شهید آوینی

 

 

امروز روزى است كه شما آزاديد و مى توانيد كارتان را انجام دهيد و كسى اين جا به حساب شما نمى رسد، اما فردا يعنى روز قيامت روز حسابرسى است نه عمل . يكى از اسامى قيامت ((يوم القيامة )) است و حساب هم ، باريك و دقيق . ميزان و موازين از تعبيراتى است كه هم در آيات كريمه قرآن و هم در روايت هاى فراوان يافت مى شود. يكى از معيارهاى موازنه اعمال ، وجود مقدس معصومين عليهم السلام است . در زيارت نامه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى خوانيم :
السلام على ميزان الاعمالِ(366).
((سلام بر كسى كه ميزان اعمال هستى )).
يعنى اعمال افراد با اعمال اميرالمؤ منين عليه السلام سنجيده مى شود.
اثر اول مربوط به عالم آخرت است و به تعبير قرآن :
انَّهم يَرَونَه بعيدا#و نراهُ قريبا(367).
((آنها، عالم آخرت را دور مى بينند و ما آن را نزديك مى دانيم )).
در تعبير حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به اثر دوم كه دنيوى است چنين اشاره شده است :
مَن يكتَسِب مالا مِن غير حلِّه يَصرفهُ فى غيرِ حقِّه (368).
((كسى كه مالى را از طريق غيرمشروع به دست آورد، در راه غيرحلال نيز صرف خواهد كرد)).
به تجربه ثابت شده است ، كسانى كه با تضييع حقوق ديگران ، به مال و ثروت كلان مى رسند، ممكن است ظاهرشان براى ديگران فريبنده و از طرفى آزاردهنده باشد، اما به يقين ، از درون دچار مشكلات و مصائبى هستند كه اگر بازگو كنند، شايد كسى باور نكند. اثر وضعى درآمد غيرمشروع اين است كه مصيبت ها، سوءرفتارها و ابتلاهاى دنيوى زيادى براى صاحب آن به وجود مى آورد كه مجبور مى شود مقدار زيادى از آن مال و ثروت را در مسير غير واقع و نابجا هزينه كند.
اين مطلب را مكرر در اين مباحث تذكر داده ايم كه وقتى عمل يا منش و روشى از نظر شرع مقدس مذموم شمرده شد، تلاش شارع مقدس و اهل بيت عصمت عليهم السلام اين است كه اين زشتى را به هر صورت ممكن براى انسان ها تبيين كنند: براى كسانى كه به عالم آخرت اعتقاد استوار دارند، خطرات اخرويش را بيان مى كنند و براى كسانى كه ضعف اعتقاد دارند، به آثار سوء دنيوى آن اشاره مى كنند كه اين جا هم از همان موارد است .
حق ديگرى كه امام سجاد عليه السلام در سخنان خود بيان مى فرمايند اين است كه :
و لا تُنفِقَه الا فى حلِّه .
((حق خرج كردن مال را جز در موارد حلال آن ندارد)).
نكته مهم اين توصيه آن است كه انسان به تصور اين كه مالكيت مالى را به دست آورده است ، خود را آزاد مطلق ببيند؛ در حالى كه معناى مالكيت ، اطلاق در آن نيست و اگر در مصرف مال به حقوق ديگران تعدى شود، مجاز به مصرف نيست . نمونه آن اسراف است . حتى در مالى كه به خود انسان تعلق دارد، جايز نيست و نمى تواند اين مال را هدر داده يا در مصرف آن افراط كند. در چنين شرايطى اگر كسى به او اعتراض كند و او در پاسخ بگويد مال من است و من در مصرف آن آزادم ، پاسخ پذيرفته است .
روايت خيلى جامعى از زبان رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده است . گرچه طولانى است و معمولا در خلال مباحث سعى كرده ايم از نقل روايت هاى طولانى پرهيز كنيم ، اما چون داراى گويايى و بلاغت بسيار است و مى تواند همه مقصود ما را روشن كند، آن را به صورت كامل نقل مى كنيم . رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايند:
يُؤ تى برجل يوم القيامةِ و قد جَمَعَ مالا مِن حرام فاءنفَقَه فى حرام فيقال : اذهبوا به الى النارِ، و يؤ تى برجل قد جَمَعَ مالا مِن حلال و اءنفَقَه فى حرام فيقال : اذهبوا به الى النارِ، و يؤ تى برجل قد جَمَعَ مالا مِن حرام و اءنفَقَه فى حلال فيقال : اذهبوا به الى النارِ، و يؤ تى برجل قد جَمَعَ مالا مِن حلال فاءنفَقَه فى حلال فيقال له : قف لعلَّك اءَضررتَ فى طلبِ هذا بشى ء ممَّا فَرَضتُ عليك مِن صلاة لم تُصلِّها لِوقتها اءو فَرَّطت فى شى ء من ركوعها و سجودها و وضوئها، فقال : لا يا ربِّ كسبتُ مِن حلال و اءنفقتُ منه فى حلال و لم اءضيِّع شيئا ممّا فرَضتَ علىَّ، فيقال : لعلَّك اختلتَ فى هذا المال فى شى ء من مركب اءو ثوب باهَيتَ به فيقول : لا يا ربِّ لم اءختلَّ و لم اُباه فى شى ء فيقال : لعلَّك منَعتَ حقَّ اءحد اءمَرتُكَ اءن تُعطيَهُ من ذوى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السبيل ؟ فيقول : لا يا ربِّ كسبتُ فى حلال و اءنفقتُ فى حلال و لم اُضيِّع شيئا ممَّا افترضتَه علىَّ و لم اءختلَّ و لم اُباه و لم اُضيِّع حقَّ اءحد اءمَرتَنى اءن اُعطيَهُ، قال : فيجى ءُ اءولئك فيُخاصمونَهُ(369).
روز قيامت فردى را مى آورند كه مالى از راه حرام تحصيل كرده و در راه حرام هم صرف كرده است . دستور صادر مى شود كه وى را به آتش ببريد. فرد ديگرى را مى آورند كه مال را از راه حلال به دست آورده ، اما در راه حرام مصرف كرده است . دستور صادر مى شود كه او را هم به آتش ببريد، فرد سومى را مى آورند كه مال خود را از طريق حرام و نامشروع به دست آورده است ، اما در مسير حلال و رضاى خدا خرج كرده است . مى گويند او را هم به آتش ببريد. فرقى نمى كند اين سه نفر بالاخره يك جا قانون شكنى كرده اند. يا در تحصيل ، يا در هزينه و يا در هر دو، جزا و پاداش قانون شكنى ، آتش است .
فرد چهارم را مى آورند كه درآمد او از راه حلال بوده و مصرف آن نيز در مسير حلال بوده است . به او مى گويند بايست ، مى ايستد؛ يعنى براى درآمد حرام و مصرف حرام ، عقاب است ، اما براى درآمد حلال و مصرف حلال سؤ ال و حساب و كتاب هست . سوالاتى از او مى كنند. از جمله مى پرسند: تو مال را از طريق حلال به دست آوردى ، اما آيا در تحصيل آن ، امور ديگرت را فراموش كردى ؟ از عبادت هايت غفلت كردى ؟ نمازت را كه بايد در اول وقت مى خواندى ، به تاخير انداختى ؟ ركوع و سجودت را به خاطر درآمد حلال ، كوتاه كردى ؟ و يا وضوى كامل را نتوانستى تحصيل كنى ؟ مى گويد: خداى من ! من هم از طريق حلال مالم را به دست آورده ام ، هم در مسير حلال صرف كردم و هيچ يك از آنچه را كه تو واجب كرده بودى ضايع نكردم . در هيچ يك از آن واجبات كوتاهى نكردم .
دوباره سؤ ال مى شود كه شايد به اين مالت فخر و مباهاتى كرده اى . با اين مال مركبى خريدى . لباسى خريدى و بر ديگران فخر فروختى ؟ مى گويد: خدايا! نه فخرى فروختم و نه مباهاتى كردم و نه دل كسى را شكستم . گفته مى شود كه شايد به وضع افراد مسكين و مستمند - كه موظف به رسيدگى بودى - رسيدگى نكردى ؟ مى گويد: خدايا! من همه حقوق واجبم را ادا كردم . آنها هم مى آيند با او مخاصمه مى كنند، معلوم مى شود او همه اين امور را رسيدگى كرده . نه واجباتش را رها كرده است ، نه به كسى فخر فروخته . همه اين كارها روى محاسبه و دقت انجام گرفته است ، ولى در عين حال باز به او مى گويند: بايست ، همه اين كارها درست ، حالا نه از طريق حرام ، مال به دست آوردى و نه در مسير حرام مصرف كردى و نه در واجبات كوتاهى كردى و نه كسى فخر فروختى و نه دلى را از خود رنجاندى .
حتى به مستحبات هم رسيدگى كردى . اينها حقوق ديگران . خدا كه اين همه مال و نعمت به تو داد، آيا قدرت دارى شكر يك نعمت از نعمت هاى بى شمار الهى را به جاى آورى ؟ از اين كه سالمى و توانستى غذا بخورى ، آب بياشامى ، از منافع دنيا و از نعمت هاى آن لذت ببرى ، آيا شكر يكى از اين نعمت ها را به جاى آوردى ؟
ما مكرر اين مطلب را تذكر داده ايم كه نعمت هاى الهى مورد سؤ ال واقع مى شود. حتى انفاق هم بايد در مسير حلال باشد و تازه انفاق در مسير حلال هم مورد محاسبه واقع مى شود.

موارد مصرف مال و ثروت
حق ديگرى كه در كلام امام عليه السلام ذكر شده است اين است كه :
و لا تُحرِّفَه عن مواضِعِه و لا تَصرِفَه عن حقائِقِه
((مجاز نيستى كه اين مال را از جايگاه خود، آن جا كه قاعده و قانون مقرر كرده منحرف كرده ، بى جا صرف كنى )).
اين سخن تاءكيد همان سفارش قبل است كه فرمود حق ندارد مال را در غير مسير حلال صرف كند. بى جا صرف كردن از مصاديق مصرف حرام است . روايت بسيار جالبى را از امام عسكرى عليه السلام نقل مى كنند كه حضرت فرمودند:
لا يَشغَلك رزق مضمون عن عمل مفروض (370).
((نبايد روزى تو كه مورد ضمانت است تو را از اعمال واجب بازدارد)).
انسان هاى مومن بايد اين اطمينان را به خداى خود داشته باشند كه رزق و روزى انسان ها تقسيم و تضمين شده است .
انَّ المالَ مقسوم مضمُون لكُم قَد قَسَمهُ عادل بينكم و ضَمِنَه و سَيَفى لكُم (371).
((خداوند عادل رزق را تقسيم كرده و سهميه انسان را هم تضمين فرموده است و به دست انسان مى رسد)).
البته اين بدان معنا نيست كه انسان در تحصيل مال تنبلى كند و كوششى را كه وظيفه انسانى است ، تعطيل كند و بگويد خدا رزق ما را تقسيم كرده ، بايد برساند.
تحصيل رزق نبايد به صورتى باشد كه همه اوقات و ساعت هاى زندگى انسان را اشغال كند؛ يعنى شبانه روز انسان به تحصيل مال و به دست آوردن ثروت بگذرد و استدلالش اين باشد كه من براى تحصيل مال و روزى زحمت مى كشم انسان فرايض ، واجبات و وظايف ديگرى هم در زندگى دارد؛ حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در سخن گهربارى مى فرمايند:
للمُؤ منِ ثلاثُ ساعات فسَاعَة يُناجى فيها رَبَّه و ساعَة يَرُمُّ فيها مَعايِشَه و ساعة يُخَلِّى فيها بينَ نفسِه و بينَ لَذَّتِها فيما يَحِلُّ و يَجمُلُ(372).
((مومن ساعت هاى زندگى خود را به سه بخش تقسيم مى كند: قسمتى را صرف مناجات با پروردگارش مى نمايد، قسمت ديگرى را در طريق اصلاح معاش و زندگى اش به كار مى گيرد و قسمت سوم ، را به بهره گيرى از لذت هاى حلال و دلپسند مى پردازد)).
انسان موجودى مركب از جسم و روح است ؛ اگر همه تلاش خود را فقط براى جسم بگذارد، روح او دچجار كمبود و نارسايى مى شود. نيازهاى روحى را هم بايد مانند نيازهاى جسمى برآورده كرد. بنابراين ، حق مال اين است كه انسان نبايد همه هم خود را صرف تحصيل آن كند.
نكته ديگرى كه در فرمايش امام عليه السلام آمده ، اين است كه :
و لا تَجعلَهُ اذا كانَ مِن الله الا اليهِ و سَبَبا الى الله
مطلبى كه امام عليه السلام در اين جمله بيان مى فرمايند اين است كه مالى كه به دست آوردى ؛ يا بايد مستقيما در راه خدا و يا در طريق تحصيل رضاى خالق مصرف كنى شايد در اذهان بعضى اين سؤ ال ايجاد شود كه اگر انسان فقط مال خود را براى خدا و در راه رضاى او مصرف كند، براى وى چه مى ماند؟ بايد گفت كه اين استنباط و برداشت غلط ما از معارف است ؛ زيرا ما موظفيم از مال به دست آمده به مقدار نياز معيشت ، آسايش و رفاه خود و خانواده خويش مصرف كنيم كه اين نيز مورد رضايت خدا است . نه تنها خداوند به اين مقدار راضى است ، بلكه به آن فرمان داده است ؛ حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند:
ليسَ منَّا مَن وُسِّعَ عليه ثمَّ قَتَّر على عِيالهِ(373).
((از ما نيست كسى كه به او توسعه مالى داده شده ، اما او بر خانواده اش تنگ مى گيرد)).
در يكى از مباحث ، روايتى را نقل كرديم كه كسى قبل از اين كه از دنيا برود، همه مالش را در راه خدا انفاق كرده بود. بعد از مرگ او به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خبر دادند كه وى همه مالش را در راه خدا انفاق كرده است ، حضرت فرمودند: پس به بچه هاى او چه رسيده است ؟ براى ورثه اش چيزى نگذاشته است ؟ عرض كردند: خير، يا رسول الله ! حضرت صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: اگر قبلا به من خبر داده بوديد، اجازه نمى دادم او را در قبرستان مسلمانان دفن كنيد(374).
اين روش مسلمانى نيست كه انسان تصور كند هرچه بدست مى آورد، فقط بايد به ديگران بدهد و خود و خانواده اش را از حاصل زحمت ها و دسترنج كارش محروم كند. اما ارزش اين كار چقدر است ؟ اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
اءنفعُ المالِ ما قُضىَ بهِ الفرائضُ(375).
((نافع ترين مال آن است كه واجبات زندگى انسان به وسيله آن فراهم شود)).
در درجه اول ، نياز خود انسان از اهميت برخوردار است . فرايض مالى كه خداوند در مال انسان قرار داده است ؛ مانند اداى حقوق شرعى و رسيدگى به نيازمندان و همنوعان ، در مرحله بعد واقع شده است . حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
شرُّ المال ما لم يُنفَق فى سبيل الله منه و لم تُؤَدَّ زكاتُه (376).
((بدترين مال آن است كه انسان در راه خدا هيچ چيزى از آن را مصرف نكند و زكات مالش را نپردازد)).
يعنى به خيال اين كه همه اين مال متعلق به خود او است و مجاز است هرگونه مى خواهد در راه اميال خود مصرف كند، از حقوق واجب مالى خود چشم بپوشد. چنان كه در روايت ديگرى حضرت مى فرمايند:
شرُّ الاموال ما لم يُخرج منه حقُّ الله سبحانَه (377).
((بدترين مال ، مالى است كه حق خداوند از آن مال ادا نشده باشد)).
و قرآن نيز بر اين نكته صحه مى گذارد و مى فرمايد:
و فى اءموالهم حقّ للسّائل والمحروم (378).
((و در اموال آنها حقى براى سائل و محروم است )).
اگر از اين مال حقوق آنان را ادا نكند، بدترين مال است .در حالى كه مال از چيزهايى است كه بايد به انسان فايده برساند. وقتى شر شد، طبيعى است براى انسان منفعتى حاصل نخواهد كرد. امام سجاد عليه السلام فرمودند:
لا تَجعلهُ اذا كانَ مِنَ الله الا اليهِ و سَبَبا الى اللهِ
وقتى مال ، مال خدا است ، معنايش اين است كه ملك مطلق ما نيست ، به اين دليل انكارناپذير كه آنچه ملك انسان است و متعلق به او مى باشد؛ عمل او است ؛ چرا كه از او جدا نمى شود و زائل و فانى شدنى نيست وگرنه چيزهايى كه از انسان جدا مى شود، امروز در اختيار يكى است و روز ديگر در اختيار ديگرى ؛ مال و ملك مطلق او نخواهد بود.
قرآن ، از اموالى كه در اختيار انسان قرار مى گيرد به ((مال الله )) تعبير مى كند. در سوره مباركه نور و درباره داستان بندگانى كه در قديم در تملك انسان بودند، توصيه مى فرمايد:
آتوهم مِن مال الله الَّذى آتاكُم (379).
((از مالى كه خدا به شما داده است ، در اختيار آنها قرار بدهيد تا آنها ازدواج كنند)).
يك قاعده فقهى داريم كه مى گويد: العبد و ما فى يده كان للمولى انسان و هر آنچه كه در اختيار او است ، همه متعلق به خدا است .
بنابراين ، آنچه دارد امانت هايى است در دست او، كه امروز در اختيار او است و فردا بعد از مردن و وفات ، متعلق به ديگرى است . اساس كار دنيا از بدو آفرينش تا قيامت همين گونه است . وقتى همه هستى ما از آن ديگرى است ، آنچه نيز در اختيار ما است ، در اختيار او خواهد بود. پس به آنچه كه او فرمان داده بايد عمل كرد. در راه تحصيل رضاى او بايد هزينه كرد كه البته ذات ذوالجلال ربوبى به فضل و كرمش و به بركت اين نصيحت پذيرى انسان و قانون مدارى او وعده كرده كه هم آثار دنيوى بر آن مترتب كند هم آثار اخروى .

انفاق ؛ بهترين مسير صرف مال
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه مى فرمايند:
مَن بذل فى ذاتِ الله مالَه عَجَّلَ له الخَلَفَ(380).
((اگر كسى مالش را در راه خدا صرف كند، خدا در جايگزينى آن مال تعجيل مى كند)).
بر اين اساس ، خداوند وعده داده است وسيله اى فراهم مى كند تا هرچه كه او در راه خدا صرف كرده و از دست داده است ، دوباره جايگزين شود. از اين بالاتر نكته اى است كه خداوند در سوره مباركه بقره مى فرمايد:
مثَلُ الَّذين يُنفقونَ اءَموالهم فى سبيل الله كَمثَلِ حَبَّة اءَنبَتَت سَبعَ سَنابلَ فى كلِّ سُنبُلَه مائَةُ حَبَّة و الله يُضاعفُ لِمَن يَشاءُ والله واسع عليم (381).
((مثال كسانى كه مالشان را در راه خدا انفاق مى كنند، مانند كسى است كه يك دانه گندم را درون خاك مى كارد و وقتى سر از خاك بيرون مى آورد هر بوته اى ، هفت سنبله است و در هر سنبله اى صد دانه گندم ؛ و خداوند اضافه مى كند و هر اندازه كه بخواهد، خداوند وسعت دهنده دانا است )).
يعنى يك دانه ، كاشته و هفتصد دانه تحصيل كرده است و بعد از آن مى فرمايد: گاهى خدا اين هفتصد تا را نيز چند برابر مى كند، خدا توسعه دهنده اى است كه مى داند چه مى كند؛ يعنى اقتضاى فضل الهى اين است كه وقتى به انسان امر مى كند كه چنين كن ، پاداش و اجر آن را هم مقرر مى كند.
گاهى پاداش خيلى فورى است و در دنيا حاصل مى شود؛ مثل خيلى از كمك هاى مالى كه در دنيا به نيازمندان مى شود و انسان هايى كه اهل خير و كمك هستند، درك مى كنند كه هر چه داده اند، خدا چند برابر جايش را پر كرده است .
گاهى هم براى انسان هايى كه اعتقاد استوارى به عالم آخرت و سراى ديگر دارند اين ثمره به تاخير مى افتد و براى روزى ذخيره مى شود كه انسان چيزى جز عمل صالح ندارد.
نكته مهم ديگر اين است كه ، اگر اموال بسيارى در اختيار انسان باشد و در راه خدا صرف نكند، هيچ بهره دنيوى و اخروى از آنها نخواهد برد. فرمايش ‍ اميرالمؤ منين عليه السلام است كه مى فرمايند:
لم يُرزق المالُ مَن لم يُنفقهُ(382).
كسى كه از مالش انفاق نمى كند، تو گويى با فقرا مساوى است و اصلا خدا به او چيزى نداده است . كسى كه مالش را در راه خدا صرف نمى كند، از آن مال بهره نخواهد برد. كسى كه در مصرف مال در راه فرمان الهى و رضاى خدا بخل مى ورزد، گويى از اين مال هيچ تنعم و سودى نخواهد داشت .
والَّذين يَكنزونَ الذَّهَب و الفضَّةَ و لا يُنفقونَها فى سبيل الله فبشِّرهم بعذاب اءَليم (383).
((كسانى كه طلا و نقره را گنجينه (ذخيره و پنهان ) مى سازند و در راه خدا انفاق نمى كنند، به مجازات دردناكى بشارت ده !)).
كسى كه مال را به اصطلاح جمع آورى مى كند و حاضر نيست در راه رضاى خدا و حتى براى منافع شخصى خود مصرف كند، از آن مال منتفع نمى شود.
حضرت سيدالشهداء عليه السلام فرموده اند:
خيرَ المال ما وَقَى العِرضَ(384).
((بهترين مال آن است كه انسان به وسيله آن عزت خود را حفظ كند)).
شبيه به اين مطلب را حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
خيرُ اءَموالك ما وقَى عِرضَكَ(385).
((بعترين اموال تو آن مالى است كه آبروى تو را حفظ كند)).
گاهى انسان براى حفظ آبرويش حاضر است شكم خود را گرسنه نگه دارد، اما به ديگران كمك كند، اين مال بهترين و ارزشمندترين مال است و اساسا كسانى كه خرج كردنشان آسان است و به اصطلاح دستشان به جيبشان آشنا است ، معمولا عزت دنيويشان بيشتر است و به وسيله مال خود مى توانند به مراتبى از شرافت و عزت دنيوى دست پيدا كنند.
اءفضل المالِ ما استُرِقَّ به الاحرارُ(386).
((بهترين مال ها آن است كه به وسيله آن ، مردان آزاده به بندِ برده بودن كشيده شوند)).
يا در يك عبارت ديگرى هست :
اءفضل الاءموالِ ما استُرِقَّ به الرِّجالُ(387).
((بهترين اموال آن است كه ، مردمان را بنده تو گرداند)).
بهترين و بافضيلت ترين مال براى انسان آن است كه به وسيله آن افراد آزاده را به بندگى و عبوديت خود در بياورد؛ چون :
الانسانُ عبيدُ الاحسانِ(388).
((انسان بنده احسان است )).
فطرت هاى سالم انسانى ، در مقابل احسان و فضل ديگران خود را وام دار مى بيند. انسانى كه بذل مال مى كند و كريم است ، مالش را در مسير جلب محبت ديگران هزينه مى كند؛ چنين انسانى ، افراد آزاده را وام دار خود مى كند و مالى كه در اين مسير صرف شود، هدر نرفته است . در روايت ديگرى از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام آمده است :
لم يَذهب مِن مالكَ ما وَقَى عِرضَكَ(389).
((مالى كه آبروى تو را حفظ كند، ضايع نشده است )).
انسان بايد به اين مطلب توجه داشته باشد كه نمى شود كه دوست بدارد هم در ميان مردم عزت و احترام داشته باشد و ديگران از او به نيكى ياد كنند و هم حاضر نباشد از مال خود در اين مسير هزينه كند. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام كه بسيارى از حقايق و دقايق را با آن تحمل و نيروى خدادادى بيان مى كنند؛ در روايتى مى فرمايند:
لا يجتمِعُ حبُّ المال والثَّناء(390).
((دوستى مال و مدح و ستايش مردم يك جا جمع نمى شود)).
انسان اگر دوستدار مدح و ثناى ديگران است ، نمى تواند مال را هم دوست داشته باشد؛ چرا كه اين دو با هم جمع نمى شود. اگر دوست داريد مردم شما را بستايند و اگر دوست داريد عزت دنيوى و حرمت اجتماعى داشته باشيد، بايد از مال بگذريد؛ در غير اين صورت امكان رسيدن به مراتب و كمالات دنيايى وجود نخواهد داشت .در تعبير ديگرى آمده است :
اءفضل الاموال اءحسَنها اءثرا عليكَ(391).
((با فضيلت ترين مال ها آن است كه براى انسان اثر نيكو داشته باشد)).
چه ارمغان و هديه اى براى انسان پسنديده تر و زيباتر از اين كه در ميان مردم و جامعه اى كه زندگى مى كند، از او با عزت و حرمت ياد شود. در ميان هر جمعى كه حضور پيدا مى كند، به ديده احترام به او بنگرند. يكى از راه هاى تحصيل غيرت اجتماعى صرف مال است . بنابراين ، مالى مى تواند ارزش ‍ داشته باشد كه انسان يا در دنيا از آن منتفع شود و يا در آخرت . البته جمع اين دو نيز با هم منافاتى ندارد.

نحوه انتفاع از مال بعد از مرگ
مطلب ديگرى كه امام سجاد عليه السلام به عنوان يكى از حقوق مال ذكر مى فرمايند:
و لا تؤ ثِرَ به على نفسِكَ مَن لَعلَّه لا يَحمدُكَ و بالحَرىِّ اءَن لا يُحسنَ خلافَتَه فى ترِكَتِكَ و لا يعمَلَ فيه بطاعَةِ ربِّكَ فتكون معينا له على ذلك و بمَا اءَحدَثَ فى مالِكَ اءَحسَنَ نظرا لنفسِهِ فيعملَ بطاعَةِ ربِّه فَيَذهَبَ بالغنيمَةِ و تَبوءَ بالاثمِ والحسرَةِ والنَّدامَةِ مع التَّبِعةِ
اين عبارت ها بيان مى كنند كه انسان تا زمانى كه زنده است ، بايد از مال خود انتفاع مادى و دنيوى داشته باشد و از آن براى فراهم كردن توشه آخرت استفاده كند و بتوان آن جا را قبل از رفتنش آباد كند.
انسان در اين دنيا مسافر است و قصد سفر به جايى را دارد كه قرار است براى هميشه در آن جا اقامت گزيند؛ طبيعى است اگر وكيل يا نماينده اى دارد كه متولى تدارك مسكن و وسايل رفاه و آسايش او است ، آنچه را كه همراه دارد، بايد همه را به او بسپارد تا نماينده و وكيل او، در آن جا همه امكانات زندگى را براى وى فراهم كند. سرمايه هاى مادى و مالى انسان و عالم اخرت براى او چنين حالتى دارد. اما اگر اين انسان نه در دنيا از منافع اين مال استفاده كرد و فقط سعى كرد كه بر مقدار آن بيفزايد، جز خسران و ضرر چيزى حاصل نخواهد كرد.
آنچه كه امام عليه السلام به انسان مى آموزند و انسان را به آن تنبه مى دهند اين است كه مال ، حقى بر تو دارد و حق مال اين است كه طورى از آن منتفع شوى كه وقتى از دنيا مى روى در آخرت بتوانى از آن بهره مند شوى .
وارث انسان پس از مرگ ، گاه فرزندان انسان ، گاه همسر او و گاهى بستگان دورتر و حتى حكومت ها و دولت ها هستند. ورّاث معمولا دوگونه اند: گاهى افرادى هستند كه از اين مال و ثروت بادآورده در گناه و حرام و امور خلاف و براى آنچه كه ضرر به اجتماع و انسان هاى ديگر مى رساند، استفاده مى كنند و مال را وسيله گناه و عصيان قرار مى دهند كه نتيجه اش عقاب و عذاب مالك آن است ؛ چرا كه اين مال را گذاشته و پيشاپيش ورثه را در انجام گناه و معصيت كمك كرده است ، امام سجاد عليه السلام فرمودند:
فتكونَ معينا له على ذلك
((تو آنها را بر گناه اعانت كرده اى )).
گاهى ورثه ، انسان هاى صالح و شايسته اى هستند كه برخلاف خود انسان كه از آن مال استفاده نكرده است ، اين مال را در مسير اطاعت الهى مصرف مى كنند. آن وقت زحمتش را مالك كشيده است و بهره و غنيمت را ديگران برده اند و آنچه براى مالك مى ماند گناه ، افسوس ، پشيمانى و عقاب اخروى است . در ((غررالحكم )) روايتى از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده كه داراى تعبيرهاى بسيار زيبايى است و شايد بتوان گفت كه كلام امام سجاد عليه السلام هم برگرفته از همين فرمايش جد بزرگوارشان باشد؛ چون همه آنها از يك زاويه به عالم آفرينش مى نگرند و حقايق نزد همه اين بزرگواران به يك گونه مجسم است . حضرت مى فرمايند:
انَّ اءعظمَ الناس حسرة يوم القيامةِ رجل اكتسَبَ مالا مِن غير طاعَةِ الله فَوَرَّثَه رجلا اءنفَقَه فى طاعَةِ الله فَدَخَلَ به الجَنَّةَ و دخلَ به الاءَوَّلُ النّار(392).
((هنگام قيامت ، درمانده ترين مردم ، در حسرت و ندامت كسى است كه مالى را از مسير حرام به دست آورده است ، خودش مصرف نكرده و بعد اين مال به كسى ديگر به ارث رسيده است كه او، آن را در راه اطاعت الهى مصرف كرده و بهشتى شده است ، در حالى كه صاحب اصلى مال وارد آتش ‍ مى شود)).
يعنى وارث او انسان زيرك و فهيمى بوده و مال را در مسير اطاعت الهى مصرف كرده و به وسيله آن ، وارد بهشت شده است ، اما آن كسى كه اين مال را از راه غيرحلال جمع كرده ، به ارث گذاشته و مرده است ، وارد آتش شده است . در قيامت او مى ايستد و مى بيند اين اموال او بوده و ديگرى منفعت آن را مى برد. يعنى به وسيله اين مال سعادت اخروى نصيب ديگرى شد و شقاوت نصيب او گرديده است . حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در تعبير ديگرى مى فرمايند:
انَّ الَّذى فى يَدَيك قد كان له اءهل قبلك و هو صائِر الى مَن بعدك و انَّما اءنتَ جامع لاءحد رجلَين اءمَّا رجل عمِلَ فيما جَمَعتَ بطاعةِ الله فسَعِدَ بما شَقيتَ به اءو رجل عملَ فيما جمعتَ بِمَعصيَةِ الله فَشَقىَ بما جَمَعتَ و ليس ‍ اءَحد هذَينِ اءهلا اءن تُؤ ثرَه على نفسكَ و لا تحملَ له على ظهرِكَ(393).
((مالى كه الان در دست تو است ، در گذشته صاحبان ديگرى داشته است . از دست تو نيز درمى آيد و به دست ديگران مى رسد. تو در واقع مال را براى دو طايفه جمع مى كنى : يا براى كسى كه اين مال را در راه اطاعت خدا مصرف مى كند و به وسيله آنچه تو با آن بدبخت شدى سعادتمند مى شود؛ يا براى كسى كه با مال تو، معصيت خدا را كرده و بدبخت شده است . حال آن كه هيچ يك از اين دو طايفه از تو سزاوارتر نيستند. آيندگان را بر پشت خود سوار مى كنى و سنگينى اعمال آنها را تو بايد متحمل شوى ! آنچه را كه به دست مى آورى ، لذت دنيايى و منفعت اخرويش را براى خود حاصل كن )).
اين كلام امام اميرالمؤ منين عليه السلام فرمايش امام سجاد عليه السلام را خوب روشن مى كند كه فرمودند:
و لا تؤ ثِرَ به على نفسكَ مَن لعلَّه لا يحمَدُكَ
((كسى كه تو را حمد نمى كند؛ تو را سپاس نخواهد كرد)).
سپاس در اين جا، سپاس زبانى نيست ، بلكه شكر عملى است ؛ او به گونه اى اين مال را مصرف كند كه حداقل براى تو صدقه جاريه شود.
مهم اين است كه انسان بتواند در اداى حقوق مال ، وظيفه خود را به نحو احسن بشناسد و بدان عمل كند؛ و طريقه نيكوى آن نيز همان بود كه امام عليه السلام بيان فرمودند كه مال را اولا از مسير حلال به دست آورد، ثانيا در مسير حلال نيز مصرف كند. در تدارك مال ، حرص و ولع به خرج ندهد كه ساير وظايف انسانى او تعطيل شود. نكته ديگر اين كه نكند ديگرى با زحمت هاى او سعادتمند بشود و يا با آنچه كه او جمع آورى كرده براى خود بدبختى بيافريند كه او را هم در اين بدبختى شريك گرداند، اما خود، از آن مال بهره دنيوى و اخروى نبرد.
اين بحث را با ذكر روايتى از اميرالمؤ منين عليه السلام پى مى گيريم كه مى فرمايند:
المال يَعسوبُ الفُجَّار(394).
((مال ، فرمانرواى خطاكاران است )).
يعنى اين دو با هم تلازم دارد. اگر انسان ، مال پرست و مال دوست شد، طبعا زمام انديشه ، فكر، حركت و رفتار خود را به دست آن خواهد داد و به طور طبيعى از جاده اعتدال خارج خواهد شد. نتيجه اين است كه وقتى انسان در تشخيص خطا كرد، زمام انديشه و فكر خود را به جاى اين كه به دست زمامدار حقيقى خود بدهد به دست نفسانيات و غرائز خود مى دهد و حب مال ، جاه ، غريزه شهوت ، غريزه خشم و... فرمانرواى انسان مى شود و انسان را از مسير طبيعى و عادى خارج مى كند. اين حاكم ، انسان را به همان سمتى هدايت مى كند كه خود مى خواهد. بعد از اين مهم نيست كه انسان چه راهى برود؛ چون مسير صحيح انسانيت يك راه بيشتر نيست و راه هاى غير آن باطل است . شايد اين نكته را در خلال مباحث قبل متعرض شده باشيم كه در همه جاى قرآن ، نور به صورت مفرد ذكر شده است ، اما ظلمت به صورت جمع آمده است :
الله نورُ السَّموات و الاءَرض (395).
((خداوند نور آسمان ها و زمين است )).
يخرجهُم مِن الظُّلمات الى النُّور(396).
((آنها را از ظلمت ها، به سوى نور بيرون مى برد)).
يُخرجهم مِنَ النُّور الى الظُّلمات (397)
((آنها را از نور، به سوى ظلمت ها بيرون مى برند)).
هرجا كه ظلمت و نور با هم آمده است ، نور به صورت مفرد و ظلمت به صورت جمع آمده است . دليلش هم روشن است ؛ بيشتر از يك راه صحيح و مستقيم ، براى رسيدن به هدف نهايى و غايى خلقت ما وجود ندارد؛ اما راه هاى انحرافى و كج و معوج متعدد است .
در هندسه وقتى مى خواهيم خط مستقيم را تعريف كنيم ، مى گوييم :
كوتاه ترين فاصله بين دو نقطه را خط مستقيم مى گويند؛ اما خطوط غيرمستقيم و منحنى تعريف خاصى ندارند و به هرچه مستقيم نباشد خط غيرمستقيم مى گويند و مى توانند به هر سمتى باشند بدون اين كه مبدا يا مقصد خاصى را تعقيب كنند.
بنابراين ، مهم نيست كه انسان وقتى از مسير اعتدال خارج شد چه راهى را انتخاب كند؛ چون همان طور كه گفتيم راه صحيح و مستقيم يكى بيشتر نيست .

يكى خط است از اول تا به آخر بر او خلق خدا جمله مسافر

مجاهده با نفس در مقابل تمايلات
همه يك راه را بايد طى كنند، آن زمان كه از راه منحرف شدند، راه خطا و اشتباه را پيموده و به مقصد نخواهند رسيد. پيدا كردن راه درست نيز در اين است كه فرمانروايى بر نفس به دست خود فرد باشد و نه چيز ديگر. اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
اءملِكوا اءنفسكم بدوامِ جهادِها(398).
((همواره با نفس به مجاهده برخيزيد تا در اختيارش بگيريد)).
شما خود مالك نفس خود باشيد و همواره با نفس به مجاهده برخيزيد و در اختيارش بگيريد؛ چون نفس تمايلات مختلفى دارد ممكن است از مالكيت انسان خارج شود، حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در تعبير زيباى ديگرى مى فرمايند:
قدرتُكَ على نفسك اءفضلُ القدرَةِ، و امرتُكَ عليها خير الامرَةِ(399).
((بالاترين قدرت ، قدرتى است كه انسان بر خود دارد و بهترين فرمانروايى ، فرمانروايى بر نفس است )).
اين كه انسان بتواند فرمانرواى نفس خود باشد، مهمترين امارت و فرمانروايى است ؛ چون نفس انسان به طور طبيعى دلش مى خواهد آزاد باشد.
اميرالمؤ منين عليه السلام در تعبير ديگرى مى فرمايند:
النفوسُ طَلِقَة لكنَّ اءيدى العقول تُمسِك اءعنَّتَها عن النُّحوس (400).
((نفس به طور طبيعى راها شده است ، ولى اين سرانگشت تدبير و عقل خدادادى است كه عنان نفس را مى كشد و او را از بدبختى و فلاكت نجات مى دهد)).
وقتى امارت از آن عقل و انديشه شد، وقتى فرمانروايى از آن خود انسان شد يعنى عقل ، تدبير و بصيرت حاكم شد، ديگر مال ، ثروت ، خشم و تمايلات نفسانى نمى تواند حاكم باشد. در نتيجه خود انسان بايد حاكميت و امارت يابد؛ چرا كه اگر مال ، فرمانروايى كرد، انسان دچار خطا مى شود و از مسير اعتدال خارج مى شود.
المال يَعسوبُ الفُجَّار(401).
((مال ، فرمانرواى خطاكاران است )).
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
انَّ لانفسكم اءثمانا فلا تبيعوها الا بالجَنَّةِ(402).
((نفس انسانى شما قيمت و بهايى دارد؛ مبادا آن را با غير بهشت معاوضه كنيد)).
بهاى نفس ، بهشت است و آن كسى كه نفس را با دنيا معاوضه مى كند، در اين معامله زيان كرده است . همين معناى تضاد دنيا و آخرت است كه در كلمات ائمه عليهم السلام زياد ديده مى شود؛ يعنى نه اين كه واقعا اينها دو چيز باشند كه به جنگ هم بروند، بلكه بدين معنا است كه انسان يك سرمايه بيشتر ندارد و آن سرمايه ، نفس او است ، اگر اين سرمايه را به بازار دنيا ببرد و بفروشد، در آخرت دست او خالى است . حال اگر در دنيا آن را فروخت ، در عوض آن هرچه بگيرد، زيان كرده است . پشيمانى هم سودى ندارد، زيرا آن سرمايه از دست رفته است و بازنمى گردد. مثل اين كه انسان اندوخته اى دارد، و آن را به بازار مى برد و به انسان مكار و حيله گرى كه اهل غش در معامله است مى بازد و او متاع ناچيزى به او مى دهد كه فقط رنگ و لعاب دارد و شكل و نماى آن خوب است . انسان وقتى به خود آمد، مى بيند اين قابل برابرى با اندوخته او نيست ؛ اما ديگر كار از كار گذشته ؛ ديگر سرمايه اندوخته را از دست داده است . و بر اين اساس گفته شده است :
كانتِ الدنيا و الآخرة ضَرَّتين لا يجتمعان (403).
((دنيا و آخرت با هم نمى سازند و با هم جمع نمى شوند)).
در تعبير ديگرى ، حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
انَّ مثلَ الدُّنيا و الاخرة كرجل له امراءتانِ اذا اءرضى احداهما اءسخطَ الاُخرى (404).
((مثال دنيا و آخرت مثل مردى است كه دو زن دارد، هر وقت مى آيد يكى را راضى كند، ديگرى از دستش ناراضى مى شود)).
در روايت ديگرى از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه مى فرمايند:
((فاصله دنيا و آخرت فاصله مشرق و مغرب است كه نمى شود اين دو را جمع كرد))(405).
چون انسان ، موجود انتخابگر و مختارى است كه خداوند با قدرت عقل و تدبيرى كه به او داده ، وى را در مسير هدايت مجبور نكرده ؛ راه هاى صحيح را با نورافكن هاى بسيار روشن به او نمايانده است ؛ اما او را مجبور به رفتن در اين راه نكرده است . اين است كه اگر بهاى نفس خود را مال قرار دهد، ارزش او همان مال مى شود و اگر بهاى نفس انسانى خود را غريزه شهوت قرار دهد، ارزش او همان شهوت و نفسانيات خواهد بود. اگر ارزش نفس ‍ خود را غريزه خشم قرار بدهد، ارزش او همان خواهد بود. رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم تعبير بسيار عجيبى دارند كه مى فرمايند:
مَن كانت همَّته ما يدخُلُ بطنه كان قمتُه ما يخرجُ منه (406).
((اگر كسى همتش به آنچه باشد كه وارد شكمش مى شود؛ ارزش آن انسان ، قدر و قيمت همان چيزهايى خواهد بود كه از شكم او خارج مى شود)).

36 - حق بستانكار

و امَّا حقُّ الغَريم الطَّالبِ لكَ فان كنتَ مُوسرا اءَوفَيته و كفَيتَه و اءَغنيتَه و لم تَردُده و تَمطُله فانَّ رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم قال مَطلُ الغنىِّ ظلم و ان كُنتَ مُعسرا اءَرضيتَه بحُسن القول و طَلَبتَ اليه طَلَبا جميلا وَرَدتَه عن نفسكَ رَدّا لطيفا و لم تجمَع عليه ذَهابَ مالِهِ و سوءِ معامَلَتِهِ فانَّ ذلك لُؤ م و لا قوَّةَ الا بالله .
((و اما حق بستانكار تو اين است كه اگر مى توانى بدهى او را بپردازى ، كارش ‍ را راه بيندازى و بى نيازش كنى و او را رد نكرده ، معطل ننمايى . به درستى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: به تاخير انداختن وعده توسط شخص توانمند، ظلم است و اگر ندارى با نرمى و خوش زبانى از او مهلت بخواهى و او را با لطافت راضى كنى ؛ نه اين كه هم مالش را ندهى و هم بدرفتارى كنى كه اين پستى و دنائت است )).

 

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo