شهید آوینی

 

 مسئله لبنان و فلسطين به ما چه دخلي دارد؟

اسرائيل اگر از ماليات مردم امريكا باج مي‌گيرد، دقيقاً به دليل فهم همين نكته است. اسرائيل در قبال تحمل بسياري از تهديدات عليه آمريكا و انگليس و در خطر افتادن شهروندانش به عوض شهروندان انگليسي و آمريكايي طلب مزد مي‌كند و اين مزد البته حق مسلم اوست. در عالم امروزين هيچ كس بي‌جهت مزد نمي‌گيرد!

در عالم جنگ‌ها را به دو گونة ساختاري تقسيم كرده‌اند: جنگ‌هاي قلعه‌اي و جنگ‌هاي ميداني. سير تمدني بشري نشان مي‌دهد كه جنگ‌آوران عالم، آرام آرام از جنگ‌هاي قلعه‌اي به سمت جنگ‌هاي ميداني تغيير ساختار نظامي داده‌اند.

شكست قلعه‌نشين در يك جنگ قلعه‌اي يعني از دست دادن همه دارايي‌ها و مهتوك شدن همة حرمت‌ها. حال آن كه شكست، در يك جنگ ميداني دست بالا يعني يك خسران مادي قابل جبران.
غربيان پس از فهم تاريخي متمايز جنگ ميداني و جنگ قلعه‌اي، هرگز قلعه نساختند و همواره در ميدان‌ها ـ هر چه دورتر بهتر ـ جنگيدند. حال آن كه بسياري از قلاع معتبر شرقي نه در قرون ماضيه، كه در پانصد سال اخير ساخته شده‌اند.

ويتنام در دهه‌هاي پيش و افغانستان و عراق در اين چند ساله، و فلسطين اشغالي در همة اين سال‌ها ميدان جنگ ايالات متحده بوده‌اند. ميداني با فاصله‌اي دورتر از هزاران كيلومتر...
نگاه مسبوق به سابقة آمريكا و انگليس به مسئلة فلسطين اشغالي نيز از همين مزيت جنگ ميداني نشأت مي‌گيرد. اسرائيل اگر از ماليات مردم امريكا باج مي‌گيرد، دقيقاً به دليل فهم همين نكته است. اسرائيل در قبال تحمل بسياري از تهديدات عليه آمريكا و انگليس و در خطر افتادن شهروندانش به عوض شهروندان انگليسي و آمريكايي طلب مزد مي‌كند و اين مزد البته حق مسلم اوست. در عالم امروزين هيچ كس بي‌جهت مزد نمي‌گيرد!

اما آن‌چه پيرامون تفاوت جنگ قلعه‌اي و جنگ ميداني ذكر شد، فقط به جنگ‌هاي فيزيكي بر نمي‌گردد. بگذاريد در اين مقال برگردم به مثالي از جنگ انديشه و تفاوت جنگ قلعه‌اي و ميداني در عرصة انديشه و به فضل خدا در آن راه كاري بيابيم در وضع موجود. جدال در عالم انديشه نيز به همان شدّت و حدّت جدال در عالم واقع، بلكه با قوتي بيشتر هماره پايدار است. همين دو راهبرد جنگ ميداني و جنگ قلعه‌اي، در عالم انديشه نيز قابل شناسايي است. سال‌هاست علماي مذاهب عامه گرفتار نگاه قلعه‌اي شده‌اند.

قلعة «دانشگاه الازهر» هرگز نمي‌تواند در مقابل هجوم شبهات مذهبي از سمت غرب مقاومت كند. پس چاره‌اي نداريم مگر آن كه مانند غربيان، انديشه ديني را در ميدان‌هاي جنگي جهان مستقر كنيم. امروز انديشة اصلي تمدن غرب، در هيچ كتابي، در هيچ كليسايي، در هيچ دانشگاهي پناه نگرفته است. آن انديشه در جان تمامي انسان‌هاي عالم مشغول مجادله است. اين يعني جنگ ميداني در عالم انديشه. الازهر قرار است قلعه‌اي باشد تا در آن همه سؤالات عالم پاسخ بگيرند. اما خود اين قلعه در محاصره است. محاصره‌اي با سرنوشتي محتوم. چرا كه جان قلعه‌نشينان در جنگي ميداني درگير است. الازهر قرار است پاسخ‌گوي مسائل مستحدثه باشد. اين يعني نگاه قلعه‌اي.

در ايران ما، انقلاب اسلامي توسط كسي راهبري شده كه اين نگاه را تغيير داد. او تصميم گرفت كه خود، مسئلة مستحدثه باشد. خود، محدث حادثه باشد. پس آن حادثه در ميدان‌هاي عالم راه مي‌پيمايد و امروز مثلاً در جان «سيد حسن نصرالله» مي‌نشيند. (كسي كه اين نوشته نيز حاصل مباحثه رودرو با اوست) اين گونه انديشه از قلعه خارج مي‌شود و در ميدان خودنمايي مي‌كند.

اين پديدة انساني را بايستي با ساخت شبكه‌هاي انساني تقويت نمود. اين وظيفة جريان روشن‌فكري خاورميانه است. صهيونيسم كه امروز موتور فكري تمدن غرب و بالاخص ايالات متحده است، از قرن‌ها پيش اين شبكه انساني را فعال كرده است. «مارانوها» يا همان يهوديان به ظاهر مسيحي شده، در تمام كشورهاي اروپايي در دوران اوج يهودي ستيزي با هم متحد بودند و قوانين انساني شبكه‌اي ميانشان حكم‌فرما بود. همين مارانوها كه يهودي‌الاصل بودند و جامه مبدل مسيحي پوشيده بودند، پس از مهاجرت به ايالات متحده در قالب پيورتن‌ها سازمان‌دهي شدند و ردّ ايشان تا «نئومحافظه‌كاران جديد» حاكم قابل پيگيري است.

اگر تشكيلات انساني را در پيوريتن‌ها مقايسه كنيد با جريان «فراماسونري» مبتلابه بسياري از كشورهاي منطقه، به اين نتيجه جذاب مي‌رسيد كه شبكه انساني يكساني تشكيل شده است. فقط با نام‌هاي مختلف.

جالب‌تر آن‌كه فراماسونري به عنوان يك جريان تصميم‌ساز و بازي‌ساز، بر اغلب حكومت‌گران جهان ـ نه فقط با مصر و تركيه و ايران ـ در دوره‌اي ديگر، خطر وجه سياسي ـ اجتماعي دين اسلام را دريافت و با جعل فرقه جعلي «بهائيت» در مقابل تشييع، سعي نمود تا در كيان دين مبين اسلام رخنه ايجاد نمايد. اگر به تشكيلات بهائيت به عنوان يك شبكه انساني توجه كنيم در مي‌يابيم كه به لحاظ شبكه‌اي و تشكيلاتي، بهائيت و فراماسونري، يك شكل دارند. يعني روند رأي دهي شوراي افتاي بهائيت دقيقاً مشابه است با حلقة يك بهائيت. كما اين‌كه ساختار حلقه‌اي ـ حلزوني، بين بهاييت و فراماسونري مشترك است.

اما اگر به مقر كنوني شوراي افتاء بهائيت در حيفاي فلسطين اشغالي دقت و توجه كنيم. به دوره ساختن اين فرقه كه هم زمان است با حكومت حاكم دست‌نشانده بريتانياي كبير در آن منطقه؛ نكتة ديگري نيز متبادر به ذهن مي‌شود و آن شباهت قريب تشكيلات انساني تصميم ساز در صهيونيسم جهاني با فراماسونري و بهائيت است كه هر سه با پشتيباني بريتانياي آن روز به عنوان پايتخت تمدن غرب در منطقه فلسطين اشغالي نموّ پيدا كرده‌اند.

روشن‌فكري خاورميانه نيز هيچ چاره‌اي ندارد الا ساختن يك شبكه انساني فرامرزي، با هدف تصميم‌سازي براي تصميم‌گيران. باشد كه فارغ از اختلاف به آن سمت گام برداريم...

رضا اميرخاني
خبرگزاري فارس

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo