شهید آوینی

 

مسیحیت و عرفان (2)

عرفان از جمله واژه هایی است که در جهان مسیحیت همراه با ابهام و غموض می باشد. عرفان به منزله نماد است و در واقع این نقطه نظرها نوعی کنایه، اشاره و سمبل نسبت به جهان بالاست. در یک تعریف ساده، عرفان شهود مستقیم و تجربه ی بی واسطه ی خداست. لذا عرفان را می توان نوعی تجربه دانست و در این رابطه سخن از تجربه ی عرفانی نمود.

عرفان در قرون اولیه مسیحیت

الف) کاسین

کاسین (متوفی 350 م) یکی از عارفان مسیحی در دوره های اولیه ی مسیحیت است که نمادی از فرهنگ معنوی مسیحیت می باشد. در میان مخاطبان و شاگردان پولس افرادی وجود دارند که دارای استعداد عمیق و مکاشفات معنوی بلند می باشند که یکی از آنها کاسین قدیس محسوب می شود. کاسین در کتاب پراهمیت خود تحت عنوان «گفت و گوها» تجربه های عرفانی ممتاز خود را بیان می کند. او در خلال این یافته ها و مکاشفات به اسرار حیات عرفانی و مراقبه های مربوط به حیات باطنی اشاراتی ارزنده دارد.
کاسین بعد از آن که سالیانی در صحراها و دیرهای مصر به ریاضت پرداخت کتاب «گفت و گوها» را نگاشت. این کتاب برای سالیان طولانی جزء برنامه ی معنوی راهبان مسیحی شد. کاسین ارتباط با خدا را امری امکان پذیر دانست و نشان داد که با تزکیه نفس می توان به حالتی از پرستش و ستایش خالصانه رسید و در نهایت مرتبه ای متعالی از شهود خدا و محبت نسبت به او را به دست آورد.

ب) قدیس آگوستین

مسیحیت,عرفان,مسیحی,تجربه عرفانی,مسیح,حضرت مسیح,عاشقانه,خدا,عاطفی,زیبایی

عرفان مسیحیت در قرن چهارم به نقطه ی عطف بزرگی می رسد. در این قرن با قدیس آگوستین (متوفی 354 م) و کتاب « اعترافات » او مواجه می شویم. این کتاب از جهات مختلف دارای اهمیت فراوان است. یکی این که در این کتاب گزارش های گسترده ای از الطاف بی پایان الهی و خلسه های اگوستین به چشم می خورد و دیگر آنکه آگوستین قدیس سعی می کند اندیشه های سابق را رنگ عرفانی دهد و به آن اصالت معنوی بخشد. آگوستین می گوید:
من به واسطه ی جمالت اسیر تو بودم و لیکن به واسطه ی بار سنگین گناهانم از تو جدا گشتم و به یک باره با فریاد و ناله به دنیای محسوسات افتادم؛ در پرتو یک توجه مختصر تو، به شهود آنچه هست، نائل شدم و در آن لحظه، آن ماهیت نادیدنی ات را که از طریق آفریده هایت چون آسمان و زمین و... قابل درک است، مشاهده کردم اما نتوانستم برای همیشه این شهود را حفظ کنم. (6)
روح پر رمز و راز آگوستین قدیس از یک سو به واسطه ی خلسه هایی که بر اثر مطالعه نامه های پولس به وجود آمد شکل گرفت و از سوی دیگر به شدت تحت تأثیر برخی انسان های مؤمن مسیحی واقع شده بود. چشم آگوستین به خدا باز شد و خویشتن خویش را از کف داد و به آلودگی های خود واقف شد، غرور و تکبر را در خود کشت و معنویتی نو در او متولد گشت.
آگوستین در کتاب «عظمت روح» مرحله ی آخر صعود معنوی را توصیف کرده، وصول به حیات روحانی به همراه آرامش را به تجلی می نشیند. آگوستین با اشتیاق به احسان و میل به رها شدن، محبت خدا را به موجی خروشان در درون خود تبدیل می کند و با تکیه بر عشقی بزرگ تا بدان جا خانه ی روح خود را وسعت می بخشد که قلبی به بزرگی عشق خدا پیدا می کند. در این صورت او به خداپرستی تجربی مبدل شده واجد تجربه ی بی واسطه ی مواجهه با خدا می شود. آگوستینِ قدیس بخشی از حیات معنوی خود را این گونه توصیف می کند:
من دور افتاده بودم. سراسر زندگی ام را تاریکی فرا گرفته بود. با وجود این در آنجا، آری، حتی در آنجا هم به دام عشق تو افتادم. سرگردان بودم و در همان حال تو را در خاطر داشتم و آوای تو را در پشت سر می شنیدم که مرا به بازگشت خدا می خواندی؛ اما به دشواری می توانستم این آوا را به سبب هیاهوی دشمنان آرامش تشخیص دهم و حال شاهد باش که اینک به سوی تو باز می گردم، در چشمه ی تو غرقم و در آن نفس زنان پیش می روم. نگذار کسی در مسیرم به سوی تو مانع شود، از این سرچشمه می نوشم و در این طریق، عمرم سپری می شود. ای خدای من، خودت را به من بنما و به سوی من رو کن. بنگر که به تو عشق می ورزم و اگر این عشق بسی اندک است، توفیقم ده تا آن را قوت بخشم. من قادر نیستم عشق خود به او را اندازه بگیرم تا بدانم این عشق به چه اندازه باید باشد، تا زندگی ام به گونه ای باشد که مقبول تو افتد و دیگر از تو دور نیفتم، تا آن هنگام که زندگی ام در نهانگاه خشنودی تو فنا شود. (7)

عرفان مسیحی در قرون وسطی

الف) هیلدگارد

مسیحیت,عرفان,مسیحی,تجربه عرفانی,مسیح,حضرت مسیح,عاشقانه,خدا,عاطفی,زیبایی

هیلدگارد نخستین زن عارفی است که علیرغم وضع جسمانی نامناسب و نامساعد تأثیر حیرت آوری بر حیات عرفانی مسیحیت از خود بر جای گذارد. قدیسه هیلدگارد (1179- 1098 م) عارفه ی اسکاتلندی دو صومعه بنا کرد و کتابی مفصل در زمینه ی پدیده های طبیعی نگاشت. او همچنین در حوزه ی شعر فعالیت داشت و بیش از 60 سروده به او منسوب می باشد. او در راه خدمت به بینوایان و تهیدستان نیز گام های مؤثری برداشت.
از نظر قدیسه هیلدگارد خدا نور است. هر جا در اندیشه های عرفانی عالم مسیحیت اندیشه ی نور مطرح است، از او متأثر می باشد. هیلدگارد دو مرتبه ی متمایز از ادراک معنوی دارد؛ ادراک نخست دریافتی است که در حالت خلسه نسبت به نور حیات بخش خدا برای او رخ داده است و ادراک دوم تجربه های بزرگی است که در خلال تجربه ی خدا در سایه ی نور حیات بخش برای او رخ داده است. او که مکرر به پیش بینی وقایع آینده می پرداخت کمتر به اطرافیان خود اعتماد می کرد. این زن قدیسه با شهود نور به شهود بی واسطه ی وجودهای متعالی و ماوراءالطبیعی دست یافت. مکاشفات ده ساله ی او زمینه ساز تعلیمات معنوی و هشدارهایش شد. در تمام مشاهداتش صورتی واضح و روشن از مسیح و قدیسان به چشم می خورد. قدیسه هیلدگارد بخشی از حالات خود را این گونه بیان می کند:
از اوان کودکی تاکنون که به 70 سالگی رسیده ام، همواره روحم این نور را مشاهده کرده است و در پرتو این نور، روح من به اوج آسمان و به حال و هوایی دیگر پر می کشد؛ آن درخشندگی که من می بینم در هیچ فضایی محدود نمی گردد و درخشنده تر از تشعشع خورشید است؛ قادر نیستم طول آن، عرض آن و بلندای آن را اندازه بگیرم. نام آن ناکامی که به من گفته شد «سایه نور حیات بخش» است؛ که درون آن، گاه نور دیگری را می بینم؛ نامی که برای این نور به من گفته شده، نور حیات بخش است. این که چه موقع و چگونه این نور را دیدم، نمی توانم بیان کنم؛ اما گاهی اوقات که آن را رؤیت می کنم، تمام غم ها و دردهایم از وجودم رخت بر می بندد و من دیگر نه یک زن سالخورده که گویی دوباره یک دخترک ساده دل می شوم. (8)

 

ب) ریچارد

ریچارد که ساکن صومعه ی سنت ویکتور (متوفی 1173 م) بود از جمله عارفانی است که تمایلات عرفانی بسیار قوی داشت. او عرفان عاطفی و رمانتیک را مطرح و در واقع عقل و عشق را در هم آمیخت. همیشه باید معتقد بود که انسان با کمک عقل می تواند در حریم الهی تأملات فکری کند و به وسیله ی فهم عرفانی می تواند سه مرحله ی انسباط ذهن، صعود ذهن و بیگانگی ذهن را تحقق بخشد.
ریچارد آموزه های خود را در سه اثر مهم عرضه نمود؛ (9) «بنیامین صغیر یا آمادگی روح»، «بنیامین کبیر یا تأمل عرفانی» و «رساله ی مراتب چهارگانه ی محبت سوزان». ریچارد معرفت نفس را عامل مهم تزکیه و تصفیه ی نفس می داند که اگر انسان به این قله صعود کند، افق بیکران را کشف خواهد نمود. خروج از انواع دلبستگی ها، انسان را برای تجارب عرفانی مستعد می سازد و افاضاتی را برای او باعث می شود.

فرقه ی فرانسیسیان

مسیحیت,عرفان,مسیحی,تجربه عرفانی,مسیح,حضرت مسیح,عاشقانه,خدا,عاطفی,زیبایی

فرانسیس قدیس (1266- 1182 م). بنیان گذار فرقه ی پرطرفدار فرانسیسیان است. در مکتب عرفانی او فقر جایگاه ویژه ای داشت. او فقر را وسیله ی ترقی و فضیلتی آسمانی می دانست؛ زیرا از مال و ثروت تنفر داشت. مال و ثروت چون در توجه انسان به پرستش خلل ایجاد می کنند، مانع می باشند. از سوی دیگر مال و ثروت رابطه ی انسان ها را با یکدیگر از نوع رابطه ی تملک می کنند و این با اخوت منافات دارد. از نگاه او فقر، چیزی نداشتن و تمایل نداشتن است و این حالتی است که به روح انسان حالت آزادی می دهد.
عرفان فرانسیس قدیس عرفانی است که از ندامت آغاز می شود، با عزلت گزینی استمرار می یابد و تا مسیح شدن پیش می رود. او در توصیه های زاهدانه ی خود به تواضع و محبت بی قید و شرط به عنوان دو ستون اساسی معنویت تکیه می کند. فرانسیس قدیس با ارائه ی حیاتی مسیح گونه بازگشت حقیقی به اناجیل دارد و او کسی بود که در سیمای خود حیات عیسوی را به ظهور رساند. حتی نقل شده است که در بدنش علائمی شبیه به زخم های مسیح پیدا شد.
از جمله رویدادهای مهم که در کوه ورنا برای فرانسیس قدیس رخ داد، خلسه های وجدآور و آگاهی بخش بود که به او عرفان و شور و شوق را هدیه می کرد. عارفانی همچون فرانسیس اکثراً در صومعه های دور دست زندگی می کردند و در آن جا به قواعد سلوک تن می دادند و تمام اوقات خود را به ذکر و عبادت خدا می پرداختند. اینان از این طریق به جسم مطیع، روح عرفانی، قلب با محبت و حیات معنوی و الهام بخش دست می یافتند.
فرقه ی تأثیرگذار فرانسیسیان بخش های دیگری هم داشت، از جمله ی آنان یاکوپونه تودی و آنجلافولی نیویی می باشد. اینان قواعد متعادل تری از سادگی و پارسایی را در خود نشان دادند و از این طریق در ایتالیا جایگاه معنوی بالایی پیدا کردند.

عارفان انگلیسی قرون وسطی

الف) ریچارد رول

از جمله عارفان بزرگ انگلیسی که در قرن چهاردهم میلادی ظهور کردند ریچارد رول (متوفی 1349 م) می باشد. او که طریقت عزلت پیش گرفت، از این طریق به تحولی معنوی دست یافت. فضای حاکم در این دوره به همراه فرهنگ مسیحیت که به شکل کتاب های مختلف که در این دوره نگارش یافته بود، در او تأثیر گذار بودند. رول در سن 18 سالگی به صورت ناگهانی از ادامه ی تحصیل صرف نظر کرد و جامه ی رهبانیت پوشید و از این طریق خود را از سرگردانی و تحیر نجات داد. او گاهی ساعت ها خود را در عمق محبت خدا غرق می کرد تا این که در نهایت دری از آسمان بر روی او گشوده شد. رول برای سلوک معنوی به سه مرحله معتقد است: حرارت، حلاوت و ترنم. چنانچه در معبد خود سعی می کرد هر سه را تجربه کند. رول در یک فیضان معنوی احساسی عجیب پیدا کرد و تحول و دگرگونی بسیار عمیقی را تجربه نمود.
رول قدیس همیشه خود را میان انضباطی سخت و نشاطی روح افزا می دید و از این طریق، شور و شوقی عظیم و معنویتی نیرومند پیدا کرد. او همیشه تعلیم می داد که حضوری دائمی نسبت به خدا داشته باشیم و ادراکی نسبت به پرستش او که در دعای «نام مبارک» جلوه گر است. رول از این طریق عرفانی آفرینش گر و آزادی عقیده را به جهان مسیحیت در انگلیس هدیه نمود.

ب) والتر هیلتون

هیلتون که با آثار اسلاف خود کاملاً آشنا بود نگرشی متفاوت داشت. ادبیات او مسیحی محور، نوشته هایش آمیخته با کتاب مقدس و نگاهش بیشتر کشیش مآبانه بود. او بیشتر از رهبانیت آگوستین قدیس پیروی می کرد. هیلتون (متوفی 1396 م) دارای ذهنی ظریف و روحی آرام بود. از او دو اثر مهم به یادگار مانده است. یکی کتاب «میزان کمال» و دیگری «آواز ملائک». هیلتون در این دو کتاب گاه درصدد ساختن مجدد شخصیت آدمی است و گاهی با تشرف به اورشلیم نشان می دهد که باید محبت کامل در قله قرار گیرد.
عرفانی که هیلتون مطرح کرد، مخاطبین گسترده ای دارد. به گونه ای که هر فرد انسانی می تواند مخاطب او قرار گیرد. هیلتون وظایف اجتماعی را محکوم کرده ما انسان ها را به سمت معنویت فرا می خواند. او با ارائه ی بینش آسمانی بسیار قوی سعی می کند همیشه در واقعیت زندگی کند و از احساسات دوری جوید.

عرفان آلمان

عرفان مسیحیت در آلمان به جز زوزو (1365- 1295 م) و رویسبروک (1381 -1293م)، اکهارت را دارد. اکهارت (متولد 1260 م) پدر عرفان آلمان از برجستگی خاص و ویژه ای برخوردار است. اندیشه های جسورانه و بینش های عمیق او به دورنمای معنوی اواخر قرون وسطی، عمق و رمزی تازه بخشید و تا حد زیادی فهم عمومی از خدا را تقویت نمود. او در جوانی وارد فرقه ی دومینیکن گردید و غالباً در نوشته های خود از آثار قدیس توماس آکویناس یاد می کند. این امر به لحاظ مواجهه ی او با فلسفه ی نو افلاطونی بود. بی علاقه بودن به دنیا و علاقه ی شدیدی به حقایق ماوراء الطبیعی او را به سمت دریافت تجارب معنوی سوق داد. به گونه ای که توانست بخشی از سنت عرفان مسیحیت را شکل دهد.
او سعی داشت وحدت وجود را با اندیشه های مسیحیت سازگار کند، اکهارت با اشتیاقی که به دریافت امور ورای آفاق ذهن داشت بر آن بود تا انتزاعی ترین مفاهیم را به عنوان یک عاشق به سادگی بیان کند. او بر این امر اصرار داشت که:
اگر کسی می خواهد خدا را رؤیت کند نباید آنی به چیز دیگری توجه کند، زیرا زمانی که انسان در بند زمان یا مکان یا هر خیال دیگری گرفتار است، نخواهد توانست خدا را درک کند. (10)
اکهارت دو شاگرد بزرگ داشت یکی زوزو که اکهارت را به عنوان استاد بزرگ می شناسد و دیگری تاولر که اکهارت را آمیزه ای از سنت راهبانه و خلسه ی پرشور می داند.
هر چند رویسبروک عارف بزرگ اهل فلاندرز غالباً از نظریات اکهارت برای بیان تجربه های شخصی خود بهره می گیرد. این مجموعه توانستند در آلمان نهضت معنوی گسترده ای تحت عنوان «فرقه ی دوستان خدا» ایجاد کنند.

عرفان اسپانیا

قدیس لویولایی، قدیس پیتر الکانتارایی و قدیس یوحنای صلیبی از عرفای بزرگ اسپانیا هستند که همگی در قرن شانزدهم می زیستند و در ارتباط با قدیس آگوستین هستند.
اما در این میان، قدیسه ترزا جایگاه ویژه ای دارد. قدیسه ترزا (1528- 1515 م) عرفان فرانسیسیان را دریافت کرده بود. او دختری بود از طبقه ی اشراف با روحیه ی رمانتیک، پر شور و با معاشرت های اجتماعی. اما بسیار زود به سمت دین کشانده شد و قبل از بیست سالگی نوآموز فرقه ی کرملی ها شد. چهار سال بعد به دلیل بیماری شدید زمین گیر شد و حال معنوی اولیه اش تحلیل رفت و به آسان گیری دینی، تن داد. در این زمان کشمکشی بین تدین عرفانی و عشق انسانی به زندگی در او رخ داد تا این که تسلیم عرفان شد. مدارج عبادت را شامل سکون و اتحاد طی کرد و به اوج عرفان و خلسه رسید. او دارای خلسه های زیادی است که در کتاب «حیات» و «راه کمال» توصیف شده است.

عرفان فرانسوی

مشارکت عمده ی فرانسوی ها در تاریخ عرفان مربوط به قرن هفدهم است. در این دوره مادام آکاری (وفات 1618 م)، قدیسه شانتال (وفات 1641 م)، پاسکال (وفات 1662 م)، فنلون (وفات 1715 م)، در عرفان مسیحیت دخیل بودند. این عارفان توانستند در تاریخ فرانسه فرقه ی «جماعت اهل توکل» را تأسیس کنند که در تاریخ عرفان مسیحیت تأثیر به سزایی داشت.
برخی از عارفان جدید در دوره ی عرفان مسیحیت عبارتند از: راون توی (1905- 1868 م)، ماری اسلسر (1915- 1847 م)، شارل دوفوکالد (1916- 1858 م) و در نهایت مبلغِ تغییرکیش داده ی هندی به نام سادهو سادرسینگ.
عرفان مسیحیت همراه با تأملات و تجارب عرفانی است و تمام قدیسان و عرفای مسیحی با تأکید بر دو عنصر تجربه ی عرفانی و توان معنوی توانستند حیات بخش کلیسای مقدس تا به امروز باشند.

گروه شاهدان یهوه

مدتی است گروهی به نام شاهدان یهوه در ایران در میان جوانان مشغول فعالیت اند. آنها از راهبه های زن فراوانی استفاده می کنند و یکی از ابزارهای مهم آنها تشکیل کلیساهای خانگی است. اقدامات آنها رو به افزایش است و هدف آنها ارائه جاذبه های صلح و دوستی از مسیحیت و عرضه ی صورتی خشن و ضد صلح از اسلام است. این گروه با انتشار انجیل های کوچک و امکانات صوتی و تصویری فراوان سعی دارند بین جوان ها نفوذ کرده و آنها را به عنوان نوایمان آورندگان به مسیحیت پروتستان درآورند. فعالیت این گروه بین المللی است و مرکز آن در آمریکاست و در ایران به صورت سری و مخفیانه فعالیت می کند.

تحلیل و بررسی

یک)
مهم ترین محور اساسی عرفان مسیحیت «تجربه ی عرفانی» است و دقیقاً از همین روست که امروزه مسأله ی تجارب دینی و نیز تجارب عرفانی به عنوان یک مقوله ی مستقل در غرب به صورت جدی مطرح شده است. به طور خلاصه باید گفت (11) تجربه ی دینی یعنی «آگاهی بی واسطه از مقام الوهیت». واقعیت آن است که خداوند گاهی فعالانه برای انسان شرایطی فراهم می کند تا این شرایط فرصت مواجهه با او را در اختیار انسان عارف قرار دهد و انسان از این طریق به حالت روحی نسبت به خدا دست پیدا می کند.
تجربه در اینجا نوعی رهیافت روحی، درونی، وضعیت روانی و گونه ای درگیری مستقیم و آگاهی درونی از یک موضوع و وضعیت است. تجربه در این بحث قضیه ای ذهنی نیست. به این مثال توجه کنید: فرض کنید کسی در مسابقات جهانی فوتبال به عنوان بازیکن شرکت داشته باشد، یا به عنوان تماشاگر در ورزشگاه حاضر باشد، یا از طریق تلویزیون صحنه های آن را ببیند و یا به گفته های گزارشگر رادیو گوش فرا دهد. اگر این چهار مورد را با یکدیگر مقایسه کنیم، خواهیم دید که فرد نخست چون در بازی مشارکت دارد، واجد تجربه ی حضور در این واقعه است، در حالی که دیگر افراد هر چند فهم و بصیرتی از بازی فوتبال به دست آورده اند، اما فاقد تجربه ی مستقیم هستند. تجربه، «مواجهه ی مستقیم»، «حضوری زنده» و «بودن در متن واقعه» است.
دینی بودن تجربه به این معناست که از یک سو متعلق تجربه امور دینی باشد و از سوی دیگر صاحب تجربه برای توصیف تجربه ی خود از تعابیر دینی یا لااقل مضامین دینی بهره گیرد.
تجربه ی دینی در شش قسم دسته بندی شده است (12) که عبارتند از: تجربه ی تفسیری، تجربه ی شبه حسی، تجربه ی وحیانی، تجربه ی احیاگر، تجربه ی مینوی و تجربه ی عرفانی. لذا تجربه ی عرفانی از جمله تجارب دینی است و به تجربه ای اطلاق می شود که در ارتباط با خدا باشد و انسان را از قید زمان و مکان رها کند.
نکته ی مهم این که برخی پنداشته اند که تجارب دینی یا عرفانی همان مکاشفانی است که در عرفان اسلامی مطرح است. اما میان این دو تفاوت های ظریفی است، از جمله این که تجربه ی عرفانی و دینی از عقلانیت دینی به دور است. اما مکاشفات که غایت سیر و سلوک عملی است پشتوانه ی نظری و عقلانی به صورت عرفان نظری دارد. دیگر این که تجربه ی عرفانی یک حالت درونی است، اما مکاشفه نوعی رؤیت و شهود است.
دو)
به اعتقاد متفکران غربی بحث تجارب عرفانی و دینی بعد از یأس از عقلانی کردن دین مسیحیت به ظهور رسید، متفکران و الهیون غربی پذیرفته اند که اعتقادات مسیحیت و در رأس آن مسأله ی تثلیت قابل دفاع عقلانی نیست. لذا لازم دانستند که دین را از عقل به دل منتقل کنند، از این رو دین قلبی یعنی دین احساسی یا احساسات دینی که همان تجربه ی دینی است، شکل گرفت. لذا تجارب عرفانی بعد از تضعیف عقلانیت دینی مطرح شد. به تعبیر دیگر رویکرد تجربه ی دینی اساساً غیر عقل گروانه و حتی ضد عقل گروانه است. این در حالی است که عرفان اسلامی کاملاً پشتوانه ی استدلالی و عقلی دارد که گاهی به صورت عرفان نظری بروز کرده است و گاهی به شکل حکمت متعالیه ... (13)
سه)
یکی از ابعاد طرح مسأله ی تجارب عرفانی عملی و مفید بودن آن است. یعنی تجارب درونی می تواند معضلات بزرگ بشر معاصر را حل کند، مصائبی نظیر ترس، تنهایی و عصیان. این تفکر بر اساس نگرش مکتب پراگماتیسم شکل گرفته است و نیز بر این اساس امروزه در جهان غرب، دین عملی، دین مفید و دین محسوس به صحنه آمده است. این در حالی است که اسلام تنها دینی است که شامل دو بُعد نظری و عملی است. یعنی هم پشتوانه ی اعتقادی، استدلالی و نظری محکم دارد و هم در بُعد عمل می تواند مشکلات فردی و اجتماعی بشر را حل کند. دقیقاً از اینجاست که دین مسیحیت امروزه به گوشه ای خزیده کاملاً دینی درونی و فقط مخصوص یکشنبه ها در کلیسا شده است. یعنی مسیحیت امروزه کاملاً از جامعه و نیز از سیاست کنار رفته است و این است دلیل شعار جدایی دین از جامعه و سیاست. اما اسلام به بهترین وجه ممکن می تواند مشکلات فکری و نیز عملی انسان را در تمامی ابعاد پاسخی در خور دهد و بر همین اساس امروزه در کشور بزرگ ایران حکومت دینی و اسلامی شکل گرفته است.

پی نوشت ها:
6. اولین اندرهیل، عارفان مسیحی، ترجمه احمدرضا مویدی و حمید محمودیان، ص80.
7. همان، ص89.
8. همان، ص100.
9. همان، ص107.
10. همان، ص180.
11. ر.ک: تجربه ی دینی و مکاشفه ی عرفانی، ص356-347.
12. همان، ص383-356.
13. همان، ص424-418.

منبع: فعالی، محمدتقی؛ آفتاب و سایه ها (نگرشی بر جنبش های نوظهور معنویت گرا)، تهران: انتشارات عابد، 1390.


منبع: حرف آخر

 

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo