شهید آوینی

 
فضايل (1)

نويسنده: سيد محسن امين

ترجمه: على حجتى كرمانى

طبرسى در اعلام الورى گويد: درباره گوشه‏اى از خصايص و مناقب و اخلاق بزرگوارانه آن حضرت، ابراهيم بن عباس (يعنى صولى) گويد: رضا (ع) را نديدم كه از چيزى سؤال شود و آن را نداند. و هيچ كس را نسبت‏بدانچه در عهد و روزگارش مى‏گذشت داناتر از او نيافتم.

مامون بارها او را با پرسش درباره هر چيزى مى‏آزمود و امام به او پاسخ مى‏داد و پاسخ وى كامل بود و به آياتى از قرآن مجيد تمثل مى‏جست. آن حضرت هر سه روز يك بار قرآن را ختم مى‏كرد و خود مى‏فرمود: اگر بخواهم مى‏توانم در كمتر از اين مدت هم قرآن را ختم كنم اما من هرگز به آيه‏اى برنخورده‏ام جز آن كه در آن انديشيده‏ام كه چيست و در چه زمينه‏اى نازل شده است.

همچنين از ابراهيم بن عباس صولى نقل شده است كه گفت: هيچ كس را فاضل‏تر از ابو الحسن رضا نه‏ديده و نه‏شنيده‏ام. از او چيزهايى ديده‏ام كه از هيچ كس نديدم. هرگز نديدم با سخن گفتن به كسى جفا كند. نديدم كلام كسى را قطع كند تا خود آن شخص از گفتن فارغ شود. هيچ گاه حاجتى را كه مى‏توانست‏برآورده سازد، رد نمى‏كرد.

هرگز پاهايش را پيش روى كسى كه نشسته بود دراز نمى‏كرد. نديدم به يكى از دوستان يا خادمانش دشنام دهد. هرگز نديدم آب دهان به بيرون افكند و يا در خنده‏اش قهقهه بزند بلكه خنده او تبسم بود. چنان بود كه اگر تنها بود و غذا برايش مى‏آوردند غلامان و خدمتگزاران و حتى دربان و نگهبان را بر سفره خويش مى‏نشانيد و با آنها غذا مى‏خورد.

شبها كم مى‏خوابيد و بسيار روزه مى‏گرفت. سه روز، روزه در هر ماه را از دست نمى‏داد و مى‏فرمود: اين سه روز برابر با روزه يك عمر است. بسيار صدقه پنهانى مى‏داد بيشتر در شبهاى تاريك به اين كار دست مى‏زد. اگر كسى ادعا كرد كه فردى مانند رضا (ع) را در فضل ديده است، او را تصديق مكنيد.

طبرسى از محمد بن ابو عباد نقل كرده است كه گفت: «امام رضا (ع) در تابستان بر حصير و در زمستان بر پلاس بود. جامه خشن مى‏پوشيد و چون در ميان مردم مى‏آمد آن را زينت مى‏داد.

صدوق در عيون اخبار الرضا (ع) گويد: آن حضرت كم خوراك بود و غذاى سبك مى‏خورد. در كتاب خلاصة تذهيب الكمال به نقل از سنن ابن ماجه گفته شده است: امام رضا (ع) سيد بنى هاشم بود و مامون او را بزرگ مى‏داشت و تجليلش مى‏كرد و او را وليعهد خود در خلافت قرار داد. حاكم در تاريخ نيشابور گويد: وى با آن كه بيست و اندى از سالش مى‏گذشت در مسجد رسول خدا (ص) فتوا صادر مى‏كرد. و در تهذيب التهذيب آمده است: رضا با وجود شرافت نسب از عالمان و فاضلان بود.

صدوق در عيون اخبار الرضا (ع) به سند خود از رجاء بن ابو ضحاك، كه مامون وى را براى آوردن امام رضا (ع) ماموريت داده بود، نقل كرده است: به خدا سوگند مردى پرهيزكارتر و يادكننده‏تر مر خداى را و خدا ترس‏تر از رضا (ع) نديدم.

وى در ادامه گفتار خود مى‏افزايد: وى به هر شهرى كه قدم مى‏گذاشت مردم آن شهر به سويش مى‏آمدند و در خصوص مسايل دينى خود از وى پرسش مى‏كردند و او نيز پاسخشان مى‏داد و براى آنان احاديث‏بسيارى از پدر و پدرانش، از على (ع) و رسول خدا (ص) نقل مى‏كرد.

چون با امام رضا (ع) به نزد مامون بازگشتم وى درباره حالت آن حضرت در سفر از من پرسش كرد. من نيز آنچه ديده بودم از روز و شب و كوچ و اقامتش براى وى بازگفتم. مامون گفت: آرى اى ابن ابو ضحاك وى از بهترين مردم زمين و داناترين و پارساترين ايشان است.

فضايل و مناقب آن حضرت بسيار است و در كتابهاى حديث و تاريخ ذكر شده. يافعى در مرآة الجنان گويد: در سال 203 امام بزرگوار و عظيم الشان، سلاله سروران بزرگ، ابو الحسن على بن موسى الكاظم يكى از ائمه دوازده‏گانه صاحبان مناقب كه اماميه خود را بديشان منسوب مى‏سازند و بناى مذهب خود را بر آنان اقتصار مى‏كنند، درگذشت.

با توجه به آنچه كه در زندگى امام صادق (ع) گفتيم مبنى بر آن كه امامان همگى كامل‏ترين مردم زمان خويش بوده‏اند تنها به ذكر گوشه‏اى از مناقب و فضايل آن حضرت اكتفا مى‏كنيم چرا كه بازگفتن تمام مناقب آن بزرگوار بس مشكل و دشوار است:

علم

قبلا از ابراهيم بن عباس صولى نقل كردم كه گفت: نديدم از رضا (ع) پرسشى شود كه او پاسخ آن را نداند. هيچ كس را نسبت‏بدانچه در عهد و روزگارش مى‏گذشت داناتر از او نديدم. مامون او را بارها با پرسش درباره چيزهايى مى‏آموزد اما امام به وى پاسخ كامل مى‏داد و در پاسخش به آياتى از قرآن مجيد تمثل مى‏جست.

در اعلام الورى از ابو صلت عبد السلام بن صالح هروى نقل شده است كه گفت: هيچ كس را داناتر از على بن موسى الرضا نديدم و هيچ دانشمندى را نديدم كه درباره آن حضرت جز شهادتى كه من مى‏دهم، بدهد. مامون در يكى از مجالس خود تعدادى از علماى اديان و فقهاى اسلام و متكلمان را جمع كرده بود. پس امام در بحث و مناظره بر همه آنان چيره شد به گونه‏اى كه هيچ كس نبود جز آن كه بر فضل امام رضا (ع) و كوتاهى خود اعتراف كردند.

از خود آن حضرت شنيدم كه مى‏فرمود: در روضه مى‏نشستم و علما در مدينه بسيار بودند. چون يكى از ايشان در حل مساله‏اى عاجز مى‏ماند همگى براى حل آن مرا پيشنهاد مى‏كردند و مسايل خود را به نزد من مى‏فرستادند و من نيز آنها را پاسخ مى‏دادم.

ابو صلت گويد: محمد بن اسحاق بن موسى بن جعفر از پدرش از موسى بن جعفر برايم حديث كرد كه آن حضرت همواره به فرزندانش مى‏فرمود: اين برادر شما على بن موسى داناى خاندان محمد (ص) است. پس درباره اديان خويش از او بپرسيد و آنچه مى‏گويد به خاطر سپاريد.

ابن شهر آشوب در مناقب به نقل از كتاب الجلاء و الشفاء نقل مى‏كند كه محمد بن عيسى يقطينى گفت: چون مردم در كار ابو الحسن رضا (ع) اختلاف كردند من مسائلى كه از آن حضرت پرسش شده بود، گرد آوردم كه شمار آنها هجده هزار مساله بود. شيخ طوسى در كتاب الغيبه از حميرى از يقطينى مانند اين روايت را نقل كرده است جز آن كه در روايت‏شيخ رقم پانزده هزار مساله آمده است.

در مناقب آمده است: ابو جعفر قمى در عيون اخبار الرضا ذكر كرده است كه: مامون دانشمندان ديگر اديان را همچون جاثليق و راس الجالوت و سران صابئين را مانند عمران صابى و هريذ اكبر و پيروان زردشت و نطاس رومى و متكلمانى مانند سليمان مروزى را جمع مى‏كرد و آنگاه رضا (ع) را نيز احضار مى‏كرد.
آنان از امام پرسش مى‏كردند و آن حضرت يكى پس از ديگرى آنان را شكست مى‏داد. مامون داناترين خليفه بنى عباس بود اما با اين وصف گاه از روى اضطرار تسليم حضرت مى‏شد تا آن كه وى را ولى‏عهد و همسر دختر خويش كند.

كتاب: سيره معصومان، ج 5، ص 144

فضايل (2)

نويسنده: سيد جعفر شهيدى

اين از چيزهايى است كه تمام مورخان درباره آن اتفاق نظر دارند.

كوچكترين مراجعه به كتابهاى تاريخى اين نكته را بخوبى روشن مى‏گرداند. حتى مامون بارها خود در فرصتهاى گوناگون آن را اعتراف كرده مى‏گفت: رضا(ع) دانشمندترين و عابدترين مردم روى زمين است. وى همچنين به رجاء بن ابى‏ضحاك گفته بود:

«. . . بلى اى پسر ابى‏ضحاك، او بهترين فرد روى زمين، دانشمندترين و عبادت پيشه‏ترين انسانهاست. . . » (1)

مامون به سال 200 كه بيش از سى و سه هزار تن از عباسيان را جمع كرده بود، در حضورشان گفت:

«. . . من در ميان فرزندان عباس و فرزندان على رضى الله عنهم بسى جستجو كردم ولى هيچيك از آنان را با فضيلت‏تر، پارساتر، متدينتر، شايسته‏تر و سزاوارتر به اين امر از على بن موسى الرضا نديدم (2) ».

موقعيت و شخصيت امام (ع)

اين موضوع از مسائل بسيار بديهى براى همگان است. تيره‏گى روابط بين امين و مامون به امام اين فرصت را داد تا به وظايف رسالت‏خود عمل كند و به كوشش و فعاليت‏خويش بيفزايد. شيعيانش نيز اين فرصت را يافتند كه مرتب با او در تماس بوده از راهنماييهايش بهره ببرند.

پس در نتيجه، امام رضا از مزاياى منحصر به فردى سود مى‏جست و توانست راهى را بپيمايد كه به تحكيم موقعيت و گسترش نفوذش در قسمتهاى مختلف حكومت اسلامى بيانجامد حتى روزى امام به مامون كه سخن از ولايتعهدى مى‏راند، گفت: «. . . اين امر هرگز نعمتى برايم نيفزوده است. من در مدينه كه بودم دستخطم در شرق و غرب اجرا مى‏شد. در آن موقع، استر خود را سوار مى‏شدم و آرام كوچه‏هاى مدينه را مى‏پيمودم و اين از همه چيز برايم مطلوبتر مى‏نمود. . . » (3) .

در نامه‏اى كه مامون از امام تقاضا مى‏كند كه اصول و فروع دين را برايش توضيح دهد، او را چنين خطاب مى‏كند: «اى حجت‏خدا بر خلق، معدن علم و كسى كه پيروى از او واجب مى‏باشد. . . » (4) . مامون او را «برادرم‏» و «اى آقاى من‏» خطاب مى‏كرد.

در توصيف امام، مامون براى عباسيان چنين نگاشته بود:

«. . . اما اينكه براى على بن موسى بيعت مى‏خواهم، پس از احراز شايستگى او براى اين امر و گزينش وى از سوى خودم است. . . اما اينكه پرسيده‏ايد آيا مامون در زمينه اين بيعت‏بينش كافى داشته، بدانيد كه من هرگز با او بيعت نكرده مگر با داشتن بينايى كامل و علم به اينكه كسى در زمين باقى نمانده كه به لحاظ فضيلت و پاكدامنى از او وضع روشنترى داشته و يا به لحاظ پارسايى، زهد در دنيا و آزادگى بر او فزونى گرفته باشد. كسى از او بهتر جلب خشنودى خاص و عام را نمى‏كند و نه در برابر خدا از وى استوارتر كسى ديگر يافت مى‏شود. . . » (5) .

از يادآورى اين مطالب به وضوح به خصوصيات امام، موقعيت و منش وى پى مى‏بريم، مگر نگفته‏اند كه: «فضيلت آن است كه دشمنان بر آن گواهى دهند»؟

باز از چيزهايى كه دلالت‏بر بزرگى و شوكت امام دارد، روايتى است كه گزارش كننده چنين نقل مى‏كند:

«من در معيت امام بر مامون وارد شدم. مجلس مملو از جمعيت ‏بود، محمد بن جعفر را گروهى از طالبيان و هاشميان احاطه كرده بودند و فرماندهان نيز حضور داشتند. به مجرد ورود ما، مامون از جا برخاست، محمد بن جعفر و تمام افراد بنى هاشم نيز بر پا شدند. آنگاه امام و مامون در كنار هم نشستند، ولى ديگران همچنان ايستاده بودند تا امام همه را اذن جلوس داد. آنگاه ساعتى بگذشت و مامون همچنان غرق توجه به امام بود. . . » (6) .

پى‏نوشت‏ها:

(1) بحار / 49 / ص 95 - عيون اخبار الرضا / 2 / ص 183 و ساير كتابها.

(2) مروج الذهب / 3 / ص 441 - الكامل، ابن اثير / 5 / ص 183 - الاداب السلطانية / ص 217 - طبرى / 11 / ص 1013 (چاپ لندن) - مختصر تاريخ الدول / ص 134 - تجارب الامم / 6 / ص 436.

(3) بحار / 49 / ص 155، 144 - الكافى / 8 / ص 151 - عيون اخبار الرضا / 2 / ص 167.

(4) نظرية الامامة / ص 388.

(5) متن عربى اين نامه در پايان اصل كتاب آمده است.

(6) مسند الامام الرضا / 2 / ص 76 - بحار / 49 / ص 175 - عيون اخبار الرضا / 2 / ص 156.

كتاب: زندگى سياسى امام هشتم، ص 92

 

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo