شهید آوینی

 

 برخی دیگر از فضایل اخلاقی امام(ع)

عفو و گذشت

 هشام بن اسماعیل بن هشام كه از طرف عبدالملك بن مروان حاكم مدینه بود با اهل بیت رسول خدا (ص) بد بود و امام سجاد (ع) را بسیار اذیت می‏كرد، چون پس از عبدالملك بن مروان او از حكومت مدینه عزل شد، ولید بن عبدالملك دستور داد او را در یك محل عمومی نگاه داشته و ندا كردند هر كه از وی شكایتی و یا در گردن وی حقی دارد بیاید و دادخواهی كند.

او گفت: از هیچ كس ترسی ندارم جز علی بن الحسین كه به او اذیت كرده‏ام؛ امام صلوات الله علیه بر او گذشت كه او را كنار خانه مروان نگاه داشته بودند، او به امام سلام كرد، حضرت به خواص خویش فرموده بود به وی متعرض نشوند آنگاه امام نه تنها متعرض او نشد، بلكه به وی پیغام فرستاد، اگر به مال احتیاج داری بگو ما قدرت دادن آن را داریم و از من و كسان من خاطر جمع باش.

هشام بعد از دانستن این مطلب فریاد كشید: «الله اعلم حیث یجعل رسالته» ابن سعد در طبقات از عبدالله پسر امام (ع) نقل كرده چون هشام بن اسماعیل معزول شد،... پدرم ما را جمع كرد و فرمود: این مرد عزل شده و دستور داده‏اند كه او را بر سر راه نگاه دارند تا هر كه شكایت دارد از وی دادخواهی بكند كسی از شما متعرض او نشود.

گفتم: پدرجان! چرا نكنیم به خدا خاطره‏های تلخی از او داریم، چنین روزی را آرزو می‏كردیم؟!
فرمود: پسر عزیزم!
او را به خدا واگذاریم. عبدالله گوید: به خدا قسم كسی از آل حسین (ع) متعرض او نشد تا كارش به پایان رسید‌.
ناگفته نماند: عادت اهل بیت (ع) آن بود كه به افتاده متعرض نمی‏شدند.(1)

بزرگوای و كرامت

زمخشری در ربیع الابرار نقل كرده: چون یزید بن معاویه مسلم بن عقبه را به جنگ اهل مدینه فرستاد و گفت: پس از شكست آنان، زنانشان بر سپاهیان شام مباح است (ولی به وی سفارش كرد كه متعرض امام سجاد (ع) نشود) علی بن الحسین (ع) در آن ماجرای شوم، چهارصد زن را با فرزندانشان و حشمشان تكفّل فرمود، و آ نها را با خانواده خود قرار داد و تا لشكریان مسلم در مدینه بودند آن ها را اطعام كرد، یكی از آن زنان قسم خورد كه در خانه پدرش و مادرش آن احترام را ندیده است كه از آن حضرت دید . (2)

 

عظمت خداوند در نظر امام سجاد(ع)

ابوبصیر گوید: امام باقر (ع) فرمود: پدرم زنی داشت كه از خوارج بود ... یكی از غلامان آن حضرت به وی گفت: یابن رسول الله (ص)! در خانه شما زنی است كه از جدت علی بن ابی طالب بیزاری می‏ كند؟ پدرم او را طلاق داد.
او پیش امیر مدینه رفت و شكایت كرد كه علی بن الحسین مهریه ام را نمی‏دهد امیر مدینه به پدرم گفت: یا علی بن الحسین! یا باید سوگند بخورید كه صداق او را داده‏اید و یا باید مهریه‏اش را بدهید.
امام فرمود: پسرم! برخیز و برای این زن چهار صد دینار بیاور، گفتم: پدرجان فدایت شوم مگر شما به حق نیستید؟!! فرمود: بلی ولی من خدا را بزرگتر از آن می ‏دانم كه برای پول به او قسم بخورم:
«فقلت له یا ابة جُعلت فداك اَلستَ مُحّقاً؟ فقال لی: بلی یا بنی ول كنّی اَجللتُ الله اناحلف به یمین صبر» .
 آری این مطالب تا اعماق روح انسان اثر می‏كند.(3)

 

آیا می‌دانید رفتار امام سجاد علیه السلام با غلامان چگونه بود؟

امام سجاد علیه السلام در شدیدترین لحظه خشم كه هیچ كس را یاراى خودداری نبود، خشم خود را فرو مى‏برد و بخشش‏هاى شگفت‏انگیز مى‏نمود. گویند: یكى از غلامان چوبى بر دوش داشت و از پله‏ها بالا مى‏رفت كه پایش لرزید و چوب بر سر یكى از فرزندان امام برخورد نمود و طفل از دنیا رفت.

 امام‏ علیه‌السلام با اندوه فراوان بر بالین بچه حاضر شد. غلام از ایشان خواست كه به خاطر جدش رسول خدا صلى الله علیه و آله از اشتباه او درگذرد. امام‏ علیه السلام در همان هنگام به خاطر نام پیغمبر صلى الله علیه و آله از گناه او درگذشت و او را در راه خدا آزاد كرد.(4) بى‏شك چنین گذشتى جز از معصوم سر نمى‏زند و حتى تصور آن نیز براى دیگران دشوار مى‏نماید.

در روایت دیگرى آمده است: آن حضرت غلامى داشت كه مستحق عقوبت بود؛ حضرت تصمیم به مجازات او گرفت. وقتى تازیانه به دست گرفت، فرمود:«قل للذین آمنوا یغفروا للذین لایرجون ایّام الله»

 كنایه از این كه اگر طلب بخشش نمایى و قول دهى كه دیگر مرتكب عمل ناپسند نشوى، مجازات نخواهى شد! غلام كه دست پرورده آن حضرت بود و گویا درس «توحید افعالى» را از آن بزرگوار به نیكى آموخته بود، گفت: «من فردى نیستم كه از شما طلب بخشش كنم، من فقط امید به رحمت خدا دارم و از او مى‏ترسم!» امام سجاد علیه السلام وقتى دید غلام، معارف را به درستى یاد گرفته و استعداد خدانگرى خود را به خوبى فعلیت داده، بى‏درنگ او را آزاد كرد و پول زیادى نیز به او بخشید.(5)

امام با بردگان بر سر یك سفره مى‏نشست و با آنان غذا مى‏خورد. همه آنان از اخلاق و رفتار ایشان بهره مى‏بردند و اخلاق نیكوى امام را در خود تقویت مى‏كردند و رفتار خویش را با اخلاق زیباى ایشان مى‏آراستند. چنان كه بیشترشان منظور خود را با خواندن آیات قرآن كریم مى‏فهماندند.



نقل شده كه حضرت غلامى را سه بار صدا زد و فقط سومین بار پاسخ شنید، در این حال به غلام فرمود:
مگر صداى مرا نشنیدى؟
غلام گفت: چرا شنیدم!
امام فرمود: پس چرا جواب ندادى؟
پاسخ داد: چون از جانب شما احساس امنیت مى‏نمودم.
امام فرمود: خدایا! تو را سپاس مى‏گویم كه غلام را از من آسوده خاطر قرار داده‏اى.(6)

امام با بردگان بر سر یك سفره مى‏نشست و با آنان غذا مى‏خورد. همه آنان از اخلاق و رفتار ایشان بهره مى‏بردند و اخلاق نیكوى امام را در خود تقویت مى‏كردند و رفتار خویش را با اخلاق زیباى ایشان مى‏آراستند. چنان كه بیشترشان منظور خود را با خواندن آیات قرآن كریم مى‏فهماندند. یك روز كنیزى بر دستان امام ‏علیه السلام آب مى‏ریخت و امام نیز دستان خود را مى‏شست، آفتابه افتاد و پوست دست ایشان را مجروح نمود، كنیز گفت: «والكاظمین الغیظ و العافین عن النّاس» حضرت بلافاصله صله یك سال او را پرداخت و كنیز را در راه خدا آزاد كرد.(7)

 

حال امام سجاد علیه السلام در هنگام نماز

از امام باقر علیه السلام نقل شده است که امام علی بن الحسین علیهماالسلام در شبانه روز هزار رکعت نماز می‌خواند، همانند امیرمومنان علیه السلام که پانصد نخله خرما داشت و در کنار هر کدام از آنها دو رکعت نماز می‌خواند. امام زین‌العابدین علیه السلام آنگاه که برای نماز می‌ایستاد رنگ به رنگ می‌شد و در نماز همانند برده‌ای ذلیل در برابر پادشاهی بزرگ می‌ایستاد، اعضایش از خشیت خدای متعال می‌لرزید، نمازش همانند نماز کسی بود که آخرین نماز خود را می‌‌خواند و می‌داند که دیگر موفق به اقامه نماز نخواهد شد.

روزی در بین نماز، عبا از یکی از شانه‌هایش افتاد، حضرت اعتنا نکرد تا از نماز فارغ شد. یکی از اصحاب سبب را پرسید، فرمود: وای بر تو! آیا می‌دانی در برابر چه کسی ایستاده بودم؟ از نمازِ هر کس به همان مقدار پذیرفته می‌شود که قلبش متوجه خدایش باشد، آن مرد عرض کرد: پس ما هلاک شدیم (زیرا نمازمان چنین نیست) !

حضرت فرمود: خداوند کاستی‌های نماز را با نوافل جبران می‌کند (یعنی اگر می‌خواهید نمازهاتان ناقص نباشد برای جبران کاستی‌ها، نافله بخوانید.) (8)

الصّلاةُ قُربانُ کُلِّ تَقِیٍّ.(9)
نماز نزدیک کننده هر فرد پرهیزگاری (به خداوند) است.
امام رضا علیه السلام

جلوه‌های تقوا، ج 3، محمدحسن حائری یزدی

 

توشه سفر آخرت

ابن شهاب زهری در شبی سرد و بارانی آن حضرت را در مدینه دید كه آردی بر دوش می‏كشد، گفت: یابن رسول الله (ص) این چیست؟ امام فرمود: سفری دارم، برای آن توشه‏ای آماده كرده‏ام، می‏خواهم در جای محفوظی بگذارم كه وقت رفتن با من باشد.

گفت: یابن رسول الله! بدهید غلام من آن را بردارد ،امام راضی نشد. گفت: پس بدهید من به جائی كه می‏خواهید ببرم و شما زحمت نكشید. امام فرمود: نه، می‏خواهم آنچه را كه در سفر به من یاری می‏كند و وارد شدنم را به آنجا كه وارد می‏شوم نیكو می‏گرداند خودم ببرم و اضافه كرد: زهری! تو را به خدا پی كار خودت برو و مرا به حال خودم واگذار.

ابن شهاب گوید: بعد از چندی آن حضرت را دیدم كه به سفر نرفته است. گفتم: یابن رسول الله! اثری از سفر در شما نمی‏بینم؟! فرمود: سفرم آن نیست كه تو گمان كردی بلكه نظرم سفر مرگ بود و برای آن آماده می‏شدم، آماده شدن برای مرگ، دوری از حرام و احسان در راه خیر است.
«قال بلی یا زُهْری لیس هو كما ظننت ولكنّه الموت و له اَستعِدّ، انّما الاستعداد للموت تَجنُّب اِلحرام و بذلُ الندّی فی الخیر».(10)

 

پی‌نوشت‌ها:


1. سید محسن امین عاملی، سیر الائمه: ج 3 ص 199. 
2. سید محسن امین عاملی، سیر الائمه: ج 3 ص 201.
3. فروع كافی: ج 7 ص 435 كتاب الایمان.
4. كشف الغمّه، ج 2، ص 292.
5. همان، ص 269.
6. شیخ مفید، الارشاد، ص 500.
7. ابن شهر آشوب، مناقب‏ آل ‏ابیطالب، ج‏3، ص‏154.
8. بحارالانوار، ج 46، ص 61.
9. فروع کافی، ج 3، ص 265.
10. سید محسن امین عاملی، سیر الائمه: ج 3 ص 201 و 209.

 

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo