شهید آوینی

 

 

((سزاوارترين شخص براى تهمت ، كسى است كه در مجالس اهل تهمت مى نشيند)).
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در سخن ديگرى مى فرمايند:
مَن دَخَلَ مَداخِلَ السوءِ اءُتُّهِم (621).
((كسى كه به جاهاى ناپسند وارد مى شود، در معرض تهمت قرار مى گيرد)).
در شرح و بيان اين مطلب روايتى را كه در مورد رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده است بيان مى كنيم :
در يك بعد از ظهر رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در مسيرى با همسرشان صفيه صحبت مى كردند دو نفر از انصار از كنار ايشان عبور كردند. رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ايشان را صدا كرده و فرمودند:
انَّها صفيّةُ بنتُ حيىّ، قالا: يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ! اءفَنَظُنُّ بك الا خيرا؟! قال : انَّ الشَّيطان لَيجرى مِن بنى آدمَ مَجرى الدّمِ و انّى خَشيتُ اءن يَدخُلَ عليكما(622).
((اين زن ، همسرم صفيه است . آنها گفتند: آيا ما جز خير به شما گمان ديگرى داريم ؟ حضرت فرمودند: شيطان در دل انسان وارد مى شود؛ همانند خون كه در رگ هاى انسان جارى است . ترسيدم كه شيطان بر شما وارد شود و به من بدگمان شويد)).
اين روايت ، حاوى نكات ظريف و دقيق اخلاقى است . مخصوصا براى كسانى كه از جايگاه هاى رفيع اجتماعى برخوردارند يا در تشكيلات حكومت ، داراى مقام و منزلت اجتماعى يا سياسى هستند، بايد از اين مسائل بيشتر بپرهيزند؛ چرا كه بيشتر در منظرند. ديگر اين كه واقعا مردم را دوست داشته باشند، صرف نظر از اين كه براى كسى مهم نباشد كه ديگران درباره او چه مى گويند. ممكن است انسان كريم النفسى از اين كه ديگران درباره او چه بگويند، نگران نشود. اما اين باعث مى شود كه ديگران به بيمارى آلوده شوند. اگر او مردم و جامعه را دوست داشته باشد، بايد طورى عمل كند كه در ذهن و انديشه ديگران گمان سوء تقويت نشود.
از طرف ديگر انسان عاقل كسى است كه خود را در معرض تهمت قرار ندهد و به اين وسيله از خود صيانت كند.
نكته ديگر اين كه گاهى اجتماع چنان آلوده مى شود كه فساد و زشتى در همه زوايا خودنمايى مى كند و همه افراد به مفاسد و زشتى هاى اخلاقى و اعتقادى دچار مى شوند. در اين اجتماع چه بايد كرد؟
جامعه اى را ترسيم كنيم كه زشتى بر او حاكم شده و مردم معمولا دچار بيمارى نفاق شده اند و اگر حقايقى از دين و اخلاق مى دانند، كتمان مى كنند. اين اجتماع ، جامعه اى است كه فساد بر آن حاكم شده و همه افراد به آن مبتلا شده اند.
در تاريخ مى نويسند كه معاويه در مسير صفين ، نماز جمعه را روز چهارشنبه اقامه كرد. اگر نگوييم همه مردم ، بعضى از آنها مى دانستند كه روز جمعه نيست و چهارشنبه است . حكم نماز جمعه هم مربوط به روز جمعه است . ولى با اين حال نماز جمعه را با او اقامه كردند و هيچ كس هم اعتراض ‍ نكرد(623).
درچنين جامعه اى چنان رعب ، وحشت و هراس حاكم شده ، دين و اعتقادات تحت الشعاع قدرت و حكومت قرار گرفته بود كه نه تنها به معاويه اعتراض نمى كنند، بلكه در راه او از جانشان هم مى گذرند. ((مروج الذهب )) مى نويسد:
اءعاروه رُؤ وسَهم عندَ القِتالِ(624).
((سر خود را در معركه جنگ به او عاريه دادند)).
اين جامعه اى است كه فساد و انحراف بر آن حاكم شده است . حالا در چنين جامعه اى آيا م يتوان به افراد، حسن ظن داشت و خوش گمان بود؟ يقينا نمى توان .
ضرورت هم ندارد كه انسان به اين افراد حسن ظن داشته باشد و از سوءظن بپرهيزد. اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
اذَا استَولَى الفَسادُ على الزَّمانِ و اءَهله فاءَحسَنَ الرجل الظَّنَّ برَجل فَقد غُرِرَ(625).
((هنگامى كه در جامعه اى فساد استيلا پيدا كرده و زمان و اهل آن فاسد شده اند، اگر انسان به افراد آن جامعه حسن ظن داشته باشد زيان مى بيند)).
در چنين جامعه اى ى انسان بايد از نزديك شدن به اين افراد و حسن ظن و خوش گمانى بپرهيزد. مالش را در اختيار آنها قرار ندهد، نسبت به ناموسش ‍ به آنها اطمينان نكند و بر سلامت دين و اعتقاداتش از آنها بترسد.
براى اين كه بيمارى سوءظن انسان را از پاى درنياورد، بهترين راه درمان ، تقويت نيروى ايمان و باورهاى دينى است تا به بيمارى بدبينى كه نتيجه آن اضطراب و ناراحتى هاى روح و روان از جمله جبن ، ترس ، بخل و عوارض ‍ جسمانى است گرفتار نشود. يعنى ضمن اين كه ساده انديشى نمى كنند و به افرادى كه در يك زمان فاسد زندگى مى كنند اعتماد بى جا نمى كند، خود را نيز از آثار منفى سوءظن دور نگه مى دارد.
مرحوم مجلسى در ((بحارالانوار)) از امام صادق عليه السلام نقل كرده اند كه حضرت مى فرمايند:
انَّ المَشورَةَ لا تكونُ الا بِحدودِها فَمَن عَرَفَها بِحُدودها و الا كانَت مَضَرَّتها على المُستَشير اءَكثَرَ مِن مَنفَعتِها له فَاءَوَّلها اءَن يكونَ الَّذى تُشاورُه عاقلا و الثَّانيةُ اءَن يكونَ حُرّا مُتَدَيِّنا والثَّالثةُ اءَن يكونَ صَديقا و الرَّابعةُ اءَن تُطلِعَه على سِرِّكَ فيكونَ عِلمُه به كَعِلمِكَ بِنَفسكَ ثمَّ يُسِرَّ ذلكَ و يَكتُمَهُ فانَّه اذا كانَ عاقلا انتَفَعتَ بِمَشورَته و اذا كانَ حرّا مُتَديِّنا اءَجهدِ نفسَه فى النَّصيحَةِ لكَ واذا كانَ صديقا مُؤَاخيا كَتَمَ سِرِّكَ اذا اءَطلَعتَهُ عليهِ و اذا اءَطلَعتَهُ على سِرِّكَ فكانَ علمُهُ بهِ كَعِلمِكَ تَمَّتِ المَشورَةُ و كَمَلَتِ النَّصيحَةُ(626).
مشورت ، حدود و تعريفى دارد. اگر كسى توانست آن تعريف را كاملا بشناسد، نتيجه مى گيرد وگرنه ضررش برا، مستشير - كسى كه به دنبال نظرخواهى از ديگران است - بيشتر خواهد بود. امام عليه السلام حدود و قواعد را اين گونه بيان مى فرمايند:
اول اين كه مشاور او، داراى عقل و تدبير كافى باشد؛
دوم اين كه آزاده ، منتقد و متدين باشد؛
سوم اين كه دوستى باشد در حد برادر؛
چهارم اين كه درباره موضوعى كه مى خواهد مشورت كند، همه اطلاعات و آگاهى هاى لازم را به مشاور بدهد، تا او همانند خود انسان ، به همه جوانب موضوع آگاهى پيدا كند و چون داراى اوصاف گذشته است - يعنى عاقل ، آزاده ، متدين و دوست در حد برادر است - در پنهان كردن اسرار او كوتاهى نخواهد كرد.
اگر مشاور عاقل باشد، عاقلانه اظهارنظر مى كند؛ در نتيجه تو از مشاوره او بهره مند مى شوى . اگر چيزى را هم نداند براى جستجوى خير تو دريغ نمى كند.
وقتى دوست و برادر باشد، سر تو را فاش نمى كند. در صورتى كه اسرار خود را به او گفتى ، از دو جهت آگاهى و عمل او مثل تو است : يكى از اين جهت كه وقتى تو همه جزئيات را بدانى ، به نفع خود بهتر تصميم مى گيرى ؛ ديگر اين كه اسرار خود را افشا نمى كنى . او هم مثل تو عمل مى كند. در چنين حالتى است كه مشورت مفيد و خيرخواهى كامل مى شود.
از اين بيان جامع امام صادق عليه السلام معلوم مى شود كه در هر حال مستشير بايد از آغاز، سلسله قواعدى را براى انتخاب مشاور خود در نظر بگيرد از جمله دارا بودن شايستگى هايى مثل عقل و تدبير. از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده است كه فرمودند:
استَرشِدوا العاقِلَ و لا تَعصوهُ فَتَندَموا(627).
((از عاقل راهنمايى بخواهيد و بعد از اين كه نظر او را گرفتيد، تخلف نكنيد كه موجب پشيمانى مى شود)).
روايتى را امام صادق عليه السلام از پدر بزرگوارشان نقل فرمودند كه :
قيلَ يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ماالحَزمُ قالَ صلى الله عليه و آله و سلم مُشاورَةُ ذَوى الرَّاءى واتِّباعُهُم (628).
((از حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم سؤ ال كردند احتياط در امور يعنى چه ؟ حضرت فرمودند: احتياط در امور يعنى مشاوره با صاحبان نظر و انديشه و پيروى كردن از آنها)).
در فرمايش هاى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نيز شبيه به اين مضامين فراوان مى يابيم كه روى عقل و تدبير تاءكيد شده است . حضرت مى فرمايند:
استَشِر عدُوِّكَ العاقلَ واحذَر راءىَ صديقِكَ الجاهِلِ(629).
((اگر دشمنى دارى كه عاقل است ، با او مشورت كن ؛ اما دوست جاهل را مشاور خود قرار نده و از مشاوره با او بپرهيز)).
با اين بيان معلوم مى شود كه در مشاوره ، عقل و تدبير بر دوستى و صميميت ترجيح دارد. دوستى و صميميت شرط لازم است ، ولى شرط كافى نيست و اين عقل و تدبير است كه رجحان دارد. به همين دليل در روايات متعددى ، آثار مشورت با انسان هاى عاقل و خردمند بيان شده است . حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به نتيجه مشاوره با عاقل تصريح كرده ، مى فرمايند:
مَن شاوَرَ ذَوى العقولِ استَضاءَ باءَنوارِ العقوُلِ(630).
((اگر كسى با صاحبان خرد و انديشه مشورت كند به رستگارى و نتيجه مى رسد)).
از نتايج عقل و تدبير اين است كه انسان را در هر كارى به نتيجه و هدف مى رساند. حضرت در تعبير ديگرى مى فرمايند:
مَن استَشارَ ذَوى النُّهى والاءَلبابِ فازَ بالحَزمِ والسَّدادِ(631).
((كسى كه با صاحبان خرد و انديشه مشورت كند، به احتياط و استوارى دست مى يابد)).
نتيجه احتياط و استوارى ، مصونيت از لغزش ، ترديد و اضطراب است . در تعبير ديگرى مى فرمايند:
شاور ذَوى العقولِ تَاءمَن اللَّومَ والنَّدَمَ(632).
((كسى كه با عقلا مشورت كند، از ملامت و پشيمانى ايمن مى ماند)).
در كلام ديگرى مى فرمايند:
مَن استَشارَ العاقِلَ مَلَكَ(633).
((كسى كه عاقل را مشاور خود قرار دهد - به هدفى كه دارد نايل شده و - مالك مقصد و مقصود خود مى شود)).
عاقل ، داراى تدبير و همه جانبه نگر است . اين همه جانبه نگرى و نيروى تدبير و صلاح انديشى ، يا يك توان غريزى و ذاتى است ، يا تدريجا در سايه علم و تجربه حاصل شده كه اتفاقا در معارف ما به هر دو صورت آن توصيه و تاءكيد شده است . حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
اءَفضلُ مَن شاوَرتَ ذوالتَّجارِبِ(634).
((برترين مشاوران ، صاحبان تجربه اند)).
اگر مى خواهى مشورت كنى به سراغ كسانى برو كه صاحب تجربه و اندوخته هايى از گذشته هستند.
خيرُ مَن شاوَرتَ ذَوُوا النُّهى والعِلمِ و اءُولوالتَّجاربِ والحَزمِ(635).
در اين روايت ، هم به تجربه اشاره شده ، هم به عقل . حاصل عقل و تدبير كه در سايه تجربه و احتياط در امور پيدا مى شود، غير از غريزه ذاتى و نيروى خدادادى است .
در مقابل ، آنچه شديدا از آن نهى شده ، مشاوره با افراد جاهل است . حضرت در تعبير ديگرى مى فرمايند:
جَهلُ المُشيرِ هلاكُ المُستشير(636).
((مشاور جاهل ، باعث هلاكت مى شود)).
تجربه چيزى نيست كه با يك روز و يك عمل براى انسان حاصل شود؛ تجربه ، امرى تدريجى است كه در طول زندگانى براى انسان حاصل مى شود؛ حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در اين باره مى فرمايند:
راءىُ الشيخُ اءَحَبُّ الىَّ مِن حيلةِ الشّبابِ(637).
((انديشه و نظر كسى كه به مرحله پيرى رسيده ، نزد من محبوب تر از انديشه جوان است )).
معنى اين روايت ، نفى قدرت تدبير جوان نيست ، يقينا پختگى تفكر پيران در شرايط مساوى ، بيشتر از جوانان است . از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
راءىُ الشيخُ اءَحَبُّ الىَّ مِن جَلدِ الغلامِ(638).
((نزد من ، نظر پير از صلامت و قوت جوان برتر است )).
در روايتى از امام سجاد عليه السلام آمده است :
هَلَك مَن ليس له حكيم يُرشِدُه و ذَلَّ مَن ليس به سفيه يَعضُدُهُ(639).
((كسى كه صاحب انديشه اى براى ارشاد؛ قوه و قدرتى براى يارى نداشته باشد، هلاك مى شود)).
امام عليه السلام مى فرمايند كه قدرت جسمانى - يعنى لشكر و ارتش - يك ارزش خاص دارد، اما ارزش مشاوران عاقل و باتجربه بيشتر از يك گروه نظامى است ؛ چرا كه مى توانند انسان را از افتادن در مخاطره حفظ كنند. وقتى مخاطره اى پيش مى آيد، ياور قدرتمند ممكن است كمك كند و انسان را از مخاطره نجات دهد، اما صاحب خرد و انديشه از غرق شدن انسان در مخاطرات جلوگيرى مى كند.
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در شرايط مشاور فرمودند كه بايد صاحب انديشه ، آزاده و متدين باشد. در جاى ديگرى مى فرمايند:
شاوِر فى اُمورِكَ الَّذينَ يَخشونَ اللهَ تَرشُد(640).
((در امور خود با كسانى مشورت كن كه از خدا مى ترسند تا به راه رشد و سداد قدم گذارى )).
متدين و خداترس كسى است كه در زندگى داراى مبنا و اصل است . در اصطلاح ادبيات امروز، اصول گرا است . اين افراد معمولا به خود اجازه تخطى از چهارچوبه مقررات شرع را نمى دهند و كسى كه با آنها مشورت مى كند، مى تواند به ايشان اعتماد كند؛ چرا كه در واقع نظرات او برخاسته از مبانى استورا است ؛ نه برگرفته از اميال و هواهاى نفسانى . بنابراين ، در اوصاف مشاور خوب كلمه ((حرّ)) در كنار ((متدين )) آمده است ؛ يعنى انسانى آزاده باشد. نه اين كه اسير و برده ديگران باشد. كسى كه در اسارت ديگرى يا در اسارت هوا و هوس و اميال نفسانى خود است ، نمى تواند آزاد بينديشد. و شرط ديگر تدين است . تدين باعث مى شود تا انسان آزاده و رها شده از قيود ديگر، غير از بندگى باشد.
نكته ديگرى كه در كلام امام صادق عليه السلام آمده است : صديقا مؤَاخيا(641). يعنى دوست صميمى در حد اخوت و برادرى باشد منافع و مضار مشورت گيرنده را منافع و مضار خود بداند. تعبير حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام اين است :
مُشاورَةُ الحَازِمِ المُشفِقِ ظَفَر(642).
((مشورت با انسان اهل احتياط و دلسوز، موجب ظفر و پيروزى است )).
اگر مشاور، مشفق و اهل احتياط نباشد، موجب خسارت و شكست است . پس وجود مهربانى و علقه در مشاور، يك ضرورت است . همان طور كه در ذيل كلام امام صادق عليه السلام آمده است : مشاور بايد از اسرار موضوع آگاه باشد، اگر انسان فرد عاقلى را مشاور قرار بدهد كه دشمن او است ، يقينا از اطلاعات به دست آمده ، عليه وى استفاده مى كند.
بنابراين ، چون مشاوره نيازمند اطلاعات مفيد، لازم و كافى است و مشاور بايد مثل خو؛ انسان بر همه جزئيات موضوع آگاه ؛ و از طرفى داراى رحيه مهربانى و اخوت باشد، اگر نتواند با مستشير رابطه عاطفى داشته باشد، يقينا مشاوره با او زيان آور خواهد بود.

افرادى كه از مشاوره با آنها نهى شده است
از مشورت با برخى افراد نهى شده است كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم :
1 - دروغگو
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در سخنى مى فرمايند:
لا تَستَشرِ الكَذّابَ، فانَّه كالسَّرابِ يُقَرِّبُ عليكَ البعيدَ و يُبعِّدُ عليكَ القَريبَ(643).
اولين كسى كه انسان بايد از مشاوره با او پرهيز كند، دروغگو است . در علت آن ، حضرت مى فرمايند: دروغگو مثل سراب است كه وقتى از دوردست به آن نگاه شود، آب ديده مى شود، اما همين كه نزديك آن مى شوى ، هيچ نمى يابى . دروغگو چنين است كه مسائل دور از دسترس را نزديك جلوه مى دهد و فرد را تشجيع و تحريك مى كند و امور در دسترس را دور جلوه مى دهد و انسان را از تعقيب اهداف خود منصرف مى كند.
2 - جبون و ترسو
صفت ديگرى كه نبايد در مشاور باشد، جبن و ترس است حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام د رنامه خود به مالك اشتر مى فرمايند:
لا تُشرِكَنَّ فى رَاءيِكَ جَبانا يُضَعِّفُكَ عن الاَمرِ و يُعَظِّم عليكَ ما ليسَ بعَظيم (644).
((انسان ترسو را مشاور قرار نده ؛ زيرا تو را در پرداختن به امور تضعيف مى كند و امور كوچك را براى تو بزرگ جلوه مى دهد)).
اين گونه افراد، به خاطر خصيصه جبن و ترس هميشه از قافله زندگى عقب هستند. مرحوم مجلسى تعبير ديگرى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بيان مى كند كه حضرت به اميرالمؤ منين عليه السلام فرمودند:
يا علىُّ! لا تُشاوِر جَبانا فانَّه يُضَيِّقُ عليك المخرَجَ(645).
((يا على ! با ترسو مشورت مكن ؛ چرا كه راه ورود و خروج را بر انسان تنگ مى كند)).
انسان ترسو هرگز نمى تواند وارد كارى شود و در صورت شروع به كارى در همان آغاز بازمى ماند.
3 - حريص
وصف ديگرى كه در كلام امام عليه السلام آمده ، حرص است . حضرت مى فرمايند:
لا تُشرِكَنَّ فى مشوَرَتِكَ حريصا يُهوِّن عليكَ الشَّرِّ، و يُزَيِّن لكَ الشَّرَهَ(646).
((با انسان هاى حريص كه هيچ چيز آنها را قانع نمى كند مشورت مكن ! چرا كه شر را براى تو آسان و حريص را زيبا جلوه مى دهد)).
گروهى از راه خير و صواب به اهداف خود مى رسند، اما اقناع نمى شوند، ناچار براى اقناع نفس ، به راه هاى شر و غيرصحيح روى مى آورند.
وقتى انسان با اين افراد مشورت كند، طبيعتا كارهاى شر و ناپسند را براى وى آسان جلوه مى دهند. معمولا انسان در آغاز، گناه كوچك را هم بزرگ مى داند و جرات نمى كند مرتكب آن گناه مى شود، اما وقتى تدريجا بر گناه اصرار ورزيد و گناهان كوچك در وجود او قوت گرفت ، بر گناه بزرگ متجرى مى شود. امور شر، بر انسان حريص سهل و آسان است و زشتى ها را زيبا جلوه مى دهد. بنابراين با افراد حريص هم نبايد مشاوره كرد.
4 - بخيل
شرط ديگرى كه در انتخاب مشاور بايد رعايت شود اين است كه مشاور نبايد بخيل باشد. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در نامه معروف خود به مالك اشتر مى فرمايند:
لا تُدخِلَنَّ فى مَشُورَتِكَ بَخيلا يَعدلُ بكَ عنِ الفَضلِ و يَعِدُكَ الفقرَ(647).
((بخيل را در مشورت خود راه مده ؛ زيرا تو را از احسان منصرف و از تهى دستى و فقر مى ترساند)).
بخيل به كسى مى گويند كه حاضر نيست چيزى از منافع و امتيازاتى را كه در اختيار دارد، به ديگران ببخشد يا در اختيار ديگران قرار دهد. بخيل كسى است كه حتى در خرج كردن براى خود هم بخل مى ورزد. حضرت مى فرمايند: با بخيل مشورت نكن ؛ چون اعتدال و ميانه روى ندارد و تو را هم از مسير اعتدال خارج مى كند. بخيل ، مال دوست است و تو را وعده فقر مى دهد و از فقر و نادارى مى ترساند.
5 - دشمن
گروه پنجمى كه نبايد مورد مشاوره قرار بگيرد، دشمن انسان است . حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
لا تُشاور عدُوَّكَ واستُرهُ خَبَرَكَ(648).
((با دشمن خود مشاوره نكن و احوال خود را از او مخفى بدار)).
بديهى است كه مشاوره براى يافتن راه صحيح است . دشمنى كه با انسان سر عناد و دشمنى دارد و مصلحت وى را در نظر نمى گيرد و راه صلاح را به انسان نشان نمى دهد، نبايد مشاور انسان باشد. و علاوه بر اين شايد براى مشورت گرفتن برخى از اسرار انسان هويدا شده و او از آنها مطلع شود و بعد از آن سوءاستفاده كند. پس بهتر است انسان از مشورت با دشمن خود نيز بپرهيزد.
6 - بندگان و بردگان
در روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه مى فرمايند:
فلا تَستَشِرِ العَبيدَ والسَّفِلَةَ فى اءَمرِكَ(649).
((با افرادى كه روح دنائت و بردگى در وجود آنها است و آزادگى و حريت نزد ايشان يافت نمى شود، مشورت مكن )).
كسى كه به خصيصه زشت اخلاقى مبتلا مى شود، خود را اسير و برده سيئه اخلاقى كرده است و كسى كه مبتلا به بردگى نفسانى شده ، نمى تواند خارج از اين چهارچوب نظر راه گشايى ارائه كند؛ يعنى نظر و راى او متاثر از اخلاقيات حاكم بر انديشه و منش او است . از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام روايتى نقل شده است كه شايد بتواند آنچه را كه گفتيم در برگيرد. حضرت مى فرمايند:
اءَفضَلُ مَن شاوَرتَ ذوالتَّجارِبِ و شرُّ مَن قارَنتَ ذوالمعايِبِ(650).
((بافضيلت ترين مشاور كسى است كه صاحب تجربه است و بدترين مشاور كسى است كه داراى عيب است )).
انسانى كه داراى عيب است - عيب در عقيده ، عيب در اخلاق ، عيب در رفتار و... - عيوبش در مشاوره تاثير مى گذارد و به انسان مستشير منتقل مى شود.
بنابراين ، انسان بايد سعى كند در مشورت به خصوصياتى كه قبلا ذكر شد - قبلا ذكر شد - كه فرد عاقل ، متدين ، آزاده ، دوست و مهربان باشد - توجه كند.

حقوق مشاور از ديدگاه اسلام
مشاور بر انسان حقوقى پيدا مى كند؛ از جمله اين است كه : وقتى مشاور نظر داد و راى او را نپسنديدى ، نبايد از موضع سوءظن به وى بنگرى و او را متهم كنى .
حق دوم اين كه همين مقدار كه او نظرش را از تو دريغ نمى كند، بايد سپاس گزار باشى . چون شكر نعمت ، آثار وضعى زيادى دارد. مضافا اين كه انسان ها اگر خدمتى انجام مى دهند، به زحمت و رنج مى افتند و سپاس از اين زحمت واجب است .
المُشاورَةُ راحَة لكَ و تَعَب لغَيرِكَ(651).
((مشاوره موجب آرامش و راحتى براى انسان مى شود و براى مشاور موجب زحمت و رنج )).
كسى كه مى خواهد نظر صحيحى بدهد، به رنج و زحمت مى افتد. اگر زحمات او ناديده گرفته شده و از وى سپاس گزارى نشود، باعث مى شود از مشورت دادن به ديگران امتناع كند.
مشاور هم بايد به هنگام نظر دادن نكاتى را رعايت كند. چون اين نكات زياد است ، بدون توضيح و تفسير، فقط به آنها اشاره مى كنيم .
مرحوم مجلسى روايتى را از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه فرموده اند:
لا تكونَنَّ اءوّلَ مُشير، و ايّاكَ والراءى الفَطيرِ، و تَجَنَّب ارتِجالَ الكلامِ، و لا تُشر على مُستبدّ بِراءيه ، و لا على وُغد، و لا على مُتَلَوِّن ، و لا على لَجوج ، و خِفِ اللهَ فى مُوافَقةِ هَوى المُستَشيرِ فانَّ التِماسَ مُوافَقَتِهِ لُؤ م ، و سوءَ الاستماعِ منه خيانَة (652).
نكته اول اين كه مواظب باش اولين نفرى نباشى كه مورد مشورت قرار مى گيرى ! بگذار آن كه با تو مشورت مى كند، از ديگران هم نظرخواهى كند؛ چرا كه همه وزر و وبال و يا خطا و ثواب آن به گردن تو مى افتد.
نكته دوم اين كه مواظب باش نظر خام و نپخته اى ندهى . سعى كن نظر و راى تو از عمق و پشتوانه فكرى بالا و انديشه صحيحى برخوردار باشد.
نكته سوم اين كه اگر از تو مطلبى را پرسيدند؛ بى درنگ نظر مده ؛ بلكه قبل از سخن گفتن فكر و محاسبه كن .
نكته چهارم اين كه به افراد خودراى نظر نده ؛ چون انسان مستبد، به نظر تو عمل نمى كند و زحمات تو را هدر مى دهد. به آنان كه داراى عقل و انديشه ضعيف هستند نيز نظر نده ؛ چون به خاطر ضعف و ناتوانى در انديشه ، به راى تو ترتيب اثر نخواهند داد و رنج تو بى حاصل خواهد ماند.
نكته پنجم اين كه به افراد متلون هم مشورت مده ؛ چرا كه ممكن است در شرايط روحى خاصى از تو مشورت بخواهد، اما چون هر حادثه اى او را به رنگى مى آورد، دگرگون شده ، به نظر و راى تو عمل نكند.
نكته ششم اين كه مواظب باش به خاطر همراهى و هم فكرى با او، حقيقت را زير پاى نگذارى ، بلكه مطابق حق نظر بده . سعى نكن كه رضايت او را به دست آورى . حقيقت را بگوى ، كه نظر دادن برخلاف واقعيت و مطابق با ميل مشورت گيرنده ، پستى و دنائت است . به حرف هاى مستشير توجه كن . بى اعتنايى و گوش ندادن و بعد هم اظهار نظر كردن خيانت است و خيانت در مشاوره يكى از بزرگ ترين گناهان . علاوه بر اين ، مشاور موظف است كه براى به دست آوردن نظر درست اجتهاد كند؛ يعنى كوشش كند و زحمت بكشد، بعد نظر دهد.
على المُشيرِ الاجتِهادُ فى الرَّاى ، و ليسَ عليه ضَمَانُ النُجح (653).
((بر طرف مشورت است تا در راى و نظر خود كوشش و دقت كند، ولى بر او ضمانت پيروزى نيست )).
يعنى تنها وظيفه مشاور اجتهاد است نه پيروزى . در حديث ديگرى آمده است :
ظُلمُ المُستشيرِ ظُلم و خيَانَة (654).
((ستم بر مشورت كننده ظلم و خيانت است )).
مَن ضَلَّ مُشيرُهُ بَطَلَ تدبيرُهُ(655).
((هر كه طرف مشورتش گمراه باشد، تدبيرش باطل مى شود)).
در عبارت ديگرى چنين آمده است :
مَن غَشَّ مُستَشيرَهُ سُلِبَ تدبيرُهُ(656).
((اگر كسى در مشاوره ظلم كند يا عمدا موجب گمراهى مستشير شود، خداوند نيروى خرد و انديشه را از او مى گيرد)).
تعبير ديگرى از حضرت رضا عليه السلام نقل شده است كه فرموده اند:
مَن غَشَّ المسلمين فى مَشورة فقد بَرِئتُ منه (657).
((از كسى كه در مقام مشاوره با ديگران غش و پنهان كارى مى كند و معايب را به آنها گوشزد نمى كند بيزارم )).
در تعبير ديگرى آمده است كه علاوه بر اثر وضعى خيانت در مشاوره و گمراه كردن مستشير، كه خدا عقل و تدبير را از او مى گيرد، عقاب شديد اخروى هم در انتظار او است .
خيانَةُ المُستَسلِمِ والمُستشيرِ مِن اءَفظَعِ الاُمورِ، و اءَعظمِ الشُّرورِ و موجِبُ عذابِ السَّعيرِ(658).
((خيانت كردن به مطيع و منقاد و كسى كه با وى مشورت مى كند، از وى شنيع ترين امور و بزرگ ترين بدى ها و موجب عذاب سعير - آتش افروخته شده - است )).
به هر حال ، از مجموعه اين مطالب استفاده مى شود كه رمز موفقيت انسان در امور جارى زندگى مشورت است . با مشورت ، چه جان هايى كه حفظ شده ، از بروز چه جنگ ها و خونريزى هاى زيايد كه جلوگيرى شده است ؛ چه اموال و نواميسى در امان مانده و چه علومى در سايه مشورت ، نصيب ديگران شده است .
آثار و فوايد مشاوره آنقدر زياد است كه نمى توان برشمرد؛ البته با رعايت شرايط آن كه در كلمات اهل بيت عليهم السلام به آنها اشاره شده است و پاره اى از آنها را در اين مختصر بيان كرديم .

42 - حق نصيحت خواه

و امَّا حقُّ المُستَنصِحِ فانَّ حقَّهُ اءَن تُؤ دِّى اليه النَّصيحَةَ على الحَقِّ الَّذى تَرى له اءَنَّه يَحمِلُ و يخرُجُ المَخرَجَ الَّذى يَلينُ على مَسَامعِهِ و تُكَلِّمَه مِن الكلامِ بما يُطيقُهُ عقلُهُ فانَّ لكلِّ عقل طَبَقَة مِن الكلامِ يَعرِفُهُ و يَجتَنِبُهُ وَليَكُن مَذهَبُكَ الرَّحمَةَ و لا قوَّةَ الا باللهِ
((و اما حق كسى كه از تو نصيحت مى خواهد اين است كه به اندازه توانش ‍ او را پند دهى ؛ و سخن آن چنان گويى كه هم به گوش او خوش آيد و هم توان فهم آن را داشته باشد؛ زيرا هر عقلى را سخنى شايسته است . در هر حال ، روش تو مشفقانه باشد)).
طرح حق انسانى كه طالب نصيحت است ، در كلام امام سجاد عليه السلام بيانگر اين است كه انسان در قبال نياز معنوى ديگران نمى تواند بى تفاوت باشد؛ چنان كه در قبال فقر مالى يا تامين حوايج آنها نمى تواند بى اعتنا باشد.

اهتمام به راهنمايى و ارشاد
در روايتى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده است كه مى فرمايند:
ليس بمؤ من مَن باتَ شَبعانا و جارُه طاويا(659).
((مومن نيست ؛ كسى كه شب سير بخوابد و همسايه اش گرسنه باشد)).
جايز نيست همسايه اى گرسنه و انسان سير باشد؛ همسايه اش برهنه و او پوشيده باشد؛ همسايه اش در نهايت تنگدستى و سختى و او در رفاه باشد. انسان متمكن بايد قبل از اين كه همسايه نيازمند او، نيازش را اظهار كرده و كمك و استمداد بطلبد، براى تامين نياز او اقدام كند؛ چرا كه طبق قوانين شرع مقدس انسان نمى تواند نسبت به اين موارد بى تفاوت باشد، بلكه حمايت از آنها ضرورى و واجب است .
از طرفى فسلفه وضع حقوق مالى مثل زكات ، خمس ، صدقات و... اين است كه انسن نسبت به آنها رسيدگى كند؛ به خصوص زمانى كه نيازمند، نياز خود را اظهار و از ديگران استمداد مى كند.
همچنين اگر انسانى احساس نياز روحى و معنوى كند و از ديگران بخواهد تا او را راهنمايى فكرى و عملى كنند. در شرع مقدس راهنمايى ، نصيحت و تعليم مسائل مورد نياز زندگى و امر به معروف و نهى از منكر چنين انسانى از واجبات است ؛ به ويژه كه از طرف فرد، تقاضا شده باشد.
همان طور كه انسان نبايد نسبت به نيازهاى مالى ديگران بى تفاوت باشد، نبايد نياز معنوى و فقر علمى افراد و جامعه را نيز بودن پاسخ بگذارد. به خصوص زمانى كه فرد يا جامعه خواهان هدايت ، راهنمايى و يا نصيحت باشد كه اين خواستن حقوقى را ايجاد مى كند.
اولين حق اين است كه در ارشاد و راهنمايى كوتاهى نكند و به هدايت و ارشاد كسى كه نصيحت خواسته ، همت گمارد.
براى كلمه نصح و نصيحت معانى مختلفى ذكر كرده اند: ((مجمع البحرين )) درباره كلمه نصيحت مى گويد: لفظ حامل لِمعان شَتّى (660). لفظى است كه معانى متعددى دارد. يكى از معانى نصيحت ، خيرخواهى و خيرجويى است . ((اقرب الموارد)) علاوه بر اين ، نصيحت را به اخلاص در محبت و دوستى معنى كرده است . ارشاد و راهنمايى به خير هم يكى ديگر از معانى نصيحت است (661). كلام رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم كه فرمودند: الدِّينُ النَّصيحةُ(662). مى تواند داراى چند معنا باشد.
يكى اين كه بگوييم دين همان خيرخواهى براى افراد است . ديگر اين كه دين ، ارشاد و هدايت افراد است .
بنابراين ، كلمه نصيحت داراى معانى متعدد است . تفاوت اين معانى ، بستگى به موارد استعمال و متعلقات آن دارد؛ مثلا اگر اين كلمه را در جايى به كار بريم كه نصيحت به ديگرى باشد و آن فرد نيز حضور داشته باشد و مخاطب كلام باشد، آن جا مصداق همان هدايت و ارشاد است . رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايند:
انَّ اءَعظَمَ النَّاسِ مَنزِلَة عندَ اللهِ يومَ القيامَةِ اءَمشاهُم فى اءَرضِه بالنَّصيحةِ لِخَلقِهِ(663).
((در قيامت ، عظيم ترين مرتبه را نزد خدا كسانى دارند كه در دنيا تلاش و سعى آنها، براى ارشاد ديگران ، بيشتر است )).
اين جا كلمه نصيحت به ((النصيحة لخلقه )) يعنى ارشاد و هدايت ديگران اطلاق شده است . در برخى موارد از نصيحت ، خيرخواهى اراده شده است ؛ مثلا تعبير امام باقر عليه السلام است كه مى فرمايند:
يَجبُ للمُؤ مِنِ على المؤ مِن النَّصيحَةُ(664).
((واجب است مومن نسبت به برادر مومنش خيرخواه باشد)).
قرآن نيز در نقل داستان انبياى سلف از اين تعبير استفاده كرده است ؛ مثلا وقتى حضرت صالح عليه السلام از قوم خود روى برتافت ، نسبت به آنها گفت :
يا قومِ لَقَد اءَبلَغتُكُم رسَالَةَ ربِّى و نَصَحتُ لكُم (665).
((اى قوم ! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ كردم و شرط خيرخواهى را انجام دادم )).
يا در آيه ديگرى حضرت نوح عليه السلام خطاب به قومش مى گويد:
اءُبَلِّغُكم رسالاتِ ربِّى و اءَنصَحُ لكُم (666).
((رسالت هاى پروردگارم را به شما ابلاغ مى كنم و خيرخواه شما هستم )).
و يا در همين سوره ، هود نسبت به قومش مى فرمايد:
اءَنا لكم ناصِح اءَمين (667).
((من براى شما خيرخواه امين و مطمئنى هستم )).
اما به طور مسلم مى توان گفت در غياب شخص ، معناى كلمه نصيحت درباره و همان خيرخواهى است . امام صادق عليه السلام مى فرمايند:
يَجبُ للمؤ مِن على المؤ مِن النَّصيحةُ له فى المشهدِ و المَغيبِ(668).
((واجب است مومن نسبت به برادر مومنش ناصح باشد؛ هم در حضور و هم در غياب او)).
شايد تصور شود كه ارشاد در غياب معنا ندارد. انسان نبايد از ديگرى بخواهد او را در غياب ارشاد كند و يا ارشاد مستلزم حضور فرد است . در اين موارد، نصيحت به معناى خيرخواهى است ؛ يعنى چه او باشد و چه نباشد، بايد خيرخواه او باشد. خيرخواهى در غيبت ، مى تواند مصاديق مختلفى داشته باشد؛ مثلا مومنى حضور ندارد و ديگران او را متهم مى كنند، يا از او بدگويى مى كنند؛ معناى خيرخواهى اين است كه از او دفاع كنند و اجازه ندهند كه در غاياب مومن ، از او بدگويى شود. امام صادق عليه السلام مى فرمايند:
للمُسلمِ على اءَخيهِ المسلمِ مِن الحقِّ اءَن يُسَلِّمَ عليه اذا لَقيهُ و يَعودَهُ اذا مَرِضَ و يَنصَحَ له اذا غابَ(669).
((مسلمان نسبت به مسلمانان ديگر حقوقى دارد: وقتى او را مى بيند، سلام كند. وقتى او مريض مى شود، به عيادتش برود و اگر غايب است ناصح و خيرخواه او باشد)).
در تعبير ديگرى از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم آمده است :
لِيَنصحِ الرَّجُلُ منكُم اءَخاهُ كَنَصيحتِهِ لِنَفسهِ(670).
((همان طور كه براى خود، خوبى مى خواهى ، براى برادرت هم بخواه - و او را همان طور نصيحت كن -)).
شايد بتوان گفت يكى از معانى نصيحت ، دوستى و اخلاص در آن است .
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
النُّصحُ يُثمِرُ المَحَبَّةَ(671).
((ثمره خيرخواهى و خالص بودن ، محبت و دوستى است )).
اگر نصيحت را به معناى دوست بگيريم معنى حديث اين است كه اگر كسى را خالصانه دوست داشته باشى ، ثمره اش اين است كه او هم تو را دوست خواهد داشت .
بنابراين ، اگر متعلق كلمه نصيحت خدا باشد؛ يعنى تركيب ((نصيحة لله )) و يا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم باشد؛ ((نصيحة لرسوله )) بايد گفت كه منظور از نصيحت قطعا ارشاد و راهنمايى نيست ؛ نصيحت در اين جا به معنا، محبت و مودت خالصانه است ؛ يعنى دوست داشتن خالصانه ذات اقدس پروردگار يا دوست داشتن پيام آوران الهى و هدايت كنندگان بشر و همين طور آن جا كه فرموده اند:
الدِّينُ النَّصيحةُ(672).
((ايمان ، (مايه ) خيرخواهى است )).
اين لغت حاوى بسيارى از ارزشهاى دينى ، انسانى و اخلاقى است . اگر انسان ، خدا را دوست داشته باشد، نافرمانى او نمى كند. اگر پيامبر را دوست داشته باشد، به دستورها و ارشادهاى ايشان ترتيب اثر مى دهد و عصيان نمى كند.
همين طور اگر ائمه و هدايتگران بشر را دوست داشته باشد، از اطاعت آنها سر باز نمى زند. اگر مردم را دوست بدارد، در قبال نيازهايشان بى تفاوت نمى ماند و از آزار و اذيت ديگران پرهيز مى كند. اين است كه حضرت مى فرمايند: دين ، يعنى نصيحت ، خيرخواهى و خالص بودن .
شايد بتوان گفت منشا خيرخواهى و خيرجويى براى ديگران و هدايت و ارشاد آنها كه خود نوعى خيرخواهى است ، همان دوست داشتن خالصانه است ؛ چرا كه معنا ندارد كه بدون دوست داشتن ديگرى خود را به زحمت نصيحت دچار كند؟ پس ناصحان و هدايت كنندگان بشر، كسانى اند كه واقعا انسان ها را دوست دارند.
در داستان حضرت يوسف عليه السلام ، وقتى برادرانش از پدر خويش ‍ خواستند كه اجازه بدهد يوسف عليه السلام را همراه خود به تفريح و گردش ببرند، يعقوب عليه السلام استنكاف مى كرد و اجازه نمى داد. آنها گفتند:
قالوا يا اءَبانا ما لكَ لا تَامَنَّا على يوسُفَ و انَّا له لنَاصحونَ(673).
((گفتند: پدر جان ! چرا تو درباره برادرمان يوسف ، به ما اطمينان نمى كنى ؟! در حالى كه ما خيرخواه او هستيم !)).
معناى نصح در اين آيه اين نيست كه ما مى خواهيم يوسف را ببريم موعظه ، هدايت و ارشاد كنيم ؛ يا برايش خيرخواهى كنيم ؛ بلكه معناى ((انا له لناصحونَ)) اين است كه با اين كه ما يوسف را دوست داريم ، چطور به ما اطمينان نمى كنى كه با ما بيايد؟ وقتى ما او را دوست داريم ، به او آزار نمى رسانيم .
در داستان موسى بن عمران عليه السلام مى بينيم وقتى حضرت موسى عليه السلام متولد شد و به فرمان خدا او را در جعبه اى قرار دادند و در رود نيل رها كردند، موسى عليه السلام را در كاخ فرعون از آب گرفتند و چون فرعون صاحب فرزند نمى شد، به پيشنهاد آسيه همسر فرعون ، موسى عليه السلام را به فرزندى قبول كردند، اما در شير دادن و بزرگ كردن او درمانده بودند كه خواهر موسى عليه السلام كه در قصر فرعون رفت و آمد داشت گفت :
هَل اءَدُلُّكم على اءَهلِ بيت يَكفُلونَه لكُم و هم له ناصِحونَ(674).

 

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo