شهید آوینی

 

 

درنگی در رساله حقوق امام سجاد(ع) ‌


نوشته: علامه حاجی

رساله‌ای كه بدین نام خوانده مي‌شود، یكی از چند اثر منسوب به امام سجاد علي‌بن الحسین(ع) است. تا آنجا كه این بنده تتبع كرده است قدیم‌ترین ماخذها كه نام این رساله در آن آمده بشرح زیر است:‌

1‌- تحف العقول، از حسن بن علي‌بن حسین‌بن شعبه حرانی متوفی بسال 381 ه- . ق.‌

2‌- خصال، از ابوجعفر محمدبن علي‌بن حسین بابویه قمی متوفی بسال 382 ه- . ق.‌

3‌- من لایحضره الفقیه، از همین مولف‌

پس از این سه ماخذ نوشته احمدبن علي‌بن احمد نجاشی اسدی كوفی متوفی بسال 450 هجری قمری است.‌

مولف تحف‌العقول این رساله را بدون سند آورده است، اما صدوق در خصال سند خود را چنین نویسد؛

علی بن احمدبن موسی، از محمدبن ابی عبدالله كوفی، از جعفربن مالك فزاری از خیران بن داهر، از احمدبن علي‌بن سلیمان جبلی از پدرش، از محمدبن علی از محمدبن فضیل، از ابوحمزه ثمالی و در من لایحضر حدیث مرسل است.‌

و نویسد:‌

اسماعیل بن فضل از ثابت‌بن دینار از سیدالعابدین علي‌بن الحسین بن علي‌بن ابي‌طالب علیهم السلام.‌

در من لایحضر رساله با عبارت: (و حق الله الاكبر علیك...) آغاز مي‌شود و مقدمه‌ای را كه حقوق به اجمال در آن آمده است، ندارد. در تحف العقول آن مقدمه موجود است. اما عبارت رساله با آنچه در خصال است اختلاف فراوان دارد:‌

در عبارت بسط بیشتری دیده مي‌شود و در مواردی كلمات مبهم، مغشوش و یا نامفهوم است كه علت آنرا تصرف ناسخان باید دانست.‌

شماره حق‌ها در هر دو مورد كه به اجمال و تفصیل یاد شده در تحف‌العقول پنجاه حق است. اما در خصال و من لایحضر در تفصیل حقوق، شماره حق‌ها پنجاه‌ و یك حق است و حقی بنام حج (بین نماز و روزه) دیده مي‌شود. لیكن در مقدمه خصال كه حق‌ها به اجمال شمرده شده از حج نامی نیست. به هرحال چون صدوق درخصال روایت رساله را مسندا نوشته، نیز نشانه قدمت عبارت در آن آشكار است، نویسنده، متن خصال را برای ترجمه برگزید. رساله حقوق‌ بارها جداگانه نیز چاپ شده و برآن شرح‌ها و تعلیقه‌ها نوشته‌اند كه از آن جمله است:‌

1‌- رساله حقوق گردآورنده مرحوم سید سبط‌الحسن لكهنوی با تعلیقات. نسخه خطی آماده به چاپ. این رساله را نویسنده در حدود سي‌و پنج سال پیش نزد مولف دیدم.‌

2‌- رساله حقوق گردآورده عبدالهادی مختار كه با مقدمه مولف، جزو سلسله كتابهای ماده به شماره 6 از جانب عبدالامیر سبیتی، موسس هیاِت نشر سلسله <كتاب الشهر> در كاظمین با مقدمه سیدصادق صدر به چاپ رسید.‌

3‌- رساله حقوق تالیف فاضل ارجمند و حقوقدان، توفیق الفكیكی، مقیم نجف اشرف كه هنگام توقف نویسنده در نجف به تالیف آن مشغول بود.‌

4‌- فقره‌هایی از این رساله ضمن رساله‌ای بنام <سخنان سجاد به وسیله آقای دكتر صاحب‌الزمانی به سال 1326 ه . ش در تهران چاپ و منتشر شد.‌

5‌- ترجمه كامل رساله حقوق از روی متن خصال بقلم فاضل محترم آقای حاج شیخ محمد باقر كمره‌ای.‌

6‌- رساله حقوق از مرحوم ناصری از فضلای تهران.‌

7‌- رساله حقوق از آقای علي‌گلزاده غفوری.‌

8‌- ترجمه رساله حقوق به وسیله دانشمند ارجمند حضرت آیت‌الله جنتی كه با متن تحف‌العقول به وسیله موسسه انتشارات علمیه اسلامی بسال 1354‌ه . ق بچاپ رسید.‌

9‌- ترجمه رساله حقوق از فاضل محترم آقای حاجی سیداحمد فهری زنجانی كه با متن خصال به وسیله انتشارات علمیه اسلامیه چاپ شده است.‌

10‌- رساله حقوق، با مقدمه‌ای كوتاه از انتشارات دارالتوحید، تهران سال 1402 هجری قمری و مطمئنا شرح‌ها و ترجمه‌های دیگر نیز هست كه نویسنده از آن اطلاعی ندارد.‌

ترجمه رساله برابر ضبط صدوق در خصال:‌

بدان كه خدای عزوجل را بر تو حق‌هاست، كه تو را فراگرفته است در هر جنبشی یا آرامشی، یا حالتی یا در هر جایی كه در آن فرود آیی، یا در عضوی كه آنرا بگردانی یا در هر ابزاری كه در آن تصرف كنی.‌

پس بزرگترین حق‌های خدای - تبارك و تعالی - برتو، آن است كه برای خود واجب ساخته، كه آن اصل حق‌هاست. پس آنچه برتو برای تو واجب ساخته، از سرتا به پاست، با اندام‌های گوناگون كه تراست. پس خدای عزوجل - برای زبان تو بر تو حقی قرار داده است و برای گوش تو برتو حقی، و برای دیده‌ات بر تو حقی، و برای دستت بر تو حقی، و برای پایت برتو حقی، و برای شكمت برتو حقی، و برای عورتت برتو حقی، پس این هفت اندامند كه كارها با آنها پدید آید.‌

پس خدای - عزوجل - برای كارهای تو، برتو حق‌ها نهاده است. برای نمازت حقی و برای روزه‌ات حقی. و برای صدقه‌ات حقی، و برای قربانیت حقی. و برای كارهایت برتو حق‌هاست سپس حق‌های دیگران كه بر تو واجب است.‌

واجب‌ترین آن بر تو حق‌های پیشوایان است. پس حق‌های رعیت تو. پس حق‌های خویشاوند تو. این حق‌هاست كه از آن حق‌هایی جدا مي‌شود.‌

اما حق پیشوایان تو سه حق است. واجب‌ترین آن حق آنكه ترا با نیرو اداره كند. پس حق آنكه تو را تعلیم دهد. پس حق آنكه مالك تو باشد. و هركس كه تدبیر كار با او باشد پیشواست.‌

و حق‌های رعیت تو سه حق است، واجب‌ترین آن بر تو حق كسی كه به خاطر قدرت تو رعیت توست. پس حق كسی كه در آموختن رعیت توست، چه نادان رعیت داناست - پس حق كسی كه بر آن تسلطی داری. زن یا غلام یا كنیز. ‌

و حق‌های خویشاوندان تو بسیارست و به هم پیوسته به اندازه نزدیكی پیوند خویشاوندی.‌

و واجب‌تر آن بر تو حق مادر توست. پس حق پدرت. پس حق فرزندت. پس حق برادرت پس نزدیك‌تر، پس نزدیك‌تر، پس سزاوارتر، پس سزاوارتر. سپس حق مولای تو كه بر تو حق نعمت دارد. پس حق آن كه هم اكنون به تو نعمت مي‌دهد(ظاهراً: حق آن كه تو بر او نعمتی داری. چنان كه در تفصیل به خوبی آشكار است).‌

پس حق آن كه به تو احسانی كرده. پس حق آن كه برای نماز تو اذان مي‌گوید. پس حق پیش‌نماز تو. پس حق همنشین تو. پس حق همسایه تو. پس حق رفیق‌ تو. پس حق شریك تو. پس حق مال تو. پس حق وامخواه تو.‌

پس حق آن كه با تو آمیزش دارد. پس حق آن كه بر تو ادعایی دارد. پس حق آن كه تو بر او ادعایی داری. پس حق آن كه با او مشورت كنی. پس حق آن كه رای خود را به تو گوید. پس حق آن كه از او اندرز خواهی. پس حق آن كه تو را اندرز دهد. پس حق آن كه از تو بزرگتر است. پس حق آن كه از تو كوچكتر است. پس حق آن كه از تو چیزی خواهد. پس حق آن كه تو از او چیزی خواهی. پس حق آن كه به گفتار یا به كردار به تو بدی كرده - از روی عمد یا بدون عمد. پس حق همدینان تو. پس حق اهل ذمه تو (كه در پناه مسلمانان‌اند). پس حق‌هایی كه به موجبهای گوناگون و سبب‌های مختلف پدید مي‌آید. خوشا به حال كسی كه خدا او را به گزاردن حق‌هایی كه بر او واجب فرموده یاری كند و او را موفق و استوار بدارد.‌

1‌- حق خدا‌

اما حق بزرگ خدا بر تو، آن است كه او را بپرستی. و چیزی را شریك او نسازی. چون از روی اخلاص چنین كردی برای تو بر خود قرار دهد،‌كه كار دنیا و آخرتت را بسازد.‌

2‌- حق نفس:‌

و حق نفس تو بر تو این است كه آن را در طاعت خدای - عزوجل - بداری.‌

3‌- حق زبان:‌

و حق زبان، بازداشتن آن است از سخن زشت. و خوی دادن آن بر (گفتار ) نیك و واگذاشتن آنچه در آن سودی نیست. و نیكویی به مردم و سخن نیك درباره آنان .‌

4‌- حق گوش:‌

و حق گوش بازداشتن آن است از شنودن غیبت و آنچه شنیدنش روا نیست.‌

5‌ -‌ حق چشم:‌

و حق چشم این است كه آن را از آنچه بر تو روا نیست، بپوشانی. و با نگریستن بدان پندگیری.‌

6‌- حق دست:‌

و حق دست آن است كه آن را در آنچه بر تو روا نیست، نگشایی.‌

7‌ - حق پا:‌

و حق دو پای تو آن است كه بدانها در آنجا كه بر تو روا نیست، نروی؛ چه، با این دو پاست كه بر صراط مي‌ایستی. پس بنگر كه تو را نلغزانند كه در آتش بیفتی.‌

8‌ - حق شكم:‌

حق شكم تو این است كه آن را ظرف حرام نسازی و بیش از سیری نخوری.‌

9‌- حق عورت:‌

و حق عورت تو این است كه آن را از زنا بازداری و آن را از دیده‌ها بپوشانی.‌

10‌- حق نماز:‌

و حق نماز این است كه بدانی آن به رسولی رفتن نزد خداست. و تو در نماز پیش خدای - عزوجل - ایستاده‌ای و چون این دانستی، مانند بنده خوار حقیر خواستار، پارسای امیدوار، ترسان اندك مقدار،‌ زاری كن بزرگ دارنده كردگار، با آرامش و وقار مي‌ایستی و نماز را بدل برپا مي‌داری و حدود و حقوق آن را مي‌گذاری.‌

11‌- حق حج:‌

و حق حج این است كه بدانی آن به رسولی رفتن نزد پروردگار تو است. و گریختن از گناهان تو به سوی اوست. توبه توبا آن پذیرفته است و واجبی كه خدا بر عهده تو نهاده با آن انجام محقق مي‌شود.‌

12‌- حق روزه:‌

و حق روزه این است كه بدانی آن پرده‌ای است كه خدا بر زبان و گوش و چشم و شكم و عورت تو نهاده تا تو را بدان از آتش بپوشاند. اگر روزه را واگذاشتی، پرده خدا را پاره كرده‌ای.‌

13‌- حق صدقه:‌

و حق صدقه این است كه بدانی آن ذخیره تو نزد پروردگار تو است و سپرده‌ای كه نیازی به گواه گرفتن بر آن نداری. اگر این را دانستی، اطمینانت بدانچه در نهان به امانت مي‌سپاری، بیشتر است تا آنچه در آشكارا مي‌دهی. و میدانی كه صدقه در این جهان بلاها و بیماري‌ها را از تو بازمي‌دارد، و در آن جهان از آتشت مي‌رهاند.‌

14‌- حق قربانی:‌

و حق قربانی این است كه بدانی بدان، خدای - عزوجل - را مي‌خواهی نه آفریدگان او را . و جز رحمت پروردگار و نجات روح خود از او در روز دیدار، نمي‌خواهی.‌

15‌ - حق سلطان:‌

و حق فرمانروا این است كه بدانی تو وسیله آزمایش او هستی. و او با قدرتی كه خدا وی را بر تو داده، آزموده مي‌شود، و بر توست كه خود را گرفتار خشم او نسازی. و بدست خود او را به هلاكت نیندازی و در بدی كه به تو مي‌كند شریك او نشوی.‌

16‌- حق معلم:‌

و اما حق آن كه آموزگار توست این است كه او را بزرگ داری و مجلس او را محترم شماری. و به گفته او گوش دهی. و بدو روی آوری.

و بانگ خود را در محضر او بلند نكنی و اگر كسی از او پرسشی كند تو پاسخ ندهی تا او خود پاسخ دهد. و در محضر او با كسی سخنی نگویی و پیش او كسی را عیب نكنی و اگر پیش روی تو از او بد گویند از وی دفاع كنی. و عیب‌های او را بپوشانی و نكویي‌های او را آشكار سازی. و با دشمن او ننشینی و دوست او را دشمن نگیری. پس اگر چنین كردی فرشتگان خدا گواهی دهند كه تو برای خدا - نه برای مردم - نزد وی رفته‌ای و از او علم آموخته‌ای.‌

17‌- حق مولی:‌

و حق آن كس كه مالك توست - این است كه او را اطاعت كنی و جز در آنچه موجب خشم خداست نافرمانی او نكنی. چه اطاعت مخلوق در معصیت خالق روا نیست.

18- حق رعیت:

و اما حق رعیت كه تو بر آنان قدرت داری این است كه بدانی آنان به خاطر ناتوانی خود و قدرت تو رعیت تواند. پس واجب است كه با آنان به عدالت رفتار كنی و برای ایشان پدری مهربان باشی، و ناداني‌شان را ببخشی و در كیفرشان شتاب نكنی و هر قدرتی كه خدای عزوجل به تو عطا فرموده آن را سپاس گویی.‌

19‌- حق متعلمان:‌

و اما حق آنان كه در علم رعیت تواند، این است كه بدانی خدای عزوجل با علمی كه به تو داده و گنجینه‌هایی كه بر تو گشوده، تو را سرپرست آنان كرده است. پس اگر مردمان را نیكو تعلیم دهی بر آنان درشتی نكنی و بر ایشان خشم نگیری خدا به فضل خویش علم تو را بیفزاید. و اگر علم خود را از مردم بازگیری یا هنگامی كه از تو آموختن علم مي‌خواهند با آنان درشتی كنی بر خداست كه علم و جمال آن را از تو باز گیرد و مرتبه تو را در دلها ساقط كند.

20- حق زن:

و اما حق زن این است كه بدانی خدای - عزوجل - او را مایه آرامش و انس تو كرده و این نعمتی است كه از خدا بر تو. پس او را گرامی بداری و با او مدارا كنی و اگر چه حق تو بر او واجب‌ترست، اما بر توست كه بر او رحمت آری. و خوراك و پوشاك او را آماده سازی و اگر از روی نادانی كاری كند بر او ببخشی كه او گرفتار توست.

21- حق مملوك:

و اما حق مملوك این است كه بدانی او آفریده پروردگار تو، و فرزند پدر و مادر توست. گوشت تو و خون توست. تو مالك او شده‌ای اما نه آنكه او را، یا اندامی از اندامهای او را آفریده باشی. و یا او را روزی داده باشی. بلكه خدای عزوجل این كارها را از تو كفایت كرده، سپس او را مسخر تو ساخته، و تو را امین بر او دانسته و او را به تو سپرده تا هر نیكی كه درباره او مي‌كنی برای تو نگاه دارد. پس چنانكه خدا درباره تو نیكویی كرده تو در حق آن بنده نیكویی كن و اگر او را ناخوش داشتی، او را عوض كن تا آفریده خدا را آزار نداده باشی.

22- حق مادر:

و حق مادرت این است كه بدانی او تو را در جایی برداشته كه كسی كسی را بر نمي‌دارد. و از میوه دل خود به تو داده كه كسی به دیگری نمي‌دهد. و تو را با همه اعضای خود نگاهبانی كرده، و باكی نداشته است كه خود گرسنه ماند و تو را سیر سازد. و خود تشنه ماند و تو را سیراب كند. و برهنه باشد و تو را بپوشاند. و خود در آفتاب باشد و تو را در سایه نگاه دارد. و به خاطر تو بیداری كشد و تو را از گرما و سرما نگاه دارد، تا تو برای او باشی. پس جز به یاری خدا و توفیق او از عهده سپاس او بر نخواهی آمد.

23- حق پدر:

اما حق پدر تو این است كه بدانی او اصل توست و اگر او نبود، تو نمي‌بودی. پس هر گاه در خود چیزی دیدی كه تو را شادمان ساخت، بدان كه اصل آن نعمت را از پدرت داری. و خدا را بر آن سپاس گوی و آن اندازه كه مي‌توانی شكر او گوی.‌

24‌- حق فرزند:

و اما حق فرزند تو این است كه بدانی او از توست و در نیك و بد این جهان پیوسته به تو. و تو به حكم ولایتی كه بر او داری، در آداب نیك آموختن و شناساندن خدا - عز و جل - و كمك كردن وی بر اطاعت خدا مسئول او هستی، پس در كار او همچون كسی باش كه مي‌داند در نیكویی وی را پاداش، و در بدی او را كیفر مي‌دهد.

25- حق برادر:‌

و اما حق برادرت این است كه بدانی او دست تو، و عزت تو، قوت توست. پس او را سلاح نافرمانی خدا مساز و وسیله ستم بر آفریدگان خدا قرار مده و برابر دشمنانش یاری او را ترك مكن و نصیحت خود را از او بازمگیر - اگر در فرمان خدا باشد - و گرنه خدا را از او بزرگ‌تر بدان.

26- حق مولی:

و اما حق مولای تو كه تو را آزاد كرده، اینكه بدانی او مال خود را در راه تو داده و تو را از خواری بندگی و وحشت آن رانده و به عزت آزادی و انس آن رسانده. از بند ملكیت رهانده و قید بندگی را از تو گشوده، و از زندانت بدر آورده و تو را مالك خود ساخته، و برای عبادت پروردگارت آسوده خاطر كرده است. و بدانی كه در زندگانی و مرگت از هر كس به تو نزدیك‌تر و یاری او در آنچه به تو نیازمند است بر تو واجب است.

27- حق بنده:

و اما حق مولایی كه تو بر او انعام كرده‌ای این است كه بدانی خدای - عزوجل - این آزاد كردن را وسیله‌ای نزد خود ساخته و پرده‌ای میان تو و آتش قرار داده است. اگر او را خویشاوندی نباشد، به پاداش مالی كه به بهای او داده ای در این جهان میراث او از آن توست. و در آخرت بهشت خواهی داشت.

28- حق نیكوكار تو:

و اما حق كسی كه به تو نیكی كرده، این است كه او را سپاسگزار باشی. و نیكی او را بیاد داری و برای او نام نیك بدست آری. و میان خود و خدای - عزوجل - او را خالصانه دعاگویی. هر گاه چنین كردی در نهان و آشكارا سپاس او گفته باشی. آنگاه اگر توانی روزی او را پاداش نیكو دهی.

29- حق اذان گو:‌

‌ و اما حق اذان‌گو این است كه بدانی او خدای تو - عزوجل - را به یادت مي‌آورد و تو را به نصیبت مي‌خواند. و بر انجام واجبی كه خدا بر تو نهاده یاری مي‌دهد. پس او را بر این كار چنان سپاس گو كه نیكوكار بر خود را سپاس مي‌گویی.‌

30‌ - حق پیشنماز:‌

و اما حق پیشنماز تو آن است كه بدانی او عهده‌دار نمایندگی میان تو و پروردگارت - عزوجل - است او از جانب تو سخن مي‌گوید و تو از جانب او سخن نمي‌گویی. او برای تو دعا مي‌كند و تو برای او دعا نمي‌كنی. و مهم ایستادن تو را برابر خدای - عزوجل - كفایت مي‌كند و تو از او كفایت نمي‌كنی.

پس اگر در آن نقصی باشد بر اوست نه بر تو. و اگر درست باشد، تو شریك او هستی و او را بر تو برتری نیست. او خود را سپر تو و نمازش را سپر نماز تو كرده. پس او را بدین اندازه سپاسگوی.‌

31‌- حق همنشین:

و اما حق همنشین تو این است كه با او نرمخو باشی. و در سخن گفتن با وی به راه انصاف روی و از آنجا كه نشسته‌ای، جز با رخصت او برنخیزی ، و آن كه نزد تو نشیند تواند كه بي‌رخصت تو برخیزد و لغزش او را فراموش كنی. و خوبي‌های او را حفظ كنی و جز سخن نیك به گوش او نگویی.

32- حق همسایه:‌

و اما حق همسایه‌ات، حفظ اوست در نهان و بزرگداشت اوست در عیان و یاری او اگر ستمدیده باشد. و باید كه عیب او را نجویی. و اگر از او زشتی دیدی آن را بپوشانی. و اگر دانستی اندرز تو را مي‌پذیرد او را اندرز دهی - چنان كه بین تو و او بماند - و هنگام سختی او را رها نكنی. و از خطای او درگذری. و گناه او را ببخشی.و با او بزرگوارانه معاشرت كنی.‌

33‌- حق رفیق:

و اما حق رفیق تو این است كه با او با انصاف و بزرگواری همراه باشی. و چنان كه او تو را اكرام مي‌كند، وی را اكرام كنی. و بر او رحمت باشی نه عذاب.

34- حق شریك:

و اما حق شریك این است كه اگر غایب باشد، او را كفایت كنی. و اگر حاضر باشد او را رعایت نمایی و مخالف او حكمی نكنی. و بي‌مشورت او كاری نرانی. مال او را نگهبانی كنی و در بسیاری و یا اندك آن خیانت نورزی. چه مادام كه دو شریك به یكدیگر خیانت نكنند دست خدا با آنهاست.

35- حق مال:‌

و اما حق مال تو این است كه آن را جز از حلال نگیری. و جز در راه آن خرج نكنی. و كسی را كه سپاس تو نمي‌دارد بر خود مقدم نداری. پس در آن باطاعت پروردگار كار كن.

36- حق وام‌خواه:

و اما حق وامخواه تو این است كه اگر مال داری وام او را بپردازی. و اگر تنگدستی با سخن نیكو او را راضی سازی و با لطف او را از سر خود باز كنی.‌

37‌- حق معاشر:‌

و حق معاشر آن است كه وی را فریب ندهی. و گول نزنی. و نیرنگ با او بكار نبری و در كار او از خدای تبارك و تعالی بترسی.

38- حق خصم بر تو:

و حق خصمی كه بر تو ادعا دارد. اگر آنچه دعوی كند درست باشد، تو گواه او بر خود باشی و بر او ستم نكنی. و حق او را به كمال بدهی و اگر دعوی باطل كند، با او مدارا كنی و جز راه مدارا پیش نگیری و در كار او خدای خویش را به خشم نیاوری.

39- حق تو بر خصم:

و حق خصم تو كه بر او دعوی داری، این است كه اگر در دعوی خود راستگو باشی، به نیكویی با وی سخن گویی. و حق او را انكار نكنی. و در مطالبت خود از دروغگویی بپرهیزی. و به سوی او توبه كنی و دعوی را رها سازی.

40- حق رای خواه:

و حق آن كس كه با تو مشورت كند، این است كه اگر در آنچه پرسد چیزی مي‌دانی، بگویی. و گرنه او را بدان كس كه داند، راهنمایی كنی.‌

41‌- حق رایزن:

و حق آن كس كه تو از او مشورت خواهی، این است كه در آنچه موافق تو نگوید ،وی را متهم نسازی. و اگر موافق تو گوید خدای - عز و جل - را بر آن سپاس گویی.

42- حق نصیحت خواه:

و حق آن كس كه از تو نصیحت خواهد این است كه او را اندرز دهی. و راه مدارا و مهربانی بدو را پیش‌گیری.

43- حق نصیحت گو:

و حق آن كس كه تو را نصیحت كند، این است كه برابر او نرمخوباشی. و بد و نیك گوش فرا دهی. اگر درست نصیحت كند، خدای - عزوجل - را بدان سپاس گویی. و اگر موافق تو نگوید بدو رحمت آری. و او را متهم نكنی. و بدانی كه او خطا كرده است و براین خطا بر او نگیری.

مگر آنكه مستحق تهمت باشد كه در این صورت بكار او اندك اعتنایی مكن.

44- حق بزرگ:

و حق بزرگتر از تو این است كه او را به خاطر سالمندی وی بزرگ داری. و چون در مسلمانی از تو پیش‌تر است، او را حرمت نهی. و در مخاصمت با او مقابلت نكنی. و در راه بر او پیشي‌نگیری. و از او پیش نیفتی و با او جهالت نورزی. و اگر او بر تو جهالت كند، به خاطر اسلام و حرمت آن، آن را تحمل كنی و او را اكرام نمایی.‌

45‌- حق كوچك:

و حق كوچك، رحمت بر او در آموختن او، و گذشت از وی. و پرده‌پوشی. و مدارا بدو و كمك اوست.

46- حق خواهنده:

و حق خواهنده، دادن بدو به مقدار نیاز است.

47- حق مسئول:

حق كسی كه چیزی از او خواسته شده، این است كه اگر داد، از او با سپاس و قدردانی از فضل او،‌پذیری. و اگر نداد ،عذر او را قبول كنی.

48- حق شاد كننده تو:

و حق كسی كه تو را به خاطر خدا شاد كند، این است كه نخست خدای - عز و جل - را سپاس‌گویی و سپس او را شكر گزار باشی.

49- حق بد كننده:

و حق كسی كه به تو بدی كند، این است كه بر او ببخشی. و اگر دانستی كه بخشیدن او بد است، داد خود را از او بگیری. خدای - تبارك و تعالی - گوید: بر كسی كه بدو ستم رسیده باشد و دادخواهی كند، گناهی نیست.

50- حق همدینان:

و اما حق همدینان تو این است كه در ضمیر خود سلامت آنان را خواهی. و بر ایشان رحمت آوری. و با گناهكار آنان مدارا كنی، و با آنان الفت گیری، و در اصلاح كار ایشان بكوشی، و نیكوكاران آنان را سپاس‌گویی و آزار خود را از ایشان بازداری. و آنچه برای خود دوست داری برای آنان دوست داشته باشی.

و آنچه برای خود ناخوش مي‌داری برای آنان ناخوش داری. پیران آنان را همچون خوددانی. و جوانانشان را برادر خود انگاری و پیرزنان ایشان را مادر خود شماری و كودكان را فرزند خود به حساب آری.

51- حق اهل ذمه:

حق كسانی كه در پناه مسلمانان‌اند، این است كه آنچه خدای - عزوجل - از آنان مي‌پذیرد، بپذیری. و مادام كه به عهد خدای - عزوجل - وفادار هستند، بر ایشان ستم نكنی.

به نقل از وبلاگ : hokoomatislamic.blogfa.com

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo