شهید آوینی

 

 

337- دلايل انفجارى نبودن قيام حسين (ع )  
از جمله خصوصيات امام حسين اين است كه در مورد فرد فرد اصحابش ‍ اجازه نمى دهد كه قيام او حالت انفجارى داشته باشد. چرا امام حسين در هر فرصتى مى خواهد اصحابش را به بهانه اى مرخص بكند؟ هى به آنها مى گويد: آگاه باشيد كه اينجا آب و نانى نيست ! قضيه خطر دارد. حتى در شب عاشورا با زبان خاصى با آنها صحبت مى كند: (343)
من اصحابى از اصحاب خودم بهتر و اهل بيتى از اهل بيت خودم فاضل تر سراغ ندارم . از همه شما تشكر مى كنم ، از همه تان ممنونم . اينها جز با من با كسى از شما كارى ندارند. شما اگر بخواهيد برويد و آنها بدانند كه شما خودتان را از اين معركه خارج مى كنيد، به احدى از شما كارى ندارند. اهل بيت من در اين صحرا كسى را نمى شناسند، منطقه را بلد نيستند، هر فردى از شما با يكى از اهل بيت من خارج شود و برود، من اينجا هودم هستم تنها.(344)
چرا؟ رهبرى كه مى خواهد از ناراحتى و نارضايتى مردم استفاده كند كه چنين حرفى نمى زند. همه اش از تكليف شرعى مى گويد. البته تكليف شرعى هم بود و امام حسين از گفتن آن نيز غفلت نكرد، اما مى خواست آن تكليف شرعى را در نهايت آزادى و آگاهى انجام بدهند. خواست به آنها بگويد: دشمن ، شما را محصور نكرده ، از ناحيه دشمن اجبار نداريد. اگر از تاريكى شب استفاده كنيد و برويد، كسى مزاحمتان نمى شود. دوست هم شما را مجبور نمى كند. من بيعت خودم را از شما برداشتم . اگر فكر مى كنيد كه مساءله بيعت براى شما تعهد و اجبار به وجود آورده است ، بيعت را هم برداشتم . يعنى فقط انتخاب و آزادى . بايد در نهايت آگاهى و آزادى و بدون اينكه كوچكترين احساس اجبارى از ناحيه دشمن يا دوست بكنيد، مرا انتخاب كنيد.(345)
338- عظمت نهضت كربلا  
داستان كربلا در هزار و دويست سال پيش روى صفحه كتاب آمده ، يك وقتى آمده كه كسى فكر نمى كرده كه اين حادثه اين قدر گسترش پيدا خواهد كرد. متن تاريخ حادثه گويى اساسا براى يك نمايشنامه نوشته شده است ، شبه پذير است ، گويى دستور نداده اند كه آنرا براى صحنه بودن بسازند. شهادت هاى فجيع ما زياد داريم ولى اين داستان به اين شكل آيا مى تواند تصادف باشد و تعمد نباشد و ابا عبدالله به اين مطلب توجه نكرده باشد؟ من نمى دانم ، ولى بالاخره قضيه اين طور است و باور هم نمى كنم كه تعمدى در كار نباشد.(346)
339- نگاهى به حادثه كربلا  
حادثه كربلا يك جنايت و يك تراژدى است ، يك مصيبت است ، يك رثاء است . اين صفحه را كه نگاه مى كنيم ، در آن ، كشتن بيگناه مى بينيم ، كشتن جوان مى بينيم ، شير خوار مى بينيم ، اسب بر بدن مرده تاختن مى بينيم ، آب ندادن به يك انسان مى بينيم ، زن و بچه را شلاق زده مى بينيم ، آب ندادن به يك انسان مى بينيم ، اسير را بر شتر بى جهاز سوار كردن مى بينيم ، از اين نظر قهرمان حادثه كيست ؟ واضح است وقتى كه حادثه را از جنبه جنايى نگاه كنيم ، آنكه مى خورد قهرمان نيست ، آن بيچاره مظلوم است . قهرمان حادثه در اين نگاه يزيد بن معاويه است ، عبيدالله بن زياد است ، عمر سعد است ، شمر ذى الجوشن است ، خولى است و يك عده ديگر. لذا وقتى كه صفحه سياه اين تاريخ را مطالعه مى كنيم ، فقط جنايت و رثاء بشريت را پس ‍ مى بينيم . پس اگر بخواهيم شعر بگوييم چه بايد بگوييم ؟ بايد مرثيه بگوييم و غير از مرثيه گفتن چيز ديگرى نيست كه بگوييم . بايد بگوييم :

ز آن تشنگان هنوز به عيوق مى رسد

فرياد العطش ز بيابان كربلا

امام آيا تاريخچه عاشورا فقط همين مصيبت است و چيز ديگرى نيست ؟
اشتباه ما همين است . اين تاريخچه يك صفحه هم دارد كه قهرمان آن صفحه ديگر پسر معاويه نيست ، پسر زياد نيست ، پسر سعد نيست ، شمر نيست . در آنجا قهرمان حسين است . در آن صفحه ، ديگر جنايت نيست ، تراژدى نيست ، بلكه حماسه است ، افتخار و نورانيت است ، تجلى حقيقت و انسانيت است ، تجلى حق پرستى است . آن صفحه را كه نگاه كنيم ، مى گوييم بشريت حق دارد به خودش ببالد. اما وقتى صفحه سياهش را مطالعه مى كنيم مى بينيم كه بشريت سر افكنده است و خودش را مصداق آن آيه مى بيند كه مى فرمايد: قالوا اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك مسلما جبرئيل امين در مقابل اعلام خدا كه فرمود: انى جاعل فى الارض خليفه سوالى نمى كند، بلكه آن دسته از فرشتگان كه فقط صفحه سياه بشريت را مى ديدند و صفحه ديگر آنرا نمى ديدند، از خدا اين سوال را كردند كه : آيا مى خواهى كسانى را در زمين قرار دهى كه فساد كنند و خونها بريزند؟ و خدا در جواب آنها فرمود: انى اعلم ما لا تعلمون ؛ من مى دانم چيزى را كه شما نمى دانيد. آن صفحه ، صفحه اى است كه ملك اعتراض مى كند؛ بشر سرافكنده است و اين صفحه صفحه اى است كه بشريت به آن افتخار مى كند. چرا بايد حادثه كربلا را هميشه از نظر صفحه سياهش مطالعه كنيم ؟ و چرا بايد هميشه جنايت هاى كربلا گفته شود؟ چرا هميشه بايد حسين بن على از آن جنبه اى كه مورد جنايت جانيان است مورد مطالعه ما قرار بگيرد؟ چرا شعارهايى كه به نام حسين بن على مى دهيم و مى نويسيم ، از صفحه تاريك عاشورا گرفته شود؟ چرا ما صفحه نورانى اين داستان را كمتر مطالعه مى كنيم ، در حالى كه جنبه حماسى اين داستان صد برابر جنبه جنايى آن مى چربد، و نورانيت اين حادثه بر تاريكى آن خيلى مى چربد پس بايد اعتراف كنيم كه يكى از جانى هاى بر حسين بن على ما هستيم كه از اين تاريخچه فقط يك صفحه اش را مى خوانيم ، و صفحه ديگرش را نمى خوانيم . جانى هاى بر امام حسين آنها هستند كه اين تاريخچه را از نظر هدف منحرف كرده و مى كنند.(347)
340- انواع نهضت ها  
ممكن است نهضتى تك معنى و تك مقصد باشد و ممكن است به اصطلاح متشابه باشد، يعنى در آن واحد مقصدها و هدف هاى مختلف داشته باشد، گو اين كه همه آن هدف ها بازگشتشان به يك هدف اصلى باشد. يك نهضت مى تواند در آن واحد داراى جنبه ها و ابعاد مختلف بوده باشد. (348)
341- انگيزه بيعت  
نهضت امام حسين عليه السلام يك نهضت چند مقصدى و چند جانبه اى و چند بعدى است . و علت اينكه تفاسير و تعابير مختلفى در مورد اين نهضت شده است ، محاذى بودن عناصر دخيل در آن است . ما وقتى كه از جنبه بعضى عوامل و عناصر به اين نهضت نگاه مى كنيم ، مى بينيم صرفا جنبه تمرد و عدم تسليم در مقابل قدرتهاى جابره و تقاضاهاى ناصحيح قدرت حاكم وقت دارد. از اين نظر، اين نهضت يك نفى ، نه و عدم تسليم است . آن جنبه اين است كه همه مى دانيم بعد از مردن معاويه و جانشين شدن يزيد و پس از آن همه توطئه هايى كه براى اين كار چيدند، يزيد لازم ديد از چند نفر از شخصيت هاى بزرگ جهان اسلام و در راءس آنها وجود مقدس حسن بن على عليه السلام كسى كه از او خيلى حساب مى برد، بيعت بگيرد تا اين بيعت سبب خاموشى همه مردم بشود و در واقع تعهدى از حسين بن على عليه السلام در مورد خودش بگيرد.(349)
342- شرايط سه گانه عظمت نهضت  
مى دانيم كه امام حسين نهضتى كرده است كه شرايط سه گانه عظمت را دارا بوده است :
الف - مقدس بودن هدف و شخصى نبودن آن ، به خاطر انسانيت بودن آن تواءم يا فداكارى و گذشت از منافع فردى بوده است به همين دليل بشريت اينگونه افراد را كه مرز ميان خود و ديگران را شكسته اند از خود مى داند و خود را از آنها مى داند، او را فداى امت و مصالح امت مى بيند.
ب - اينكه تواءم بوده با يك بصيرت قوى و نافذ، و آنچه ديگران در ظاهر نمى ديدند، او در خشت خام مى ديده است . به عبارت ديگر از محيط خودش پيش بود.
ج - اينكه نورى بوده كه در ميان يك ظلمت كامل درخشيده است . (350)
343- عوامل ارزشى نهضت  
بسيارى از عوامل ها، ارزش دهنده به يك نهضت است . نهضت ها خيلى با هم فرق مى كنند. اگر روح عصبت در آن باشد، روح به اصطلاح خاكى پرستى در آن باشد، يك ارزش به نهضت مى دهد؛ و اگر روح هاى معنوى و انسانى و الهى داشته باشد، ارزش ديگرى به آن مى دهد. هر سه عامل دخيل در نهضت حسينى به اين نهضت ارزش داد، بالخصوص عامل سوم .ولى گاهى آن كسى كه اين ارزش به او تعلق دارد، يك وضعى پيدا مى كند كه به اين ارزش ، ارزش مى دهد. همچنان كه آن ارزش ، او را صاحب ارزش مى كند، او هم شاءن اين ارزش را بالا مى برد. چنانكه يك مرد روحانى وقتى كه لباس روحانيت را مى پوشد، واقعا اين لباس براى او افتخار است ، بايد افتخار كند كه اين لباس را به او پوشانيده اند و روحانيون حقيقى هم او را قبول دارند، ولى يك كسى كارش را در انجام وظايف روحانيت ، در علم و تقوا و عمل به جايى مى رساند كه او افتخار اين لباس مى شود. مى گوييم لباس روحانيت آن لباسى است كه فلان كسى هم دارد، لباسى است كه او پوشيده است .(351)
344- عوامل گوناگون حادثه كربلا 
در جريان حادثه كربلا عوامل گوناگونى دخالت داشته است ، يعنى انگيزه هاى متعددى براى امام در كار بوده است كه همين جهت از طرفى توضيح و تشريح ماهيت اين قيام را دشوار مى سازد؛ زيرا آنچه از امام ظاهر شده كه اظهار نظر كنندگان ، گيج و گنگ بشوند و ضد و نقيض اظهار نظر كنند؛ و از طرف ديگر به اين قيام جنبه هاى مختلف مى دهد و در حقيقت از هر جنبه اى ماهيت خاصى دارد.(352)
345- ماهيت قيام حسينى  
حادثه عاشورا چه نوع حادثه اى است و از چه مقوله است ؟ آيا از نظر اجتماعى يك انفجار بدون هدف بود، مانند بسيارى از انفجارها كه در اثر فشار ظلم و تشديد سختگيرى ها رخ مى دهد احيانا به وضع موجود كمك مى كند، و يا يك تصميم آگاهانه و هوشيارانه نسبت به اوضاع و احوال موجود نسبت به آثار و نتايج اين حركت بود؟ و در صورت دوم آيا يك قيام و نهضت و انقلاب مقدس بود يا دفاع ؟ آيا كارى بود كه از طرف امام شروع شد و حكومت وقت مى خواست آن را سركوب كند، و يا او از طرف حكومت وقت مورد تجاوز قرار گرفت و او به جاى سكوت و تسليم ، شرافتمندانه از خود دفاع كرد؟ و عبارت ديگر آيا چيزى از سنخ تقوا در جامعه بود و مظهر يك تقواى بزرگ در حد دادن جان بود، يا مظهر يك احساس و عصيان و قيام مقدس ؟ آيا از نوع حفظ و اثبات خود بود يا از نوع نفى و انكار جبهه مخالف ؟ (353)
بنابراين فرض اول ناچار اهدافى داشت اجتماعى و اصولى ؛ و بنابر فرض ‍ دوم هدفش جز حفظ شرف و حيثيت انسانى خود نبود؛ و بنابر اين كه از نوع انقلاب و قيام ابتدايى بود، آيا مبناى اين انقلاب صرفا دعوت مردم كوفه بود كه اگر مردم كوفه دعوت نمى كردند قيام نمى كرد (و قهرا پس از اطلاع از عقب نشينى مردم كوفه در صدد كنار آمدن و سكوت بود) يا مبناى ديگرى جز دعوت مردم كوفه داشت و فرضا مردم كوفه دعوت نمى كردند، او در صدد اعتراض و مخالفت بود هر چند به قيمت جانش تمام شود؟ (354)
346- نمايشگاه كربلا 
درزمان ما معمول است كه كشورها نمايشگاه صنايع درست مى كنند و گاهى نمايشگاه جهانى از همه كشورهاى دنيا درست مى كنند. ظاهرا در هر شصت سال يك بار تمام دنيا يك نمايشگاه ترتيب مى دهند. گويند: برج ايفل يادگار يك نمايشگاهى است كه در شصت و اند سال پيش ساخته شده . در سه چهار سال پيش نيز نمايشگاهى در بروكسل ترتيب دادند كه از همه كشورهاى شرق و غرب در آن جا جمع شده بودند و مردم از همه دنيا به آنجا رفتند. منظور از اين نمايشگاه نشان دادن محصولات فكرى و عملى بشر است . در آنجا انسان عظمت فكر و فعاليت و مقدار هنرنمايى بشر را مى فهمد. در آنجا همه چيز را مى آورند از سوزن تا نمونه كارخانه هاى عظيم .
صحنه كربلا را مى توان تشبيه كرد به يك نمايشگاه ، ولى نه نمايشگاه علم و صنعت ، بلكه نمايشگاه معنويت و معرفت . در اين نمايشگاه ، انسان مى تواند به عظمت قدرت اخلاقى و روحى و معنوى بشر پى برد و بفهمد تا چه اندازه بشر با گذشت و فداكار و آزاد مرد و خدا پرست و حق خواه و حق
پرست مى شود، معانى صبر و رضا و تسليم و شجاعت و مروت و كرم و بزرگوارى تا چه اندازه قدرت ظهور و بروز دارد.
معمولا اهل منبر وقتى كه مى خواهد قضيه كربلا را بزرگ كنند جنبه فاجعه و ظلم و ستمها را بزرگ مى كنند، در جستجوى پيدا كردن و حتى جعل كردن فاجعه هايى هستند، با بيان هاى مختلف و تشبيهات و مجسم ساختن ها جنبه فاجعه بودن را تقويت مى كنند و حال آنكه ما بايد از خود بپرسيم بزرگى حادثه كربلا از چه نظر است ؟ آيا از نظر فجيع بودنم است ؟ قطعا اين فاجعه ، فاجعه كم نظيرى است ، چنانكه ابو ريحان بيرونى در الاثار الباقيه به نقل نفس المهموم گفته و همچنين ديگران ، ولى فاجعه عظيم و شايد عظيم تر از اين در دنيا زياد بوده . خود فاجعه مدينه كمتر از فاجعه كربلا نبوده . عظمت مطلب از لحاظ سيد الشهداء و ياران آن حضرت است نه از لحاظ ابن زياد و ابن سعد و اتباع و اشياع آنها، عظمت سعادت است نه عظمت شقاوت . كربلا بيش از آن اندازه كه نمايشگاه شقاوت و بدى و ظهور پليدى بشر باشد، نمايشگاه روحانيت و معنويت و اخلاقى عالى و انسانيت است ، ولى اهل منبر كمتر به آن جنبه توجه دارند؛ و به عبارت ديگر در اين قضيه از آن جنبه بايد نگاه كرد كه ابا عبدالله و ابا الفضل و زينب قهرمان داستانند نه از آن جهت كه شمر و سنان قهرمان داستانند.(355)
347- نمايشگاه آخرتى  
حادثه كربلا خودش يك نمايش از سربازان اسلام است ، اما نه نمايشى كه صرفا نمايش يعنى صورت سازى باشد، آدمكهايى درست بكنند و صورتى بسازند، ولى در واقع حقيقت نداشته باشد. مثلا فرض كنيد آيه : ان الله اشترى من المؤ منين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه در حادثه كربلا، خودش را در عمل نشان مى دهد.(356)
348- دو صفحه كربلا  
حادثه عاشورا و تاريخچه كربلا دو صفحه دارد، يك صفحه سفيد و نورانى و يك صفحه تاريك ، سياه و ظلمانى كه هر دو صفحه اش يا بى نظير است و يا كم نظير. اما صفحه سياه و تاريكش از آن نظر سياه و تاريك است كه در آن فقط جنايت بى نظير و يا كم نظير مى بينيم .(357)
349- رثاء براى نورانى ترين صفحه تاريخ  
اگر صفحه نورانى تاريخ حسينى را ما خوانديم ، آن وقت از جنبه دثائش ‍ مى توانيم استفاده بكنيم و گرنه بيهوده است . خيال مى كنيم حسين بن على در آن دنيا منتظر است كه مردم برايش دلسوزى كنند يا العياذ بالله حضرت زهرا (س ) بعد از هزار و سيصد سال ، آن هم در جوار رحمت الهى ، منتظر است كه چهار تا آدم فكسنى براى او گريه بكنند تا تسلى خاطر پيدا كند. (358)
350- برداشتهاى عاشورا 
ما مى بينيم در طول تاريخ ، برداشتها از حادثه كربلا خيلى متفاوت بوده است . قبلا اشاره كردم كه مثلا برداشت دعبل خزاعى از شعراى معاصر حضرت رضا عليه السلام ، برداشت كميت اسدى از شعراى معاصر امام سجاد و امام باقر عليه السلام با برداشت مثلا محتشم كاشانى يا سامانى و يا صفى عليشاه متفاوت است ، آنها يك جور برداشت كرده اند، محتشم جود ديگرى برداشت كرده است ، سامانى جور ديگرى برداشت دارد، صفى عليشاه طور ديگرى و اقبال لاهورى به گونه اى ديگر.اين چگونه است ؟ به نظر من همه اينها، برداشتهاى صحيح است (البته برداشتهاى غلط هم وجود دارد، با برداشت هاى غلط كارى نداريم ) ولى ناقص است ، صحيح است ولى كامل نيست صحيح است يعنى غلط و دروغ نيست ، ولى يك جنبه آن است . (359)
351- نوع نگرش ها بر عاشورا 
برداشت امثال دعبل خزاعى از نهضت ابا عبدالله ، به تناسب زمان ، فقط جنبه هاى پرخاشگرى آن است . برداشت محتشم كاشانى جنبه هاى تاءثير آميز، وقت آور و گريه آور است . برداشت عمان سامانى يا صفى عليشاه از اين نهضت ، برداشتهاى عرفانى ، عشق الهى ، محبت الهى و پاكبازى در راه حق است كه اساسى ترين جنبه هاى قيام حسينى جنبه پاكبازى او در راه حق است . همه اين برداشتها درست است ، ولى به عنوان يكى از جنبه ها، او كه از جنبه حماسى گفته ، او كه از جنبه اخلاقى گفته است ، او كه از جنبه پند و اندرز گفته است ، همه درست گفته اند، ولى برداشت هر يك ، از يك جنبه و عضو اين نهضت است نه از تمام اندام آن . (360)
352- تجسم اسلام راستين  
قرآن كريم در عين اينكه شعر نيست آهنگ پذير است ، آن هم آهنگ هاى مختلف ، آن هم هر آهنگى متناسب با آياتى و متناسب با معانى آن آيات - آن چنان كه طه حسين در مرآه الاسلام (آئينه اسلام ، ترجمه مرحوم آيتى ) بيان كرده است - جريان حادثه كربلا نيز شبيه پذير يعنى نمايش پذير است و سوژه فراوان دارد و با اينكه يك حادثه واقعى و طبيعى است ، آنچنان صورت گرفته كه گويى خواسته اند با آن يك نمايشنامه تهيه كنند.
اكنون مى گوييم اين پرسوژه بودن و شبيه پذير بودن معلول يك چيز ديگر است و آن اين است كه گويى در حادثه كربلا بنا بوده است كه اسلام در همه ابعادش و همه جنبه هايش تجلى كند و به عبارت ديگر عملا و واقعه - نه ظاهرا و براى تماشاى ديگران - تجسم داده شود و به مرحله عمل در آيد.(361)
353- پستى در حق امام حسين (ع )  
روضه اى را كه مرحوم عالم بزرگوار دوست بسيار بسيار عزيز و گرانبهاى ما و شما نارمكى ها كه حدود ده سال پيش از دست ما رفت ، مرحوم آيتى رضوان الله تعالى عليه شنيدم يا در كتابش خواندم به ياد مى آيد. اين مرد مى گفت : جنگ كربلا با يك تير شروع شد و با يك تير خاتمه يافت . با تيرى كه عمر سعد انداخت شروع شد. آيا مى دانيد با چه تيرى خاتمه پيدا كرد، يعنى از جنبه دو طرفى خارج شد و بعد از آن يك طرفه شد؟ ابا عبدالله در وسط صحنه ايستاده بود، پس از آنكه كروفرهاى زيادى كرده و خسته شده بود. ناگهان سنگى به پيشانى مباركش اصابت كرد، پيراهنش را بالا زد تا خون را از جبينش پاك كند كه در همان حال تيز زهر آلود و سه شعبه اى به سينه مباركش وارد شد. كار مبارزه حسين عليه السلام در آنجا پايان يافت . و ديدند حسين عليه السلام ديگر شعار جنگى نمى دهد و مخاطب او فقط حوايش است : بسم الله و بالله وعلى مله رسول الله
غرض اين است كه اولين تيرى كه رها شد، به وسيله عمر سعد بود. بعد هم ديگر تير مانند باران به طرف اصحاب ابا عبدالله آمد. اينها هم مردانگى كردند؛ يك پا را خواباندند روى زمين و پاى ديگر را بلند كردند و هر چه تير در چله كمان داشتند انداختند و تعداد زيادى از دشمن را به خاك افكندند. عده اى از اصحاب ابا عبدالله در اين تير اندازى عمومى شهيد شدند. بعد جنگ تن به تن شروع شد كه احتياج به زمان داشت . دو طرف حاضر شدند براى جنگ تن به تن . مردى از اصحاب ابا عبدالله مى رفت ، از آنها هم مى آمدند و در همه موارد هم آن روح ايمان پيروز مى شد و گاهى پنج نفر، ده نفر را از ميان مى برد.(362)
فصل چهاردهم : ويژگيهاى مكتب حسينى 
354- راه نجات امت  
بدون شك مكتب حسينى راه نجات اين امت است ؛ زيرا علت مبقيه دين ، امر به معروف و نهى از منكر است و اين دو به معنى وسيع آنها يعنى تشويق و ترويج معروف و مبارزه با منكرات بستگى پيدا كرده با حسين عليه السلام تا آنجا كه به قول بعضى ها اسلام نبوى الحدوث و حسينى البقاء است .(363)
355- مكتب مصلح سازى  
هر بارتسپنسر به نقل فروغى مى گويد: بزرگ ترين آرمان نيكان اين است كه در آدم سازى شركت كنند، يعنى مكتب صالح سازى بياورند. مكتب حسين عليه السلام نه تنها مكتب گناهكار سازى (نبود) از صالح سازى هم بالاتر بود، مكتب مصلح سازى است .(364)
356- كرسى حسين  
بدون شك مكتب حسينى راه نجات اين امن است ؛ زيرا كرسى حسين كرسى امر به معروف و نهى از منكر است . آنچنان كه از سوره شعرا بر مى آيد ظهور پيغمبران در فترت ها به علت شيوع مفاسد بوده است .ولى مى بينيم مكتب زنده حسين زنده حسين ، ظهور حسين است در همه اعصار، يعنى در هر سال و هر محرم امام حسين به صورت يك مصلح عالى ظهور مى كند و اين فرياد را به گوش مى رساند:
الا ترون ان الحق لا يعمل به ... يا اينكه : الموت اولى من ركوب العار... به امام حسين منسوب است :

سبقت العالمين الى المعالى

بحسن خليفه و علو همه

و لاح بحكمى نورالمهدى فى

دياجى من ليالى مدلهمه

يريد الجاحدون ليطفئوه

و ياءبى الله الا ان يتمه (365)(366)

357- سه مرحله شهادت  


امام حسين سه مرحله شهادت دارد: شهادت تن به دست يزيديان ، شهادت شهرت و سمعه و نام نيك به دست بعدى ها بالاخص متوكل عباسى ، و شهادت هدف به دست اهل منبر، سومى بزرگترين مرحله شهادت است و جمله اى كه زينب به يزيد فرمود: كد كيدك واسع سعيك ... شامل هر سه دسته مى شود.
مكتب امام حسين ، مكتب گناهكار سازى نيست ، بلكه ادامه مكتب انبيا است كه در سوره شعراء ذكر شده و با تجديد ذكرش در هر سال و هر وقت بايد به صورت زنده اى باقى بماند؛ زيرا نبوت ختم شده و اين مكتب به منزله منبع وحى و الهام انبياء است ؛ يعنى به پيغمبران وحى مى شده از طرف خدا كه در مواقع لازم قيام كنند، حالا مكتب حسينى بايد وحى كننده والهام دهنده مردان بزرگ باشد كه بعدها به صورت مصلحين قيام مى كنند نه به صورت انبياء؛ زيرا نبوت ختم شده .(367)
358- مكتب منطق و احساس  


بدون شك مكتب امام حسين منطق و فلسفه دارد، درس است و بايد آموخت ، اما اگر ما دائما اين مكتب را سرفا به صورت يك مكتب فكرى بازگو بكنيم حرارت و جوشش گرفته مى شود و اساسا كهنه مى شود. اين ، بسيار نظر بزرگ و عميقانه اى بوده است ، يك دور انديشى فوق العاده عجيب و معصومانه اى بوده است كه گفته اند: براى هميشه اين چاشنى را شما از دست ندهيد، چاشتى عاطفه ، ذكر مصيبت حسين بن على عليه السلام ، يا اميرالمؤ منين يا امام حسن ، يا ائمه ديگر و يا حضرت زهرا عليها سلام . اين چاشنى عاطفه را ما حفظ و نگهدارى بكنيم .(368)
359- از بين بردن مكتب نه مقبره !  


متوكل دستور داد قبر حسين بن على را آب ببندند و كسى نرود به زيارت حسين بن على ؛ اگر كسى مى رود دستش را ببرند، اگر كسى اسم حسين بن على را ببرد چنين و چنان بكنند. لابد خيال مى كنيد اين آدم يعنى متوكل فقط گرفتار يك عقده روحى بود، يك دشمنى و يك كينه بى منطق با نام حسين بن على داشت .نه آقا، آن روز نام حسين بن على در اثر توصيه و تاءكيدهاى ائمه به عزادارى ، و در اثر به وجود آمدن امثال كميت ها و دعبل بن على ها، پدر متوكل را در مى آورد.
متوكل مى ديد هر يك از اينها به اندازه يك سپاه عليه او ماءثر هستند، مى ديد نام حسين مرده از خود حسين زنده براى او و امثال او كمتر مزاحم نيست . چون ائمه دين در اثر توصيه و دستورها نگذشتند حسين بن على بميرد، به صورت يك فكر، به صورت يك ايده ، به صورت يك عقيده مبارزه با ظلم ، حسين را زنده نگه داشتند.
متوكل هم در حساب خودش خوب حساب كرده بود، حساب كرده بود بلكه بتواند اين فكر را و اين ذكر با و اين ايده را و اين عقيده را از بين ببرد، و الا خيلى هم آدم عاقلى بود، آدم مقدس مآبى هم بود، هيچ عقده روحى و شخصى نداشت درباره حسين بن على ، ولى مى ديد حسين با همين مرثيه خوانى ها به صورت يك مكتب در آمده است كه ديگر متوكل نمى تواند متوكل باشد.(369)
360- حسين يك مكتب است  


حسين را يك روز كشتند و سر او را از بدن جدا كردند، اما حسين كه فقط اين تن نيست ، حسين كه مثل من و شما نيست ، حسين يك مكتب است و بعد از مرگش زنده تر مى شود. دستگاه بنى اميه خيال كرد كه حسين را كشت و تمام شد، ولى بعد فهميد كه مرده حسين از زنده حسين مزاحم تر است .(370)
361- بنيانگزار مكتب  


امام حسين مكتب به وجود آورد، ولى مكتب عملى اسلامى ، مكتب او همان مكتب اسلام است . (آنچه ) مكتب اسلام بيان كرد، حسين عمل كرد.(371)
362- مكتب نمونه حسين (ع )  


آنها كه توصيه كردند كه عزاى حسين بن على بايد زنده بماند، براى اين بود كه هدف حسين بن على مقدس بود. حسين بن على يك مكتب به وجود آورد، مى خواستند مكتبش زنده بماند. هرگز نمونه اى از يك مكتب عملى در دنيا پيدا نمى كنيد كه نظير مكتب حسين بن على عليه السلام باشد. اگر شما نمونه حسين بن على را پيدا كرديد آن وقت بگوييد چرا ما هر سال بايد ياد او را تجديد كنيم .(372)
فصل پانزدهم : درس هاى نهضت عاشورا 


363- حسين (ع ) معلم بشريت  


حسن بن على درس غيرت به مردم داد، درس تحمل و بردبارى به مردم داد، درس تحمل شدايد و سختى ها به مردم داد، اينها براى ملت مسلمان درس هاى بسيار بزرگى بود، پس اينكه مى گويند: حسين بن على چه كرد و چطور شد كه دين اسلام زنده شد، جوابش همين است ؟ حسين بن على روح تازه دميد، خونها را به جوش آورد، غيرتها بار تحريك كرد، عشق و ايده آل به مردم داد، حس استغناء در مردم به وجود آورد، درس صبر و تحمل و بردبارى و مقاومت و ايستادگى در مقابل شدايد به مردم داد، ترس ‍ را ريخت ، همان مردمى كه تا آن مقدار مى ترسيدند، تبديل به يك عده مردم شجاع و دلاور شدند، (373)
364- درس زندگى همراه عزت  


مى آييم روز عاشورا، مى بينيم تا آخرين لحظات حيات حسين عليه السلام مكرمت و بزرگوارى ؛ يعنى همان محور اخلاق اسلامى ، محور تربيت اسلامى در كلمات او وجود دارد. در جواب فرستاده ابن زياد مى گويد: لا اعطيكم بيدى اعطاء الذليل و لا افر فرار العبيد؛ من مانند يك آدم پست و دست به دست شما نمى دهم ، مانند يك بنده و برده هرگز نمى آيم اقرار بكنم كه من اشتباه كردم ، چنين چيزى محال است ، بالاتر از اين در همان حالى كه دارد مى جنگد؛ يعنى در حالى كه تمام اصحابش كشته شده اند، تمام نزديكان و اقاربش شهيد شده اند، كشته هاى فرزندان رشيدش ‍ را در مقابل چشمش مى بيند، برادرانش را قلم شده در مقابل چشمش ‍ مى بيند و به چشم دل مى بيند كه تا چند ساعت ديگر مى ريزند در خيام حرمش و اهل بيتش را هم اسير مى كنند، در عين حال در همان حال كه مى جنگد شعار مى دهد، شعار حكومت سيادت و آقايى ، اما نه آقايى به معنى اينكه من بايد رئيس باشم و تو مرئوس (بلكه به اين معنى كه ) من آقايى هستم كه آقاييم به من اجازه نمى دهد كه به يك صفت پست تن بدهم :

الموت خير من ركوب العار

والعار اولى من دخول النار (374)

365- درس ظلم ستيزى  


امام حسين عليه السلام در كمال صراحت فرمود: اسلام دينى است كه به هيچ مؤ منى (حتى نفرموده به امام ) اجازه نمى دهد كه در مقابل ظلم ، سبم ، مفاسد و گناه بى تفاوت بماند.(375)
366- درس ايجاد حس قهرمانى  


اينكه من تاءكيد مى كنم كه حماسه حسينى و حادثه كربلا و عاشورا را بايد بيشتر از اين مورد استناد ما قرار بگيرد، به خاطر همين درس هاى بزرگى است كه اين قيام مى تواند به ما بياموزد. من مخالف رثاء و مرثيه نيستم ، ولى مى گويم اين رثاء و مرثيه بايد به شكلى باشد كه در عين حال آن حس ‍ قهرمانى حسينى را در وجود ما تحريك و احياء بكند.(376)
367- درس عدالت و آزادى خواهى  


در رثاى قهرمان بگرييد، براى اينكه احساسات قهرمانى پيدا كنيد، براى اينكه پرتوى از روح قهرمان در روح شما پيدا شود و شما هم تا اندازه اى نسبت به حق و حقيقت غيرت پيدا كنيد، شما هم عدالت خواه بشويد، شما هم با ظلم و ظالم نبرد بكنيد، شما هم آزاديخواه باشيد، براى آزارى احترام قائل باشيد، شما هم سرتان بشود كه عزت نفس يعنى چه ؟ شرف و انسانيت يعنى چه ؟ كرامت يعنى چه ؟ (377)
368- درس آزادى روح  


حسن فرزند پيغمبر است . او وقتى ايمان خود را به تعليمات پيغمبر نشان مى دهد، پيغمبر جلوه مى كند، پيغمبر متجلى مى شود، آن چيزهايى كه بشر هميشه به زبان مى آورد، ولى در عمل او كمتر ديده مى شود در وجود حسين ديده مى شود. چطور روح بشر اين مقدار شكست ناپذير مى شود؟ سبحان الله ! بشر به كجا مى رسد، روح بشر چقدر شكست ناپذير بايد باشد كه بدنش قطعه قطعه مى شود، جوانانش جلوى چشمش قلم قلم مى شوند، در منتهى درجه تشنه مى شود و حتى به آسمان كه نگاه مى كند، به نظرش ‍ تيره و تار است ، خاندانش را مى بيند كه اسير مى شوند هر چه داشته از دست داده است ، ولى يك چيز براى او باقى مانده و آن روحش است . هرگز روحش شكست نمى خورد.(378)
369- روز درس از عاشورا 


روز عاشورا است . روز معراج حسين بن على عليه السلام است . روزى است كه ما بايد از روح حسين ، از غيرت حسين ، از مقاومت حسين ، از شجاعت و دليرى حسين ، از روشن بينى حسين پرتوى بگيريم ، بلكه ما هم ذره اى آدم شويم ، بيدار شويم .
370- ظهور هر ساله حسين  


داشتان امام حسين بك سوژه است براى عالم اسلام و يك نوع تجديد حيات امر به معروف و نهى از منكر است ، يك نوع ظهورى است كه هما ساله سيدالشهداء در مظهر خطبا و گويندگان و يا در مظهر مصلحين و انقلابيون صالح مى كند.(379)
371- درس اقامه امر به معروف و نهى از منكر  


اين خطابه و منبر كه الان در ميان ما شايع است ، مولود حادثه عاشورا و توصيه ائمه اطهار به اقامه عزاى سيد الشهداء است ، از بركات عزادارى سيد الشهداء است . اشخاص عاقل و فهميده و متدين گفتند: حالا كه مجالسى به نام سيد الشهداء عليه السلام تشكيل مى شود، حالا كه مردم به نام امام حسين جمع ميشوند، چرا ما به اين وسيله از يك اصل ديگر استفاده نكنيم ؟ چرا ضمنا اصل ديگرى را اجرا نكنيم ؟ و آن ، اصل امر به معروف و نهى از منكر است . لهذا حسين بن على صاحب دو كرسى شد: يك كرسى مرثيه خوانى و كرسى ابراز احساسات به سود مظلوم و عليه ظالم ، كه اگر به طرز صحيحى اجرا شود آن هم آثار عظيم دارد كه قبلا عرض ‍ كردم ، و ديگر كرسى .
امر به معروف و نهى از منكر. در اين كشور آنچه ارشاد و هدايت به امر به معروف و نهى از منكر قولى و زبانى مى شود با نام مقدس حين بن على مى شود و چه كار خوبى و چه سنت خوبى بوده كه به عمل آمده است ، چه خوب كردند كه كرسى حسين بن على را ضمنا كرسى امر به معروف و تعليمات اصولى دين و فروع دين قرار دادند، از احساسات مردم نسبت به حسين بن على كه احساسات واقعى است استفاده خوب كردند،
مردم آنقدر كه به نام حسين بن على جمع مى شوند به نام ديگرى جمع نمى شوند. خوب استفاده كردند كه چنين سنتى را بر قرار كردند.(380)
372- تنفر بشر از زشتى ها  


اين چيست در بشر؟ اين ، چه حسين در بشر؟ اين ، مظهر انسانيت و نمايشگر اصالت انسانيت است . به طور كلى حس تحسين نسبت به نيكان و حس تنفر نسبت به بدان ، و لو اينكه در زمانهاى گذشته بوده اند، چيست ؟ وقتى كه نام يزيد و شمر را پيش ما مى برند با آن جنايت هايى كه مرتكب شده اند و از آن طرف نام شهيدان كربلا را براى ما ذكر مى كنند با آن فداكارى هايى كه انجام داده اند، در خودمان يك حس تنفر نسبت به دسته اول و يك حس اعجاب و احترام نسبت به دسته دوم پيدا مى كنيم ، اين چيست ؟ آيا واقعا باز مساءله طبقه است ؛ ما فكر مى كنيم ، خودمان را در طبقه شهيدان كربلا مى بينيم و دشمنانمان را در آن دسته ديگر، و اين حس تنفر از يزيد و شمر همان حس تنفرى است كه از دشمن خودمان داريم ، ولى آنرا متوجه آنها مى كنيم و آن حس احترامى كه نسبت به شهيدان كربلا داريم ، همان ترحمى است كه به خودمان داريم يعنى همان تمايلى است كه به خودمان داريم ؛ و به اين صورت بيان مى كنيم ؟ اگر اين طور است ، پس آنكسى هم كه او را دشمن خودت و ستمگر نسبت به خودت حساب مى كنى به تو هيچ فرق ندارد. چون او هم (مطابق اين طرز تفكر) حق دارد كه مثلا از يزيد و شمر تحسين بكند و به آنها احترام بگذارد و از شهيدان كربلا تنفر داشته باشد؛ زيرا او هم خودش را كنار هم طبقه خود مى گذارد و به حكم همان حسى كه تو از دسته اول تنفر پيدا مى كردى و نسبت به دسته دوم تحسين و اعجاب داشتى او بر عكس ، نسبت به آنكه تو تنفر دارى ، تحسين دارد و نسبت به آنكه تو تحسين دارى ، تنفر دارد، (381)
373- نتيجه معرفت به امام  


وقتى امام را شناختيد و معرفت به امام پيدا كرديد، آنگاه هر چه دلتان مى خواهد عمل صالح انجام دهيد، براى اينكه امام را شناخته اى و مى فهمى چه جور عمل صالح انجام دهى ، شرط قبول عمل را پيدا كرده اى . حالا كه امام شناس شده اى ، حالا كه على شناس شده اى ، حالا كه حسين شناس شده اى ، هر چه مى خواهى عمل خير كن . من كى گفتم وقتى امام را شناختى ، هر فسق و فجورى را كه خواستى انجام بده ؟ (382)
فصل شانزدهم : رمز جاودانگى نهضت حسينى 


374- فدايى انسانيت  


وقتى انسان حسين را با اين صفات و خصايل مى شناسد، مى بيند حق است و سزاوار است كه نام او تا ابد زنده بماند، چون حين مال خود نبود، خودش ‍ را فداى انسان كرد، فداى اجتماع انسانى كرد، فداى توحيد كرد، فداى عدالت كرد، فداى انسانيت كرد. از اين جهت افراد بشر همه او را دوست مى دارند. وقتى انسان ، ديگرى را مى بيند كه در او هيچ چيزى از خود فردى وجود ندارد و هر چه هست شرافت و انسانيت است ، او را با خودش متحد و يكى مى بيند.
375- حك نام نورانى حسين در دل 

مؤ منين
بسيارى از سلاطين مايل بوده اند كه نامشان و سخنانشان و پيامشان (هر چند پيامى نداشته اند) باقى بماند، لذا آنرا بر لوحه هاى سنگى حك كرده اند كه منم مثلا شاه شاهان ، به ، ايزد نژاد خدايان و امثال اين چرندها. (رجوع شود به تواريخ سنگ نبشته ها) ولى اينها هرگز در دلها و سينه ها ثبت نشده ، اما پيام امام حسين بدون آنكه روى سنگى و يا فلزى حك شود، و با اينكه صرفا روى صفحه لرزان هوا ثبت شد، در سينه ها و دلها حك شد و مانند خطوط نورانى وحى در دل اولياء خدا براى هميشه باقى ماند ان الحسين محبه مكنونه فى قلوب المؤ منين در عالى ترين مقام و مركز احساسى روح ها ثبت شد كه بردن نامش اشك ها را جارى مى سازد؛ و خدامى داند تا كنون چند هزار تن جارى ساخته است . چرا؟ چون نهضتى بود از نظر انگيزه مؤ ثر در وجود امام حسين ، الهى و مافوق شخصى بود.(383)
376- علت طلب يار و ياور  


امام حسين عليه السلام پيام خود را نه روى سنگى نوشت و نه حجارى كرد، آنچه او گفت در هواى لرزان و در گوش افراد طنين انداخت ، اما در دل ها ثبت شد به طورى كه از دلها گرفتى نيست و خودش كاملا به اين حقيقت آگاه بود، آينده را درست مى ديد كه بعد از اين ، حسين كشته شدنى نيست و هرگز كشته نخواهد شد. شما ببينيد اينها چيست ، آيا مى تواند تصادف باشد؟ نه ، ابا عبدالله در روز عاشورا در آن ساعات و لحظات آخر استغاثه مى كرد؛ يعنى استنصار مى كرد، باز هم يارى مى خواست ، يعنى ياورهايى كه بيايند كشته بشوند، نه ياورهايى كه بيايند نجاتش بدهند. امام حسين ديگر بعد از كشته شدن اصحاب و برادران و فرزندانش بدون شك نمى خواهد زنده بماند، ولى يارى و ياور مى خواست كه باز هم بيايد كشته بشود. (384)
اين است كه حضرت : هل من ناصر ينصرنى مى فرمود: صدايشان رسيد به خيمه ها، زن ها گريستند، فرياد گريه شان بلند شد. امام حسين عليه السلام ، برادرشان حضرت ابوالفضل و يك نفر ديگر از اهل بيت را فرستادند، فرمودند: برويد زنها را ساكت كنيد، آنها آمدند و ساكت كردند(385)
377- پيوند انسانهاى مؤ من با حسين  


ما چرا امروز فدايى حسين هستيم ؟ چون آنچه را پيغمبر فرمود كه : حسين منى و انا من حسين همه ما در خودمان احساس مى كنيم ؛ يعنى حسين را از خود و خود را از حسين جدا نمى بينيم . ما حسين را به صورت يك فرد كه منظورش انجام تقاضاهاى شخصى خود است نمى بينيم . ما او را يك روح كلى مى بينيم كه قبل از وقت در فكر ما بوده ، پس او از ما است و ما از او هستيم ، او از بشريت است و بشريت از اوست ، او با روح ما و سرنوشت ما آميخته است . ما از او و او از ما است .(386)
378- زنده نگاه داشتن نام و ياد حسين (ع )  


نظير آنچه كه در حسين بن على در حادثه عاشورا، در آن ابتلاء و مصيبت پيدا شد، از توحيد، از جلوه ايمان ، از جلوه خداشناسى ، از ايمان كامل به جهان ديگر، از رضا و تسليم ، از صبر، از مردانگى ، از طماءنينه نفس ، از ثبات و استقامت ، از عزت و كرامت نفس ، از آزادى خواهى طلبى ، از اينكه در فكر انسانها باشد، از اينكه در خدمت انسانها باشد، اگر در دنيا نمونه اى پيدا كرديد، آن وقت بگوييد چرا ما نام حسين بن على را زنده كنيم ؟ (بديل ندارد، مثل ندارد) زنده كردن نام و نهضت او براى اين است كه پرتوى از روح حسين بن على بر روح ما و شما بتابد.(387)
379- عاشورا، تنديس اسلام  


وقتى بخواهيم به جامعيت اسلام نظر بيفكنيم ، بايد نگاهى هم به نهضت حسينى بكنيم ، مى بينيم امام حسين عليه السلام ، كليات اسلام را عملا در كربلا به مرحله عمل آورده ، مجسم كرده است ، ولى تجسم زنده و جاندار حقيقى و واقعى ، نه تجسم بى روح ، انسان وقتى در حادثه كربلا تاءمل مى كند، امورى را مى بيند كه دچار حيرت مى شود و مى گويد اينها نمى تواند تصادفى باشد، و سر اينكه ائمه اطهار، اين همه به زنده نگه داشتن و احياى اين خاطره توصيه و تاءكيد كرده و نگهداشته اند حادثه كربلا فراموش شود، اين است كه اين حادثه ، يك اسلام مجسم است ، نگذاريد اين اسلام مجسم فراموش شود. (388)
380- نهضت جاودان تا قيامت  


اصحاب كه از مدينه با حضرت آمدند خيلى كم بودند شايد به بيست نفر نمى رسيدند، چون يك عده در بين راه جدا شدند و رفتند، بسيارى از آن هفتاد دو نفر در كربلا ملحق شدند و باز بسيارى از آنها از لشكر عمر سعد جدا شده و به سپاه ابا عبدالله ملحق شدند. از جمله ، بعضى از آنها كسانى بودن كه وقتى از كنار اين خيمه عبور مى كردند، صداى زمزمه عالى و زيبايى را مى شنيدند، صداى تلاوت قرآن ، ذكر خدا، ذكر ركوع ، ذكر سوره حمد، سوره ها ديگر، اين صدا، اينها را جذب مى كرد و اثر مى بخشيد، يعنى ابا عبدالله و اصحابش از هرگونه وسيله اى كه از آن بهتر مى شد استفاده كرد، استفاده كردند، تا برسيم به ساير وسائلى كه ابا عبدالله عليه السلام در صحراى كربلا استفاده كرد. خود صحنه ها را ابا عبدالله طورى ترتيب داده است كه گويى براى نمايش تاريخى درست كرده كه تا قيامت به صورت يك نمايش تكان دهنده تاريخى باقى بماند.(389)
381- نهضت قوى امام حسين (ع )  


نهضت بليغ ، نهضتى است كه پيامى را كه مى خواهد ده دلها و فكرها و احساسها ابلاغ بكند و برساند، به خوبى برساند. از اين جنبه وقتى نگاه مى كنيم ، مى بينيم كه بليغ ‌تر و رساتر و رساننده تر از نهضت حسينى ، نهضتى در جهان پيدا نمى شود. نهضتى كه شما از يك طرف مى بينيد از نظر ابعاد مكانى جهانى شده است و از طرف ديگر از نظر زمانى بعد از حدود چهارده قرن ، قدرت رسانندگى و قدرت نفوذش نه تنها كاسته نشده ، بلكه افزايش ‍ يافته است ، نهضتى است فوق العاده قوى .(390)
382- نور خاموش نا شدنى حسين  


با تاريخچه حسين ، با نام حسين ، با مرثيه حسين ، ديدند عجب ! قبر حسين هم مصيبتى براى ما شده است ، تصميم گرفتند كه قبرش را از بين ببرند، قبرش را خراب كردند، تمام آثار آن را محو كردند، پستى و بلندى هاى زمين را يكسان كردند، به محل قبر آب انداختند، به طورى كه احدى در آن سرزمين نفهمد كه قبر حسين در كدام نقطه بوده است اما مگر شد؟ حتى روى آوردن مردم به آن بيشتر هم شد.(391)
383- نامى پايدار  


متوكل يك سر مغنيه دارد، يك وقتى با او كار داشت و سراغ او را گرفت ، گفتند: نيست .
گفت : كجاست ؟
گفتند: به مسافرت رفته است ، بعد از مدتى كه آمد، متوكل از او سوال كرد: كجا رفته بودى ؟
جواب داد: براى زيارت به مكه رفته بودم .
متوكل گفت : الان كه وقت زيارت مكه نيست ، نه ماه ذى الحجه است كه وقت حج باشد، و نه ماه رجب است كه وقت عمره باشد، و اصرار كرد كه بايد بگويى كجا رفته بودى ، بالاخره معلوم شد اين زن به زيارت حسين بن على رفته بود كه متوكل آتش گرفت ، فهميد نام حسين را نمى شود فراموشاند.(392)
384- نهضت عظيم و جاويدان حسين (ع )  


كارهاى ساده را ما هم بلديم انجام دهيم . خوب شدنها رد سطح مسائل ساده كار همه است . مثلا اسلام توصيه كرده است كه به زيارت حاجى برويد. خوب ، ما مى رويم ، چايى مى خوريم ، گزى مى خوريم و بلند مى شويم مى آييم . (يا توصيه كرده است ) تشييع جنازه كنيد، در مجلس ختم شركت كنيد. اينها كارهاى آسان اسلام است . اين كارهاى ساده از عهده هر كسى ختم شركت كنيد. اينها كارهاى آسان اسلام است . اين كارهاى ساده از عهده هر كسى بر مى آيد. اسلام هميشه با اين كارها اداره نمى شود. موقعى هم مى رسد كه بايد مثل حسين بن على عليه السلام برخاست و حركت كرد: مثل حسين بن على عليه السلام قيامى كرد كه نه تنها جامعه آن روز اسلامى را تكان بدهد، بلكه موجش پنج سال بعد به يك شكل اثر كند، ده سال بعد به شكل ديگرى اثر بخشد، سى سال بعد به شكل ديگرى ، شصت سال بعد به شكل ديگرى ، صد سال ، پانصد سال بعد به شكل هاى ديگرى ، و بعد از هزار سال نيز الهام دهنده نهضت ها باشد.
385- ريشه حب و بغض  


نمونه هاى مختلف انسان ها را مورد نظر قرار مى دهيم . نسبت به بعضى افراد نظير شمر و يزيد در گذشته و موسى در حال احساس تنفر مى كنيم و نسبت به بعضى ديگر شهيدان كربلا در گذشته و لوموميا در عصر حاضر احساس ‍ تحسين و همدردى مى كنيم ، چرا؟ آيا اين نوعى جانشين سازى است ؟ و چون خود را به جاى شهيدان كربلا و يا لومومبا كه فكر مى كنيم هم طبقه ما هستند مى گذاريم به حال خودمان وقت مى كنيم و شمر و يزيد و چومبه را به جاى دشمنان ستمگر خود مى گذاريم احساس تنفر مى كنيم ؟ يا اينكه در اينجا خود را به كنارى كشيده ايم و از دريچه انسانيت مى نگريم و مساءله جانشين سازى به هيچ وجه ندارد. اگر شق اول است ، پس آن كه در طبقه شمر و يزيد و چومبه است و دستش مى رسد كه بزند كه بكشد و به مسلسل ببندد و با ستمگر احساس همدردى و همدلى مى كند با آن كه با ستمكشان احساس همدردى مى كند هيچ تفاوتى ندارد، همدردى هر دوشان ناشى از جانشين سازى و غريزه حب ذات است .

Copyright © 2003-2022 - AVINY.COM - All Rights Reserved
logo