اشعار و مرثیه شهادت جعفر بن محمّد الصّادق علیهم السلام

قطعه و مفرد - غزل و قصیده

ارث

این آتشی که شعله زده بینِ خانه‌ام                ارثی بُوَد که ز مادر به من رسید

کفن

کفن‌ها بر بدن پیچید و فرمود:                خدایا بی کفن جدّم حسین است

آتش

یاد آن روز که در خانه‌ام آتش افتاد                سر به دیوار زده نام تو را سر دادم

مزد

ز دستِ کینه‌ی دشمن کجا کنم فریاد                ببین جماعت دنیا چگونه مزدم داد

شقایق

شیعه بی قرآن ناطق گشته است                جسمِ صادق چون شقایق گشته است

از داغ تو شد جهان عزادار 

 

اى مهر تو بهترین علایق

جان‎ها به زیارت تو شایق

ما را نبود به جز خیالت

یارى خوش و همدمى موافق

بیمارى روح را دوا نیست 

جز مهر تو اى طبیب حاذق

اى نور جمال كبریائى

اى نور تو زینت مشارق

روزی كه دمید نور خلقت

رخسار تو بود صبح صادق

از جلوه تو تبارك الله

فرمود به خلقت تو خالق

حسن تو خود از جمال زهراست 

اى زاده بهترین خلایق

بر تخت كمال و تاج عصمت

آخر كه بود به جز تو لایق

تفسیر كمال ایزدى بود

 گفتار تو اى امام صادق

باشد سخن تو جاودانى 

بوده است چو با عمل مطابق

افسوس شدى شهید، آخر

 از حیله ناکسی منافق

از داغ تو شد جهان عزادار

 زیرا به تو عالمى است عاشق

ماتم زده‎ایم و غم چو دریاست

دل‎ها همه چون شكسته قایق

 

"حسان"

آتش در گلستان


تا گلستان نبی از جور اعدا، در گرفت

جسم و جان دوستان از شعله‌اش آذر گرفت

در سرای صادق آل نبی آتش زدند

چون خلیل آن شاه دین جا در دل آذر گرفت

نیمه شب در بزم منصورش ببردند از عناد

آنكه خورشید فروزان از رخش زیور گرفت

چون برون از خانه ی منصور شد دل پر ز خون

حضرت روح الامین دست عزا بر سر گرفت

ساخت چون منصور نا منصور مسمومش ز كین

رفت شادی از میان، غم ما سوی را بر گرفت

زد شرر بر جسم و جانش زهر كین با صد محن

شعله اش اندر جنان بر قلب پیغمبر گرفت

دین عزادارست و، مذهب شد یتیم و سوگوار

عالمی را ماتم نور دل حیدر گرفت

خون دل از دیده می افشاند با صد درد و داغ

تا سرِ او را بدامن موسی جعفر گرفت

افتخار مرثیت خوانی صفا روز نخست

در خصوص خاندان از حضرت داور گرفت

علی سهرابی تویسركانی

 

اشك ملائك

زین ماتمی كه چشم ملایك ز خون، ترست

گویا عزای صادق آل پیمبرست

یا رب چه روی داده، كزین سوگ جانگداز

خلقی پریش خاطر و، دلها پر آذرست

مُلك و مَلك به ناله و افغان و اشك و آه

چون داغدار، حضرت موسی بن جعفرست

خون می رود ز فرط غم از چشم شیعیان

زیرا كه قلب عالم امكان مكدرست

منصور، شاد گشت ز قتل خدیو دین

اما به خُلد، غمزده زهرای اطهرست

او گرچه كشت خسرو دین را ولی به دهر

نامش به ننگ تا به ابد ثبت دفترست

تن در نداد بر ستم و، این كلام نغز

بر پیروان حق و عدالت مقررست:

آزاد مرد، تن به زبونی نمی دهد

مرگ از حیات در نظر مرد خوشترست

تنها نه اشكبار چشم صفا زین عزا بود

دلهای شیعیان همه از غم مكدرست

 

 

Logo
https://old.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/ImamSadegh/Shahadat/88/Shear/Shear01.aspx?&mode=print