Next Page فهرست Previous Page

ظـاهر جمله ((ساوريكم دار الفاسقين)) (به زودى خانه فاسقان را به شما نشان مى دهم) اين است كه منظور از آن ، دوزخ مى باشد، كه قرارگاه كسانى است كه ازاطاعت فرمان خدا و انجام وظائف خويش خارج شده اند.

(آيه).

سرنوشت متكبران.

بحثى كه از اين آيه و آيه بعد آمده است در حقيقت يك نوع نتيجه گيرى ازآيات گذشته در زمينه سرنوشت فرعون و فرعونيان و سركشان بنى اسرائيل است ،نخست مى فرمايد: ((به زودى كسانى را كه در زمين ، به غير حق تكبر ورزيدند ازآيات خود، منصرف مى سازيم)) (ساصرف عن آياتى الذين يتكبرون فى الا رض بغيرالحق).

سـپـس بـه سـه قـسـمت از صفات اين گونه افراد ((متكبر و سركش)) و چگونگى ((سلب توفيق حـق پـذيـرى)) از آنـها اشاره كرده ، مى فرمايد: ((و آنها اگر تمام آيات ونشانه هاى الهى را ببينند، ايمان نمى آورند)) ! (وان يروا كل آية لا يؤمنوا بها).

((و نـيـز اگر راه راست و طريق درست را مشاهده كنند، انتخاب نخواهند كرد))(وان يروا سبيل الرشد لا يتخذوه سبيل).

و بـه عـكـس ((اگـر راه منحرف و نادرست را ببينند، آن را راه خود انتخاب مى كنند)) (وان يروا سبيل الغى يتخذوه سبيل).

بعد از ذكر اين صفات سه گانه كه همگى حكايت از انعطاف ناپذيريشان دربرابر حق مى باشد، اشاره به دليل آن كرده ، مى گويد: ((اينها همه به خاطر آن است كه آيات ما را تكذيب كردند و از آن غافل بودند)) (ذلك بانهم كذبوا بياتنا وكانوا عنهاغافلين).

(آيـه) ايـن آيـه كـيفر چنين اشخاصى را بيان كرده ، مى گويد: ((آنها كه آيات ما را تكذيب كنند و لـقاى رستاخيز را منكر شوند اعمالشان بكلى حبط و نابودمى گردد)) (والذين كذبوا بياتنا ولقا الا خرة حبطت اعمالهم).

و در پـايان آيه چنين اضافه مى كند: اين سرنوشت براى آنه، جنبه انتقامى ندارد، اين نتيجه اعمال خـود آنـهـاسـت ، بلكه عين اعمال آنهاست كه در برابرشان مجسم شده ، ((آيا آنها جز اعمالى را كه انجام مى دادند، جزا داده مى شوند)) ؟ (هل يجزون الا ما كانوا يعملون).

ايـن آيه يكى ديگر از آياتى است كه دليل بر تجسم اعمال ، و حضور خوداعمال نيك و بد در قيامت مى باشد.

(آيه).

آغاز گوساله پرستى يهود:.

در ايـن آيات ، يكى از حوادث اسفناك و در عين حال تعجب آورى بود كه بعداز رفتن موسى (ع) به مـيـقات در ميان بنى اسرائيل رخ داد، بازگو شده است و آن جريان گوساله پرستى آنهاست كه به دست شخصى به نام ((سامرى)) و با استفاده اززيورآلات بنى اسرائيل ،انجام گرفت.

نخست چنين مى گويد: ((قوم موسى (ع) بعد از رفتن او به ميقات ، اززينت آلات خود گوساله اى كـه تنها جسد بى جانى بود با صداى مخصوص گاوبراى خود انتخاب كردند)) (واتخذ قوم موسى من بعده من حليهم عجلا جسدا له خوار).

سـپـس قرآن به عنوان سرزنش آنها مى گويد: ((آيا آنها نمى ديدند كه (آن گوساله) با آنان سخن نمى گويد و به راه راست راهنمائيشان نمى كند ؟! (الم يروا انه لا يكلمهم ولا يهديهم سبيل).

يعنى ، يك معبود واقعى حداقل بايد نيك و بد را بفهمد و توانايى بر راهنمايى وهدايت پيروان خود داشـتـه باشد، با عبادت كنندگان خويش ، سخن بگويد و آنها رابه راه راست هدايت كند و طريقه عبادت را به آنها بياموزد.

آنها در حقيقت به خودشان ظلم و ستم كردند، لذا در پايان آيه مى فرمايد:((گوساله را معبود خود انتخاب كردند و ظالم و ستمگر بودند)) (اتخذوه وكانواظالمين).

(آيـه) ولـى بـا مـراجـعت موسى ، بنى اسرائيل به اشتباه خود پى بردند ((وهنگامى كه حقيقت به دسـتـشـان افتاد، و ديدند گمراه شدند گفتند: اگر پروردگار ما به ما رحم نكند و ما را نبخشد بـطـور مـسـلـم از زيانكاران خواهيم بود)) (ولما سقط فى ايديهم وراوا انهم قد ضلوا قالوا لئن لم يرحمنا ربنا ويغفرلنا لنكونن من الخاسرين).

چگونه گوساله طلايى صدا كرد؟.

جـمعى از مفسران معتقدند كه سامرى با اطلاعاتى كه داشت ، لوله هاى مخصوصى در درون سينه گـوساله طلايى كار گذاشته بود كه هواى فشرده از آن خارج مى شد و از دهان گوساله ، صدايى شبيه صداى گاو بيرون مى آمد!.

(آيه).

عكس العمل شديد در برابر گوساله پرستان !.

در ايـن آيـه و آيـه بـعـد مـاجـراى درگـيرى موسى (ع) با گوساله پرستان به هنگام بازگشت از ميعادگاه ، كه در آيه قبل تنها اشاره اى به آن شده بود تشريح گرديده.

نـخـسـت مـى گـويد: ((هنگامى كه موسى خشمناك و اندوهگين به سوى قوم خود بازگشت (و صـحنه زننده و نفرت انگيز گوساله پرستى را مشاهده نمود) به آنهاگفت بد جانشينانى براى من بوديد و آيين مرا ضايع كرديد)) (ولما رجع موسى الى قومه غضبان اسفا قال بئسمـا خلفتمونى من بعدى).

سپس موسى (ع) به آنها گفت : ((آيا در فرمان پروردگار خود، عجله نموديد))(اعجلتم امر ربكم).

منظور اين است كه شما در برابر فرمان خدا نسبت به تمديد مدت سى شب به چهل شب ، عجله به خرج داديد و در قضاوت شتاب نموديد، نيامدن مرا دليل برمرگ و يا خلف وعده گرفتيد.

موسى (ع) در اينجا بايد خشم شديد خود را آشكار سازد، در غير اين صورت بازگشت آنها به آسانى ممكن نبود.

قـرآن عكس العمل شديد موسى (ع) را در برابر اين صحنه و در اين لحظات بحرانى و توفانى چنين بـازگو مى كند: ((موسى بى درنگ الواح تورات را از دست خود بيفكند (و به سراغ برادرش هارون رفـت) و سـر و ريـش او را گرفت و به سوى خود كشيد)) ! (والقى الا لواح واخذ براس اخيه يجره اليه).

در حـقـيقت اين واكنش از يك سو روشنگر حال درونى موسى (ع) و التهاب وبى قرارى و ناراحتى شـديـد او در بـرابـر بـت پـرستى و انحراف آنها بود، و از سوى ديگروسيله مؤثرى براى تكان دادن مغزهاى خفته بنى اسرائيل و توجه دادن آنها به زشتى فوق العاده اعمالشان.

سپس قرآن مى گويد: هارون براى برانگيختن عواطف موسى (ع) و بيان بى گناهى خود ((گفت : فرزند مادرم ! اين جمعيت نادان مرا در ضعف و اقليت قراردادند آنچنان كه نزديك بود مرا به قتل برسانند (بنابراين من بى گناهم بى گناه) كارى نكن كه دشمنان به شماتت من برخيزند و مرا در رديف اين جمعيت ظالم و ستمگرقرار مده)) (قال ابن ام ان القوم استضعفونى وكادوا يقتلوننى فلا تشمت بى الا عداولا تجعلنى مع القوم الظالمين).

(آيـه) آتـش خـشـم مـوسـى كـمى فرونشست و به درگاه پروردگار متوجه شدو ((عرض كرد: پروردگارا ! من و برادرم را بيامرز و ما را در رحمت بى پايانت داخل كن ، تو مهربانترين مهربانانى)) (قال رب اغفرلى ولا خى وادخلنا فى رحمتك وانت ارحم الراحمين).

تقاضاى بخشش و آمرزش براى خود و برادرش نه به خاطر آن است كه گناهى از آنها سرزده بلكه يك نوع خضوع به درگاه پروردگار و بازگشت به سوى او و ابرازتنفر از اعمال زشت بت پرستان و هـمـچـنـيـن سرمشقى است براى همگان تا فكر كنندجايى كه موسى و برادرش كه انحرافى پيدا نكرده بودند چنين تقاضايى از پيشگاه خدا كنند، ديگران بايد حساب خود را برسند.

(آيـه) واكنش شديد موسى (ع) سرانجام كار خود را كرد، وگوساله پرستان بنى اسرائيل كه اكثريت قـوم را تـشكيل مى دادند از كار خود پشيمان شدند ولى براى اين كه تصور نشود تنها اين ندامت و پـشـيـمـانـى بـراى توبه آنها از چنين گناه عظيمى كافى بوده است ، قرآن چنين اضافه مى كند: ((كسانى كه گوساله را معبود خودانتخاب كردند به زودى خشم پروردگار و ذلت در ندگى اين جـهـان بـه آنـها خواهدرسيد)) (ان الذين اتخذوا العجل سينالهم غضب من ربهم وذلة فى الحيوة الدنيا).

و نيز براى اين كه تصور نشود اين قانون اختصاصى به آنها دارد، اضافه مى كند: ((همه كسانى را كه افترا (بر خدا) مى بندند اين چنين كيفر مى دهيم)) (وكذلك نجزى المفترين).

(آيه) در اين آيه اين موضوع را تكميل كرده ، و به صورت يك قانون كلى چنين مى گويد: ((اما آنها كه اعمال بدى انجام دهند، سپس توبه كنند (و شرايط توبه همگى انجام گيرد) و ايمان خود را به خـدا تـجـديـد نـمـايند و از هرگونه شرك ونافرمانى باز گردند، پروردگار تو بعد از آن (آنها را مـى بخشد، او) بخشنده و مهربان است)) (والذين عملوا السيئات ثم تابوا من بعدها وآمنوا ان ربك من بعدها لغفوررحيم).

(آيـه) در ايـن آيـه مـى گـويد: ((هنگامى كه آتش خشم موسى فرو نشست (وآن نتيجه اى را كه انـتـظـار داشـت گـرفت) دست كرد و الواح تورات را از زمين برداشت ، الواحى كه نوشته هاى آن سراسر هدايت و رحمت بود (اما هدايت ورحمت) براى كسانى كه احساس مسؤوليت مى كردند و از خـدا مـى تـرسـيـدند و دربرابر فرمانش تسليم بودند)) (ولما سكت عن موسى الغضب اخذ الا لواح وفى نسختها هدى ورحمة للذين هم لربهم يرهبون).

(آيه).

نمايندگان بنى اسرائيل در ميعادگاه خدا!.

در ايـن آيـه و آيـه بعد بار ديگر قرآن به جريان رفتن موسى (ع) به ميعادگاه ((طور)) با جمعى از بنى اسرائيل بازگشت نموده و قسمت ديگرى از همان حادثه رابازگو مى كند.

نخست مى گويد: ((موسى (ع) هفتاد نفر از قوم خود را براى ميعاد ما انتخاب كرد)) (واختار موسى قومه سبعين رجلا لميقاتنا).

ولـى بـنـى اسرائيل چون كلام خدا را شنيدند، از موسى (ع) تقاضا كردند از اوبخواهد خود را نشان دهـد ((در ايـن هـنگام زلزله عظيمى در گرفت (و جمعيت هلاك شدند و موسى (ع) مدهوش بر زمين افتاد، هنگامى كه به هوش آمد) عرض كرد:پروردگارا ! اگر تو مى خواستى مى توانستى آنها و مرا پيش از اين هلاك كنى)) (فلمااخذتهم الرجفة قال رب لو شئت اهلكتهم من قبل واياى).

يعنى ، من چگونه پاسخ قوم را بگويم كه بر نمايندگان آنها چنين گذشته است.

سـپـس گـفـت : پـروردگـارا ! ايـن درخواست نابه جا تنها كار جمعى از سفهاى مابود، ((آيا ما را به خاطر كار سفيهانمان هلاك مى كنى ؟)) (اتهلكنا بما فعل السفهامنا).

سـپـس مـوسى (ع) به دنبال اين تضرع و تقاضا از پيشگاه خدا عرضه مى دارد:((اين جز آزمايش تو چـيـز ديـگـرى نـيست كه هر كه را بخواهى (و مستحق ببينى) با آن گمراه مى كنى و هر كس را بخواهى (و شايسته بدانى) هدايت مى نمايى)) (ان هى الا فتنتك تضل بها من تشا وتهدى من تشا).

و در پـايـان آيـه ، موسى (ع) عرض مى كند: بار الها ! ((تنها تو ولى و سرپرست مايى ، ما را ببخش ، و مـشـمـول رحـمت خود قرار ده ، تو بهترين آمرزندگانى)) (انت ولينا فاغفرلنا وارحمنا وانت خير الغافرين).

از مـجـمـوع آيات و روايات استفاده مى شود كه سرانجام هلاك شدگان بارديگر زندگى را از سر گـرفـتـنـد و به اتفاق موسى (ع) به سوى بنى اسرائيل باز گشتند، وآنچه را ديده بودند براى آنها بازگو نمودند و به تبليغ و ارشاد آن مردم بى خبرپرداختند.

(آيه) در اين آيه دنباله تقاضاى موسى (ع) از پروردگار و تكميل مساله توبه كه در آيات قبل به آن اشاره شد چنين آمده است.

خـداونـدا ! ((در ايـن جـهان و در سراى ديگر نيكى براى ما مقرر بدار)) (واكتب لنا فى هذه الدنيا حسنة وفى الا خرة).

سپس دليل اين تقاضا را چنين بيان مى كند: ((ما به سوى تو بازگشت كرده ايم)) (اناهدنا اليك) و از سخنانى كه سفيهان ما گفته اند كه شايسته مقام با عظمت تو نبود،پوزش طلبيده ايم.

سـرانـجام خداوند دعاى موسى (ع) را به اجابت مى رساند و توبه او رامى پذيرد، ولى نه بدون قيد و شـرط، بلكه با شرايطى كه در ذيل آيه آمده است ،مى گويد: ((خداوند فرمود: عذاب و كيفرم را به هر كس بخواهم (و مستحق ببينم)مى رسانم)) (قال عذابى اصيب به من اشا).

سپس اضافه مى كند: ((اما رحمت من همه چيز را در بر گرفته است))(ورحمتى وسعت كل شى).

ولـى بـراى ايـن كه كسانى خيال نكنند، پذيرش توبه و يا وسعت رحمت پروردگار و عموميت آن ، بـى قيد و شرط و بدون حساب و كتاب است ، در پايان آيه اضافه مى كند: ((من به زودى رحمتم را بـراى (كسانى كه سه كار را انجام مى دهند)مى نويسم ، آنها كه تقوا پيشه مى كنند، و آنها كه زكات مى پردازند، و آنها كه به آيات ماايمان مى آورند)) (فساكتبها للذين يتقون ويؤتون الزكوة والذين هم بياتنايؤمنون).

(آيه).

از چنين پيامبرى پيروى كنيد:.

ايـن آيـه در حـقـيـقـت ، مكمل آيه گذشته درباره صفات كسانى است كه مشمول رحمت واسعه پروردگار هستند، يعنى پس از ذكر صفات سه گانه تقوا و ادا زكات وايمان به آيات پروردگار، در ايـن آيـه صـفـات ديگرى به عنوان توضيح براى آنها ذكرمى كند و آن پيروى از پيامبر اسلام (ص) است ، زيرا ايمان به خدا از ايمان به پيامبر(ص) و پيروى از مكتبش جدايى ناپذير است ، لذا مى گويد: ((كـسـانـى مشمول اين رحمت مى شوند كه از فرستاده پروردگار پيروى كنند)) (الذين يتبعون الرسول).

سپس براى اين رسول ، شش صفت علاوه بر مقام رسالت بيان مى كند:.

1ـ او ((پيامبر خداست)) (النبى).

((نـبـى)) بـه كسى گفته مى شود كه پيام خدا را بيان مى كند و به او، وحى نازل مى شود هر چند مـامور به دعوت و تبليغ نباشد اما ((رسول)) كسى است كه علاوه برمقام نبوت ، مامور به دعوت و تبليغ به سوى آيين خدا و ايستادگى در اين مسيرمى باشد.

2ـ ((پيامبرى كه درس نخوانده و از ميان توده جمعيت برخاسته ، از سرزمين مكه ام القرى)) كانون اصلى توحيد طلوع كرده است (الا مى).

3ـ ((پيامبرى كه صفات و علامات و نشانه ها و دلائل حقانيت او را در (كتب آسمانى پيشين) تورات و انجيل مشاهده مى كنند)) (الذى يجدونه مكتوبا عندهم فى التورية والا نجيل).

4ـ پـيامبرى كه محتواى دعوت او با فرمان عقل كاملا سازگار است ((به نيكيهاو آنچه خرد آن را مى شناسد و نزدش معروف است ، دعوت مى كند، و از بديها وزشتيها و آنچه نزد خرد ناشناس است ، نهى مى نمايد)) (يامرهم بالمعروف وينهيهم عن المنكر).

5ـ مـحـتـواى دعوت او با فطرت سليم هماهنگ است ، ((طيبات و آنچه را طبع سليم مى پسندد، بـراى آنـهـا حـلال مـى شـمرد، و آنچه خبيث و تنفرآميزباشد بر آنها تحريم مى كند)) (ويحل لهم الطيبات ويحرم عليهم الخبائث).

6ـ او بـسـان مـدعـيـان دروغـين نبوت و رسالت كه هدفشان به زنجير كشيدن توده هاى مردم و استعمار و استثمار آنهاست ، نيست ; نه تنها بندى بر آنهانمى گذارد، بلكه ((بارها را از دوش آنان بر مـى دارد، و غـل و زنجيرهايى را كه بر دست و پا و گردنشان سنگينى مى كرد، مى شكند)) (ويضع عنهم اصرهم والا غلا ل التى كانت عليهم).

و چون اين صفات ششگانه به ضميمه مقام رسالت كه مجموعا هفت صفت مى شود، روى هم رفته نـشـانـه روشن و دليل آشكارى بر صدق دعوت اوست اضافه مى كند: ((پس كسانى كه به او ايمان بـيـاورنـد و مقامش را بزرگ بشمرند و او را در ابلاغ رسالتش يارى كنند، و از نور آشكارى كه با او نازل شده (يعنى قرآن مجيد) پيروى كنند، بدون شك چنين افرادى رستگارانند))(فالذين آمنوا به وعزروه ونصروه واتبعوا النور الذى انزل معه اولئ ك هم المفلحون).

نكته ها:.

1ـ پنج دليل براى نبوت در يك آيه !.

نخست اين كه او ((امى)) بود و درس نخوانده ، اما با اين حال كتابى آورد كه نه تنها سرنوشت مردم حجاز را دگرگون ساخت ، بلكه نقطه بازگشت مهمى در تاريخ ‌بشريت بود.

دوم ايـن كـه : دلايـل نـبـوت او با تعبيرات مختلف در كتب آسمانى پيشين وجوددارد آنچنان كه انسان را به حقانيت او مطمئن مى سازد.

سوم اين كه : محتويات دعوت او با عقل و خرد سازگار است.

چهارم : محتويات دعوت او با طبع سليم و فطرت هماهنگ است.

پنجم : اگر او از طرف خدا نبود، حتما به خاطر منافع خويش دست به چنين كارى مى زد و در اين صورت نه تنها نبايد غل و زنجيرها را از مردم بگشايد بلكه بايدآنها را همچنان در جهل و بى خبرى نـگهدارد تا بهتر بتواند آنها را استثمار كند، درحالى كه مى بينيم او زنجيرهاى گران را از دست و پاى بشريت گشود.

زنجير جهل و نادانى از طريق دعوت پى گير و مستمر به علم و دانش.

زنجير انواع تبعيضات و زندگى طبقاتى !.

و زنـجيرهاى ديگر، هر يك از اينها به تنهايى دليلى است بر حقانيت دعوت او و مجموع آنها دليلى روشنتر.

2ـ بشارت ظهور پيامبر در كتب عهدين :.

گـرچه شواهد قطعى تاريخى و همچنين محتويات كتب مقدسه يهود ونصارى (تورات و اناجيل) نشان مى دهد كه اينها كتابهاى آسمانى نازل شده برموسى و عيسى (ع) نيستند و دست تحريف به سـوى آنـهـا دراز شـده است بلكه بعضى از ميان رفته اند و آنچه امروز به نام كتب مقدسه در ميان آنـهـاسـت مـخـلـوطـى اسـت از زائيده هاى افكار بشرى و قسمتى از تعليماتى كه بر موسى (ع) و عـيـسـى (ع)نـازل گـرديـده و در دست شاگردان بوده ، ولى با اين حال در همين كتب تحريف يافته عباراتى ديده مى شود كه اشارات قابل ملاحظه اى به ظهور اين پيامبر بزرگ دارد.

(آيه).

دعوت جهانى پيامبر:.

در حديثى از امام مجتبى (ع) چنين مى خوانيم : عده اى از يهود نزدپيامبر(ص) آمدند و گفتند: اى محمد تويى كه گمان مى برى فرستاده خدايى وهمانند موسى (ع) بر تو وحى فرستاده مى شود ؟!.

پـيامبر(ص) كمى سكوت كرد، سپس فرمود: آرى منم سيد فرزندان آدم و به اين افتخار نمى كنم ، من خاتم پيامبران و پيشواى پرهيزكاران و فرستاده پروردگارجهانيانم.

آنها سؤال كردند به سوى چه كسى ؟ به سوى عرب يا عجم يا ما؟.

خداوند آيه مورد بحث را نازل كرد، و رسالت پيامبر(ص) را به تمام جهانيان با صراحت در ضمن آن شرح داد.

نـخـسـت بـه پـيـامبر(ص) دستور مى دهد: ((بگو: اى مردم ! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم)) (قل يا ايها الناس انى رسول اللّه اليكم جميعا).

ايـن آيه همانند آيات بسيار ديگرى از قرآن مجيد، دليل روشنى بر جهانى بودن دعوت پيامبر(ص) است.

سپس خدايى را كه پيامبر(ص) به سوى او دعوت مى كند با سه صفت معرفى مى كند: ((خداوندى كه حكومت آسمانها و زمين از آن اوست)) (الذى له ملك السموات والا رض).

خداوندى كه ((معبودى شايسته پرستش ، جز او وجود ندارد)) (لا اله الا هو).

خداوندى كه ((زنده مى كند و مى ميراند)) و نظام حيات و مرگ به فرمان اوست (يحيى ويميت).

و در پـايـان از هـمـه مردم جهان دعوت مى كند كه ((به خدا و فرستاده او پيامبردرس نخوانده و قيام كننده از ميان توده هاى جمعيت ، ايمان بياوريد)) (فمنوا باللّه ورسولاه لنبى الا مى).

((پـيـامـبرى كه (تنها ديگران را دعوت به اين حقايق نمى كند، بلكه در درجه اول خودش به آنچه مى گويد، يعنى) به خدا و سخنان او ايمان دارد)) (الذى يؤمن باللّه وكلماته).

نـه تـنـهـا آيـاتـى را كـه بر خودش نازل شده مى پذيرد، بلكه تمام كتب راستين انبيا پيشين را نيز مى پذيرد.

تـمـام تـاريخ پيامبر(ص) به اين حقيقت گواهى مى دهد، كه او بيش از همه به تعليمات خويش و آيات قرآن پاى بند بود و ايمان داشت.

آرى ! از چـنـين پيامبرى بايد پيروى كنيد، تا نور هدايت در قلب شما بتابد ودر مسير سعادت قرار گيريد، مى فرمايد: ((و از او پيروى كنيد تا هدايت يابيد))(واتبعوه لعلكم تهتدون).

اشـاره به اين كه ايمان به تنهايى كافى نيست ، بلكه در صورتى مفيد خواهدبود كه با پيروى عملى تكميل گردد.

(آيـه) در ايـن آيـه باز سخن پيرامون بنى اسرائيل و سرنوشت و رويدادهاى تاريخ آنهاست ، نخست اشـاره بـه واقـعـيـتـى مـى كند كه شبيه آن را در قرآن بسيارديده ايم واقعيتى كه حكايت از روح حـق طـلـبـى قـرآن دارد، و آن احـتـرام بـه مـوقـعيت اقليتهاى صالح است يعنى : چنان نبود كه بنى اسرائيل يكپارچه فاسد و مفسد باشندو اين نژاد عموما مردمى گمراه و سركش معرفى شوند، بلكه در برابر اكثريت مفسده جو، اقليتى وجود داشتند صالح و ناهماهنگ با كارهاى اكثريت ، قرآن براى اين اقليت صالح اهميت خاصى قائل شده است.

مـى گـويد: ((از قوم موسى (ع) گروهى هستند كه دعوت به سوى حق مى كنند وحاكم به حق و عدالتند)) (ومن قوم موسى امة يهدون بالحق وبه يعدلون).

ايـن آيـه مـمكن است اشاره به گروه كوچكى باشد كه در برابر سامرى و دعوت او تسليم نشدند و هـمه جا حامى و طرفدار مكتب موسى (ع) بودند و يا گروههاى صالح ديگرى كه بعد از موسى (ع) به روى كار آمدند.

(آيه).

گوشه اى از نعمتهاى خدا به بنى اسرائيل :.

در اين آيه اشاره به چند قسم از نعمتهاى خدا بر بنى اسرائيل مى كند نخست مى گويد: ((ما آنها را به دوازده گروه ـكه هر يك شاخه اى (از دودمان اسرائيل) بودـتقسيم كرديم)) تا نظمى عادلانه و دور از برخوردهاى خشونت آميز در ميانشان حكومت كند (وقطعناهم اثنتى عشرة اسباطا امما).

نعمت ديگر: ((و هنگامى كه قوم موسى (در بيابان سوزان ، به سوى بيت المقدس درحركت بودند و گرفتار عطش سوزان و تشنگى خطرناكى شدند) و از او تقاضاى آب كردند، به او وحى فرستاديم كه عصايت را بر سنگ بزن و او چنين كرد، ناگهان دوازده چشمه از سنگ جوشيد)) (واوحينا الى موسى اذاستسقيه قومه ان اضرب بعصاك الحجر فانبجست منه اثنتا عشرة عينا).

و آنچنان اين چشمه ها در ميان آنها تقسيم شد ((كه هركدام به خوبى چشمه خود رامى شناختند)) (قد علم كل اناس مشربهم).

نـعـمـت ديگر اين كه ، در آن بيابان سوزان كه پناهگاهى وجود نداشت ((ابر را برسر آنها سايه افكن ساختيم)) (وظللنا عليهم الغمام).

بالاخره چهارمين نعمت اين بود كه ((من و سلوى را (به عنوان دو غذاى لذيذو نيروبخش) بر آنها فرو فرستاديم)) (وانزلنا عليهم المن والسلوى)((2)).

و بـه آنها گفتيم ((از غذاهاى پاكيزه اى كه در اختيار شما گذارده ايم بخوريد))(كلوا من طيبات ما رزقناكم) و فرمان خدا را به كار بنديد.

امـا آنـهـا خـوردنـد و كفران و ناسپاسى كردند، آنها ((به ما ستم نكردند بلكه به خودشان ستم روا داشتند)) (وما ظلمونا ولكن كانوا انفسهم يظلمون).

(آيـه) در تـعـقـيـب آيـات گذشته در اين آيه و آيه بعد به قسمت ديگرى از مواهب پروردگار به بنى اسرائيل و طغيانگرى آنان در برابر اين مواهب اشاره شده است ،نخست مى گويد: ((و (به خاطر بـيـاوريـد) هـنـگـامى را كه به آنها گفته شد در اين سرزمين (بيت المقدس) ساكن گرديد و از نعمتهاى فراوان آن ، در هر نقطه و هرگونه كه مى خواهيد بخوريد)) و بهره گيريد (واذ قيل لهم اسكنوا هذه القرية وكلوا منهاحيث شئتم).

((و بـگـويـيـد: خـداونـدا ! گناهان ما را بريز و از در بيت المقدس با خضوع وتعظيم وارد شويد)) (وقولوا حطة وادخلواالباب سجدا).

كـه اگـر ايـن بـرنـامه را انجام دهيد ((خطاهايى را كه مرتكب شده ايد مى بخشيم وبه نيكوكاران پاداش بيشتر و بهتر خواهيم داد)) (نغفر لكم خطيئاتكم سنزيدالمحسنين).

((حـطـه)) بـه معنى نزول چيزى از طرف بالاست و اين كلمه در واقع شعار آنها به هنگام ورود به بيت المقدس بود، يعنى ; ((تقاضاى ما ريزش گناهانمان و يا ريزش باران عفو و رحمتت بر ماست)).

(آيـه) ولـى با اين كه درهاى رحمت به روى آنها گشوده بود، و اگر ازفرصت استفاده مى كردند مـى تـوانـستند، گذشته و آينده خود را اصلاح كنند ((اماستمكاران بنى اسرائيل (نه تنها استفاده نكردند بلكه) فرمان پروردگار را بر خلاف آنچه به آنها گفته شده بود عمل كردند)) (فبدل الذين ظلموا منهم قولا غيرالذى قيل لهم).

((سرانجام به خاطر اين نافرمانى و طغيان و ظلم و ستم (بر خويشتن و برديگران) عذابى از آسمان بر آنها نازل كرديم)) (فارسلنا عليهم رجزا من السما بماكانوا يظلمون).

(آيه).

يك سرگذشت عبرت انگيز !.

در اينجا صحنه ديگرى از تاريخ پرماجراى بنى اسرائيل كه مربوط به جمعى از آنهاست كه در ساحل دريـايـى زندگى مى كردند، آمده است ، منتها روى سخن درآن به پيامبراسلام (ص) است ، و به او مـى گويد: ((از قوم يهود معاصر خويش ماجراى شهرى را كه در كنار دريا قرار داشت سؤال كن)) (واسئلهم عن القرية التى كانت حاضرة البحر).

طبق روايات اين ((قريه)) بندرى به نام ((ايله)) بوده كه امروز به نام بندر ايلات معروف است.

و بـه يـاد آنها بياور ((زمانى را كه در روز شنبه (از قانون پروردگار) تجاوزمى كردند)) (اذ يعدون فى السبت).

زيـرا روز شـنـبـه تعطيل آنها بود و وظيفه داشتند، دست از كار و كسب و صيدماهى بكشند و به مراسم عبادت آن روز بپردازند، اما آنها اين دستور رازير پا گذاردند.

سـپس قرآن آنچه را در جمله قبل سربسته بيان كرده بود، چنين شرح مى دهد:به خاطر آنها بياور ((آن هـنـگـام را كـه ماهيان در روز شنبه در روى آب آشكار مى شدندو در غير روز شنبه ماهيان كمتر به سراغ آنها مى آمدند)) (اذ تاتيهم حيتانهم يوم سبتهم شرعا ويوم لا يسبتون لا تاتيهم).

ايـن مـوضوع خواه جنبه طبيعى داشته ، و يا جنبه فوق العاده و الهى ، وسيله اى بود براى امتحان و آزمـايـش اين جمعيت ، لذا قرآن مى گويد: ((ما اين چنين آنها را به چيزى كه در برابر آن مخالفت مى كردند آزمايش مى كرديم)) (كذلك نبلوهم بما كانوايفسقون).

چگونه دست به گناه زدند؟.

ايـن جـمـعـيـت ، قانون شكنى را به اين ترتيب شروع كردند كه در آغاز از طريق حيله به اصطلاح شرعى ـبه وسيله كندن حوضچه ها و يا انداختن قلابهاـ كار خودرا شروع كردند، اين كار، گناه را در نظر آنها كوچك و آنان را در برابر شكستن احترام روز شنبه جسور ساخت ، كم كم روزهاى شنبه بطور علنى و بى پروا به صيد ماهى مشغول شدند و از اين راه مال و ثروت فراوانى فراهم ساختند.

(آيه) اين جمعيت از بنى اسرائيل در برابر اين آزمايش بزرگ كه با زندگى آنان كاملا آميخته بود به سه گروه تقسيم شدند:.

((گروه اول)) كه اكثريت را تشكيل مى دادند، به مخالفت با اين فرمان الهى برخاستند.

((گروه دوم)) كه قاعدتا اقليت كوچكى بودندو در برابر گروه اول به وظيفه امربه معروف و نهى از منكر قيام كردند.

((گروه سوم))، ساكتان و بى طرفان بودند، كه نه همگامى با گناهكاران داشتند ونه وظيفه نهى از منكر را انجام مى دادند.

در آيه مورد بحث ، گفتگوى اين گروه را با نهى كنندگان شرح مى دهد، مى گويد: ((و(به خاطر بـيـاور) هنگامى كه جمعى از آنها به جمع ديگرى گفتند: چرا قومى را اندرزمى دهيد كه خداوند سـرانـجـام آنـها را هلاك مى كند و يا به عذاب دردناكى كيفرخواهد داد)) (واذ قالت امة منهم لم تعظون قوما اللّه مهلكهم او معذبهم عذاباشديدا).

((گفتند: (اين اندرزها) براى اعتذار و رفع مسؤوليت در پيشگاه پروردگارشماست ; به علاوه شايد آنها بپذيرند و از گناه باز ايستند، و تقوا پيشه كنند)) ! (قالوامعذرة الى ربكم ولعلهم يتقون).

از جـمله بالا چنين استفاده مى شود كه : گاهى بيان حقايق و وظايف الهى بدون احتمال تاثير نيز واجب مى شود و آن در موردى است كه اگر حكم خدا گفته نشود و از گناه انتقاد نگردد كم كم بـه دسـت فـراموشى سپرده مى شود و بدعتها جان مى گيرند و سكوت دليل بر رضايت و موافقت مـحـسوب مى شود، در اين گونه مواردلازم است حكم پروردگار آشكارا و در همه جا گفته شود هرچند اثرى در گنهكاران نگذارد.

(آيه) در اين آيه مى فرمايد: سرانجام دنياپرستى بر آنان غلبه كرد و فرمان خدا را به دست فراموشى سـپـردنـد ((اما هنگامى كه تذكراتى را كه به آنها داده شده بود فراموش كردند (لحظه عذاب فرا رسـيـد، و) نـهـى كـنـنـدگـان از بـدى را رهايى بخشيديم ; و كسانى را كه ستم كردند، به خاطر نـافـرمانيشان به عذاب شديدى گرفتارساختيم)) (فلما نسوا ما ذكروا به انجينا الذين ينهون عن السؤ واخذنا الذين ظلموا بعذاب بئيس بما كانوا يفسقون).

چه كسانى رهايى يافتند؟.

از آن سـه گروه (گنهكاران ، ساكتان و اندرزدهندگان) تنها گروه سوم ازمجازات الهى مصون مـاندند و بطورى كه در روايات آمده است آنها هنگامى كه ديدند اندرزهايشان مؤثر واقع نمى شود ناراحت شدن و گفتند: ما از شهر بيرون مى رويم ، شب هنگام به بيابان رفتند و اتفاقا در همان شب كيفر الهى دامان دو گروه ديگر را گرفت.

(آيـه) در ايـن آيه مجازات آنها را چنين شرح مى دهد: ((هنگامى كه دربرابر آنچه از آن نهى شده بـودنـد، سركشى كردند به آنها گفتيم به شكل ميمونهاى طرد شده درآييد)) (فلما عتوا عما نهوا عنه قلنا لهم كونوا قردة خاسئين).

روشن است كه امر ((كونوا)) (بوده باشيد) در اينجا يك فرمان تكوينى است ،يعنى آنها فورا به شكل مـيـمون در مى آمدند; البته طبق روايات مسخ ‌شدگان تنهاچند روزى زنده مى ماندند و سپس از دنيا مى رفتند و نسلى از آنها به وجود نمى آمد.

(آيه).

پراكندگى يهود !.

ايـن آيـه و آيه بعد اشاره به قسمتى از كيفرهاى دنيوى آن جمع از يهود است كه در برابر فرمانهاى الهى قد علم كردند و حق و عدالت و درستى را زير پا گذاردند.

نخست مى گويد: به خاطر بياور ((زمانى كه پروردگار تو اعلام داشت كه بر اين جمعيت گنهكار، عـده اى را مـسلط مى كند، كه بطور مداوم تا دامنه قيامت آنها را درناراحتى و عذاب قرار دهند)) (واذ تاذن ربك ليبعثن عليهم الى يوم القيمة من يسومهم سؤ العذاب).

از ايـن آيه استفاده مى شود كه اين گروه سركش ، هرگز روى آرامش كامل نخواهند ديد، هرچند براى خود حكومت و دولتى تاسيس كنند.

و در پـايـان آيه اضافه مى كند كه : ((پروردگار تو هم مجازاتش براى مستحقان ،سريع است ، و هم (نسبت به خطاكاران توبه كار) آمرزنده و مهربان است)) (ان ربك لسريع العقاب وانه لغفور رحيم).

و ايـن جـمـله نشان مى دهد كه خداوند راه بازگشت را به روى آنان باز گذارده ،تا كسى گمان نبرد كه سرنوشت اجبارى توام با بدبختى و كيفر و مجازات براى آنهاتعيين شده است.

(آيـه) در اين آيه به پراكندگى يهود در جهان اشاره كرده ، مى گويد: ((ما آنها را درزمين متفرق سـاخـتيم به گروههاى مختلفى تقسيم شدند، بعضى از آنها صالح بودند(به همين دليل هنگامى كه فرمان حق و دعوت پيامبر اسلام (ص) را شنيدند، ايمان آوردند) و جمعى ديگر ناصالح بودند)) و حـق را پـشـت سـر انـداخـتند و براى تامين زندگى مادى خود از هيچ كارى فروگذار نكردند (وقطعناهم فى الا رض امما منهم الصالحون ومنهم دون ذلك).

بـاز در ايـن آيـه ايـن حـقيقت تجلى مى كند كه اسلام هيچ گونه خصومتى با نژاديهود ندارد و به عـنـوان پيروان يك مكتب و يا وابستگان به يك نژاد، آنها را محكوم نمى نمايد بلكه مقياس و معيار سنجش را اعمال آنها قرار مى دهد.

سـپـس اضافه مى كند: ((ما آنها را با وسائل گوناگون ، نيكيها و بديها آزموديم شايد باز گردند)) (وبلوناهم بالحسنات والسيئات لعلهم يرجعون).

گـاهـى آنها را تشويق كرديم و در رفاه و نعمت قرار داديم ، تا حس شكرگزارى در آنها برانگيخته شود و به سوى حق بازآيند، و گاهى به عكس آنها را در شدائد وسختيها و مصائب فرو برديم ، تا از مركب غرور و خودپرستى و تكبر فرودآيند و به ناتوانى خويش پى برند، شايد بيدار شوند و به سوى خدا باز گردند، و هدف در هردو حال مساله تربيت و هدايت و بازگشت به سوى حق بوده است.

(آيه) در آيات گذشته سخن از نياكان يهود بود، ولى در اين آيه ، بحث ازفرزندان و اخلاف آنها به ميان آمده است.

نـخـست يادآور مى شود كه : ((پس از آنه، فرزندانى جاى آنها را گرفتند كه وارث كتاب (آسمانى تـورات) شـدنـد; امـا بـا اين حال متاع اين دنياى پست را گرفته))بر اطاعت خدا ترجيح مى دهند (فخلف من بعدهم خلف ورثوا الكتاب ياخذون عرض هذا الا دنى).

سـپس اضافه مى كند: هنگامى كه آنها در كشمكش وجدان از يك سو، ومنافع مادى از سوى ديگر قرار مى گيرند، دست به دامن اميدهاى كاذب زده ، ((ومى گويند (ما اين منفعت نقد را مشروع يا نـامـشـروع بـه چـنـگ مـى آوريم ، خداوندرحيم و مهربان است) و به زودى ما مورد بخشش قرار خواهيم گرفت)) (ويقولون سيغفر لنا).

ايـن جمله نشان مى دهد كه آنها بعد از انجام چنين كارى يك نوع پشيمانى زودگذر و حالت توبه ظـاهـرى بـه خـود مـى گـرفـتند، ولى بطورى كه قرآن مى گويد: اين ندامت و پشيمانى آنها به هيچ وجه ريشه نداشت به همين دليل ((اگر سود مادى ديگرى همانند آن به دستشان مى آمد، آن رانيز مى گرفتند)) (وان ياتهم عرض مثله ياخذوه).

در هر حال اين جمله اشاره به رشوه خواريهاى جمعى از يهود، و تحريف آيات آسمانى به خاطر آن ، و فراموش كردن احكام پروردگار به خاطر تضاد با منافع آنها مى كند.

لذا به دنبال آن مى فرمايد: ((آيا اينها به وسيله كتاب آسمانيشان (تورات)پيمان نبسته بودند كه بر خـدا (دروغ نـبـنـدنـد و احكام او را تحريف نكنند و) جز حق چيزى نگويند ؟!)) (الم يؤخذ عليهم ميثاق الكتاب ان لا يقولوا على اللّه الا الحق).

سـپـس مـى گـويـد: اگر آنها از آيات الهى آگاهى نداشتند و دست به اين اعمال خلاف مى زدند ممكن بود براى خودشان عذرى بسازند، ولى اشكال كار اين است كه : ((آنها كرارا محتويات تورات را ديده و فهميده بودند)) (ودرسوا ما فيه) در عين حال آن را ضايع ساختند و فرمانش را پشت سر انداختند.

سـرانـجـام مى فرمايد: اينها اشتباه مى كنند، و اين اعمال و متاعها سودى براى آنها نخواهد داشت ، بلكه ((سراى آخرت براى پرهيزكاران بهتر است)) (والدارالا خرة خير للذين يتقون).

((آيا شما حقايقى را به اين روشنى درك نمى كنيد)) (افلا تعقلون).

(آيه) در اين آيه در برابر گروه فوق اشاره به گروه ديگر مى كند كه آنها نه تنها از هرگونه تحريف و كـتـمان آيات الهى بركنار بودند، بلكه به آن تمسك جسته وموبه مو آنها را اجرا كردند، قرآن اين جـمـعـيت را ((مصلحان جهان)) نام نهاده و اجر وپاداش مهمى براى آنها قائل شده و در باره آنها چـنـيـن مـى گـويـد: ((كسانى كه تمسك به كتاب پروردگار جويند و نماز را برپا دارند (پاداش بـزرگـى خـواهـنـد داشت) زيرا ماپاداش مصلحان را ضايع نخواهيم ساخت)) (والذين يمسكون بالكتاب واقامواالصلوة انا لا نضيع اجر المصلحين).

آيـه فـوق بـه خوبى نشان مى دهد كه اصلاح واقعى در روى زمين بدون تمسك به كتب آسمانى و فـرمـانـهاى الهى امكان پذير نمى باشد، و اين تعبير بار ديگر اين حقيقت را تاكيد مى كند كه دين و مـذهـب تنها يك برنامه مربوط به جهان ماوراطبيعت و يا سراى آخرت نيست ، بلكه آيينى است در متن زندگى انسانه، ودر طريق حفظ منافع تمام افراد بشر و اجراى اصول عدالت و صلح و رفاه و آسايش و بالاخره هر مفهومى كه در معنى وسيع ((اصلاح)) جمع است.

(آيه).

آخرين سخن در باره قوم يهود:.

ايـن آيه آخرين آيه اى است كه در اين سوره پيرامون زندگى بنى اسرائيل سخن مى گويد و در آن سـرگـذشت ديگرى را به جمعيت يهود يادآورى مى كند،سرگذشتى كه هم درس عبرت است و هـم دليل بر سپردن يك پيمان ، مى گويد:به خاطر بياوريد ((هنگامى كه كوه را بالاى سر آنها قرار داديم ، آنچنان كه گويى سايبانى بر سر آنها بود)) (واذ نتقنا الجبل فوقهم كانه ظلة).

((و آنـچـنان كه آنها گمان بردند بر سرشان سقوط خواهد كرد)) (وظنوا انه واقع بهم) وحشت و اضطراب سراسر وجودشان را گرفت ، و به تضرع افتادند.

در همان حال به آنها گفتيم ((آنچه را از احكام به شما داده ايم با جديت وقوت بگيريد)) (خذوا ما آتيناكم بقوة).

((و آنچه در آن مانده است به خاطر داشته باشيد تا پرهيزكار شويد)) (واذكرواما فيه لعلكم تتقون) از كيفر خدا بترسيد و به پيمانهايى كه در آن از شما گرفته ايم عمل كنيد.

Next Page فهرست Previous Page
 
 
https://old.aviny.com/Quran/Nemoneh/Vol2/nemn2_05.aspx?&mode=print
Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved