شهید آوینی

 

 

((اگر كسى براى چهل مومن دعا كند و آنها را بر خود مقدم بدارد و بعد براى خود دعا كند، خدا دعاى او را هم براى چهل نفر اجابت مى كند و هم در مورد خود او)).
بر اين اساس توصيه شده است كه در نماز وتر - ركعت پايانى نماز شب - چهل مومن را دعا كنيد و براى آنها طلب مغفرت كنيد و سپس براى خود از خدا طلب آمرزش كنيد.
در روايات درباره دعا براى ديگران تعبيرات زيبايى از اهل بيت عصمت عليهم السلام مى بينيم ، امام صادق عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نقل مى كنند كه فرمودند:
ما مِن مومن اءو مُومِنَة مِن اءَوّل الدّهرِ اءو هو آت يوم القيامَةِ، الا و هم شُفَعاءُ لِمَن يَقولُ فى دُعائِه : اللهم اغفِر للمؤ منين و المومنات ، و انَّ العبدَ لَيُؤ مَرُ به الى النار يوم القيامةِ، فيُسحَبُ فيقولُ المومنونَ و المومنات : يا ربَّنا هذا الّذى كان يدعو لنا فَشَفِّعنا فيه ، فيُشَفِّعُهم اللهُ فَيَنجو(938).
((كسى كه در دعايش بگويدن خداوندا! مؤ منين و مؤ منان ت را بيامرز، هر مرد يا زن مومنى كه از آغاز خلقت تا قيامت آمده اند، شخص دعاكننده را روز قيامت شفاعت كنند. اگر گنهكار باشد، وقتى او را به طرف آتش ‍ مى برند، انسان هاى مومن مى گويند: خدايا! اين همان آدمى بود كه براى ما دعا كرد، شفاعت ما را در مورد او بپذير. خدا نيز شفاعت آنها را مى پذيرد و او نجات مى يابد)).
در روايتى از امام رضا عليه السلام نقل شده است كه مى فرمايند:
مَن دعا لِاءِخوانهِ مِن المؤ منين وَكَّلَ اللهُ به عن كلِّ مومن مَلَكا يَدعو لهُ(939).
((اگر كسى براى برادر مومنش دعا كند، خداوند در عوض هر مومن ، ملكى مامور مى كند كه براى او دعا كنند و از خدا حاجت بخواهند)).
مهم اين است كه انسان براى ديگران ، روحيه خيرانديشى و خيرخواهى داشته باشد و آن را در خود تقويت كند؛ حتى توصيه شده است ، در هنگام دعا براى خود چيزى نخواهد كه اين نوعى تربيت و تاديب انسان است ؛ زيرا همان طور كه در امور مادى و دنيوى به فكر منافع ديگران است ، در دعا و امور معنوى نيز بايد به ذكر منفعت عمومى و همگانى باشد. امام صادق عليه السلام نقل مى كنند كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند:
ليسَ شى ء اءَسرعَ اجابَة مِن دُعاءِ غائب لِغائب (940).
((هيچ دعايى سريع تر از دعايى كه در غياب كسى براى او مى شود، اجابت نمى شود)).
امام باقر عليه السلام فرمودند:
اءَوسَعُ دعوَة و اءَسرَعُ اجابَة دَعوَةُ المومنِ لِاءَخيهِ بِظَهرِ الغَيبِ(941).
((دعاى مومن براى برادرش در غياب او بيشترين دامنه شمول و سريع ترين اجابت را دارد)).
در سخن ديگرى از امام باقر عليه السلام وارد شده است كه مى فرمايند:
اءَسرَعُ الدُّعاءِ نَجاحا لِلاءِجابةِ دُعاءَ الاءَخُ لِاءَخيهِ بِظَهرِ الغَيبِ يَبدَاءُ بالدُّعاءِ لِاءَخيهِ فيقولُ له مَلَك مُوَكَّل : آمين ، و لكَ مُثلاهُ(942).
((سريع ترين دعا در اجابت ، دعاى برادر براى برادر در غياب او است . وقتى او براى برادرش دعا مى كند، ملكى مامور است تا آمين بگويد و دو برابر آن را براى شخص دعاكننده از خدا بخواهد)).
نتيجه اين كه امام سجاد عليه السلام توصيه مى كنند كه همگان را در دعاى خود شريك كنى و از پيشگاه خداوند براى همه خير بخواهى . امام مجتبى عليه السلام درباره مادر بزرگوارشان حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام مى فرمايند:
رَاءَيتُ اءُمِّى فاطمةَ عليهاالسلام قامَت فى مِحرابها ليلةَ جُمعَتها فَلم تزَل راكِعَة ساجدَة حتّى اتَّضحَ عمودُ الصُّبحِ و سَمِعَتُها تَدعو للمؤ منين و المومناتِ و تُسَمِّيهم و تَكثُرُ الدُّعاءَ لهم ، و لا تَدعو لِنفسها بشى ء، فقلتُ لها: يا اءمَّاهُ لِمَ لا تَدعينَ لِنَفسكَ كما تَدعينَ لِغيركَ؟ فقالت : يا بُنىَّ! الجارُ ثمَّ الدَّارُ(943).
((ديدم شب جمعه اى ، مادرم حضرت فاطمه عليهاالسلام در محراب عبادت مشغول ركوع و سجود بود تا صبح دميد و شنيدم كه براى مؤ منين و مومنات دعا مى كرد و نام آنها را مى برد و بسيار براى آنها دعا مى كرد و اصلا دعايى براى خود نكرد. عرض كردم : مادر چرا همان گونه كه براى ديگران دعا كردى براى خود نكردى ؟ فرمود: پسرم اول همسايه بعد اهل خانه )).
امام سجاد عليه السلام در ادامه حق هم كيش مى فرمايند:
وانصُرهم جميعا بِنُصرتكَ.
((همه را مورد نصرت و يارى خود قرار دهيد)).

يارى و كمك نمودن به ديگران
توصيه يارى و نصرت در حقوق مختلف ، مثل حق برادر، همنشين ، همسايه و غيره بيان شد و به تفصيل مورد بحث قرار گرفت ؛ اما بايد بگوييم كه در مكتب اخلاقى اسلام ، يارى و تعاون ، يك اصل اساسى است و توصيه هاى فراوانى از اهل بيت عصمت عليهم السلام به آن شده است كه به نمونه هايى از آن اشاره مى كنيم :
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
ساعِد اءخاكز على كُلِّ حال ، و زُل مَعَهُ حَيثُما زَالَ(944).
((برادرت را در هر حال يارى كن و در همه جا همراه او باش )).
اين روايت ، حكايت از آن مى كند كه هيچ انسانى به دليل اجتماعى بودن ، در هيچ حالتى از مساعدت و يارى ديگران بى نياز نيست . اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
مَن نامَ عَن نُصرَةِ وَليِّهِ انتَبَهَ بِوَطاءَةِ عدُوِّهِ(945).
((اگر كسى به دليل غفلت ، از يارى دوستش كوتاهى كند، با صداى پاى دشمن خود بيدار مى شود)).
بر اساس اين روايت ، زندگى اجتماعى و دوستى انسان ها با يكديگر ايجاب مى كند كه انسان از حال ديگران غافل نماند؛ چرا كه غفلت از حال ديگران باعث مى شود كه حمله ناگهانى دشمن او را متنبه كند و زمانى از اين خواب غفلت بيدا مى شود كه ديگر قدرتى براى دفع آن نداشته باشد. به هر حال ، يارى و كمك ، از اصول مكتب انسان ساز اسلام است . اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
اءعَن تُعَن (946).
((يارى كن تا يارى شوى )).
ثمره وضعى يارى ديگران ، يارى شدن است ؛ يعنى اگر انسانى در اجتماع شهرت پيدا كند به اين كه همواره يار و ياور ديگران است ، وقتى مشكلى پيدا مى كند، كسانى كه از يارى او بهره مند شده اند، به كمك او مى شتابند.
كَما تُعينُ تُعانُ(947).
((همان گونه كه تو يارى مى كنى ، - ديگران تو را - مساعدت خواهند كرد)).
آنچه گفته شد درباره كمك و يارى ديگران بود، اما در موارد خاصى توصيه هاى خاص شده است :
عَونُكَ الضَّعيفَ مِن اءَفضَلِ الصَّدقَةِ(948).
((يارى كردن ضعيف و ناتوان ، نوعى صدقه است )).
قرآن هم به اين اصل تصريح كرده و مى فرمايد:
تعاوَنوا على البِرِّ و التَّقوى و لا تعاوَنوا على الاءِثم و العُدوانِ(949).
((همواره در راه نيكى و پرهيزگارى به هم تعاون و يارى كنيد و هرگز در راه گناه و تعدى همكارى ننماييد)).
بر اساس اين آيه شريفه ، انسان ها موظفند در نيكى و برقرارى تقوا يكديگر را يارى كنند و در گناه و تجاوز به يارى يكديگر نشتابند؛ يعنى : مشاركت براى نيكى ، مشاركتى ممدوح است و تعاون بر گناه و خطا يك همكارى مذموم .
احاديث وارده يادآور مى شوند كه هر يك از طبقات سنّى جامعه در هر شرايطى ، جايگاهى ويژه دارند. بزرگسالان در مقام پدر، كودكان همچون فرزند و ميان سالان در مقام و موقعيت برادرند. طبعا هر انسانى به نصرت و يارى ارحام و نزديكان خود اشتياق بيشترى نشان مى دهد. امام سجاد عليه السلام در خاتمه اين حق مى فرمايند:
و اءَنزِلهُم جميعا منكَ منازِلَهُم كبيرَهم بِمَنزِلَةِ الوالِدِ و صَغيرَهم بِمَنزلةِ الوَلَدِ.
((بزرگسالان را بسان پدر و همسالان را مانند برادر و كودكان را مانند فرزندان خود بدان )).

برقرارى پيمان برادرى بين مسلمانان
در مباحث گذشته روايتى را از امام صادق عليه السلام درباره همين مقوله ذكر كرديم كه امام صادق عليه السلام توصيه مى فرمايند: انسان به همنوعان خود به يكى از اين سه منظر بنگرد.
بر همين اساس بود كه اصل اخوت اسلامى از همان آغاز ورود رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم به مدينه مورد توجه واقع شد و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در طونل حيات خود در مدينه ، دوبار بر اين اصل اجتماعى و اخلاقى مهم تاءكيد ورزيدند و تا جايى در اين راه موفق شدند كه ايثار و از خودگذشتگى به يك سنت اجتماعى و عرف عملى تبديل شد و در اين باره ، آيه شريفه نازل شده كه :
و يُؤ ثِرونَ على اءَنفسهم و لَو كان بِهِم خَصَاصَة (950).
((آنها را بر خود مقدم مى دارند هرچند خودشان بسيار نيازمندند)).
كسانى كه در مكه بودند، صاحب مال ، مكنت و اعتبار بودند. حفظ اعتقاداتشان و تاءكيد بر اصل توحيد و نبوت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم باعث شد زندگى خود را رها كنند. اما پى ريزى اصل اخوت و برادرى ميان مسلمان ها كارى كرد كه همين عده با اهل مدينه يك جامعه جديد و موفق را تشكيل دادند و اين نتيجه توجه به يارى و كمك به ديگران ، در حد ترجيح دادن ديگران بر خود بود. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام درباره ايثار مى فرمايند:
عندَ الايثارِ على النَّفس تَتَبَيَّنُ جواهرُ الكُرَماءِ(951).
((گوهر كرامت انسانى كه مكنون در ذات او است ، با از خودگذشتگى تجلى پيدا مى كند)).
علاوه بر اين كه توصيه به تعاون و يارى ، گوياى واقعيت و حقيقت عالم آفرينش است ، توصيه به آن ، تاءكيد بر اين نكته است كه هيچ انسانى بدون تعاون و نصرت ديگران نمى تواند به زندگى خود ادامه دهد. انسان از همان آغاز آفرينش ، به يارى ديگران نيازمند بوده ، هست و خواهد بود.
اگر نصرت و يارى مادر و نگهبانى پدر و نزديكان نباشد، كودكى كه قدم به دنيا مى گذارد، هرگز نمى تواند به حيات خود ادامه دهد. در همه سنين عمر همين اصل حاكم است . منتها شكل و كيفيت نيازها و احتياجات تفاوت مى كند. اصل احتياج بشر به ديگران ثابت است و تغيير نمى كند و همه دستورات اخلاق اجتماعى بر اساس درك همين واقعيت پى ريزى مى شود كه يك مورد كلى آن در همين حق وجود دارد.
همه افراد جامعه حق يارى و نصرت يكديگر را دارند و اداى اين حق مشروطه به مطالبه و استمداد نيست . بايد اين روحيه در جامعه حاكم شود كه قبل از اين كه ديگران درخواست كمك كنند، افراد به كمك آنها بشتابند. در كلام معصوم عليهم السلام تصريح شده است كه فضيلت و كرامت از آن كسى است كه قبل از خواهش و مطالبه ، به كمك و يارى ديگران برخيزد. اصول اين اخوت اجتماعى و دينى در بيانى از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام اين گونه بيان شده است كه :
تُبتَنَى الاَخُوَّةُ فى اللهِ على التَّناصُحِ فى اللهِ، والتّباذُل فى اللهِ، والتّعاونِ على طاعَةِ اللهِ، والتَّناهى عَن معاصِى اللهِ والتَّناصُرِ فى الله و اخلاصِ المَحَبَّةِ(952).
((زندگى برادرانه در كنار يكديگر مبتنى بر اين است كه هر يك براى خدا، به هدايت و نصيحت ديگرى بكوشد؛ براى خدا از مال خود براى يكديگر بذل كنند؛ براى خدا و در راه اطاعت او، همديگر را يارى كنند؛ براى خدا يكديگر را از معصيت پروردگار نهى كنند و يكديگر را در راه خدا يارى كنند و نسبت به يكديگر محبت خالصانه داشته باشند)).
جان كلام در نكته پايانى نهفته است كه اگر واقعا ميان انسان ها محبت و علاقه حاكم شود و به توصيه امام سجاد عليه السلام عمل شود كه فرمودند: نسبت به يكديگر رافت و مهرورزى داشته باشند، به طور طبيعى به همه توصيه هاى ديگر هم عمل خواهد شد؛ يعنى اگر واقعا كسى ديگرى را دوست داشته باشد، وقتى او را در لبه پرتگاه مى بيند، به او هشدار مى دهد. اگر او را زير بارى سنگين ببيند، به او كمك مى كند؛ اگر او را نيازمند، محتاج و درمانده ببيند، از مال خود به او مى بخشد.
نكته ديگر اين كه همه ارزشهاى بر اساس نگرش عبادى معنا پيدا مى كند. گرچه در اديان ديگر نيز عبادت هست ، اما عبادت در انزوا، و معابد خلاصه مى شود، در اسلام به ارزشهاى اخلاقى ، به عنوان عبادت نگاه شده است . انسان مسلمان ، برقرارى روابط صحيح اجتماعى ، يارى رساندن به ديگران و دغدغه خاطر نسبت به عموم مسلمان ها را به عنوان يك عبادت تلقى مى كند و اين جا است كه ارزش ها معنا پيدا كرده و كارساز مى شود.

ملاطفت و مهربانى با هم كيشان
حضرت سجاد عليه السلام در ادامه كلام مباركشان در اين حق مى فرمايند:
فَمَن اءَتاكَ تَعَاهَدهُ بِلُطف و رحمَة و صِل اءَخاكَ بما يَجِبُ للاءَخِ على اءَخيهِ.
((پس هر كس كه به نزد تو مى آيد، با مهربانى و ملاطفت پذيرايش ‍ باش )).
به نظر مى رسد مراد امام عليه السلام اين باشد كه چون همه حقوق ذكر شده براى هم دين اعم از اين كه مسلمانى به انسان مراجعه و عرض حاجتى داشته باشد يا نداشته باشد، اين حق هر مسلمانى است كه انسان براى او خير بخواهد، به او دعاى خير كند و به او مهر بورزد؛ اگر او نيكوكار بود، او را سپاس بگويد و اگر بدكار بود او را هدايت كند. ولى اگر از ميان مسلمانان ، كسى به مسلمان ديگر مراجعه كرد، بايد بداند كه طبق عهد اخوتى كه با او دارد، ملتزم شده است كه او را برادر بداند. و بنابر عهدى كه بسته است ، با رحمت ، مهربانى و ملاطفت با او رفتار كند و بداند كه او برادر او است ، بنابراين بايد صله رحم كند و حقوق برادرى را به جا آورد.
اكنون ممكن است اين سؤ ال پيش آيد كه آيا توصيه هاى اخلاقى براى ساختن يك جامعه سالم و بدون برخورد كافى است ؟ آيا با پايبندى به اين اصول ، مى توان مبانى يك اجتماع سالم را پى ريزى كرد؟ آيا با پيشرفت ها و ترقيات علمى ، براى جامعه امروزى ما هنوز هم آن شيوه هاى اجرايى كه براى يك جامعه در چهارده قرن قبل طراحى شده است ، كفايت مى كند؟ پاسخ ما به اين سوالات و مشابه آن مثبت است ؛ زيرا اين قوانين ، بر اساس ‍ فطرت انسان شكل گرفته است .
اين فطرت و نيازهاى اساسى انسان با فطرت و نيازهاى نخستين انسان هيچ تفاوت نكرده است و هيچ كس هم مدعى اين تغيير نيست . بنابراين ى اصول اخلاقى پيشنهاد شده در مكتب انسان ساز اسلام براى يك جامعه سرشار از آرامش و رفاه ، كافى و ارزشمند است .
فطرت و طبيعت بشر آميخته به نياز گرسنگى ، تشنگى ، غريزه جنسى و بسيارى از نيازهاى ديگر است . همان طور كه قوه تدبير و تعقل از همان آغاز در نهاد و فطرت بشر قرار داده شده ، نيازهاى او نيز از بدو آفرينش تاكنون هيچ فرقى نكرده است .
انسان اوليه به غذا و آب نياز داشته و تا پايان دنيا نيز چنين خواهد بود. آنچه تفاوت كرده و تغيير يافته است ، شيوه تامين اين نيازها است . ممكن است در گذشته براى نياز انسان ها به نقل و انتقال از يك ابزار و وسايل ساده و ابتدايى بهره مى گرفتند، اما امروز ابزار و وسايلى كه عهده دار نقل و انتقال انسان از نقطه اى به نقطه ديگر است ، تفاوت قابل ملاحظه اى يافته است .
اگر روزى كه جابه جايى انسان با وسايل اوليه انجام مى گرفته است ، دروغ ، بدگويى و غيبت زشت بوده ، امروزه هم كه با وسايل و ابزار پيشرفته انجام مى گيرد، همان طور است . نمى توانيم بگوييم كه اين اصول اخلاقى شكل عوض كرده و ماهيتشان فرق كرده و دروغ و بدگويى و فحاشى و تمسخر ديگران از سجاياى اخلاقى شده است ؛ چرا كه بشر حسن و قبح اين امور را بر اساس فطرت درمى يابد و با گذشت زمان و تغيير شرايط، تفاوت نخواهد كرد.
از مواردى كه مى توان مثال زد پوشش انسان است ؛ در زمان هاى اوليه ، لباس ‍ انسان از پوست حيوانات بود، اما امروز انسان با پيشرفته ترين ابزار، زيباترين و لطيف ترين لباس ها را براى خود فراهم مى كند. اين تفاوت ابزار، آن اصول اساسى را كه مبتنى بر صفت و سرشت بشر است ، متحول نكرده است .
نياز انسان به يك زندگى سالم و سرشار از رفاه و آسايش و آرامش در گرو نهادينه شدن همين اصول اخلاقى است . در آيات قرآن و روايات اهل بيت عليهم السلام به اصول و مبانى فراوانى تاءكيد شده است كه گاهى مورد بى مهرى قرار گرفته اند، اما بعد از گذشت زمان ، بشر به خطاى خود در اين بى اعتنايى پى برده است .
بزرگانى از علماى معاصر، نمونه هاى بسيارى در اين باره ذكر كرده اند. از جمله موضوع شرب خمر است كه در اسلام يكى از افعال حرام شمرده شده است ، اما در بعضى از كشورها، اين عمل رايجى بوده و هست . بعد از گذشت ساليانى چند، عقلا و انديشمندان آنان به پيامدهاى منفى روحى ، جسمانى و اجتماعى آن پى برده اند و در قوانين خود استفاده از آن را در برخى اماكن ممنوع كرده اند. اما نياز و تقاضاى اكثريت جامعه باعث شده است آن قانون لغو شده ، به خواسته اكثريت تن دهند. اما در مكتب مقدس ‍ اسلام ، چون اين اصول اساسى مبتنى بر آراى انسان ها نيست و مبتنى بر مصالح و مفاسدى است كه ذات ذوالجلال الهى براى بشر تشخيص داده ، هرگز تغيير نمى كند.
روايتى از امام رضا عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
((آنچه را خداوند بر بشر حلال كرده ، در آن منفعتى نهفته است و آنچه را كه بر او حرام كرده در آن ضرر و زيانى نهفته است . شارع براى انسان ها به منزله طبيبى است كه بر همه زواياى جسمى و روحى بيمار خود وقوف دارد)((953).
در روايت ديگرى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده است كه فرموده اند:
فَصلاحُ المَرضَى فيما يَعمَلُهُ الطَّبيبُ و يُدَبِّرُهُ لا فيما يَشتَهيهِ و يَقتَرِحُه (954).
((مصلحت بيمار در تمكين از نظر پرشك است ؛ نه اين كه به آنچه خود اشتهاد دارد و نفس او مى طلبد، رغبت داشته باشد)).
بنابراين ، راى و نظر اقليت و اكثريت در قوانين كيفرى و جزايى و در حلال و حرام و اصول اخلاقى اسلام ، نقشى ندارد، مهم تشخيص ذات ذوالجلال الهى است ؛ يعنى درمانى كه خالق تجويز كرده ، قطعا بهترين درمان و كامل ترين شيوه است و نتيجه بخش بودن آن هم در طول تاريخ حيات بشر، به تجربه ثابت شده است . آنچه نيز باعث خسران و زيان شده ، غفلت ، بى اعتنايى و مسامحه جوامع اسلامى از اين اصول و قوانين ارزشمند است .

51 - حق اهل ذمّه

و امَّا حقُّ اءَهلِ الذِّمَّةِ فالحُكمُ فيهم اءَن تَقبَلَ فيهم ما قَبِلَ اللهُ و تَفِىَ بما جَعَلَ اللهُ لهم مِن ذِمَّتِهِ و عَهدهِ و تَكِلَهم اليه فيما طُلِبوا مِن اءَنفسِهم و اءُجبِروا عليهِ و تَحكُمَ فيهم بما حَكَمَ اللهُ به على نفسِكَ فيما جرَى بينَكَ و بينهُم مِن مُعامَلَة وَليَكُن بينَكَ و بينَ ظُلمِهم مِن رِعايَةِ ذِمَّةِ اللهِ و الوَفاءِ بِعَهدِه و عَهدِ رسوله صلى الله عليه و آله و سلم حائِل فانَّهُ بَلَغَنا اءَنَّهُ قالَ مَن ظَلَمَ مُعاهَدا كنتُ خَصمَهُ فاتَّقِ اللهَ و لا حولَ و لا قوَّةَ الا باللهِ.
((و اما حق اهل ذمه ، حكمش اين است كه آنچه را خدا از ايشان پذيرفته ، تو نيز پذيرا باشى و به عهد و ذمه اى كه خدا براى آنها مقرر داشته وفا كنى و آنها را در آنچه از ايشان مطالبه شده و بايد عمل كنند به آن عهد حواله كنى ؛ با ايشان به حكم خدا عمل كنى و از ظلم و ستم بر آنها بپرهيزى ؛ زيرا آنها در پناه خدا و رسول او هستند؛ زيرا به ما رسيده كه : هركس معاهدى را ستم كند، من دشمن اويم . پس در اين راه تقوا پيشه كن )).
در مقدمه اين حق ، ابتدا بايد به يك بحث فقهى بپردازيم . اهل ذمه در اصطلاح فقهى ما به چه كسانى گفته مى شود؟ حكم و عهد خدا درباره آنها چيست ؟ آنچه مطالبه كرده اند و ملزم به پذيرشند چيست كه تجاوز از آن امور، ظلم در حق آنها است

اهل ذمه كيست ؟
در فقه ما كه ماخوذ ار آيات كريمه قرآن و روايات اهل بيت عليهم السلام است ، اهل ذمه به كسانى گفته مى شود كه معتقد به يكى از اديان آسمانى اند و به صورت اقليت در جامعه اسلامى زندگى مى كنند؛ مثل يهوديان ، مسيحيان ، مجوس و زرتشتيان .
اما چرا به ايشان اهل ذمه مى گويند؟ از فرمايش امام سجاد عليه السلام و ادله ديگر استفاده مى شود كه چون اين عده در پناه اسلام زندگى مى كنند و قيودى را كه اسلام براى آنها مقرر كرده است پذيرفته اند، به آنها اهل ذمه مى گويند.
اهل ذمه چون در پناه اسلام و جامعه اسلامى كه امنيت و آرامشى كه حكومت اسلامى براى آنها فراهم كرده است ، زندگى مى كنند مى توانند با اعتقادات خود از همه شرايط زندگى آزاد برخوردار باشند.
نكته اى كه تذكر آن لازم است ، اين كه اهل ذمه بايد شرايط قابل توجهى را بپذيرند كه در صورت پذيرش ، در ذمه و پناه حكومت اسلامى قرار مى گيرند؛ در غير اين صورت ، هيات حاكمه كشور اسلامى ، در قبال ايشان هيچ تعهدى نخواهد داشت .

حكم جزيه در اسلام
براى روشن شدن مطلب ، بايد به نكاتى از فقه اهل بيت عليهم السلام اشاره كنيم ؛ از جمله شرايطى كه اهل ذمه بايد بپذيرند، پرداخت جزيه است . قرآن كريم به صورت صريح ، فرمان به پرداخت جزيه داده است . مقدار آن نيز در فقه به صورت مفصل مورد بررسى قرار گرفته است . اين مبلغ در ازاى تعهد حاكم اسلامى در صيانت از منافع زندگى و تامين امنيت آنها پرداخته مى شود. خداوند در سوره مباركه توبه مى فرمايد:
قاتِلوا الَّذينَ لا يؤ منونَ باللهِ و لا باليومِ الاخِرِ و لا يُحرِّمونَ ما حَرَّمَ اللهُ و رسولُهُ و لا يَدينونَ دينَ الحَقِّ مِنَ الَّذينَ اءُوتوا الكتابَ حتَّى يُعطوا الجِزيَةَ عن يَد و هم صاغِرونَ(955).
((با كسانى از اهل كتاب كه به خدا و به روز جزا ايمان ندارند و آنچه را خدا و رسولش تحريم كرده ، حرام نمى شمرند و آيين حق را نمى پذيرند، پيكار كنيد؛ تا زمانى كه با خضوع و تسليم جزيه را به دست خود بپردازند)).
در عبارت ((حتَّى يُعطوا الجِزيَةَ عن يَد و هم صاغِرونَ)) ميان علما اختلاف است : علماى عامه به نقل از تفسير بيضاوى ، جزيه را به جهت تسخير و تحقير آنها دانسته اند؛ چرا كه وقتى آن مبلغ را به عنوان جزيه مى پردازند، ضربه اى را متحمل مى شوند؛ ولى به نظر مى رسد كه اين برداشت با فرهنگ اسلام و شيعه چندان سازگار نباشد؛ چرا كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در نامه به مالك اشتر مى فرمايند:
فانَّهم صِنفانِ اءِمَّا اءَخ لكَ فى الدِّينِ و اءِمَّا نَظير لكَ فى الخَلقِ(956).
((انسان ها دو دسته اند: يا برادر دينى تواند يا در آفرينش با تو يكسانند)).
چنين تفكرى اجازه نمى دهد كه از انسان غير مسلمان باج و خراج بگيريم و به اين وسيله به او آزار برسانيم . اين تفسير با مبنايى كه در فرمايش امام سجاد عليه السلام از جد بزرگوارشان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده است نيز مغايرت دارد؛ حضرت فرمودند:
((من دشمن كسى هستم كه به معاهد و ذمى ستم كند)).
جزيه به نيت آزار رساندن هرگز نمى تواند به عنوان يك حكم الهى باشد. شايد بتوان گفت جزيه ، ماليات و حقوق دولت و حكومت است كه پرداخت آن هم بر مسلمان ها واجب است و هم بر غيرمسلمان ها. در اصل اداى حقوق دولتى ، بين آنها تفاوتى نيست ؛ منتها حقوق دولتى مسلمان ها، تعريف خاصى دارد كه گاهى در چهارچوب زكات دريافت مى شود و گاه در چهارچوب خمس . اين حقوق براى غيرمسلمان ها نيز تعريف و حد ديگرى دارد به نام جزيه كه حاكم آن را تعيين مى كند.
شايد اين تفاوت ، براى آنها نوعى تحقير باشد و شايد غرض ذات ذوالجلال الهى اين بوده است كه آنها با احساس حقارت متنبه شوند، چون در حالت تقابل و جنگ ، خشم و عصبيت مانع از توجه انسان ها به بسيارى از حقايق مى شود. وقتى آتش جنگ فروكش مى كند و آنها تحت سلطه جامعه اسلامى قرار مى گيرند، اخذ جزيه باعث حقارت آنها شده ، در نتيجه نسبت به حقايق دين آگاه مى شوند.
تفاوت ديگرى كه براى مسلمان و غيرمسلمان ساكن در جامعه اسلامى وجود دارد، اين است كه ماليات پرداختى از ناحيه مسلمان ها معمولا ماليات بر درآمد است ، ولى آنچه به عنوان جزيه و ماليات از غيرمسلمان ها دريافت مى كنند، ماليات سرانه اى است كه براساس آن ، غيرمسلمانى كه در جامعه اسلامى زندگى مى كند، به دليل بهره مندى از منافع آن جامعه ، مثل تامين امنيت و برخوردارى از حقوق مساوى ، موظف به پرداخت آن است .
ماليات ديگرى كه براى افراد غيرمسلمان جامعه اسلامى مقرر شده ، خراج است . خراج ، مالياتى است كه به اراضى و زمين هاى آنها تعلق مى گيرد. بين فقها، اختلاف است كه آيا غيرمسلمانى كه در جامعه اسلامى زندگى مى كند، علاوه فر پرداخت جزيه بايد خراج نيز بپردازد يا نه ؟ اين يك بحث فقهى است كه به تفصيل درباره آن گفتگو شده است كه معمولا حكم به پرداخت يكى از اين دو ماليات مى كنند.
البته بعد از اين كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم حاكميت خود را در نقاط وسيعى از منطقه استوار كرد؛ دستور اخذ جزيه آمد و آيه نازل شد:
قاتِلوا المُشرِكينَ حَيثُ وَجَدتُّموهم (957).
((مشركان را هر جا يافتيد به قتل برسانيد)).
فاذا لَقيتُم الَّذينَ كَفَروا فَضَربَ الرِّقابِ(958).
((هنگامى كه با كافران در ميدان جنگ روبه رو شديد، گردن هايشان را بزنيد)).
قاتلوا الَّذينَ لا يؤ منونَ باللهِ و لا بِاليومِ الآخرِ(959).
((با كسانى از اهل كتاب كه نه به خدا و نه به روز جزا ايمان دارند، پيكار كنيد)).
تعبير رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم اين بود كه مى فرمودند:
اءُمرتُ اءَن اءُقاتِلَ النَّاس حتَّى يقولوا لا الهَ الا الله (960).
((من موظف به مجادله و جنگيدن با ديگران هستم تا همه به توحيد و يگانگى خداوند متعال اقرار كنند)).
بعد از آيه قاتلوا الَّذينَ لا يؤ منونَ باللهِ و لا بِاليومِ الآخرِ بود كه آيه اى
ديگر نازل شد و فرمود: يَعطِى الجَزيَةَ عن يَد و هم صاغرونَ(961). يعنى به دليل برخوردارى از منافعى كه از زندگى در يك جامعه اسلامى بهره مند مى شوند، بايد جزيه بپردازند.
البته برخوردارى آنها از حقوق مساوى با ساير مسلمان ها، مشروط به شرايطى است كه معمولا در كتب فقهى ما درباره آن بحث و گفتگو شده است و همه مستند به روايات و علت هاى پذيرفته شده شرعى است .

شرايط اهل ذمه
مرحوم محقق حلى صاحب كتاب ((شرايع الاسلام ))، شرايط اهل ذمه را جامع تر از ديگران ذكر كرده است كه همراه با بعضى مستندات آن توضيح مى دهيم :
1 - پذيرش ذمه
يعنى يا مسلمان شوند و در جرگه مسلمين داخل شوند و از حقوق و مزاياى يك مسلمان برخوردار شوند و يا پرداخت جزيه را پذيرا شوند.
2 - پرهيز از مخالفت با جامعه اسلامى
يعنى هرگونه اقدام و حركتى كه مخل امنيت جامعه اسلامى باشد، براى آنها ممنوع است و همين طور هر نوع حركت ديگرى كه به صورتى كمك به مشركين تلقى شود. اگر از اين شرط تخلف كنند، از شرايط ذمه خارج شده ، مستحق قتل خواهند بود.
3 - عدم آزار و اذيت مسلمانان
هر نوع اقدامى كه موجب آزار و اذيت مسلمان ها باشد؛ مثل قتل ، تجاوز به نواميس ، سرقت اموال ، جاسوسى و... براى آنها ممنوع است و اگر به هر يك از اين موارد اقدام كنند، چنانچه در پيمان نامه خود با مسلمان ها متعهد به رعايت آن شده باشند، به معناى خروج از ذمه است و استحقاق مجازات قتل دارند، اما اگر در پيمان نامه ذكر نشده باشد، مانند مسلمان ها با آنها رفتار مى شود.
4 - حفظ حريم اولياى حكومت
شرط ديگر اين است كه نبايد نسبت به حريم اولياى حكومت اسلامى و دين مقدس اسلام و شخص رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و اولياى ديگر هيچ نوع جسارتى انجام دهند كه در اين صورت از شرايط اهل ذمه خارج مى شوند.
5 - عدم تظاهر به منكرات مسلمانان
آنها حق ندارند به آنچه كه در ميان مسلمانان منكر ناميده مى شود، تظاهر كنند؛ يعنى گرچه بعضى از امور، مثل شراب خمر و يا نكاح با محارم در اديان آنها مجاز باشد، تظاهر به اين گونه امور در جامعه اسلامى ممنوع است . حق شرب خمر و خوردن گوشت خوك و امثال آن را ندارند. حال اگر تظاهر به اين امور كنند، در حكم آن بين فقها اختلاف است بعضى فرموده اند: ((نفس تظاهر به اين امور نقض عهد است و خروج از پيمان ذمه ))؛ بعضى هم فرموده اند: ((نقض عهد نيست و مجازاتى كه در قوانين اسلامى در اين گونه تخلفات براى مسلمانان در نظر گرفته شده ، درباره آنها نيز اعمال مى شود)).
6 - نداشتن معبد و عبادتگاه
شرط ديگر اين است كه آنها بايد ملزم شوند كه هيچ نوع معبد و عبادتگاهى برپا نكنند؛ مثلا مسيحيان در جامعه اسلامى ناقوس ننوازند؛ ارتفاع ساختمان هايشان از ساختمان هاى مسلمانان بيشتر نباشد؛ كه اگر چنين شود مستحق مجازات خواهند بود(962).
البته در فقه عامه سخت گيرى هاى بيشترى براى آنها شده است كه گفتيم اين نگاه با معارف و فقه شيعه و دستورات اهل بيت عليهم السلام مخصوصا سيره حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام كه در دوران حكومتش اهل ذمه در حكومت اسلامى زندگى مى كردند، منافات دارد. به هر حال ، شرايطى كه ذكر شد در فقه شيعه و عامه مشترك است . اين شرايط يا از آيات كريمه قرآن استنتاج مى شود و يا از فحواى رواياتى كه از ائمه اطهار عليهم السلام نقل شده است ؛ مثلا در روايتى ، زراره از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه حضرت فرمودند:
انَّ رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم قَبِلَ الجِزيَةَ مِن اءَهلِ الذِّمَّةِ على اءَن لا يَاءكُلوا الرِّبا و لا يَاءكُلوا لَحمَ الخِنزيرِ و لا يَنكِحوا الاءَخواتِ و لا بَناتِ الاءَخ و لا بَناتِ الاءُختِ فَمَن فَعَلَ ذلكَ منهم بَرَئَت منهُ ذِمَّةُ اللهِ و ذِمَّةُ رسولِهِ صلى الله عليه و آله و سلم (963).
((پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به اين شرط جزيه را از هل ذمه پذيرفتن كه رباخوارى نكنند، گوشت خوك نخورند، و با خواهران و دختران برادر و دختران خواهر ازدواج نكنند. هر ذمِّى كه يكى از اين كارها را انجام دهد، از پناه خدا و رسول صلى الله عليه و آله و سلم خارج مى شود)).
بر اساس اين روايت ، پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم به صورت رسمى از آنان پيمان گرفته بود كه به محرمات اسلامى تظاهر نكنند. ديگر اين كه به رباخوارى روى نياورند؛ گرچه برخى از محرمات در اديان آنها جايز شمرده شده . شايد بتوان گفت كه هر نوع آزار مسلمانان توسط اهل ذمه باعث نقص ‍ پيمان مى شود و چون رباخوارى هم نوعى تخريب امور اقتصادى و بازار مسلمانان و در نتيجه آزار آنهاست موجب نقص پيمان مى شود.
در روايت ديگرى كه ابى بصير از امام صادق عليه السلام نقل مى كند، آمده است كه حضرت فرمودند:
كانَ علىُّ عليه السلام يَضرِبُ فى الخَمرِ والنَّبيذِ ثمانينَ الحُرَّ والعبدَ و اليهودىَّ والنَّصرانىَّ قلتُ و ما شاءنا يهودىِّ والنَّصرانىِّ قال ليس لهم اءن يُظهِروا شُربه يكونُ ذلكَ فى بيوتهم (964).
((على عليه السلام كسانى را كه شرب خمر مى كردند هشتاد تازيانه مى زدند؛ اعم از اين كه آزاد بودند يا برده ؛ يهودى بودند يا نصرانى . راوى مى گويد: سؤ ال كردم : چرا؟ يهودى و نصرانى كه در مكتب خود مجازند. امام عليه السلام فرمودند: آنها در جامعه اسلامى اجازه تظاهر به منكرات را ندارند و مى توانند داخل خانه هايشان به امورى بپردازند كه در آيين خودشان جايز است )).
همچنين در روايات متعددى داريم كه در آن تصريح شده است اگر كسى از اهل ذمه به رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم جسارت ، اهانت و يا سبّ كند، مهدورالدم است . در روايتى كه اتفاقا سند آن به عامه برمى گردد، از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نقل مى كند كه فرمودند:
اءَنَّ يهودية كانت تَشتِمُ النبىُّ صلى الله عليه و آله و سلم و تقعُ فيه فخنَقها رجل حتّى ماتَت ، فابطَلَ رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم دِيَتها(965).
((زنى يهودى به رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم جسارت مى كرد يكى از مسلمانها او را كشت ؛ پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم - خون او را هدر دانسته - ديه او را باطل كردند)).
گفتيم كه اهل ذمه مجاز نيستند در بلاد اسلامى كنيسه و كليسا بسازند و ناقوس به صدا درآورند، مستند ما روايتى از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام است كه مى فرمايند:
انَّه صلى الله عليه و آله و سلم نَهى عن احداثِ الكنائسِ فى دارِ الاسلامِ(966).
((رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از احداث كليسا در بلاد اسلامى ممانعت مى كردند)).
بر اساس اين روايات ، اگر از گذشته كنيسه و يا كليسايى داشته اند، مانعى ندارد، اما اين كه بخواهند معابد تازه اى بنيان كنند، مجاز نيستند.
روايتى از اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه حضرت فرمودند:
ليسَ فى الاسلامِ كَنيسةُ المُحدَثة (967).
((بعد از ظهور اسلام هيچ كليسايى ساخته نشد)).

حقوق اهل ذمه
آنچه بيان شد، در توضيح اين بود كه اهل ذمه چه كسانى هستند و چه شرايطى را بايد بپذيرند تا در پناه مسلمين قرار بگيرند و صاحب حق شوند. به تعبيرى اين نكته هاى دقيقى است كه از كلمات اهل بيت عليهم السلام و فقه شيعه و سنتى استفاده مى شود كه با رعايت و پذيرش شرايط و التزام عملى به آنها، اهل ذمه در جامعه اسلامى صاحب حق مى شوند كه در اين صورت مسلمان ها موظفند حقوق آنها را مراعات كنند، در دين مبين اسلام به رعايت حقوق اهل ذمه به طور جدى توصيه شده است ؛ نمونه بارز آن سيره حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در زمان خليفه دوم است كه اختلافى ميان حضرت عليه السلام با يكى از يهوديان مدينه بود كه به حكميت و قضاوت خليفه دوم منتهى شد. به هنگام طرح دعوا، خليفه دوم ، اميرالمؤ منين على ابن ابى طالب عليه السلام را مخاطب قرار مى دهد و مى گويد: قُم يا اباالحسن فاجلِس معَ خَصمِكَ ((يا اباالحسن ! برخيز و در كنار خصمت قرار بگير)). چهره حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در هم كشيده شد. خليفه سؤ ال كرد: آيا از اين كه تو را امر كردم تا در كنار خصم خود مقابل حاكم و قاضى قرار بگيرى نگران شدى ؟ حضرت فرمودند: نه ، من نگرانيم از اين است كه تو به عنوان خليفه و قاضى مسلمانان مرا با كنيه خطاب كردى و آن يهودى و ذمى را با اسم صدا كردى . تو مساوات را بين متخاصمين رعايت نكردى (968).
براساس اين سيره حضرت ، رعايت مساوات ميان آنها وظيفه حكومت اسلامى است . آنهانيز بايد از همه حقوقى كه مسلمان ها از آن برخوردار هستند، بهره مند باشند؛ البته مشروط به اين كه التزام عملى به همه شرايط عهد و پيمان داشته باشند.
همچنين در سيره حضرت نقل شده است كه در مسيرى با يك يهودى همراه بودند و با يكديگر گفتگو مى كردند. به جايى رسيدند كه بايد از هم جدا مى شدند، يهودى ديد كه على بن ابى طالب عليه السلام بر خلاف مسير اصلى خود، او را همراهى مى كند. از حضرت سؤ ال كرد: مگر شما عازم كوفه نيستيد؟ ايشان فرمودند: من عازم كوفه ام ، ولى در آيين ما، همراه و همسفر بر همسفر ديگرش حقوقى دارد. از جمله حق مشايعت ؛ كه من براى اداى آن حق چند قدمى تو را همراهى مى كنم (969).
در تعبير امام سجاد عليه السلام اين گونه آمده است :
فالحُكمُ فيهم اءَن تَقبَلَ فيهم ما قَبِلَ اللهُ و تَفِىَ بما جَعَلَ اللهُ لهم مِن ذِمَّتِهِ و عَهدهِ.
حكم در مورد آنها اين است كه آنچه خدا پذيرفته است ، ساير مسلمان ها هم بپذيرند و به آنچه كه خداوند عهده دار شده و به ذمه گرفته است ، وفا كنند. يعنى عهد و پيمانى كه حاكم اسلامى با اهل ذمه منعقد مى كند، همان پيمان الهى است و انسان مسلمان به صرف اين كه فردى يهودى يا نصرانى است ، العياذبالله حق ندارد نسبت به او كوتاهى كند.

 

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo