مشاوره كردن با ديگران نشانه حسن خلق است
و بى اعتنايى به نظر ديگران نشانه استبداد راى و استبداد راى ، نشانه سوءخلق است ؛
اين يك احتمال است . 41 - حق مشاور
و امَّا حقّ
المشيرِ اليكَ فلا تَتَّهمهُ بما يوقِفكَ عليه مِن رَاءيه اذا اءَشارَ عليكَ
فانَّما هىَ الآراءُ و تَصَرُّفُ النَّاس فيها واختِلافُهم فكُن عليه فى رَاءيه
بالخِيارِ اذا اتَّهَمتَ رَاءيه فاءَمَّا تُهَمَتُه فلا تَجورُ لكَ اذا كان عندك
ممَّن يَستَحقُّ المُشاورَةَ و لا تَدَع شُكرَه على ما بَدا لكَ مِن اءِشخاصِ
رَاءيه و حُسنِ مشُورتِهِ فاذا وافقَكَ حَمِدتَ اللهَ و قَبِلتَ ذلكَ مِن اءَخيكَ
بالشُّكرِ و الاءِرصادِ بالمُكافَاءَةِ فى مثلها فَزَعَ اليكَ و لا قوَّةَ الا
باللهِ پرهيز از سوءظن در مشاوره
سوءظن و پيامدهاى آن
يكى ديگر از بيماريهايى كه از سوءظن نشات مى گيرد، ترس ، جبن و احساس ناتوانى در امور است . ترس و جبن ، انسان را از پرداختن به امور مهم فردى و اجتماعى بازمى دارد. ترس كودك از تاريكى ، حاصل القاى سوئى است كه از تاريكى در ذهن او ايجاد شده است . به تاريكى سوءظن پيدا كرده و مى ترسد. جوان جرات و جسارت درس خواندن دارد، چون به توان خود سوءظن پيدا كرده است كه آيا قادر به درس خواندن هست يا نه . امروزه وقتى بسيارى از جوان ها را به تشكيل توصيه مى كنند، معمولا ترس از ناتوانى در اداره زندگى را دليل خود در عدم تشكيل خانواده مى دانند اين ترس ناشى از سوءظن است . سوءظن به آينده ، به توانايى ها و به قدرت هاى بالقوه اى كه در وجود او قرار دارد و سوءظن به انديشه و فكر خود. سوءظن باعث مى شود انسان ، جبون ، ترسو و غيرمطمئن به خود تربيت شود. گاهى مطلبى به ذن محصل يا دانشجويى خطور مى كند و چون به دريافت و برداشت خود اطمينان ندارد، از اظهار آن مى ترسد. اين هراس از اظهارنظر در مجامع علمى ، برخاسته از سوءظن به دريافت و انديشه خود است . حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند: لا اءَجبَنَ مِن مُريب (580). ((هيچ كس از انسان بدگمان ، ترسوتر نيست )). انسان بدگمان ، ترسو است . بنابراين ى درمان اين بيمارى ها بسته به درمان ريشه اصلى آن يعنى سوءظن و بدگمانى است . اگر بخواهيم فرزندى شجاع و بى باك تربيت كنيم كه داراى سلامت روحى و خيرخواه ديگران باشد؛ و دچار اضطراب و بى قرارى روانى نباشد، بايد سعى كنيم گرفتار بيمارى سوءظن نشود. 4 - حرص و آز يكى ديگر از بيمارى هايى كه سوءظن به وجود مى آورد، حرص و آز است كه سخت ترين بيمارى روحى است . اين بيمارى از انسان سالم ، موجودى سيرى ناپذير مى سازد كه هيچ گنجينه اى او را اشباع نمى كند. اصلاح چنين انسانى يا با موازين اخلاقى و از همه مهمتر، قناعت است و يا مرگ .
الحريصُ تَعِب (581). ((حريص ، همشه دچار بيمارى است )). اگر انسان به درمان برخى بيمارى ها از جمله حرص اهتمام نكند، زمانى از اين بيمارى رهايى مى يابد ه از اين دنيا رخت بربسته است . برخلاف بعضى از بيمارى هاى روحى كه در ديگران اثر دارد، اين بيمارى اول خود انسان را مى آزارد. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند: الحريصُ عبدُ المَطامِع (582). ((حريص ، بنده طمع هاى خود است )). حضرت در جاى ديگرى مى فرمايند: الحريصُ اءسيرُ مَهانة لا يَفُكُّ اءسرُهُ(583). ((حريص ، بنده خوارى است كه اسارتش پايان ناپذير است )). و در جاى ديگر مى فرمايند: الطَّمع رِقّ مُؤَبَّد(584). ((حرص و طمع ، بردگى هميشگى است )). شايد انسان در زندگى ، افرادى را ديده باشد كه حرص و ولع زيادى براى جمع آورى مال دارند؛ با اين كه ثروتمندند و اندوخته آنها تا پايان عمرشان كفايت مى كند، گويى انسان فقيرى است كه بايد براى نان شبش تلاش كند. اين فقر پايان ناپذير است ؛ چون ، فقر مادى نيست ، فقر روحى است كه با جمع آورى مال ، اقناع نمى شود. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند: الحريصُ فقير ولو ملِك الدنيا بِحَذافيرِها(585). ((حريص ، اگر مالك همه دنيا هم باشد، احساس فقر مى كند)). اين بيمارى كه مولود همان سوءظن و بدگمانى است ، براى انسان شقاوت و ذلت و در اجتماع براى او خوارى فراهم مى كند. اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند: المَذَلَّةُ والمَهانَةُ والشَّقاءُ فى الطَّمع والحرص (586). ((انسان در اثر طمع و حرص ذليل مى شود. در اجتماع خوار مى شود و شقاوت و بدبختى پيدا مى كند)). اما چرا انسان ها به اين درد مبتلا مى شوند؟ با توجه به روايات مى توان گفت در آنها روح حسن ظن به ذات ذوالجلال الهى وجود ندارد. خداوند متعال وعده كرده است كه آنچه را آفريده ، روزى مى دهد و جاى ترديد نيست كه همه ، روزى و رزق مقدر دارند. در مباحث گذشته و در مسائل مال و ثروت ، به اين نكات دقيقا توجه كرديم كه انسان نبايد در خانه بنشيند و در را بر روى خود ببندد و به انتظار روزى بماند. اگر انسان تلاش و فعاليت نكند، امكان ندارد خداوند براى او روزى برساند. كسانى كه حريص و سيرى ناپذيرند، روح حرص آنها را آرام نمى گذارد. طورى كه به هيچ مساءله اى از مسائل زندگى توجه نمى كنند. اين نيست جز سوءظن به ذات ذوالجلال الهى ؛ چون خداوند متعال مى فرمايند: نحنُ نرزُقُكم و ايّاهُم (587). ((ما شما و آنها را روزى مى دهيم )). حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند: انَّ الرِّزقَ مَقسوم مَضمون لكُم ، قَسَمَهُ عادِل بينكُم و سَيَفى لكُم (588). ((همانا روزى تقسيم شده براى شما تضمين شده است . عادلى آن را براى شما تقسيم كرده و به زودى به آن وفا مى نمايد)). 5 - بخل يكى ديگر از بيمارى هاى ناشى از سوءظن ، بخل است كه دارنده آن بيش از ديگران آزار مى بيند. درست مانند حرص ؛ چون انسان بخيل در عين نيازمندى از خود هم دريغ مى كند. بخل ؛ ترك ايثار در هنگام حاجت و نياز است و موجب اثبات عادات حيوانى بر صفات انسانى مى شود. در معارف ما، براى بخل ، تعبيرات عجيبى ديده مى شود كه به چند نمونه از آنها اشاره مى كنيم : البخلُ فقر(589). ((انسان بخيل ، فقير است )). نفس بخل فقر است ؛ يعنى كسى كه داراى صفات بخل است ؛ دارد و نمى خورد، نمى پوشد و وسيله رفاهى براى خود و خانواده اش فراهم نمى كند. اين فقر است ، وقتى چنين شد، همه او را مذمت مى كنند: البخلُ يَكسبُ الذمُّ(590). ((خصيصه بخل ، موجب مذمت و نكوهش ديگران مى شود)). يا در روايت ديگرى از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام آمده است كه : البخلُ يوجِبُ البَغضاءَ(591). ((خصيصه بخل ، موجب عداوت و دشمنى مى شود)). وقتى حقوقى را انسان به ذمه دارد ادا نمى كند، دشمنى و عداوت به وجود مى آورد. انسان بخيل حتى وقتى در بازار خريد مى كند، حاضر نيست حق صاحب مال را بپردازد؛ همين موجب عداوت و دشمنى در اجتماع مى شود. در ميان خانواده خود نيز غريب و ذليل مى شود. حضرت مى فرمايند: ليس لِبخيل حبيب (592). ((بخيل نمى تواند دوست و رفيق داشته باشد)). وقتى انسان دوستى نداشته باشد، طبعا همه جا احساس غربت مى كند. حضرت در تعبير ديگرى مى فرمايند: البخيل ذليل بينُ اءعزَّتِه (593). ((بخيل در بين عزيزان خود هم ذليل است )). زن ، فرزند و بستگان نزديك او، وقتى روح بخل و امساك را در او مى بينند، از او نفرت پيدا مى كنند، او را تحقير مى كنند و او ديگر نمى تواند منزلت و جايگاهى در خانواده داشته باشد. بدبختى او تا آن جا است كه : البخيل يبخَلُ على نفسه باليسيرِ من دُنياه و يَمسحُ لِوُرّاثه بكلِّها(594). ((بخيل از مصرف چيز بى ارزش دنيا براى خود، دريغ مى كند و همه را به وارثانش مى بخشد)). گاهى افراد ثروتمند بيمار مى شوند، ولى به پزشك مراجعه نمى كنند؛ حاضرند بيمارى را تحمل كنند، اما براى اين كه پول خرج نكنند، درصدد معالجه خود برنمى آيند. و توجه ندارند كه با سماحت و بخشندگى كامل ، آنچه را كه دارند، به وراثشان مى بخشند. در روايتى از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام آمده است كه : البخيلُ خازن لوَرَثَتِهِ(595). ((بخيل در واقع انباردار وارثه اش است )). سرانجام عمر او به پايان مى رسد و آنچه كه جمع آورى كرده و در عين نياز مصرف نكرده ، به دست وراث او مى رسد. چرا انسان به اين مرحله مى رسد؟ بايد گفت به خاطر سوءظن به خدا است . حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند: الجبنُ والحرصُ والبخلُ غرائزُ سوء يَجمَعها سوءُالظَّنِّ باللهِ سُبحانهُ(596). ((ترس ، حرص و بخل بيمارى ها و غرائز سوئى هستند كه جامع آنها سوءظن به ذات ذوالجلال الهى است )). وقتى انسان نسبت به خدا سوءظن داشته باشد، در جمع آورى مال افراط مى كند؛ در خرج كردن مال امساك مى كند؛ از ترس اين كه مبادا فقير شود يا بدون روزى بماند، در مورد ذات اقدس پروردگار انديشه هاى سوء به او راه مى يابد و او را به رذايل اخلاقى مبتلا مى كند. از سوءظن به ذات ذوالجلال الهى و همچنين به ديگران نهى شده است ، در قرآن مى خوانيم : انَّ بعضَ الظنِّ اثم (597). ((همانا بسيارى از گمان ها گناه است )). هنگامى كه انسان سوءظن پيدا كرد، روح او ناتوان و فرسوده مى شود؛ درست مثل جسم . وقتى بيمارى به جسم انسان راه پيدا مى كند، جسم ضعيف شده ، پذيراى بيمارى هاى ديگر نيز مى شود. سوءظن زمينه ساز بيمارى هاى روحى ديگر نيز هست . حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند: سوءُالظَّنِّ يُفسدُ الامورَ، و يَبعَثُ على الشُّرورِ(598). ((اگر سوءظن و بدگمانى بر كسى غلبه كند، هرگز صميميت و صلحى بين او و دوستانش نخواهد بود)). وقتى صلحى بين انسان و دوستانش باقى نماند، رفيقى هم برايش باقى نمى ماند. در تعبير ديگرى ، حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند: مَن حَسُنَ ظنُّه بالنّاس حازَ منهم المَحَبَّةَ(599). ((كسى كه نسبت به مردم خوش گمان باشد، مى تواند دوستى آنها را به دست آورد)). طبيعتا اگر كسى به مردم سوءظن داشته باشد، نه تنها نمى تواند محبت آنها را به دست آورد، بلكه دشمنى آنها را تحصيل خواهد كرد. از برخى فرمايش هاى اهل بيت عليهم السلام به خصوص از كلمات اميرالمؤ منين عليه السلام استفاده مى شود كه حسن ظن ، علاوه بر تامين سلامت دنيوى ، آرامش روانى و نجات از بيمارى هاى روحى ، سلامت اخروى نيز براى انسان فراهم مى كند. مَن اءَحسَنَ ظَنَّه باللهِ فاز بالجَنَّةِ(600). ((كسى كه داراى حسن ظن به خداوند باشد، به فوز بهشت نايل مى شود)). انسان در سايه سلامت نفس به مقام فوز بهشت مى رسد. به خصوص اگر اين حسن ظن نسبت به خداوند متعال باشد. در مقابل ، اگر كسى دچار سوءظن شود، عبادات ، اعمال و امور عبادى و معنوى خود را از بين برده است . ايّاكَ اءن تُسى ءَ الظنَّ سوءَالظَّنِّ يُفسدُ العبادةَ و يُعظِّمُ الوِزرَ(601). ((بر شما باد كه از سوءظن پروا كنيد. سوءظن عبادات شما را فاسد مى كند و گناهان بزرگ را بزرگ تر مى كند)). در كلامى از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه مى فرمايند: لا يُلفَى المُريبُ صَحيحا(602). ((انسان گرفتار سوءظن را در حال سلامتى نمى يابى )). يا در كلام ديگرى از آن حضرت نقل شده است كه فرمودند: المُريبُ اءبدا عليل (603). ((انسانى كه دچار بيمارى سوءظن است ، هميشه عليل و بيمار است )). منظور از اين بيمارى ، بيمارى جسمانى است ؛ ولى سوءظن يك بيمارى روحى است كه در روايات زيادى به آن تصريح شده است . روشن است كه وقتى روح كسى افسرده و بيمار شود، بالطبع جسم او هم عليل و ناتوان مى شود. در تعبير جامع ديگرى از حضرت نقل شده است كه مى فرمايند: ايَّاكَ والتَّغايُرَ فى غَيرِ موضِع غيرَة فانَّ ذلكَ يدعو الصَّحيحةَ الى السَّقَمِ والبَريئَةَ الى الرِّيَبِ(604). ((از غيرت مندى نابجا بپرهيزيد كه غيرت نابجا و سوءظن ، انسان سالم را بيمار و دل هاى آرام را مضطرب مى كند)). معارف ما براى اين كه انسان ها را از مبتلا شدن به بيمارى هاى اخلاقى نجات دهند و پيشگيرى كنند، قبل از اين كه عوارض مختلف اين بيمارى ها را متذكر شوند، بيمارى هايى را كه متوجه روح انسان مى شود و خسارت هاى اجتماعى آن را متعرض مى شوند. در نهايت براى كسانى كه مسائل معنوى و پاداش هاى اخروى براى آنها اهميت دارد، آثار معنوى و ثواب اخروى آن را برمى شمارند. حضرت مى فرمايند: حسنُالظَّنِّ راحةُ القلبِ و سلامةُ الدينِ(605). ((حسن ظن ، راحتى قلب و سلامتى دين را تضمين مى كند)). بالطبع سوءظن ، سلامت دين انسان را تهديد مى كند. به تعبيرى دين دارى با انديشه سوء درباره ديگران ، قابل جمع نيست . نمى شود انسانى مدعى تدين باشد و خود را ملتزم به دين اسلام و آيين الهى پيغمبر خاتم صلى الله عليه و آله و سلم بداند، اما در دل و فكر، به ديگران سوءظن داشته باشد. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند: نظامُ الدينِ خَصلتانِ: انصافُكَ مِن نفسكَ، و مُواساةُ اخوانكَ(606). ((نظام دين بر دو پايه استوار است : رعايت انصاف نسبت به خود و خيرخواهى نسبت به ديگران )). كسى كه نسبت به برادرش مواسات نداشته باشد و براى او خيرخواهى نكند، چگونه مى تواند انسان متدينى باشد؟ پس نگرش سوء به هر چيز و هر كس ، انسان را به اعمالى وادار مى كند كه از منظر شرع ، منهى و ممنوع است . انسان را مجبور به غيبت ، جاسوسى و تجسس در امور مردم مى كند و به تهمت زدن وامى دارد. به حرص و بخل و... دچار مى كند و بسيارى از اين خلقيات و اعمال و رفتار انسان باعث تجاوز به حقوق عمومى و خروج از موازين شرع و دين است . لا ايمانَ معَ سوءِظنّ(607). ((اگر كسى به سوءظن مبتلا باشد فاقد ايمان است )). آفةُ الدين سوءِالظّن (608). ((آفت دين ، سوءظن است )). آفت به مرضى گويند كه انسان ، حيوان و يا گياه را به تدريج از پا درآورد. اگر انسان دچار آفت سوءظن شود، به تدريج بنيان دين او منهدم مى شود. سوءالظنِّ بالمحسنِ شرُّ الاثمِ و اءقبحُ الظُّلم (609). ((سوءظن به انسان نيكوكار، از بدترين گناهان و زشت ترين ظلم ها است )). سوء الظنِّ بِمَن لا يَخونُ مِن اللُّؤ مِ(610). ((بدگمانى درباره كسى كه خيانت نمى كند، از گناهان بزرگ است )). مبتلا به سوءظن ، گنهكار و لئيم است و روح ظلم در او حلول مى يابد. اين روح لئيم و گنهكار چگونه مى تواند انتظار بهشت و نعمت هاى الهى را داشته باشد؟ حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند: والله لا يُعذّبُ الله سبحانهُ مؤ منا بعدَ الايمانِ الا بسوءِ ظنِّه و سوءِ خُلقِه (611). ((به خدا قسم ، خداوند مومن را بعد از ايمان عذاب نمى كند؛ مگر به خاطر سوءظن و سوءخلق )). بدگمانى نسبت به ديگران ، عامل عذاب الهى مى شود. از سوى ديگر، سوءظن به معناى عام آن ، يعنى بدگمانى به همه حقايق عالم . چه بسا اين بدگمانى موجب ويرانى و انهدام اركان يقين و اعتماد انسان به اصول اعتقادى مى شود و با قوت گرفتن آن ، ظن جاى خود را به شك و ترديد در اعتقادات مى دهد و انسان را از منزل يقين به جايگاه شك سقوط داده ، به وادى بى دينى مى كشاند. يقينا انسانى كه مبانى اعتقادى استوارى نداشته باشد و اصول هيچ مكتبى را نپذيرد و به آن معتقد نشود، التزام به احكام اخلاقى و عملى هم نخواهد داشت . در معارف ما، انسان از گرفتار شدن در تزلزل و ترديد عقيده نهى شده است . ترديد در باورها نه تنها عذاب اخروى دارد، خير دنيا و سعادت دنيوى را هم از انسان سلب مى كند. در روايتى به نقل از امام صادق عليه السلام آمده است : والله ما اءُعطىَ مومن خيرَ الدُّنيا والآخرةِ الا بِحُسنِ الظَّنِّ بالله عزّوجلّ و رجائِهِ لَهُ(612). ((به خدا قسم هيچ مومنى از خير دنيا و آخرت بهره مند نمى شود، مگر اين كه به خداى خود حسن ظن داشته و اميدوار باشد)). اميدوارى ، سرمايه بسيار ارزشمندى است كه سوءظن مى تواند آن را از بين ببرد؛ مخصوصا اميد به خدا و رحمت او. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام حسن ظن را چنين تعريف مى فرمايند: حُسنُ الظَّنِّ اءَن تُخلِصَ العَملَ و ترجو مِن اللهِ اءَن يَعفو عنِ الزَّللِ(613). ((حسن ظن آن است كه عمل خود را براى خدا خالص كنى و اميدوار باشى كه با اين عمل خالص ، خدا از لغزش ها و گناهان تو درگذرد)). وقتى انسان حسن ظن ندارد، طبعا عمل خالص هم نداشته ؛ در نتيجه ، اميدوارى به عفو و بخشش الهى را از دست مى دهد و در اين مرحله است كه دست به هر گناهى مى آلايد. در اين مباحث ، از نقل داستانهاى تاريخى پروا كرده ايم ، اما گاهى بعضى از اين داستانها ، براى تبيين مطلب مفيدند. شخصى درباره حميدبن قحطبه كه يكى از ظالمان تاريخ و مامور برجسته نظامى حكومت هارون است ، نقل مى كند كه هنگام ظهر يكى از روزهاى ماه مبارك رمضان به ملاقات او رفتم و او را در حالى ديدم كه بر سفره طعام نشسته است . از او سؤ ال كردم : آيا بيمارى ؟ گفت : كار من از بيمارى ، روزه مدارى و افطار گذشته است ؛ آنقدر گناه كرده ام كه ديگر اميدى به بخشش و غفران الهى ندارم (614). گاه انسان به اين جا مى رسد كه به رحمت و غفران الهى نيز بدگمان مى شود و به غلط يقين مى كند كه ديگر خدا او را نمى بخشد. اين نمونه اى از بيمارى سوءظن است كه در نهايت به جايى مى رسد كه به هر گناهى آلوده مى شود، نافرمانى حق مى كند؛ واجبات را ترك مى كند و محرمات را انجام مى دهد. قرآن درباره اين عده مى گويد: ثمَّ كان عاقبَةَ الَّذينَ اءَساؤُوا السُّواءَى اءَن كذَّبوا بآيات الله و كانوا بها يَستهزِؤ ون (615). ((سرانجام كسانى كه مرتكب اعمال بد شدند، به جايى رسيدند كه آيات خدا را تكذيب كردند و آن را به مسخره گرفتند)).
عوامل پيدايش سوءظن
|