شهید آوینی

 

نقد کامل، مرهون شناخت جریانات معنوی

نقد کامل، نقدی است که بعد از رصد کامل نسبت به آموزه‌های یک جریان، انجام پذیرد. به عبارت دیگر نقد، هنگامی وارد است که ناقد نگرش یک مکتب را درباره یک مفهوم یا موضوع، با همه ابعادش بداند. از این روست که گاهی نسبت به یک موضوع اشراف دارند و نسبت به دیگر گفته‌ها در باب همان موضوع، آگاهی ندارد و در ارزیابی نهایی به اشتباه می‌رود. (توجه شود که مرادمان قضاوت در باب یک موضوع واحد است نه همه باورها)

 

مثلا بعضی از منتقدین، زبان اعتراض به دین گشوده و عنوان می‌کنند چرا دست دزد باید قطع شود؟ آیا کسی که نیازمند است و از روی اکراه مجبور می‌شود به اندازه رفع نیازش از دیگران چیزی بردارد، باید بلافاصله دستور قطع انگشتانش صادر شود؟ این افراد اگر چه می‌دانند که حکم سرقت در اسلام قطع انگشتان است، اما نمی‌دانند که این حکم بیش از ده شرط دارد که یکی از آن شرایط «نیازمند نبودن» است. بنابر این افراد مکره و مضطر (اگر چه سارق هم شمرده شوند) مشمول این حکم نیستند.
ناقدان باید متوجه باشند که نسبت به دیگر مکاتب دچار چنین سهوی نشوند؛ به ویژه در جایی که مخاطب نسبت به ناقد نگاه مثبت دارد. مخاطب گاهی شخصیت اخلاقی ناقد را می‏ پسندد، به حُسن نیت و انصافش نیز باور دارد و حتی نسبت به تسلط علمی و معلوماتش اذعان دارد؛ اما به روشِ نقد او اعتراض دارد. در نتیجه گفته‏ ها و دلایل او را غیر علمی دانسته و نتیجه ‏گیری‌هایش را مخدوش می‏ داند.
در چنین شرایطی که همه مقدمات برای جلب نظر شنونده فراهم است. ناقد باید با بیانِ روش علمی (متد) خود، مخاطب را به اقناع رسانده و استدلال خود را به کرسی بنشاند. بنابر این سخنران لازم است، شنونده را نسبت به روش علمی خود مطمئن سازد.
مثال:
ذکر یک خاطره برای این بخش مفید است. نشستی با موضوع نقدِ عرفان حلقه در یکی از دانشگاه ‏ها برگزار شد. تعدادی از هواداران این جریان در جلسه حضور داشتند (البته بعداً معلوم شد). فرازی از یکی از کتاب‏ های عرفان حلقه را انتخاب کرده و به بحث گذاشتم. از مخاطبان خواستم مشارکت کنند و مراد گوینده را از عبارت استخراج کنند.
بعد از اظهار نظرها و تفسیر عبارات‏، حاضران پذیرفتند که آن‏چه در دین اسلام جزو اصول دین و پایه ‏های اعتقادی یک مسلمان به شمار می‏ رود، در عرفان حلقه، جزو روبناها و شاخ و برگ‏ هاست؛ نه جزو زیربناها و ضرورت‏ ها. اعتراض ‏ها به عرفانِ حلقه بالا گرفت؛ به گونه ‏ای که بعضی گفتند: جریانی که چنین نگاهی به اصول دین ما دارد و این‏گونه باورهای دینی مردم را تضعیف می‏ کند، چرا اجازه دادند کتاب‏ هایش چاپ شود؟
در این میان یکی از حضار به نشانه ی اعتراض دستش را بالا گرفت و بعد از شروع سخن، به شیوه ی استدلال، خرده گرفت و با ذکر مثالی، فضای جلسه برای لحظاتی مُلتهب شد. مثالش را به ‏گونه‏ ای مطرح کرد که ذهن حاضران به روش نقد معطوف شد. یکی از هم‏فکرانش نظر او را پسندید و مثال دیگری اضافه کرد. از این‏ که نقدی کارساز به روش نقد من پیدا کرده باشند، احساس خوبی داشتند. گویا خود را پیروز میدان می‏ دیدند. حاضران منتظر بودند ببینند من با این چالش چه می‏ کنم.
نفر اول مثالش را در قالب سؤالی این‏ گونه مطرح کرد: اگر کسی آیه ی «لا اله الا الله» را قطعه قطعه کرده و بگوید قرآن می‏ گوید: «لا اله» خدایی نیست؛ آیا این استفاده از قرآن درست است؟ جواب دادم: خیر؛ این کار تحریف قرآن است. ادامه داد: شما یک بخش از کتاب را آورده ‏اید و کلام را به صورت «لا اله» معنا می‏ کنید و این کار درست نیست.
دوستش اضافه کرد: انتخاب یک پاراگراف از یک کتاب مانند کسی است که خرطوم فیل را دیده باشد و بگوید فیل همان خرطوم است و پرسید: آیا این تعریف از فیل صحیح است؟ جواب دادم خیر. چون حکمِ جزء را به کل، سرایت داده و اجزاء را به تمامه و از حیث مجموع نادیده گرفته است؛ از این رو تعریف ناقص و غیر علمی است.
خوشحال بودند که هرچه توانستند از من اعتراف گرفته‏ اند و راهی برای برگشت باقی نمانده است. (عمداً این‏ گونه آن‏ها را همراهی کردم؛ غیر از آن‏ که نشان می‏ داد من قصد همکاری و همدلی دارم، باعث می‏ شد بعداً به همین میزان خود را متعهد به همراهی بدانند و خلاصه، ضابطه‏ استفاده ی صحیح از نقلِ قول‏ ها، به خوبی جا می‏ افتاد).
ابتدا لازم بود شبهه قرآنی را با مثالی از قرآن پاسخ دهم. پرسیدم: اگر کسی بگوید لا اله الا الله، گفته ی قرآن است، آیا شما می‏ پذیرید؟ نفر اول (که جرأت بیشتری داشت) پاسخ داد: روشن است که این جمله، گفته ی قرآن است. پرسیدم چرا می‏ پذیرید؟ تفاوت «لا اله» با جمله ی «لا اله الا الله» چیست؟ گفت: چون اولی بخشی از یک جمله است و دومی یک جمله ی کامل است. پرسیدم مگر کلِ قرآن، تنها همین جمله است؟ قرآن که آیات و سوره‏ های دیگری هم دارد؛ چرا شما تمسک به بخشی از قرآن را جایز شمرده ‏اید؟ و آن‏گاه تمسک به بخشی از کتاب عرفان کیهانی را صحیح نمی‏ دانید؟ به علاوه ما سوره ی مستقلی در قرآن که تنها دربردارنده ی این جمله باشد، نداریم؛ حتی آیه ی مستقل که تنها شامل «لا اله الا الله» باشد نداریم. چگونه شد شما در قرآن که محکم و متشابه، عام و خاص و ناسخ و منسوخ دارد، استدلال به بخشی از یک آیه را علمی می‏ دانید و نقلِ یک فراز از کتاب عرفان کیهانی را که در بر دارنده ی چند جمله است، درست نمی‏ دانید؟ به بن‏ بست رسید و جواب روشنی نداشت؛ چون نمی‏ دانست تفاوت این دو چیست.
ادامه دادم: طبق ملاکِ شما که استدلال به بخش‏ هایی از یک کتاب را جایز نمی‏ دانید، اساساً هیچ نقدی سامان نمی‏ گیرد و اگر این‏ گونه بخواهیم از قرآن استفاده کنیم، باید قرآن را کنار بگذاریم و هیچ مجتهدی سراغ استنباطِ آیات نرود و تمامی استدلال‏ های امامان شیعه (ع) به آیات (که گاهی به بخشی از یک آیه و حتی به حرفی از یک کلمه استناد کرده ‏اند) مخدوش باشد. در آن صورت شما هم نمی ‏توانید از هیچ کتابی دلیل بیاورید، حتی از همین کتاب. در این صورت هر چه را شما از این کتاب نقل کنید و ادعا کنید که گفته ی طاهری است، من نمی ‏پذیرم. چون بخشی از یک گفته است نه کلِ کتاب. (جا داشت اضافه کنم طبقِ این ملاک، قضاوت ایشان در مورد من هم درست نبود. چون آن‏ها به بخشی از گفته ی من استناد کرده و آن را معیار قضاوت قرار دادند؛ در حالی‏ که بیش‏تر صحبت‏های من باقی بود).
تا این‏جا جواب نقضی بود، نه حَلّی [1]. یعنی معلوم شد معیاری که عرضه کردند خودشان هم به آن پای ‏بند نیستند و در عمل، راه دیگری را در پیش گرفته ‏اند.
مثال فیل و خرطوم:
بحث را به این صورت پی‏ گرفتم: مثال دوم (فیل و خرطوم)، مثالِ جزء و مُرکّب است و با فرازی که من از کتاب نقل کردم، تفاوت ماهوی دارد. چون خرطوم جزئی از یک مرکب است؛ نه فرازی از مجموعه. [2] روشن است اگر کسی بخواهد فیل را تعریف کند و به تعریف خرطوم بسنده کند، این تعریف ناقص است؛ اما اگر کسی بخواهد خود خرطوم را تعریف کند، لازم نیست همه ی اعضاء فیل را در تعریف بیاورد. پس تعریف فیل با تعریف خرطوم متفاوت است.
هر کجا که فرازی کامل از یک متن یا بخشی کامل «در یک موضوع» از کلامِ گوینده ‏ای نقل شود، قابل استناد است؛ به شرطِ آن‏ که گفته ی گوینده در آن محور کامل باشد. کلامی که من از گفته ی رهبر عرفان حلقه نقل کردم، نه تنها ناقص نبود که یکی از گفته ‏های کامل وی در این باب بود. پس کاملاً عالمانه است که کسی بخشی از یک سوره را که درباره ی حضرت عیسی است، انتخاب کرده و اثبات کند حضرت عیسی قدرت شفابخشی داشته است یا این که مادرش حضرت مریم بوده و یا یکی از پیامبران الهی در قرآن است. همه ی این نتایج با استفاده از بخشی از یک سوره استخراج شده ‏اند و مشکل علمی هم ندارد؛ البته به شرط آن‏که اسلوب‏ های استنباط و متدهای تفسیر رعایت شوند.
پس نقلِ فرازی کامل از یک کتاب، صحیح است؛ چنان که طاهری در کتاب‏ هایش اشعار زیادی از شاعران را به عنوان شاهدی بر درستی گفته‏ های خود نقل کرده [3] و کسی به وی ایراد نگرفته که چرا بخشی از اشعار را نقل کرده، نه همه را؟ در نتیجه، به شرطِ انعقاد کلام (که استثنائات و تبصره ‏ها را مد نظر قرار دهیم) می‏ توان دیدگاهی را به گوینده یا نویسنده نسبت داد. در محورِ مورد بحث (جایگاه باورهای دینی در عرفان حلقه)، نمی‏ توان درباره ی فرا درمانی در عرفان حلقه قضاوت کرد؛ اما می‏ توان نگرشِ وی را درباره ی اعتقادات و دین جویا شد؛ از این رو گفته ی من برپایه ی «لا اله الا الله» بود نه «لا الهَ».

 

پی نوشت ها:
[1] جواب نقضی جایی است که مشکل حل نشده، اما اثبات می‏ شود که استدلال طرفِ مقابل تام و کامل نیست. در جواب حَلّی، مسئله حل می‏ شود و راه ‏حل و راهِ خروج از بن‏ بست ارائه می ‏شود.
[2] این دو اصطلاح با آن‏چه جدیداً شایع شده است متفاوت است. این دو با هدف تمایز بین کاربردهای متفاوتِ هر کدام، در آن جلسه مطرح شد.
[3] این جا توجه به یک نکته ضروری است: آن چه ما گفتیم جایی است که در ظهور کلمات و عبارات تصرف نشود؛ یعنی به یک فراز کامل می ‏توان تمسک کرد، مشروط به آن‏ که ظاهر عبارات و معنای ظاهری و عرفی آن‏ها معیار قرار گیرد. از این رو ما هرکجا عبارات عرفان حلقه را نقل می‏ کنیم از مخاطب می‏ خواهیم مطلب را از ظاهر عبارات بیرون بکشد و از ذهن خود چیزی را به عبارت تحمیل نکند. چون عبارت، خود بهترین سخنگوی خویش است و نیاز نیست کسی احتمالی را به عنوان مراد مؤلف مطرح کند. جالب این‏ که رهبر عرفان حلقه این ضابطه را در استفاده از کلمات دیگران مراعات نکرده است. یعنی ظهورگیری وی از کلمات دیگران مخدوش است. (گذشته از این که ترجمه آیات را غلط آورده است) جملاتی که ظهورشان در مطالب دیگری است، وی آن‏ها را تأویل کرده و در مراد خود معنا کرده است.


 

 

منبع: حرف آخر

 

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo