شهید آوینی

 


 آقاي من!



مولاي غريب و تنهاي من! مضطر فاطمه عليها السلام!
 پدر مهربان اهل عالم!
 مي خواهم غربتت را حکايت کنم؛ غربتي که دوازده قرن است ريشه دوانيده؛ غربتي که اشک آسمان و زمين را جاري ساخته؛ غربتي که حتي براي برخي محبانت ، غريب و ناشناخته است؛ غربتي که اجداد طاهرينت پيش از تولد تو بر آن گريسته اند.

متحيرم کدامين مصرع از اين مثنوي « هفتاد من کاغذ» را بازخواني کنم؟

کدام سطر، کدام صفحه و کدام فصل از مجلدات اين کتاب قطور را باز نويسم؟

من از تصوير اين غربت و غم ناتوان ام.
از کجا آغاز کنم؟ از خود بگويم يا از ديگران؟ از نسل هاي گذشته بگويم يا از نسل امروز؟ از دوستان شکوه کنم يا از دشمنان؟ از عوام گلايه کنم يا از خواص؟

از آناني بگويم که خاطر شريف تو را مي آزارند؟ از آن ها که دستان پدرانه و مهربانت را خونريز معرفي مي کنند؟ از آن ها که چنان برق شمشيرت را به رخ مي کشند که حتي دوستانت را از ظهورت مي ترسانند؟ از آن ها که تو را به دور دست ها تبعيد مي کنند؟ از آن ها که به نام تو مردم را به دکه هاي خويش فرا مي خوانند؟ از آن ها که همواره بر طبل نوميدي مي کوبند و زمان ظهورت را دور مي پندارند؟ از آن ها که تو را آن گونه که خود مي پسندند- و نه آنگونه که هستي و مي خواهي – نشان مي دهند؟ آن ها که غيبتت را به منزله « نبودنت» تلقي مي کنند؟

مولاي من .... گويا همه چيز، دست به دست هم داده است تا شما در غربت بمانيد! لشکريان ابليس هم روز و شب در کارند. نمي دانم چه کساني واقعا تو را و ظهور تو را مي خواهند؟ خدا مي داند و تو! اما اين را مي دانم که پس از گذشت دوازده قرن از شروع غيبت، هنوز پيروز اين ميدان، ابليس و لشکريان انس و جن اويند که در کشاکش غيبت و ظهور، شب ظلماني غيبت را تا هم اکنون امتداد داده اند.
از خود آغاز مي کنم که اگر هرکس از خود شروع کند، امر فرج اصلاح خواهد شد...



Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo