شهید آوینی

 

اشعار و مرثیه شهادت جعفر بن محمّد الصّادق علیهم السلام

 

از داغ تو شد جهان عزادار 

 

اى مهر تو بهترین علایق

جان‎ها به زیارت تو شایق

ما را نبود به جز خیالت

یارى خوش و همدمى موافق

بیمارى روح را دوا نیست 

جز مهر تو اى طبیب حاذق

اى نور جمال كبریائى

اى نور تو زینت مشارق

روزی كه دمید نور خلقت

رخسار تو بود صبح صادق

از جلوه تو تبارك الله

فرمود به خلقت تو خالق

حسن تو خود از جمال زهراست 

اى زاده بهترین خلایق

بر تخت كمال و تاج عصمت

آخر كه بود به جز تو لایق

تفسیر كمال ایزدى بود

 گفتار تو اى امام صادق

باشد سخن تو جاودانى 

بوده است چو با عمل مطابق

افسوس شدى شهید، آخر

 از حیله ناکسی منافق

از داغ تو شد جهان عزادار

 زیرا به تو عالمى است عاشق

ماتم زده‎ایم و غم چو دریاست

دل‎ها همه چون شكسته قایق

 

"حسان"

آتش در گلستان


تا گلستان نبی از جور اعدا، در گرفت

جسم و جان دوستان از شعله‌اش آذر گرفت

در سرای صادق آل نبی آتش زدند

چون خلیل آن شاه دین جا در دل آذر گرفت

نیمه شب در بزم منصورش ببردند از عناد

آنكه خورشید فروزان از رخش زیور گرفت

چون برون از خانه ی منصور شد دل پر ز خون

حضرت روح الامین دست عزا بر سر گرفت

ساخت چون منصور نا منصور مسمومش ز كین

رفت شادی از میان، غم ما سوی را بر گرفت

زد شرر بر جسم و جانش زهر كین با صد محن

شعله اش اندر جنان بر قلب پیغمبر گرفت

دین عزادارست و، مذهب شد یتیم و سوگوار

عالمی را ماتم نور دل حیدر گرفت

خون دل از دیده می افشاند با صد درد و داغ

تا سرِ او را بدامن موسی جعفر گرفت

افتخار مرثیت خوانی صفا روز نخست

در خصوص خاندان از حضرت داور گرفت

علی سهرابی تویسركانی

 

اشك ملائك

زین ماتمی كه چشم ملایك ز خون، ترست

گویا عزای صادق آل پیمبرست

یا رب چه روی داده، كزین سوگ جانگداز

خلقی پریش خاطر و، دلها پر آذرست

مُلك و مَلك به ناله و افغان و اشك و آه

چون داغدار، حضرت موسی بن جعفرست

خون می رود ز فرط غم از چشم شیعیان

زیرا كه قلب عالم امكان مكدرست

منصور، شاد گشت ز قتل خدیو دین

اما به خُلد، غمزده زهرای اطهرست

او گرچه كشت خسرو دین را ولی به دهر

نامش به ننگ تا به ابد ثبت دفترست

تن در نداد بر ستم و، این كلام نغز

بر پیروان حق و عدالت مقررست:

آزاد مرد، تن به زبونی نمی دهد

مرگ از حیات در نظر مرد خوشترست

تنها نه اشكبار چشم صفا زین عزا بود

دلهای شیعیان همه از غم مكدرست

قطعه و مفرد

ارث

این آتشی که شعله زده بینِ خانه‌ام
ارثی بُوَد که ز مادر به من رسید

کفن

کفن‌ها بر بدن پیچید و فرمود:
خدایا بی کفن جدّم حسین است

آتش

یاد آن روز که در خانه‌ام آتش افتاد
سر به دیوار زده نام تو را سر دادم

مزد

ز دستِ کینه‌ی دشمن کجا کنم فریاد
ببین جماعت دنیا چگونه مزدم داد

شقایق

شیعه بی قرآن ناطق گشته است
جسمِ صادق چون شقایق گشته است

 

رباعی و دوبیتی


یار

عدو هر دم مرا آزار کرده
به زهرش جسمِ من بیمار کرده
بیا مادر به کنجِ آشیانم
که بی یاری هوای یار کرده

کام

دل شیعه ز من آرام گیرد
تشیع از تلاشم نام گیرد
به راه دین شدم راضی به این امر
که سَمّ دشمن از من کام گیرد

اشعار عروضی


عزادار

دین از تو پدیدار شده حضرت صادق
شیعه ز تو بیدار شده حضرت صادق
از مکتب تو جن و ملک علم گرفتند
انسان ز تو دیندار شده حضرت صادق
دانشگاه شیعه که وجودش همه فخر است
از توست، گوهر بار شده حضرت صادق
تا یاد کنم ظلم پر از کینه‌ی منصور
آن جا بصرم تار شده حضرت صادق
یک لحظه نیاسود مطهر گلِ جسمت
چون دم به دم آزار شده حضرت صادق
آن شب که در راز نشستی بَرِ معبود
دشمن ز تو بیزار شده حضرت صادق
آمد که تو را زخم زند بین امارت
جدّت که تو را یار شده حضرت صادق
لیکن چه گریز از غم همدردی مادر
در کوچه گرفتار شده حضرت صادق
چون فاطمه بنشست به خاک غم و غربت
افتاده به دیوار شده حضرت صادق
آمد نظرش مادر خود گفت سؤالی
او را که مددکار شده حضرت صادق؟
فطرش چو شنیدش غم تو ای گلِ زهرا
عمریست عزادار شده حضرت صادق

شراره‌ها

صادق آلِ فاطمه، منم که خون جگر شدم
میانِ کوچه‌های غم، غریب و در به در شدم
خدا ببین عدو مرا به هر دمی صدا کند
دلِ غمینِ و خسته‌ام به غصه‌ مبتلا کند
کشد به آتش جفا گهی حریم خانه‌‌ام
تو خود بدانی ای خدا غریبِ این زمانه‌ام
به بزم عیش و نوش خود مرا شبانه برده‌اند
نماز من شکسته‌اند، با تازیانه برده‌اند
حالا که زهرِ مجلسِ حرامیان چشیده‌ام
ببین که خون روان شده ز گوشه‌های دیده‌ام
ببین به راه خانه‌ام نشسته‌ام چو مادرم
به مرگ خود رضا شدم، شکسته‌ام چو مادرم
شراره‌های زهرِ کین عطش به پیکرم نشاند
به یاد جد اطهرم مرا به کربلا کشاند
خدا ببین که چون حسین به سینه بر زمین شدم
ولی خوشم در این جهان که شیعه سازِ دین شدم

بقیع

یه بار می‌شه بقیعت و بیام زیارت آقاجون
کنارِ قبرِ مادر و عرض ارادت آقاجون
سرم پایین، چشمای تو تاج رویِ سرم ‌می‌شه
بی سر و سامونت می‌شم با یه عبارت آقاجون
می‌شه یه روز بگن به من خاکِ بقیع و سرمه کن
خاکِ بقیع و خونِ چشم، تو و نظارت آقاجون
اون روز می‌دونم که دیگه گمشده‌ام پیدا می‌شه
چون تو به من نشون می‌دی با یه اشارت آقاجون
عمرم داره می‌گذره و هنوز بقیع رو ندیدم
آقا به فریادم برس جونم نثارت آقا جون
نذار چشام بسته بشه حسرت به دل مونده برم
نذار با این همه دعا ، باشم خمارت آقاجون
تو مکتب تشیعت، شیعه شدم رهام نکن
نذار که دشمنات کنند دلم رو غارت آقاجون

همنشین

همنشین دلِ من زهرِ شرر بار شده
قاتل مادرِ من آن در و دیوار شده
یاد مادر به خدا کرده مرا دلگیرم
قصه‌ی کوچه میانِ دلِ من خار شده
من که در کوچه، زمین خورده به خود می‌پیچم
جگرم سوخته و سخت گرفتار شده
می‌خورم روی زمین خاک شده غمخوارم
صادقِ آلِ علی یکّه و بی‌یار شده
بسکه منصور خورانده به دلم زهرِ ستم
دلِ پژمرده‌ی من زخمی و بیمار شده
آخر از سوز شرر سینه‌ی من می‌سوزد
روز من در نظرم همچو شبِ تار شده
شکر حق روزه‌ی امروز قبولش گردید
عاقبت روزه به زهرِ عدو افطار شده

 

ذکر و سرود


چشم انتظار

در مدینه بینِ کوچه بهرِ مادر ناله کردم
چشم خود را با سرشکم منزلِ صد ژاله کردم
یاد مادر کرده پیرم
کوچه را در بر بگیرم
همچو زهرا مادر خود
از خدا خواهم بمیرم
سید المظلوم ـ حضرت صادق (3)
آتش غم در حریم خانه‌ام تا زد زبانه
من به یاد مادرِ خود اشکِ چشمم شد روانه
از برایت دل فکارم
مادرِ چشم انتظارم
همچو تو پهلو شکسته
من غریب این دیارم
سید المظلوم ـ حضرت صادق (3)
در سرای زندگانی رنج و غربت حاصلم شد
عاقبت در این زمانه زهرِ منصور قاتلم شد
ناله‌هایم بی اثر شد
سینه‌ام پر از شرر شد
بعد عمری شیعه سازی
مزد من زهرِ جگر شد
سید المظلوم ـ حضرت صادق (3)
بارالها شد نصیبم در غریبی‌ام بمیرم
در کنارِ قبرِ مادر منزلی دیگر بگیرم
اهل بیتم در نوا شد
خانه‌ام کرب و بلا شد
من چه گویم از عدویم
روز و شب بر من جفا شد
سید المظلوم ـ حضرت صادق (3)

آشیانه

مظلوم و تنها در بین خانه
با حال زارش در آشیانه
جان می‌دهد بنیانگذارِ مکتبِ عشق
شد شیعه گریانِ چنین تاب و تبِ عشق
مولای مسموم ـ یا حجت الله
آجرک الله ـ بقیت الله
فرزندِ زهرا سر بر زمین است
همچون صنوبر از زهرِ کین است
لب تشنه امّا خون به لب وای از دلِ او
وا کن گره امشب خدا از مشکلِ او
مولای مسموم ـ یا حجت الله
آجرک الله ـ بقیت الله
شهرِ مدینه کرب و بلا شد
زهرا دوباره صاحب عزا شد
بیتِ عزیزِ فاطمه گردیده خاموش
از بهرِ صادق کاظمش گشته سیه پوش
مولای مسموم ـ یا حجت الله
آجرک الله ـ بقیت الله

آلِ امین

مدینه امشب بنگر چه بیقرار است
تمامِ دردش به خدا فراقِ یار است
به پیش چشمش
امام صادق
شد گلِ جسمش
همچو شقایق
وای غریب وای غریب امام صادق (3)
مدینه امشب تا سحر به غم نشسته
امام کاظم ز جفا دلش شکسته
وای ز فردا که بقیع غمین‌ترین است
شاهد دفنِ صادقِ آلِ امین است
دلِ بقیع و
این همه غوغا
برای دفنش
شده مهیا
وای غریب وای غریب امام صادق (3)
مدینه فردا که شود زاده‌ی زهرا
روز چو تشییع شود با غم عظما
یاد کنی غسل و کفن در برِ خانه
یاد کنی لحظه‌ی تشییع شبانه
چه کرده‌ای تو
مدینه با ما
عمری بسوزیم
از غمِ زهرا
وای غریب وای غریب امام صادق (3)

غم‌زده

ذکرِ مادر به لبم زهرِ عدو در دستم
جعفرِ آلِ علی صادقِ زهرا هستم
زهرِ جانم شده این شرر
زهرِ زهرا شده میخِ در
مادرم مادرم فاطمه (4)
بین کوچه شده غالب شرری بر جانم
رازِ دیوار و قدِ خم شده را می‌دانم
گر چه خود غم زده‌ی شهرِ مدینه هستم
بر غم مادرِ خود اشک بصر می‌بارم
بین کوچه تو حالم ببین
می‌خورم همچو مادر زمین
مادرم مادرم فاطمه (4)
آتش افکنده عدو بر جگرِ خونبارم
هر کجا بوده عدو در سدد آزارم
کُنجِ تاریکی غم نیست به جز حق یارم
من از این جور و ستم، دور و زمان بیزارم
راحتم کن دگر ای خدا
مُردم از دشمنِ بی حیا
مادرم مادرم فاطمه (4)

 

شور و بحر طویل


پرپر شده شقایق (2) مولا امام صادق(ع)
مسموم زهرِ کین شد
از غصه دل غمین شد
بنگر که آل زهرا
از داغ او حزین شد
* * *
ماتم گرفته سینه
از هر جفا و کینه
گوید امام صادق
وای از تو ای مدینه
* * *
شیخ الائمه بنگر
گشته تنش صنوبر
زهرِ عدو چه کرده
با جسم پاک و اطهر
* * *
کی دیده در زمانه
یک زاهدی شبانه
در لحظه‌ی عبادت
با زور و تازیانه
با دست بسته او را
دشمن بَرَد ز خانه

مولانا مولانا امامِ صادق (3)
ابرِ سیاهِ غصه پهنه‌ی آسمون رو
گرفته بغضِ ماتم سینه‌ی کهکشون رو
سروِ بلندِ شیعه خسته شده ز کینه
می‌خواد که با فِراقش شروع کنه خزون رو
* * *
استادِ درسِ قرآن، فقه و اصول و ایمان
شیعه به پای درسش نشسته جون گرفته
ز رفتنش جهانی غرق عزا و زاری
اشک چشِ ملائک رو به فزون گرفته
* * *
شبِ شهادت تو اومده‌ام بدونی
که دل از این مصیبت حکایتش جنونه
به پای روضه‌های غمین و جانگذازت
بقیعِ خلوتت رو دل می‌کنه بهونه

 

نوحه امام صادق علیه السلام


در شهر مدینه غوغاست خون بر دل آل طاهاست
در مرگ امام صادق از گریه قیامت برپاست
شمع ولایت گشته خاموش
موسی ابن جعفر شد سیه پوش
یا فاطمه سلام  الله علیها سرت سلامت

قلبش شده پاره پاره خیزد ز دلش شراره
گرید ز غمش مفضّل بر سینه زند زُراره
یاران به دنبال جنازه
داغ همه گردیده تازه
یا فاطمه سلام  الله علیها سرت سلامت

افتاده خزان بر باغش بنشسته به دلها داغش
جاری شده اشک زهرا سلام الله علیها بر تربت بی چراغش
اندوه و اشک و آه و صبرش
بالله بود پیدا ز قبرش
یا فاطمه سلام  الله علیها سرت سلامت

کی دیده که صاحبخانه دنبال عدو شبانه
با پا و سر برهنه بیرون رود از کاشانه
از خانه با پای پیاده
بر قصر قاتل رو نهاده
یا فاطمه سلام  الله علیها سرت سلامت
یا فاطمه سلام  الله علیها سرت سلامت


Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo