شهید آوینی

 

 

جوانان و نوجوانان عزيز عنايت كنند كه وقتى دوران زودگذر جوانى پايان پذيرفت و انسان قدم به ميان سالى گذاشت ، وجدان عمومى جامعه بر اساس فطرت و طبيعت انسانى درباره او قضاوت مى كند. اگر جوان در ايجاد روابط دوستانه و معاشرت ها به اين نكته توجه نكرده و با افراد غيرصالح معاشرت كرد - گرچه تاثير هم نپذيرفته باشد - درباره خود با دارويى مواجه خواهد شد كه برايش غيرقابل باور است ؛ يعنى خواهد ديد كه مردم در اجتماع او را مانند دوستان ناصالحش باور كرده اند و به همان صورتى كه درباره آنها قضاوت مى كردند درباره او قضاوت مى كنند.
معارف ما، چه آيات كريمه قرآن و چه روايات وارده از اهل بيت عليهم السلام براى عزت نفس مومن ، حساب فوق العاده اى باز كرده اند. قرآن مى فرمايد:
لله العزَّةِ و لرسولهِ و للمؤ منين (239).
((عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤ منان است )).
مومن بايد از نظر اجتماعى عزيز باشد و حيثيت و آبروى خود را حفظ كند.
و حق ندارد كارى كند كه عزت نفس خود را در معرض مخاطره قرار دهد. گرچه جوان به خود مطمئن باشد كه از افراد غيرصالح تاثير نخواهد پذيرفت ، اما به خاطر حفظ حيثيت اجتماعى خود بايد از ايجاد ارتباط و مراوده و همنشينى با طبقات ناصالح پرهيز كند. اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
اءِيَّاك و مُصاحِبَةَ الفُسَّاقِ فاءِنَّ الشَّرَّ بالشَّرِّ مُلحَق (240).
((با افراد فاسق مصاحبت و دوستى نكن ؛ چون به همان طبقه ملحق مى شوى )).
در روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
لا تَصحَبوا اءَهلَ البِدَعِ و لا تُجالسوهُم فَتَصيروا عندَ النَّاسِ كواحد منهم (241).
((با كسانى كه اهل بدعت و نوآورى در دين هستند، - و دين خدا را به امور ديگرى كه ربطى به دين و وحى ندارد مى آميزند - همنشينى نكن ؛ چون در نزد مردم ، يكى از آنها به حساب مى آيى )).
اين توصيه اى است به سياسيون ، كه توجه كنند، كسانى به اسم تحول و اصلاحات سياسى يا فرهنگى و اجتماعى باعث بدعت نشوند و ديگران نيز با همراهى و يا سكوت در قبال گفتار و كردار بدعت گذاران باعث نشوند كه هم فكر آنان شناخته شوند. به فرمايش امام صادق عليه السلام كه به روايت پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله و سلم نيز استشهاد كرده اند:
المَرءُ على دينِ مَن يُخَالِلُ فليَتَّقِ الله المَرءُ وليَنظُر مَن يُخالِلُ(242).
((وجدان عمومى ، انسان را به راه و روش دوستان و نزديكانش مى شناسد، بايد مراقب باشى كه با جه كسى پيمان دوستى مى بندى )).
علاوه بر اين دو زيان آشكار كه بر روابط دوستانه ناسالم مترتب است - انحراف در عقيده و بدنامى و سوء شهرت - معاشرت با طبقات ناصالح و گروه هاى خاص اجتماعى ، عوارض ديگرى را نيز در بردارد كه هيچ ربطى به تاثيرپذيرى و اطمينان به سلامت عقيده و سلامت رفتار ندارند؛ نفس اين ارتباط خواه ناخواه خسران و زيانهايى را متوجه انسان مى كند.

پنج گروهى كه از دوستى با آنان نهى شده است
در روايات ما نيز اين طبقات مورد توجه قرار گرفته اند كه آنها را بررسى مى كنيم : محمد بن مسلم از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه آن حضرت از پدرش امام محمد باقر عليه السلام و ايشان از امام سجاد عليه السلام نقل كرده اند كه حضرت فرموده اند:
يا بُنىَّ انظُر خَمسَة فلا تُصاحِبهُم و لا تُحادثهُم و لا تُرافقهُم فى طَريق فقلتُ يا اءَبَه مَن هم قال اءِيَّاك و مُصاحبَةَ الكَذَّابِ فاءِنَّه بمنزِلَةِ السَّرابِ يُقرِّبُ لك العَبيدَ و يُباعِدُ لك القريبَ و اءِيَّاكَ مُصاحِبَةَ الفاسِقِ فاءِنَّهُ بائِعُكَ بِاءُكلَة اءَو اءَقَلَّ مِن ذلك و اءِيَّاكَ مُصاحِبَةَ البخيلِ فاءِنَّه يخذُلُكَ فى مالِهِ اءَحوَجَ ما تكونُ اليه و اءِيَّاكَ و مُصاحبَة الاءَحمقِ فاءِنَّه يُريدُ اءَن يَنفعَكَ فَيَضُرُّك و اءِيَّاك و مُصاحبَةَ القاطعِ لِرَحِمِهِ فاءِنِّى وَجَدتُهُ ملعونا فى كتابِ الله عزّوجلّ فى ثلاثَةِ مواضِعَ قال الله عزّوجلّ: (((فهل عَسَيتُم اءِن تَوَلَّيتم اءَن تُفسدوا فى الاءَرض و تُقَطِّعوا اءَرحامكم # اءُولئكَ الَّذين لَعَنَهُمُ الله فاءَصَمَّهُم و اءَعمى اءَبصارهم )))(243) و قال : (((والَّذينَ يَنقُضونَ عهدَ الله مِن بعدِ ميثاقِهِ و يقطَعونَ ما اءَمرَ الله به اءَن يوصَلَ و يُفسدون فى الاءَرض اءُلئكَ لهمُ اللَّعنةُ و لهم سوءُ الدَّار)))(244) و قال فى سورة البقرة : (((الذينَ ينقُضونَ عهدَ الله مَن بعدِ ميثاقِهِ و يقطَعونَ ما اءَمرَ الله به اءَن يوصَلَ و يُفسدون فى الاءَرض اءُلئكَ همُ الخاسرونَ)))(245)(246).
پنج گروه اند كه نبايد با آنها دوستى و گفتگو نمايى و حتى در يك راه و مسير، با آنها همراه شوى ! امام باقر عليه السلام مى فرمايند: به محضر پدرم عرض كردم : پدر! اين پنج گروه چه كسانى هستند؟ آنها را به من معرفى كنيد. فرمودند: اولين آنها، افرادى اند كه دروغگويى ، عادت آنها است ، با آنها دوستى و گفتگو مكن و رفيق راه ايشان مشو! براى اين كه كذاب مانند سراب است ؛ يعنى وقتى انسان از دور نگاه مى كند، آب مى بيند، ولى وقتى نزديك مى شود، جز سراب نمى بيند. گاهى در دروغگويى چنان مهارت دارند كه راه دور، آرزوى بزرگ و يك راه دراز را طورى نزديك جلوه مى دهند كه انسان باور مى كند كه مقصد در همين نزديكى است .
بنابراين ، زاد و توشه اش را مصرف مى كند، اما ناگهان در پيش روى خود راهى دراز و دستى تهى مى بيند. و گاهى نيز كذاب ، امر خيلى نزديك را چنان دور و غير قابل دسترس نشان مى دهد كه فرد از انجام آن كار مايوس و نااميد مى شود. اين اثر ارتباط با كذاب است .
حضرت در ادامه مى فرمايند يكى ديگر از آن افراد، فاسق است . فاسق كسى است كه اعتقادش سست و دچار ضعف اعتقادى است . او هم انسان را با اندك چيزى معامله مى كند، انسان هاى ضعيفى اند كه اگر لقمه نانى از كسى بگيرند، دوست خود را مى فروشند؛ يعنى براى دوستى ها ارزش و قيمتى قائل نيستند.
و بعد مى فرمايند: از مصاحبت با بخيل نيز بپرهيز؛ چرا كه در مواقعى كه تو به او احتياج دارى ، تو را رها كرده و از كمك به تو مضايقه خواهد كرد.
گروه چهارم ، احمقان هستند؛ انسان هايى كه داراى ضعف عقل و تدبيرند. انسان احمق در صدد خير رساندن است ، اما به دليل ضعف عقل به انسان ضرر مى رساند.
و گروه پنجم كسانى اند كه پيوند محبت را با پدر، مادر، فرزند و بستگان نزديك قطع كرده اند. خداوند در سه آيه قرآن ، آنها را از رحمت خود دور كرده است و صلاحيت و شايستگى ايجاد رابطه و رفاقت و مصاحبت را ندارند. خداوند مى فرمايد: ((اگر از اين دستورها روى گردان شويد، جز اين انتظار نمى رود كه در زمين فساد و قطع رحم كنيد؟!)) و مى فرمايد: ((آنها كه عهد الهى را پس از محكم كردن مى شكنند، و پيوندهايى را كه خدا دستور به برقرارى آن داده قطع و در روى زمين فساد مى كنند، لعنت و بدى و مجازات سراى آخرت ، براى آنها است )) و در سوره بقره مى فرمايد: ((كسانى كه عهد خدا را پس از بستن ، مى شكنند و رشته آن را كه امر به پيوند آن كرده ، مى گسلند و در زمين و ميان اهل آن ، فساد مى كنند، به حقيقت آنان زيانكاران عالم هستند)).
امام عليه السلام درباره كسانى كه به دروغگويى عادت كرده اند، فرمودند كه ارتباط با آنها موجب مى شود كه حقايق براى انسان وارونه جلوه كند. اگر انسان با اين افراد دوستى و مصاحبت كند، زيان مى بيند؛ چون طبيعى است كه در دوستى اعتماد و اطمينان بين دو طرف شرط است ، اگر كسى هميشه حقايق را وارونه جلوه دهد، طبيعى است كه خسران و زيان زيادى از اين ارتباط حاصل مى شود.
اما افرادى كه به موازين شرعى و اخلاق انسانى پايبند نيستند؛ انسان را در قبال يك وعده ناچيز مى فروشند و دوستى ، رفاقت و صميميت براى آنها هيچ معنا و مفهومى ندارد. نتيجه ارتباط با آنها اين است كه ممكن است يك دوستى بيست ساله را به لقمه نانى بفروشند كه در صورت اعتماد انسان به اين افراد، زيان هاى جبران ناپذيرى را متحمل مى شود.
گروه ديگر بخيلان هستند؛ كسانى كه حاضر نيستند ثروت خود را حتى براى رفاه خود خرج كنند. اين افراد چگونه حاضر خواهند بود كه در هنگام تنگدستى و مضيقه دوستانشان ، از مال و ثروت خود بگذرند.
بنابراين ، امام عليه السلام فرمودند:
هنگامى كه تو به او نياز فراوان دارى او تو را رها خواهد كرد. در روايت ديگرى از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده است كه مى فرمايند:
لا خَير لكَ فى صحبَةِ مَن لا يرى لك مثل الَّذى يرى لنفسِهِ(247).
((دوستى تو با كسى كه به اندازه خودش براى تو اهميت قائل نيست هيچ فايده اى ندارد)).
مهم اين است كه بخيل براى خود هم خير ندارد، چگونه خواهد توانست براى دوستش مفيد باشد.
گروه ديگرى كه امام عليه السلام ذكر مى فرمايند، كسانى اند كه از ادراك و فهم چندانى برخوردار نيستند و توانايى تشخيص حقايق آفرينش را ندارند كه در اصطلاح به آنها احمق مى گويند. استدلال امام عليه السلام براى پرهيز از دوستى با اين افراد قابل توجه است . حضرت مى فرمايند اين افراد مقصر نيستند، مى خواهند نفع برسانند، اما به خاطر كودنى ، نقص و ناتوانى در درك مصالح و مفاسد، ضرر مى رسانند.
اميرالمؤ منين عليه السلام در تعبير ديگرى مى فرمايند:
قطيعةُ الجاهلِ تَعدلُ صلةَ العاقلِ(248).
((قطع ارتباط با انسان جاهل ، به اندازه برقرارى ارتباط با انسان عاقل نافع است )).
همان قدر كه ارتباط با عاقل به انسان نفع مى رساند، ارتباط با كودن و جاهل ضرر مى رساند. يعنى همان مقدارى كه كه واجب است انسان با افراد عاقل دوستى و رفاقت كند، واجب است كه از دوستى با افراد كودن بپرهيزد و با آنها پيوند برقرار نكند.

جاهل ار با تو نمايد همدلى عاقبت زخمت زند از جاهلى
جاهل ، بالاخره لطمه اى به انسان وارد مى كند و اين از روى جهل او است و تقصيرى هم ندارد و حتى در ضرب المثل هاى فارسى كه بعضا نشات گرفته از سخنان ائمه معصومين عليهم السلام است ، مى شنويم كه ((دشمن دانا به از دوست نادان )).
گفت پيغمبر عداوت از خرد بهتر از مهرى كه جاهل پرورد
بنابر آنچه بيان شد، صرف نظر از آثار زيان بار ارتباط با افراد غير صالح - اعم از اين كه صلاحيت هاى اعتقادى آنها محرز نيست و يا صلاحيت رفتارى و عملى ندارند - ارتباط با ايشان اثر طبيعى دارد كه موجب انحراف انسان در اعتقاد و رفتار مى شود.
در اين جا به جوانان عزيزى كه در آغاز راه زندگى قرار دارند، توصيه مى شود كه اين راه ، بسيار سخت و پرمخاطره است و پيمودن آن بدون همراه و همسفر ممكن نيست ، كار سنجيده و معقول آن است كه رفيق راه آنها امين و مفيد باشد تا در برخورد با خطرات اين سفر زندگى انسان را همراهى كند؛ نه اين كه خداى ناخواسته سارقى در لباس مسافر و همراه باشد.
بنابراين ، توصيه مى شود در انتخاب همراه و پيمودن راه با كسانى مشورت كنند كه اين راه را با موفقيت طى كرده اند و سختى ها و مشقات فراوان را از سر گذرانيده اند.
اولين نكته اى كه بايد بدان توجه شود آن است كه از نيت و انگيزه دوستى و همراهى اشخاص به خوبى مطلع گردند. مبادا انگيزه دوست و همراه انسان ، آلوده به انگيزه هاى كاذب و پرخطر اين دوران باشد! نيت اگر چنين شد، يا به انحرافات اخلاقى انسان مى انجامد و يا به سوء شهرت اجتماعى و يا اين كه در ميانه راه رشته اين دوستى بريده مى شود و عوارض سوء و ضربه هاى عاطفى و روحى فراوانى به بار مى آورد و كسى كه در دوستى دوران نوجوانى و جوانى ضربه عاطفى مى خورد، معمولا به انزوا كشيده مى شود و از ايجاد هر رابطه اى خوددارى مى كند و همه دست هايى كه براى صميميت به سمت او دراز مى شود و همه پيشنهادهايى كه براى رفاقت و دوستى به او مى شود، رد مى كند.
و گاهى منجر به سوءظن نسبت به همه مى شود و سلامت و اعتدال روحى را از جوانى كه در آغاز راه است ، مى گيرد و گاهى انسان را به عكس العمل هاى ديگر از قبيل بدگويى ، غيبت ، افترا، لجاجت و... كه شايسته كرامات انسانى نيست ، وامى دارد و اين هم عارضه خطرناك ديگرى است كه بريدن دوستى و ارتباطها را در پى دارد.
چه بسا دوستى بدون مطالعه و بعد قطع آن ، منجر به اين مى شود كه اسرار دوستى را در مقام انتقام جويى هويدا و بيان كند و يا از ترس انتقام جويى ، رابطه خود را با او حفظ كرده و عوارض آن را تحمل كند. در روايتى از اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه مى فرمايند:
مَنِ اتَّخَذَ اءخا مِن غير اختبار اءلجاءه الاضطرار الى مُرافقةِ الاءشرارِ(249)
((اگر كسى بدون سنجش و محاسبه دقيق ، دوستى را انتخاب كند، اضطرار و بى چارگى او را وادار خواهد كرد كه ارتباطش را با اشرار قطع نكند)).
يعنى در تنگنايى قرار مى گيرد كه به خاطر حفظ آبرو، دوستى اش را با افراد شرور ادامه مى دهد و اين استمرار دوستى علاوه بر آثار منفى روحى ، سوء شهرت اجتماعى را نيز در پى خواهد داشت .
در نقطه مقابل حديث قبل ، حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
مَنِ اتَّخَذَ اءخا بعدَ حُسنِ الاختبارِ دامَت صُحبتُهُ و تَاءَكَّدَت موَدَّتهُ(250)
((كسى كه با انديشه ، امتحان و دقت كافى دوستى را انتخاب كند، اين دوستى و مودت تداوم خواهد داشت )).
حضرت در كلام ديگرى مى فرمايند:
الدُّنيا دارُ مَمرّ لا دارُ مَقَرّ(251)
((دنيا گذرگاه و معبر است نه محل اقامت )).
انسان در سفرى است كه آغاز آن تولد از رحم مادر است و پايان آن ، وقتى است كه انسان را در خانه قبر مى گذارند. طول اين سفر، بستگى به ميزان عمرى دارد كه خداوند براى انسان ها مقدر فرموده است .
بر اساس نياز فطرى بشر كه اجتماعى آفريده شده است ، انسان نمى تواند در سفر زندگى به تنهايى زندگى كند، بنابراين افرادى را براى همسفرى انتخاب مى كند اما بايد توجه داشته باشد كه اين انتخاب با مشاوره پدران ، مادران و افراد دلسوز و شناخته شده باشد تا دوستى ها بر پايه منافع صحيح دنيوى و اخروى استوار باشد و از ايجاد رابطه با افرادى كه جز ضرر براى او ارمغانى ندارند بپرهيزد و از مواردى كه مورد شك و شبهه نيز هست ، پروا داشته باشد. اميرالمؤ منين عليه السلام فرموده اند:
مَن كانَ يُؤ مِنُ باللهِ واليومِ الآخِرِ فلا يَقومُ مكانَ ريبَة (252)
((كسى كه خدا و قيامت را پذيرفته است ، هرگز در جاى شبهه ناك و جايى كه اطمينان از حصول فايده ندارد، قدم نمى گذارد و در آن جا درنگ نمى كند)).

حدود و قواعد دوستى
در دوستى بايد اندازه نگه داشت ؛ يعنى نه افراط و زياده روى درست است و نه كوتاهى در انجام وظايف . امام صادق عليه السلام به بعضى از اصحابشان توصيه فرمودند:
لا تُطلِع صديقَكَ مِن سرِّك الا على ما لو اطَّلَعَ عليه عدوُّك لم يضرَّك ، فانَّ الصديقَ قد يكون عدوّا يوما ما(253)
((دوستت را به اسرارت آگاه نساز؛ مگر آنچه را كه اگر دشمنت هم از آن آگاه شود، هيچ ضررى متوجه تو نمى شود؛ چون ممكن است روزى همين دوستت ، دشمن تو شود)).
واقعا حوادث زندگى قابل پيش بينى نيست و بسيارى از افراد در فراز و نشيب هاى زندگى دچار تفاوت ها و تغييراتى در منش و رفتار مى شوند و چه بسيار دوستى هاى عميق و طولانى ، دستخوش دگرگونى و تحول شخصيت افراد شود، بر اين اساس ، همواره به اندازه نگه داشتن در دوستى سفارش شده است .
سخنى را مرحوم طبرسى در ((احتجاج )) با اسنادى از امام عسكرى عليه السلام نقل مى كند كه ايشان از آبائشان و از امام باقر عليه السلام نقل كرده اند كه حضرت فرمودند:
دخل محمّدُ بن مسلمِ بن شهاب الزهرىِّ على علىِّ بن الحسين عليهماالسلام و هو كَئيبُ حزين فقال له زين العابدين عليه السلام : ما بالُكَ مغموما؟ قال : ياابن رسول الله غموم و هموم تَتوالى علىَّ لما امتُحِنتُ به مِن جهةِ حُسَّادِ نِعَمى ، والطامعينَ فىَّ، و ممَّن اءَرجو و ممَّن احسنتُ اليه فيُخلِفُ ظنّى . فقال له علىُّ بن الحسين عليه السلام : احفَظ عليك لسانَك تملك به اخوانَك ، قال الزهرىُّ: ياابن رسول الله ! انّى اُحسنُ اليهم بما يَبدُرُ من كلامى ، قال علىّ بن الحسن عليه السلام : هيهات هيهات ! ايّاك اءن تُعجبَ مِن نفسك بذلك و ايّاك تتكلَّم بما يسبق الى القلوب انكارُه . و ان كان عندك اعتذاره ، فليس كلُّ مَن تُسمعُه شرا يُمكنُك اءن تُوسِّعَه عُذرا... فانَّك اذا فعلتَ ذلك سهَّل الله عليك عيشَك ، و كثَّرَ اءصدقاءَكَ و فرحتَ بما يكون من بِرَّهم و لم تَاءسَف على ما يكون مِن جفائهم (254)
زُهرى - از علماى زمان امام سجاد عليه السلام - در حالى كه محزون و غمناك بود، بر پدرم على بن الحسين عليهماالسلام وارد شد. امام عليه السلام به او فرمودند: چرا غمناكى ؟ گفت : يابن رسول الله ! اين غم و نگرانى از سوى افرادى به من تحميل شده است كه اگر نعمتى را براى من مى بينند، نسبت به من حسادت مى كنند و طمع دارند. از كسانى است كه من به آنها اميدوار بودم ، از كسانى است كه از من انتظارات عجيبى دارند و از كسانى كه من به آنها خوبى كرده ام و بعد معلوم شد كه من اشتباه كرده ام . امام عليه السلام فرمودند: در دوستى ها، زبانت را حفظ كن كه در اين صورت ، مى توانى دوستانت را نگه دارى وگرنه ، چنانچه زبانت آنچه را كه در ضمير تو است و نعمت هاى پنهانى كه خدا به تو داده افشا كرد، موجب حسادت و انتظارات زياد ديگران مى شود و حتى افرادى عليه تو اقدام مى كنند، بنابراين در دوستى ها اندازه نگه دار؛ يعنى هر چيزى كه مى دانى و از اسرار تو است براى آنها بازگو نكن .
سخن امام عليه السلام طولانى است ، اما نكته اى كه در بحث ما قابل توجه است ، توصيه امام عليه السلام است كه فرمودند: زهرى ! گمان نكن تو با زبان خوش و خدمت مى توانى همه دوستانت را نگه دارى ! مراقب باش كه گاهى مطالبى بر زبان انسان جارى مى شود كه بعضى از دل ها و روحيه ها آن را نمى پسندد؛ گرچه بعد از آن عذرخواهى كنى .
گاهى سخنى را در قالب طنز و شوخى ، به دوستت مى گويى كه او مكدر مى شود و بعد هم تو عذرخواهى مى كنى ؛ بايد بدانى كه اگر سخن شرى از زبان تو صادر شد، نمى توان با عذرخواهى آثار منفى آن را از بين برد، بنابراين مراقب باش دوستانت را درجه بندى كن ، آنها كه از تو بزرگ ترند را به منزله پدر، آنها كه از تو كوچك ترند را به منزله فرزند و آنها كه با تو در يك طبقه سنى قرار دارند را به منزله قرار قرار بده . حال تو حاضرى به كدام يك از اين سه طايفه ظلم كنى ؟ حاضرى آبرو و حيثيت كدام يك از آنها را ببرى ؟ اين يك توصيه مهم در رعايت حد و حدود دوستى ها است .
توصيه مهم ديگر امام عليه السلام اين است كه فرمودند: حالا اگر احساس ‍ كردى كه بر هر يك از اينها برترى دارى ، بدان كه آن كسى كه از تو بزرگتر است ، او در ايمان و در عمل صالح بر تو مقدم است . درباره آن كسى كه از تو كوچك تر است ، خود را چنين حديث نفس كن كه من زودتر از او به معصيت و گناه اقدام كرده ام . با خود درباره آن كسى كه با تو هم سن و هم رديف است بگو من به خطاكارى خودم مطمئنم ، اما در خطاكارى او يقين ندارم . اگر با افراد اين طور برخورد كردى و بعدا ديدى كه ديگران تو را احترام و اكرام مى كنند، بگو اين فضلى است از ناحيه آنها و اگر ديدى بر تو ستم مى كنند، بگو شايد من در گذشته گناه و خطايى كرده ام كه استحقاق اين عكس العمل و برخوردها را دارم .
اگر چنين شدى ؛ يعنى اولا، هر چيزى را هر جا نگفتى ؛ ثانيا، دوستانت را طبقه بندى كردى و ثالثا، حرمت هر طبقه اى را نگه داشتى و اگر ديگران خوبى كردند، نگفتى حق من بوده است و اگر بدى كردند، نگران نشدى و گفتى شايد من شايسته اين عكس العمل هستم ، خداوند زندگى را بر تو آسان مى كند و دوستان تو زياد و دشمنان تو كم مى شوند و از محبت و خوبى آنها مسرور مى شوى و از جفا و بدكارى آنها هم غمناك نخواهى شد.
نكته اى كه درباره سفارش امام صادق عليه السلام به اصحابشان بايد ذكر كرد اين است كه دوستى ها همواره دستخوش تغييرات است ؛ به ويژه درباره جوانان و نوجوانان دگرگونى و تحول شخصيت چندان نياز به محرك هاى عميق ندارد تا در شخصيت و دوستى آنها تحول ايجاد كند؛ چون اساسا خون گرمى و وجود احساسات نيرومند و جاذبه هاى متفاوت براى برقرارى پيوند دوستى از يك سو و از سوى ديگر، نبودن تجربه كافى و لازم در انتخاب و تداوم دوستى از يك سو و از سوى ديگر، نبودن تجربه كافى و لازم در انتخاب و تداوم دوستى ها، باعث مى شود با اندك نارضايتى و رعايت نشدن شرايط، اين پيوندها گسسته شود.
نوجوانان و جوانان در ايجاد رفاقت معيارهايى را كه بزرگسالان براى روابط دوستانه در نظر مى گيرند، مراعات نمى كنند. بنابراين به عموم مؤ منين و به خصوص جوانان عزيز توصيه مى كنيم كه علاوه بر تعمق در مبانى انتخاب دوست در گشودن باب دوستى حدود اخوت و رفاقت و اندازه آن را هنگام دوستى مراعات كنند. در حديثى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام ضمن توصيه به فرزندشان مى فرمايند:
و لا تُضيعَنَّ حقَّ اءَخيكَ اتِّكالا على ما بينَكَ و بينهُ فانَّه ليسَ لك باءَخ مَن اءَضَعتَ حقَّه (255).
((مراقب باش هرگز به اعتماد اين كه دوستى و مودت بين تو و برادر دينى ات گرم و صميمى است حق او را ضايع نكنى ؛ چرا كه در اين صورت ديگر آن برادرى و صميميت باقى نخواهد ماند)).
حضرت در اين روايت مى فرمايند كه هميشه سعى كن حدود دوستى را مراعات كنى . كسى كه حقى در دوستى بر تو دارد، آن حق را رعايت كن و اگر چنين نكردى ، آن برادرى و صداقت باقى نخواهد ماند.
از جمله حدود و حقوقى كه بسيار مهم است و نقش اساسى در سلامت دوستى ها و تداوم آنها دارد، باور توانايى هاى دوست است ؛ يعنى انسان اول بفهمد، كسى كه به عنوان دوست انتخاب كرده است ، چقدر توانايى و قدرت دارد و بر اساس توانايى و قدرت او، از او انتظار داشته باشد، انتظار بيش از حد و برخاسته از تمايلات و خواهش هاى نفسانى خلاف حقوق يك دوستى سالم است ؛ چرا كه ممكن است دوست او قادر به انجام آنها نبوده و يا بر انجام آن به سختى و مشقتى بيفتد، در هر يك از اين دو صورت ، وقتى اين خواهش و ميل انسان عمل نشود موجب رنجش او مى شود و دوست خود را به حق نشناسى و يا بى معرفتى متهم مى كند و عاقبت با خشم و ناراحتى ، اين پيوند قطع مى شود. حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در روايت ديگرى مى فرمايند:
مَن لم يَرضَ مِن صديقِهِ الا باءيثاره على نفسه دامَ سَخَطُه (256).
((كسى كه از دوست خود خشنود نمى شود مگر اين كه هميشه تمنيات و خواهش ها و اميال او را بر منافع خود مقدم بدارد، همواره از دوستانش ‍ خشمگين خواهد بود)).
در نهايت ، چنين شخصى هميشه از دوستانش رنجيده خواهد بود، علت آن هم روشن است ؛ چرا كه دوستانش هميشه حاضر نخواهند بود تمنيات او را برآورده كنند. هر روزى با كسى باب دوستى مى گشايد و روز ديگر آن پيوند را مى گسلد.
گاهى در جوانان طغيان غرائز و احساس خشم و غضب ناشى از گسستن دوستى ها به جايى مى رسد كه كمترين عكس العمل آنها، بدزبانى و زشت گويى است . پشت سر دوست سابق خود، زبان به حرف هاى نامناسب مى گشايد كه معارف ما دستور مى دهد كه انسان بايد در اين شرايط نيز حدود را رعايت كند. در سخنى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
((اگر ارتباط خود را با دوستت بريدى در غياب او به دنبال زشت گويى نباش ؛ تا باب برگشت و رجوع او بسته نشود؛ چه بسا ممكن است تجارب روزگار او را وادار كند كه دوباره به سوى تو بيايد. اگر در غياب دوستى كه از تو بريده است بدگويى كنى ، او ديگر باز نخواهد گشت )).
نتيجه اين كه مراعات حد و حدود در دوستى ها، شرط عقل و تدبير است . به هيچ وجه خود را بر ديگران تحميل نكنيد كه اين نشانه خودپرستى و حب نفس است . كسانى كه چنينند، در همه زمينه ها با شكست مواجه مى شوند؛ نه اين كه فقط در ارتباطها و دوستى ها شكست بخورند.
ديگر اين كه در اثر عدم توانايى و يا اجابت نكردن خواسته و خواهش هايتان دوستى خود را با ديگران قطع نكنيد، و بپذيريد كه زياده خواهى كرده ايد و دوستتان قادر بر اجابت آن نبوده است ، و در اين موارد خشم نگيريد و بد نگوييد كه راه بازگشت باز بماند.
گاه پيش مى آيد كه رشته دوستى ها بريده مى شود و به جدايى مى انجامد، اما در همين شرايط هم بايد اندازه نگه داشت ، و پا را از محدوده مقرر اخلاق و شرع بيرون نگذاشت . اگر واقعا كسى در رفاقت چنين بود، او شايسته دوستى و رفاقت صميمانه است . امام صادق عليه السلام مى فرمايند:
مَن غضِب عليك مِن اخوانك ثلاثَ مرّات ؛ فلم يَقُل فيك شرّا فاتَّخذهُ لنفسك صديقا(257).
((اگر كسى سه مرتبه بر تو خشم گرفت - يعنى تو موجبات عصبانيت و ناراحتى او را فراهم كردى و او خشمگين شد - اما سخن زشتى نگفت ، او شايسته رفاقت است )).
در روايتى از اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه حضرت مى فرمايند:
اءَحبُّ حبيبَكَ هَونا ما عَسَى اءَن يكون بِغَيضَكَ يوما ما و اءَبغِض بغيضَكَ هَونا ما عسى اءَن يكون حبيبَكَ يوما ما(258).
((دوستانت را طورى دوست داشته باش كه اگر روزگارى دشمن تو شدند، از آن دوستى گذشته ضرر نبينى و از اين دشمنى نيز خسارتى متوجه تو نشود؛ و با دشمنانت طورى مدارا كن كه اگر روزى خواستند با تو باب دوستى بگشايند، ميسور باشد)).
يعنى در دوستى و دشمنى افراط نشود به خصوص ، حد و اندازه نگه داشتن در دوستى ها و عداوت ها و دشمنى ها، براى عزيزان جوان ما نقطه قابل تاملى است ؛ چرا كه ايجاد ارتباط و يا قطع آن نوعا برخاسته از عواطف و احساسات پاك ، اما زودگذر دوران نوجوانى و جوانى است كه بايد به عوارض آينده آن توجه داشته باشند. روايتى را صاحب مستدرك الوسايل از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل كرده اند كه حضرت مى فرمايند:
اءَِبعة مُفسدة للقُلوبِ الى اءَن قال و مُجالسَةُ الموتَى فقيلَ له يا رسول الله و ما مُجالسَةُ المَوتى قال مُجالسَةُ كُلِّ ضالّ عنِ الايمانِ و جائِر فى الاحكامِ(259).
((چهار چيز دل و قلب را فاسد مى كند، يكى همنشينى با مردگان است ؛ سؤ ال شد همنشينى با اموات يعنى چه ؟ - آيا به اين معنى است كه به قبرستان ها نرويم ! - حضرت فرمودند: مردگان كسانى اند كه اولا دين ندارند. ثانيا، به احكام و قوانين انسانى پايبند نيستند)).
از نظر رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم افراد بى دين مثل انسان مرده اند؛ يعنى دين موجب روح و حيات انسانى است .
بنابراين ، از نظر موازين دينى و روايات ما التزام به رعايت حقوق ديگران ، نشانه حيات انسانى و علامت يك زندگى روح دار و پرطراوت و بانشاط است كه اگر اين الزامات و رعايت حقوق نباشد، انسان از آن زى انسانى و حقيقت خود فاصله مى گيرد و گرچه يك موجود متحرك و داراى حيات است ، اما آن حيات ، ديگر حيات انسانى نخواهد بود.

حقوق دوست
اما حقوقى كه امام سجاد عليه السلام براى دوست برشمرده اند عبارتند از:

1 - احسان و فضل
از جمله حقوقى كه امام عليه السلام ذكر مى فرمايند اين است كه :
اءن تَصحَبَهُ بالفضلِ
((با او در مصاحبت و رفاقت فضل پيشه كند)).
فضل در حق دوست ، اوج تعاليم اخلاقى اسلام و حقوق انسانى است . فضل در لغت به معناى زيادتر از حد اعتدال است و به اصطلاح ، تفضل در جايى است كه اين فيض و فعل ابتدائا و بدون اين كه در مقابل اقدام شايسته اى از طرف مقابل واقع شود، از انسان صادر شود. يعنى تو بايد همواره به دوستت احسان كنى و به او خير برسانى ، بدون اين كه منتظر پاداش باشى .

2 - انصاف و اكرام
امام عليه السلام در ادامه مى فرمايند:
وَ اءِلَّا فلا اءَقَلَّ مِنَ الاءِنصافِ
((اگر نخواستى و يا نتوانستى كه با دوستت با فضل رفتار كنى ، درباره او انصاف داشته باش )).
انصاف معادل عدل است ؛ يعنى اگر قادر به تفضل نيستى ، لااقل با عدل و انصاف رفتار كن . انصاف يعنى اگر او به تو اكرام كرد، تو نيز او را اكرام كن . اگر او از تو حفاظت مى كند، تو نيز از او نگهدارى كن ، اگر او به تو خيرى رساند و بزرگوارى كرد، تو نيز در مقابل ، در حق او بزرگوارى كن و در يك كلام ، خوبى او را جبران كن .
امام سجاد عليه السلام مى فرمايند: اگر با كسى ، باب دوستى گشودى و خواستى حق اين دوستى ادا شود و استحكام و تدوام پيدا كند، بايد در اولين قدم با دوست خود از در فضل وارد شوى و اگر قادر بر آن نيستى ، يك درجه پايين تر، با او به عدالت رفتار كن كه در غير اينصورت انصاف نكرده اى و خروج از انصاف مساوى با ظلم است . حدفاصلى بين عدل و ظلم نداريم ؛ اگر عدل نبود، ظالم خواهد بود و ظالم شايسته دوستى نيست .
شرط لازم براى دوام دوستى و اساس آن انصاف است ؛ يعنى اگر انصاف نباشد، دوستى معنا نخواهد داشت ، بنابراين ظلم كردن در دوستى ضايع كردن همه حقوق دوستى ، بلكه خروج از منش انسانى است .

3 - سبقت گرفتن در نيكى
حضرت در ادامه مى فرمايند:
و لا يَسبِقَكَ فيما بينَكَ و بينَهُ الى مَكرَمَةُ
((او در خير رساندن ، از تو سبقت نگيرد)).
يعنى تو هميشه در خير رساندن پيشى بگيرى و مقدم باشى وگرنه پاداش ‍ دادن و جبران خدمت ديگران ، يك وظيفه انسانى است و اين براى تو فضيلتى نخواهد بود كه اگر او به تو خدمتى كرد تو هم در قبال خدمت او، احسان كنى . اين وظيفه است ، اما آنچه كه براى تو امتياز است و از تو يك انسان كريم و متعالى سازد اين است كه هميشه تو در خوبى كردن به او مقدم باشى ، بدون اين كه او هنوز خدمتى به تو كرده باشد. در اين صورت ، مصاحبت تو، با فضل و كرامت خواهد بود. اگر كسى به انسان خوبى كند، آيا جزايش جز اين است كه در مقابل ، به او خوبى كند.
هَل جزاءَ الاحسانِ الا الاءِحسانُ(260).
((آيا پاداش خوبى ، جز خوبى است ؟)).
طبيعى است كسى كه داراى روح سليم انسانى است و روحش آلوده نيست ، در مقابل احسان ديگران خود را موظف و مديون مى داند و هر لحظه منتظر است تا دينش را ادا كند، ولى اين كرامت انسانى نيست و نمى تواند موجب افتخار و امتياز باشد. آنچه به انسان فضيلت و برترى مى بخشد و انسان را به اوج مراتب انسانى مى رساند، فضل و كرامت است ؛ يعنى پيشى گرفتن در خير رساندن به ديگران .
احسان و فضل شايد از جهاتى با هم مشترك باشند، اما فضل بر احسان ترجيح دارد. احسان ، پاداش احسان است ، اما فضل به معناى اين است كه كسى بدون مقدمه به كسى خير برساند و بدون علت و چشم داشت براى كسى خيرخواهى كند، بنابراين ، فضل امتياز و مايه افتخار است .

4 - ناصح و خيرخواه بودن
حضرت در ادامه مى فرمايند:
تُلزِمُ نفسَكَ نصيحتهُ و حياطتَهُ
((بايد بر خود فرض بدانى كه ناصح و خيرخواه و نگهدار دوست باشى )).
اين تعبير، به ظاهر بسيط و ساده است ، اما دربردارنده يك مفاهيم عميق و قابل توجهى است . نصح و خيرخواهى يعنى اين كه هم دل براى او آرزوى خير كند و هم در عمل اسباب رسيدن او به سعادت و منافع دنيوى را فراهم كند.
حياطت ، يعنى او را نگهدارى كند، او را در امور دنيوى كه به معصيت خدا منتهى نمى شود كمك كند. هر كس در دنيا احتياجات زيادى دارد بايد افراد را برآورده كردن حاجاتشان تا آن جا كه واقعا با فرامين الهى منافات ندارد يارى كرد. اين شرط درستى است .
اكنون بايد ببينيم اين خصلت ، از چه دلى نشات مى گيرد كه انسان براى ديگران خير بخواهد و سعى كند كه ديگران را در رسيدن به خير و آرزوهاى خوبى كه دارند، يارى كند؟ اين صفت پسنديده از چه انديشه اى برمى خيزد؟
مسلما قلبى كه منزه و مصفا باشد، آلوده به بغض ، خشم ، حسد، عداوت ، برترى طلبى ، كبر و خودپسندى نباشد، مى تواند دوستدار ديگران باشد وگرنه اگر انسانى آلوده به خصيصه زشت حسد باشد، هرگز نخواهد توانست براى ديگران خيرخواه باشد.
كسى كه برترى طلبى را در خود تقويت مى كند، هرگز نخواهد توانست خيرخواه ديگران باشد، پس قلبى كه ديگران را دوست دارد، مى تواند خيرخواه ديگران باشد و دوست داشتن ديگران با اتصاف به اين سيئات اخلاقى ممكن نخواهد بود و بر اين اساس تعبيرى داريم كه مى گويد: نوع دوستى و دگردوستى ، مابه الامتياز انسان و ساير موجودات است .
همه آنچه كه در انسان است ، در حيوانات هم هست ؛ حيوانات حب نفس ‍ دارند، انسان نيز خودش را دوست دارد، انسان به فرزندش علاقه مند است ، حيوان هم به فرزندش علاقه مند است ، آنچه كه انسان را از حيوانات ممتاز مى كند، اين است كه حيوانات براى بقاى خود، حتى هم نوع خود را مى درند، اما انسان ، ممتاز به وصف نوع دوستى و دگردوستى است و اگر انسان اين امتياز را نداشته باشد، با حيوان هيچ تفاوتى نخواهد داشت .
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در نامه پرمحتواى خود به مالك اشتر، مى فرمايند:
و لا تكوننَّ عليهم سَبُعا ضارِيا تَغتَنِمُ اءَكلَهم فانَّهم صنفَانِ امَّا اءَخ لك فى الدِّينِ و امَّا نظير لكَ فى الخَلقِ(261).
((مبادا اين حكومت را طعمه ، و مردم را لقمه هاى شيرين و گوارايى براى خود بدانى ، و مانند حيوان درنده اى به دريدن و خوردن آنها مشغول شوى . مردم دو گونه اند: يا برادران ايمانى تواند يا همنوع تو، و در هر حال تو موظفى آنها را دوست بدارى و به آنها خدمت كنى )).
ما بايد از اين منظر و زاويه به دنيا و ديگران بنگريم كه اگر چنين كرديم و همان طور كه خود، فرزندان و والدينمان را دوست داريم و سعى مى كنيم براى آنها خيرخواه باشيم و حتى حاضر نيستيم در ذهن خود، حادثه سوئى را براى آنها تصور كنيم ؛ همه انسان ها مخصوصا دوستانمان را نيز دوست بداريم ، امتياز ما بر حيوانات حفظ خواهد شد.
در روايتى كه به تناسب ، در بعضى از مباحث گذشته هم به آن اشاره كرده ايم ، امام موسى بن جعفر عليهماالسلام مى فرمايند:
انَّ اءَهلَ الارضِ لَمَرحومونَ ما تَحابُّوا(262).
((مردم روى زمين ، تا زمانى كه يكديگر را دوست بدارند مورد رحمت الهى هستند)).
مادامى كه انسان ها همديگر را دوست داشته باشند خدا آنها را عذاب نمى كند و همواره آنها را بر سفره كرامت خود ميهمان مى كند.
گاهى مؤ منان سؤ ال مى كنند كه چرا با آن كه همه افراد مسلمان و يا مومن نيستند، خدا وسايل رفاه و تنعمات دنيوى همه آنهارا فراهم مى كند.
جواب اين است كه خداوند شرط نكرده كه نعمت هايش را فقط به مسلمانان و يا مؤ منان عطا كند، شرط خدا براى عطاى نعمت ها به ديگران اين است كه همديگر را دوست داشته باشند و سعى نكنند نعمت هاى خدادادى را از چنگ همديگر دربياورند، اگر انسان ها به اين مرحله برسند، خدا هم نعمت هايش را بر آنها تمام مى كند، اما اگر در مقام درنده خويى برآمدند و حيثيت انسانى خود را از دست دادند، رحمت خدا هم از آنها سلب مى شود.
به هر حال انسان بايد براى دوست خود خيرخواه باشد، خيرخواهى هم يك معناى وسيعى دارد، يعنى حتى اگر كسى در غياب او بد مى گويد، بايد از او دفاع كند، اين معناى خيرخواهى است . وقتى به اين مرحله رسيد، براى دوست خود كه مومن است حتى خير ماوراى دنيا و آخرت را نيز مى خواهد.
ما در معارف دينى خود دستور داريم كه وقتى براى برادر مومن خود دعا مى كنيد، براى سعادت و غفران او دعا كنيد. اين كلمه اى كه ورد زبانهاى ما است كه مى گوييم : اللهمَّ اغفِر للمؤ منين و المومنات خدايا همه مؤ منين را بيامرز. اين عبارت ناظر به همين خيرخواهى مؤ منان حتى در آخرت است .

5 - يارى كردن در عبادت خدا
توصيه ديگر امام عليه السلام اين بود كه :
معاضدَتَهُ على طاعةِ ربِّه .
((او را در عبادت خدايش يارى كند)).

 

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo