شهید آوینی

 


 

مصاحبه با آیت الله العظمی سید موسی شبیری زنجانی

سریع الانتقال و خوش فهم

از نظر صافی فهم،‌ کسی را نمی‌توانم بر ایشان ترجیح بدهم؛ هیچ‌کس را. بسیار بسیار صاف بود ... شاگردان مرحوم آیت‌الله داماد از نظر کمیت زیاد نبودند، ولی از نظر کیفیت ممتاز بودند. چند نفر از درجه‌اولها شاگردان ایشان بودند که یکی از آنها آقای سید موسی ‌صدر بود و ایشان ممتاز بود.
از قم هم که به نجف رفته بود،‌ شنیدم که طلوع کرده بود، نجفیها گفته بودند که ما خیال نمی‌کردم که قم چنین محصولی داشته باشد و شما روی قم را سفید کردید ... روی موازینی که امروز در باب اجتهاد مطرح می‌شود، ایشان حتی آن وقتها خیلی مافوق این حرفها بود و در اینکه قوه استنباط داشت، هیچ شکی نیست.


بسم ‌الله الرحمن الرحیم. خاندان صدر امتیازات مخصوصی دارد. پدر آقا موسی صدر، مرحوم آیت‌الله سید صدرالدین صدر، رییس حوزه علمیه قم و جامع کمالات مختلف بود. یکی از کمالاتی که انسان را در برابرشان خاضع می‌کرد، اخلاق و جهات انسانی و نجابت مخصوص ایشان بود. غیر از مقام مرجعیت و سرپرستی و جهالت علمی ایشان، عطوفت و مهربانی و تواضع، اشخاص را به حساب آوردن و برای آنها احترام قائل بودن، جهاتی بود که نظیرش بسیار نادر بود. من در بین آقایان آن زمان، چنین کسی را نمی‌شناختم؛ کسی را که همه این فضایل اخلاقی را با هم جمع کرده باشد. خود ایشان که این‌گونه بود.

پدر ایشان آقا سید اسماعیل صدر از مراجع بزرگ تقلید بود و بعد از میرزای شیرازی مرجعیت به ایشان منتقل می‌گردد. ‌اگرچه به دلیل بعضی از جهات تقوایی که خودشان تشخیص می‌دهند، از ادامه این کار صرف‌نظر می کنند. کسانی که به دنبال امور معنوی بودند، ایشان را در مقام خیلی بالایی می‌دیدند. چه کسانی که با ایشان معاشرت داشتند و چه علمای سیر و سلوک که درباره عوالم دیگر اطلاعاتی داشتند؛ [همگی] ایشان را صاحب مقام بسیار رفیعی می‌دانند. ایشان مرجع بسیار بزرگ و طراز اولی بود و از نظر بی‌هوایی و تقوا، چیزهایی نقل می‌کنند که نظیر آن کم پیدا می‌شود.

مثلا سهم امامی را که برایشان می‌آمد، به وسیله واسطه‌هایی مخفیانه بین افراد تقسیم می‌نمودند و شرط می‌کردند که ندانند از ناحیه ایشان است. افراد بعد از فوت ایشان فهمیده بودند که بعضی از سهم امامها و خدماتی که به آنها شده، از ناحیه آقای صدر بوده است. ایشان برای اینکه سهم امام به مصارف واقعی خود برسد و حیف و میل نگردد، از واسطه‌ها التزام گرفته بودند که اطلاع ندهند کمکها از جانب ایشان است. گاهی از سوی همین افراد، یعنی افرادی که به آنها سهم امام می‌داد، مورد هتک حرمت قرار می‌گرفت که چرا آقای حاج سید اسماعیل صدر که مرجع وجوهات است به این افراد توجه نمی‌کنند؟ آنها خیال می‌کردند که ایشان بی‌توجه است؛ بعد فهمیده بودند که این کمکها از ناحیه ایشان است. یکی از افرادی که وسیله بود و به واسطه او پول فرستاده می‌شد، مرحوم آقای سید عبدالحسین شرف‌الدین، بزرگ خاندان شرف‌الدین بود.

ایشان روزی می‌بینند که فردی بشدت به آقای سید اسماعیل صدر اعتراض می‌کند و ایشان مجبور می‌شوند بگویند که این پولی که من الان به تو می‌دهم از ناحیه آقای صدر است. بعد که آقای صدر این مطلب را متوجه شدند، خیلی ناراحت می‌شوند و می‌گویند که قرار نبود این مطلب را کسی بفهمد؛ تو چرا اظهار کردی؟ ایشان حتی گاهی به درس مرحوم آخوند خراسانی حاضر می‌شدند. شنیده‌ام که بعد از فوت میرزای شیرازی، مرحوم آخوند خراسانی و آقای سید محمدکاظم یزدی به سامره می‌روند تا آقای سید اسماعیل صدر برای آنها شهریه‌ای قرار دهد؛ چون آقای صدر بعد از فوت میرزای شیرازی به مرجعیت می‌رسند. آقای صدری که این موقعیت را داشت، گاهی به درس مرحوم آخوند می‌رفت. بعداً معلوم می‌شود که ایشان آمده تا طلبه‌های فاضل را شناسایی کند و سهم امام را مخفیانه به آنها برساند.

این اوصاف در مرحوم سید اسماعیل صدر بوده و در آقازاده ایشان، آیت‌الله سید صدرالدین نیز وجود داشته که اخیراً ما درک کردیم و رئیس حوزه قم بود و مشهور بود و از اعاظم این خاندان بود. مرحوم آیت‌الله صدر شخص اول حوزه بود و امتیازات عجیب اخلاقی داشت. در این پدر و پسر امتیاز مخصوصی وجود داشت.
برادرهای آقا سید صدرالدین که عموهای آقای سید موسی هستند نیز هر کدام امتیاز فوق‌العاده‌ای داشتند که محتاج بحث مفصلی است. یکی از عموزاده‌های آقای سید موسی صدر، شهید محمدباقر صدر است که اینها هرکدام جداگانه بحث مفصلی دارند. یکی دو تا نیستند.

پدر سید اسماعیل صدر، آقای سید صدرالدین صدر هستند که از نوابع دهر بودند. ایشان در هفت سالگی بر کتاب شرح قطر در نحو، حاشیه زدند. در دوازده سالگی به کربلا رفتند و می‌گویند آنجا که رفتم، وحید بهبهانی خیلی اصرار در اثبات مساله حجیت ظن مطلق، که مسله‌ای است اصولی، داشت و پیداست که در آن سن دوازده سالگی اهل تشخیص این مراحل بوده‌اند. در همان سن به درس علامه بحرالعلوم می‌روند که مرجع تقلید بزرگی در آن زمان بود. بحرالعلوم کتاب منظومه‌ای در فقه دارد به نام دره که معروف است. ایشان این کتاب را در سال 1205 ق تنظیم می‌کنند و در آن موقع سید صدرالدین دوازده ساله بودند. علامه بحرالعلوم این منظومه را به نظر سید صدرالدین می‌رساند تا آن را تصحیح کند و اگر اشکال ادبی و شعری دارد، رفع نماید.

مرحوم سید حسن صدر که خود از آن بیت است، از یکی از ادبای مهم عرب، مرحوم شیخ جابر کاظمی نقل می‌کند که می‌گفت: «رضی (رض) معروف است که اشهر قریش است اما به نظر من آقا سید صدرالدین از رضی هم اشهر است». صاحب ریاض در سال 1210 به سید صدرالدین اجازه اجتهاد دادند. یعنی از نوجوانی ایشان مجتهد بودند.

پدر آقا سید صدرالدین، آقا سید صالح هستند که در اثر طغیان احمد جزار که حاکم شهری در جبل عامل لبنان بود، از لبنان مجبور به فرار می‌شوند و به عراق می‌آیند. ایشان در نجف مدفون هستند. او هم از علمای بزرگ بوده است. پدر سیدصالح، سید محمد بوده و سید محمد هم پسر ابراهیم شرف‌الدین است که ابراهیم شرف‌الدین و سید محمد، یعنی پدر و پسر هر دو جد آل شرف‌الدین هستند که سید عبدالحسین شرف‌الدین یکی از علمای سرشناس آنها بود. خود ابراهیم شرف‌الدین پسر سید زین‌العابدین علی و زین‌العابدین هم پسر نورالدین علی است. همه این افرادی که من ذکر می‌کنم، از علمای بزرگ بودند. سید نورالدین علی که خیلی مهم بود، پسر علی نورالدین بود که او هم داماد شهید ثانی است.

خلاصه آباء و اجداد و پسر عموها، همه از علمای سرشناس درجه اول، یا قریب به همین مراتب از شخصیتهای علمی بوده‌اند. سی و سومین جد آقاموسی صدر، حضرت موسی‌بن‌جعفر (ع) هستند. تا آنجا که ما می‌شناسیم، آباء این خانواده همه افراد کم نظیر و یا بی‌نظیر بوده‌اند. همین آقا سید صدرالدین، یعنی پدر سید اسماعیل صدر، نوه دختری شیخ علی است و شیخ علی هم نوه پسری شیخ علی ثبت است و شیخ علی ثبت هم همان کسی است که حاشیه بر شرح لمعه دارد و از علمای مهم بوده و پدرش شیخ محمد است که فرد فوق‌العاده‌ای در رجال و حدیث و غیره است. او هم پسر صاحب معالم است که معروف است. صاحب معالم نیز پسر شهید ثانی است. پس نسب این خانواده از یک طرف هم به شهید ثانی منتهی می‌شود و خلاصه از طرق مختلف به رجال علمی تراز اول متصل می‌شوند.

مادر آقای سید موسی ‌صدر، دختر مرحوم آیت‌الله قمی است که خود مرجع تقلید و مجاهد معروف است که ما در این اواخر او را درک کردیم. پدر آقای قمی و برادرانش همگی از افراد بسیار ممتاز و مهم بوده‌اند، غیر از شخص خود ایشان. خلاصه خاندان آقای موسی صدر، خاندان بسیار اصیلی است. این اوصاف از جهات مختلف در فرزندان مرحوم آیت‌الله صدرالدین صدر منعکس شده است. کاملا محسوس است که اولاد ایشان از یک اصالت مخصوص و کمالات خاص، چه نفسی و چه علمی، برخوردارند.

آقای موسی‌ صدر هم دارای برجستگیهای خاص علمی، ‌اخلاقی و روحی بود. اولین فردی که من با او مباحثه داشتم، ایشان بود. اولین هم‌مباحثه ایشان نیز بنده بودم. پدر ایشان مرحوم آیت‌الله صدر که در حوزه رئیس بود، به نوشتن حاشیه‌ای بر بعضی از کتب فقهی مشغول بودند. جلسه‌ای را تشکیل داده بودند که پدر من جزو افراد موثر آن بود و در آن درباره مسائل فقهی و علمی مذاکره و تبادل نظر می‌کردند. در اثر رفاقت خاصی که بین پدر ایشان و پدر بود، قهرا ما آشنایی پیدا کردیم و هم بحث شدیم. سن ما هم قریب به هم است؛ 6 ماه یا من از ایشان بزرگتر هستم و یا ایشان از من. از این نظر، تقارب سنی داشتیم و از اول دوران طلبگیمان، مباحثه را با هم شروع کردیم.

ایشان امتیازات مخصوصی داشت که بسیار مشوق بحث بود:

اولاً ایشان بسیار سریع‌الانتقال و از این جهت از افراد درجه اول بود.

ثانیاً علاوه بر سرعت انتقال، ‌صافی فهم بود. یک فهم صاف مطابق با فطرت داشت. اشخاص دیگری از این درجه اولها به تعبیر ما بودند که از بابت دقت نظر می‌شد آنها را بر آقای موسی ‌صدر ترجیح داد، ولی از نظر صافی فهم،‌ فطری بدون فهم و روح حقیقت جویی، کسی را نمی‌توانم بر ایشان ترجیح بدهم؛ هیچ‌کس را. بسیار بسیار صاف بود. این هم امتیاز دیگری بود. البته از نظر دقت نظر هم جزو درجه اولها بود؛ اگرچه بعضیها را از این نظر می‌شد ترجیح داد، ولی ایشان خود هم جزو درجه اولها بود؛ اما نسبت به صافی فهم، هیچکس بر ایشان ترجیح نداشت؛ یک نفر هم من سراع ندارم که در این جنبه بر ایشان مقدم باشد؛ خیلی فوق‌العاده بودند.

ثالثاً جهت دیگری که در ایشان بود، بیان ایشان بود. بسیار بیان روشن و بدون تعقیدی داشت. آقای موسوی اردبیلی می‌گفت که من در درس آیت‌الله داماد که استاد مشترک ما بود، گاهی اشکالی به نظرم می‌آمد که می‌خواستم بگویم. کمی فکر می‌کردم تا جمله مناسبی را بیابم و با آن اشکال را طرح کنم. ولی آقا موسی فوری با کوتاهترین عبارت و روشنترین بیان، همان مطلبی را که ما می‌خواستیم بگوییم، بیان می‌کرد. نحوه بیان و طنین صدایش بسیار مناسب و مطلوب بود. در بحثها، چه بحثهای اجتماعی و چه علمی، هیچ کس از صحبتهای او احساس خستگی نمی‌کرد.

رابعاً امتیاز دیگری که در ایشان بود،‌ ادب بیان بود. ما هیچ ‌وقت ندیدیم که در صحبت با افراد صدایش را بلند کند و با خشونت سخن بگوید. لفظ تند، تعبیر تند و یا اهانت‌آمیز درباره اشخاص به کار نمی‌برد. ما در طول این مدت ندیدیم، هیچگاه. در صحبت ادب فوق‌العاده‌ای داشت. این هم امتیاز دیگری بود که او را در بین افراد مشخص می‌کرد.

نکته دیگری که جزو جهات ممتاز و عالی ایشان بود،‌ انصاف ایشان در بحث بود. ایشان منصف بود در حد اعلای انصاف. روح حقیقت‌جویی در ایشان بسیار غالب بود. هیچ‌وقت نمی‌خواست حرف خود را بر دیگری تحمیل کند. ممکن است کسی عقیده خود را تحمیل نکند، ولی بعد که می‌بیند طرف مقابل نمی‌پذیرد، سکوت کند. ایشان حرف خود را تحمیل نمی‌کرد و اگر هم می‌دید دیگری حرف حسابی دارد، بدون هیچ مضایقه‌ای آن را می‌پذیرفت. اعتراف به حقانیت طرف بحث، برای او امری بسیار عادی بود. خاطره‌ای از ایشان به یاد دارم: مرحوم آقای سید ابوالحسن اصفهانی فوت کرده بود و دو نفر برای مرجعیت بیش از دیگران مورد توجه عامه بودند.

البته مراجع بزرگ زیاد بودند ولی دو تا در رتبه اول قرار داشتند و از نظر توجه عموم بر بقیه می‌چربیدند. یکی مرحوم آیت‌الله بروجردی بود و دیگری مرحوم آیت‌الله قمی. آقای قمی جد مادری ایشان است. البته مرحوم آقای قمی بعد از فوت آقای اصفهانی سه چهار ماهی بیشتر زنده نبود. آقای صدر می‌فرمود که با تحقیقی که از اهل خبره کرده‌ام، ‌تقلید از هر دو آقایان جایز است. منتها من از آیت‌الله بروجردی تقلید می‌کنم، به دو جهت: یکی اینکه ایشان نزدیکتر و در دسترس است. ایشان در قم ساکن‌اند در حالی که آقای قمی در عراق است و در دسترس نیست. دیگر اینکه از تعصب دورتر است، از تعصب بیتی و خانوادگی، و من نمی‌خواهم این جهات در من اثر بگذارد. روح حقیقت جویی ایشان بسیار قوی بود. این جهات مختلف بود که ایشان را بسیار ممتاز می‌ساخت.

مرحوم آیت‌الله [سید محمد محقق] داماد از نظر دقت نظر و استقصاء مطالب، از افراد بسیار ممتاز بود. ولی خود دقت نظر و استقصاء قهراً مشتری زیادی پیدا نمی‌کند. همه کس نمی‌توانند این را بفهمند و امور دقیق و موی شکافیها قابل هضم عموم نیست . مطلب هم زیاد که دنبال شود، خیلی‌ها حوصله آن را ندارند. بیان ایشان هم از بیان‌های روشن نبود. سایر جهاتی که غیرعلمی هستند و افراد را جذب می‌کند هم در ایشان نبود.

منحصراً افراد خاصی به درسشان می‌آمدند که طالب مسائل علمی بودند و سطح فهمشان هم از سطح عموم بالاتر بود که بتوانند دقایقی را که ایشان در درس می‌گویند، درک کنند. لذا شاگردان مرحوم آیت‌الله داماد از نظر کمیت زیاد نبودند ولی از نظر کیفیت ممتاز بودند. چند نفر از درجه اولها شاگردان ایشان بودند که یکی از آنها آقای سید موسی ‌صدر بود و ایشان ممتاز بود. از قم هم که به نجف رفته بود،‌ شنیدم که طلوع کرده بود و خیلی مورد توجه بعضی‌ها واقع شده بود. حتی نجفیها گفته بودند که ما خیال نمی‌کردم که قم چنین محصولی داشته باشد! و شما روی قم و قمی‌ها را سفید کردید.

زمانی که ایشان در قم بودند و [سالها] قبل از اینکه به نجف بروند، [هنگامی‌که] ما معالم را با یکدیگر مباحثه می‌کردیم، در هنگام مباحثه، مطالبی را که در کفایه و درس خارج مطرح بود و یا از بزرگان می‌شنیدیم، مورد نقد و ابرام قرار می‌دادیم و ایشان کاملا قدرت جرح و تعدیل این مطالب را داشت. روی موازینی که امروز در باب اجتهاد مطرح می‌شود، ایشان حتی آن وقتها [پیش از رفتن به نجف] خیلی مافوق این حرفها بود و در اینکه قوه استنباط داشت، هیچ شکی نیست. ایشان فهمی صاف و سرعت انتقال داشت، درس هم خوانده بود و در درس بزرگان هم شرکت کرده بود.

روزی‌ آقایی از علمای نجف [1] از فردی انتقاد می‌کرد و می‌گفت: او هیچ‌وقت حاضر نیست از کسی تمجید کند. همیشه منتظر است تا دیگران از او تعریف کنند. حاضر نیست اگر کسی اظهار علاقه‌ای کرد،‌او هم در جواب اظهار علاقه کند. ایشان می‌گفت یکی از امتیازات آقای موسی صدر این است که اگر کسی اظهار محبت و علاقه‌ای کرد،‌ نمی‌گذارد بی‌پاداش بماند؛ ‌مثلا می‌گفت: من به آقای موسی ‌صدر گفتم اشخاصی آمده بودند پیش من و مدرس کفایه می‌خواستند. من شما را معرفی کردم. می‌گفت: آقاموسی فوری جواب داد: این افتخار ماست که شما ما را قبول کرده باشید برای تدریس کفایه و نگذاشت که برای بعد بماند؛ همان‌جا پاداش اظهار محبت ما را داد. این اخلاق در ایشان بود و به این جهت در لبنان یا هرجایی که بود،‌ جلب توجه همه را می‌کرد.

به یاد دارم که ایشان در اوایل کار مجله مکتب اسلام شرکت داشت و بعد به لبنان رفت. ایشان آن موقع سرپرست مکتب اسلام بود. [البته] افراد ممتازی آنجا بودند و همه جزء دانشمندان بنام و ممتاز حوزه بودند؛ [اما] ایشان سرپرست مجله بود و رسیدگی به مقالات را ایشان می‌کرد. یکی از نویسندگان مجله برای من تعریف می‌کرد که به آقا موسی گفتم: شما بالاخره هر طور بود ما را صید کردید و با هر نقشه‌ای بود، ما را کشاندید.

ایشان می‌گفت: آقا موسی جواب داد: نه این نقشه نبود، این طبیعت من است. مقالاتی را که آقاموسی می‌نوشته، به نظر تمامی افراد جلسه می‌رساند؛ با اینکه الزامی در این کار نداشت. او خود مقالات دیگران را ملاحظه می‌کرد و قرار بود آنها را اصلاح کند؛ ولی مقاله‌ای را که خود می‌نوشت، به نظر تمامی افراد می‌رساند. آقا موسی گفته بود: «این مساله طبیعتِ من است؛ درباره مقاله‌ای که از مجله خارج می‌شود، چرا دیگران نظر ندهند؟ چرا من تکرو باشم»؟ این اخلاقی که در ایشان بود، طبعاً همه را جذب می‌کرد.

بعد از اینکه به لبنان رفته بود، از آقای موسوی اردبیلی شنیدم که می‌گفت: «هیچ رهبر و پیشوایی در منطقه نفوذ خودش اینقدر محبوبیت ندارد که آقا موسی دارد». حتی اسم تعدادی از بزرگان تراز اول را هم بردند و گفتند آنها هم در منطقه نفوذ خودشان محبوبیت آقا موسی را ندارند. این به واسطه همین جهات اخلاقی محسوسی است که در ایشان بود. یکی از بزرگان قم [2] می‌گفت به لبنان و نزد آقا موسی رفتم. آنجا چند تلفن بود. این گوشی را که می‌گذاشت، آن یکی را برمی‌داشت و متصل بود؛ هیچ قطع نمی‌شد. به تعبیر عده‌ای دیگر، ‌مثل شبانی بود که همه را حفظ می‌کرد. چنین حالتی نسبت به مردم لبنان داشت؛ یعنی در هرجا که بود، چنین بود.

ایشان از نظر سیاسی، در ایران و لبنان، در جلساتی که با سیاستمداران کهنه‌کار و وارد شرکت داشتند، از پس همه برمی‌آمد. با اینکه او جوان بود و آنها کهنه‌کار بودند، هیچ کم نمی‌آورد. حسابی بحث می‌کرد و از پس همه برمی‌آمد. استعداد ذاتی او اینگونه اقتضاء می‌کرد. ذاتاً خیلی باهوش بود؛ هم هوش علمی داشت و هم هوش سیاسی.
[1]. گوینده این خاطره، گویا مرحوم آیت‌الله سید محمد روحانی بودند.
[2]. صاحب این تعبیر نیز مرحوم آیت‌الله سید محمد باقر سلطانی طباطبایی بودند.

منبع: سایت روایت صدر




 

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo