (اما الذين آمنوا وعملوا الصالحات فلهم جنات الماوى).

سـپـس مـى افـزايد ((اين (جنات ماوى) وسيله پذيرايى (خداوند) از آنهاست به پاداش آنچه انجام مى دادند)) (نزلا بما كانوا يعملون).

(آيـه)ـو در ايـن آيـه بـه نـقـطه مقابل آنها پرداخته ، مى گويد: ((اما كسانى كه فاسق شدند (و از اطـاعـت خـدا سر باز زدند) جايگاه هميشگى آنها آتش (دوزخ)است)) (واما الذين فسقوا فماويهم النار).

آنها براى هميشه در اين جايگاه وحشتناك زندانى و محبوسند به گونه اى كه :((هر زمان بخواهند از آن خارج شوند به آن بازگردانده مى شوند)) (كلما ارادوا ان يخرجوا منها اعيدوا فيها).

((و بـه آنـان گفته مى شود: بچشيد عذاب آتشى را كه پيوسته انكار مى كرديد))(وقيل لهم ذوقوا عذاب النار الذى كنتم به تكذبون).

بار ديگر در اينجا مى بينيم كه عذاب الهى در برابر ((كفر و تكذيب)) قرار گرفته و ثواب و پاداش او در برابر ((عمل)).

اشـاره بـه ايـنـكـه ((ايمان)) به تنهائى كافى نيست ، بلكه بايد انگيزه بر عمل باشدولى ((كفر)) به تنهائى براى عذاب كافى است هرچند عملى همراه آن نباشد.

(آيه)ـ مجازاتهاى تربيتى :.

بـه دنـبال بحثى كه پيرامون گنهكاران و مجازات دردناك آنها در آيات قبل گذشت ، در اينجا به يكى از الطاف خفى الهى در مورد آنان كه همان مجازاتهاى خفيف دنيوى و بيداركننده است اشاره مى كند، تا معلوم شود خدا هرگزنمى خواهد بنده اى گرفتار عذاب جاويدان شود، به همين دليل از تمام وسائل بيداركننده براى نجات آنها استفاده مى كند.

مـى فـرمايد: ((به آنان از عذاب نزديك (عذاب اين دنيا) پيش از عذاب بزرگ (آخرت) مى چشانيم ، شايد باز گردند)) (ولنذيقنهم من العذاب الا دنى دون العذاب الا كبر لعلهم يرجعون).

مسلما ((عذاب ادنى)) معنى گسترده اى دارد كه احتمالاتى را دربر مى گيرد.

از جمله اين كه منظور مصائب و درد و رنجهاست.

يـا قـحـطـى و خشكسالى شديد هفت ساله اى كه مشركان در مكه به آن گرفتارشدند، تا آنجا كه مجبور گشتند از لاشه مردارها تغذيه كنند!.

يا ضربه شديدى است كه بر پيكر آنها در جنگ ((بدر)) وارد شد.

و اما ((عذاب اكبر)) به معنى عذاب روز قيامت است كه از هر مجازاتى بزرگترو دردناكتر است.

(آيـه)ـو از آنجا كه هرگاه هيچ يك از وسائل بيداركننده ، حتى مجازات الهى سود ندهد راهى جز انتقام پروردگار از اين گروه كه ظالمترين افرادند وجودندارد در اين آيه مى فرمايد: ((چه كسى سـتـمـكـارتـر اسـت از آن كس كه آيات پروردگارش به او يادآورى شده و او از آن روى گردانده است)) (ومن اظلم ممن ذكربايات ربه ثم اعرض عنها).

((مسلما ما از اين مجرمان بى ايمان انتقام خواهيم گرفت)) (انا من المجرمين منتقمون).

ايـنـهـا در حـقيقت كسانى هستند كه نه مواهب و نعمتهاى الهى در آنها مؤثرافتاده ، و نه عذاب و بـلاى هـشدار دهنده او، بنابراين ظالمتر از اينها كسى نيست ، واگر از آنها انتقام گرفته نشود از چه كسى انتقام گرفته شود؟!.

(آيـه)ـدر اينجا اشاره كوتاه و زودگذرى به داستان ((موسى))و((بنى اسرائيل)) مى كند تا پيامبر اسلام (ص) ومؤمنان نخستين را تسلى ودلدارى دهد.

نخست مى گويد: ((ما به موسى ، كتاب آسمانى داديم)) (ولقد آتيناموسى الكتاب).

((و شك نداشته باش كه او، آيات الهى را دريافت داشت)) (فلا تكن فى مرية من لقائه).

((و ما آن (كتاب آسمانى موسى ، تورات) را وسيله هدايت بنى اسرائيل قرارداديم)) (وجعلناه هدى لبنى اسرائيل).

(آيه)ـدر اين آيه به افتخاراتى كه نصيب بنى اسرائيل در سايه استقامت وايمان شد اشاره مى كند، تا درسـى براى ديگران باشد، مى فرمايد: ((و از آنها امامان وپيشوايانى قرار داديم ، كه به فرمان ما امر هدايت خلق خدا را بر عهده گرفتند زيراآنها شكيبائى كردند و به آيات ما يقين داشتند)) (وجعلنا منهم ائمة يهدون بامرنا لماصبروا وكانوا باياتنا يوقنون).

در ايـنجا رمز پيروزى و شرط پيشوايى و امامت را دو چيز شمرده : يكى ايمان و يقين به آيات الهى ، ديگر صبر و استقامت و شكيبائى.

(آيه)ـوازآنجا كه بنى اسرائيل ـهمچون ساير امم ـ بعد از اين پيشوايان راستين باز دست به اختلاف زدند راههاى مختلفى را پيمودند و منشا تفرقه در ميان مردم شدند، در اين آيه با لحن تهديدآميزى مـى گـويـد: ((پـروردگـار تـو مـيـان آنـها در روزقيامت در مورد اختلافاتى كه داشتند داورى مـى كند))، و هركس را به سزاى اعمالش مى رساند (ان ربك هو يفصل بينهم يوم القيمة فيما كانوا فيه يختلفون).

آرى ! سـرچـشـمه اختلاف هميشه آميختن ((حق)) با ((هوى و هوسها)) است ، واز آنجا كه قيامت روزى اسـت كه هوى و هوسها در آن بى رنگ و محو مى شوداينجاست كه خداوند با فرمان خود به اختلافات پايان مى دهد، و اين يكى ديگر ازفلسفه هاى معاد است.

(آيه)ـيات گذشته با تهديد مجرمان بى ايمان آميخته بود، و اين آيه توضيح و تكميلى بر اين تهديد اسـت ، مـى فرمايد: ((آيا همين براى هدايت آنها كافى نيست كه افراد زيادى از مردمى كه در قرون پـيـش از آنـهـا زندگى داشتند هلاك كرديم وآنهارا به كيفر اعمالشان رسانديم))؟ (اولم يهد لهم كم اهلكنا من قبلهم من القرون).

((اينها در مساكن ويران شده آنان راه مى روند)) و آثار آن اقوام نفرين شده را باچشم خود مى بينند (يمشون فى مساكنهم).

لذا در پايان آيه مى افزايد: ((در اين نشانه هائى است (از قدرت خداوند ومجازات دردناك مجرمان) آيا نمى شنوند))؟ (ان فى ذلك لا يات افلا يسمعون).

(آيـه)ـدر اين آيه به يكى از مهمترين نعمتهاى الهى كه مايه آبادى همه سرزمينها و وسيله حيات هـمـه مـوجـودات زنـده است اشاره مى كند تا روشن شودهمان گونه كه خداوند قدرت بر ويران سـاختن سرزمين تبهكاران دارد، قدرت برآبادكردن زمينهاى ويران و مرده ، و اعطاى همه گونه موهبت را به بندگانش دارد.

مـى فـرمايد: ((آيا نديدند كه ما آب را به سوى زمينهاى خشك مى رانيم ، و به وسيله آن زراعتهايى مـى رويـانيم كه هم چارپايانشان از آن مى خورند، و هم خودشان تغذيه مى كنند؟ آيا نمى بينند))؟ (اولم يروا انا نسوق الما الى الا رض الجرزفنخرج به زرعا تاكل منه انعامهم وانفسهم افلا يبصرون).

(آيـه)ـو از آنـجـا كـه آيـات گـذشـته مجرمان را تهديد به انتقام ، و مؤمنان رابشارت به امامت و پيشوايى و پيروزى مى داد، در اينجا كفار از روى غرور و نخوت اين سؤال را مطرح مى كنند كه اين وعده ها و وعيدها كى عملى خواهد شد؟.

چـنـانـكـه قرآن مى فرمايد: ((آنان مى گويند: اگر راست مى گوييد اين پيروزى شما كى خواهد بود))؟! (ويقولون متى هذا الفتح ان كنتم صادقين).

(آيـه)ـقـرآن بـلافاصله به آنها پاسخ مى گويد و به پيامبر دستور مى دهد:((بگو: روز پيروزى (فرا مـى رسـد، امـا در آن روز) ايمان آوردن سودى به حال كافران نخواهد داشت ، و به آنها هيچ مهلت داده نمى شود))! (قل يوم الفتح لا ينفع الذين كفروا ايمانهم ولا هم ينظرون).

يـعـنـى ; اگر منظورتان اين است كه صدق وعده هاى الهى را كه از زبان پيامبرشنيده ايد ببينيد و ايمان بياوريد، آن روز ديگر دير شده است ، و ايمان براى شماهيچ فايده اى ندارد.

(آيه)ـسرانجام در آخرين آيه با يك تهديد گويا و پرمعنى سخن را پايان داده ، مى گويد: اى پيامبر! ((اكـنـون كـه چـنـين است از آنها روى بگردان و منتظر باش ،آنها نيز منتظرند)) (فاعرض عنهم وانتظر انهم منتظرون).

حـالا كـه نـه بـشـارت در آنها اثر مى كند و نه انذار، نه اهل منطقند تا با مشاهده آثار الهى در پهنه آفرينش ، او را بشناسند و غير او را پرستش نكنند و نه وجدانى بيدار دارند كه از درون جان به نغمه تـوحـيد گوش فرا دهند، از آنها روى بگردان تومنتظر رحمت خدا باش و آنها منتظر عذاب او، كه آنها فقط لايق عذابند!.

((پايان سوره سجده)).

سوره احزاب [33].

اين سوره در ((مدينه)) نازل شده و داراى 73 آيه است.

محتواى سوره :.

ايـن سوره يكى از پربارترين سوره هاى قرآن مجيد است ، و مسائل متنوع وبسيار مهمى را در زمينه اصول و فروع اسلام تعقيب مى كند.

بحثهايى را كه در اين سوره آمده است مى توان به هفت بخش تقسيم كرد:.

بـخش اول سرآغاز سوره است كه پيامبر اسلام (ص) را به اطاعت خداوند وترك تبعيت از كافران و پيشنهادهاى منافقان دعوت مى كند.

بـخـش دوم بـه پـاره اى از خـرافات زمان جاهليت مانند مساله ((ظهار)) كه آن راوسيله طلاق و جـدائى زن و مـرد از هـم مى دانستند، و همچنين مساله پسرخواندگى (تبنى) اشاره كرده و قلم بطلان بر آنها مى كشد.

بـخش سوم كه مهمترين بخش اين سوره است مربوط به جنگ احزاب وحوادث تكان دهنده آن ، و پيروزى اعجازآميز مسلمين بر كفار است.

بـخـش چهارم مربوط به همسران پيامبر است كه بايد در همه چيز الگو و اسوه براى زنان مسلمان باشند.

بـخـش پـنـجـم بـه داستان ((زينب)) دختر ((جحش)) كه روزى همسر پسرخوانده پيغمبر(ص) ((زيد)) بود و از او جدا شد اشاره مى كند.

 
 Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved