غوصی در اقیانوس بیکران


«مباحثى از جلد سوم الغدير»

غديريه ‏هاى قرن سوم و چهارم هجرى

در اين جلد يازده غديريه كه مربوط به قرن سوم و چهارم هجرى مى ‏باشد، درج گرديده است. و در ضمن اين غديريه‏ ها مباحث ديگرى مطرح است.

غديريه وامق نصرانى

يكى از غديريه ‏ها متعلق به وامق نصرانى مى ‏باشد كه از بزرگان و پيشوايان ارامنه در سده سوم هجرى مى ‏باشد، اين شاعر در عين اينكه مسيحى است اشعار بسيار زيبائى در مدح اهل بيت عليهم السلام سروده است. در غديريه ‏اش مى ‏گويد:
اليس بخم قد اقام محمد عليا باحضار الملاء فى المواسم.
فقال لهم: من كنت مولاه منكم فمولاكم بعدى على بن فاطم.
فقال الهى كن ولى وليه و عاد اعاديه على رغم راغم

مضمون اشعار اين است: مگر محمد صلى الله عليهم و آله و سلم هنگام موسم حج در ملاء عمومى على را در ميان جمعيت‏ بلند نكرد و به مردم گفت: هر كس كه من مولاى او هستم، پس از من على پسر فاطمه (بنت اسد) مولاى اوست‏ سپس فرمود: خدايا دوستدار على را دوست‏بدار و با دشمنانش دشمن باش، هر چند موجب ناخشنودى ديگران باشد.

فضائل اهل بيت در اشعار غير مسلمين

در طول تاريخ اسلام از ملل ديگر افراد زيادى مثل وامق نصرانى در فضل اهل بيت ‏شعر سروده ‏اند و علاقه قلبى خود را نسبت‏ به اهل بيت اظهار داشته ‏اند، شايد براى ما تعجب باشد كه چگونه يك فرد غير مسلمان براى اهل بيت‏ شعر    مى‏ گويد و مدح مى ‏كند
جواب اين سئوال را زينبا اسحاق كه خودش يك فرد مسيحى مى ‏باشد در قصيده خودش بيان كرده است. ايشان در قصيده ‏اى كه مدح اهل بيت ‏سروده است (و علماء اهل سنت در كتب خود نقل كرده‏ اند) گويد:

يقولون ما بال النصارى تحبهم و اهل النهى من اعراب و اعاجم؟!
فقلت لهم انى لاحسب حبهم سرى فى قلوب الخلق حتى البهائم
برخى سئوال مى ‏كنند. براى چه مسيحيان و خردمندان عرب و عجم على و خاندانش را دوست دارند؟!
به آنها گفتم: من چنين مى ‏پندارم كه محبت آنان در دل تمامى موجودات حتى حيوانات جاى گرفته است.

يكى ديگر از مسيحيان متاخر كه قصيده در مدح حضرت على عليه السلام گفته است عبد المسيح انطاكى مصرى     مى ‏باشد ايشان قصيده ‏اى كه 5595 بيت است در مدح اهل بيت گفته است، كه موسم به قصيده علويه است، در اشعارش مى ‏گويد:
دلهاى نصارى هم به حب على شيفته شده است و بدوستى او سرود خوانى مى ‏كنند حتى اگر به ديرها و كشيش‏هاى مسيحى راه يابى خواهى ديد كه محبت على در دل آنها نشسته و به او عشق مى ‏ورزند. شما دليران ديلم را بنگريد، وقتى در بحران جنگ فرو مى ‏روند مى ‏بينى همه به مرتضى پناه مى ‏برند و تصوير زيباى او را در شمشيرهاى خود نقش مى ‏كنند... »

اهداف مستشرقين از تاريخ نگارى

مستشرقين در طول حيات اسلام خصوصا سده اخير  كتب بسيارى در مورد مسائل اسلام حتى ترجمه قرآن تدوين نموده ‏اند، انسان در اولين برخورد خيال مى ‏كنند كه اين كتب تاريخى به خاطر خدمت‏ به اسلام است، ولى با كمى دقت ‏خواهد يافت كه تدوين اين كتب خالى از اغراض فاسده نبوده است.
در الغدير ضمن بررسى اين موضوع - كه يكى از اهداف علامه همين بود - به بررسى يكى از كتب مستشرقين به نام حيات محمد صلى الله عليه و آله و سلم (تاليف اميل در منگام) پرداخته است.

افترائات اهل سنت ‏بر شيعه

چه بسيار مؤلفانى كه كتاب ننوشتند جز براى تحريف و تخريب اسلام، كتب تفسير ننوشتند مگر براى تحريف شان نزول، تهمت ها و افتراءهاى شنيعى كه بر شيعه زده ‏اند فراوان است كه اين خود بذرى است ‏براى هر مفسده، و وسيله‏ اى براى تحريك تعصبات جاهلى، و سنگ تفرقه انداختن بين مسلمين است، اين بزهكاران از اتفاق و اتحاد مسلمين پيوسته در عذاب بوده ‏اند، با نگارش اكاذيب به ايجاد تفرقه ميان امت اسلامى پرداخته‏ اند.
مرحوم علامه رحمه الله براى شناساندن اين عناصر پليد و از خدا نترس در جلد سوم به بررسى 16 كتاب از اين كتابها مى‏ پردازد تا براى جامعه روشن شود كه اينان چگونه آيات قرآن را ملعبه دست‏ خود قرار داده و به تحريف آن پرداخته ‏اند، و عبرتى باشد براى ديگران كه با هواپرستى با بازى با احكام الهى نپردازند، و طرفداران فضيلت و اخلاق از قربانيان هوى و هوس و سقوط هتاكانه آنان آگاه گردند، تا بدين وسيله هر نويسنده در كار خود امانت دارى و تقوى را رعايت كند.

اينك چند نمونه از اين اشخاص و كتب آنها را معرفى مى ‏كنم.

افترائات ابن عبد ربه بر شيعه

 ياوه سرائى ‏هاى ابن عبد ربه در «العقد الفريد» :
خواننده در اولين مرحله بر خود با اين كتاب خيال مى‏ كند كه يك كتاب ادبى است نه مذهبى، و در آن يك نوع پاكى خاصى مشاهده مى ‏كند، ولى همين كه گذرش به مباحث مذهبى افتاد نويسنده را يك پرافترا و دروغ پرداز و جفاكار  مى ‏بيند.

براى نمونه در جلد اول كتابش در صفحه 226 و 268 مى ‏نويسد:
الف) رافضيان (شيعه) يهود اين امت هستند، اسلام را دشمن مى‏ دارند همان گونه كه يهود مسيحيان را.
ب) يهوديان براى زنان، عده طلاق قائل نمى ‏باشند رافضيان هم قائل به عده طلاق نمى ‏باشند.
ج) رافضيان خون مسلمانان را حلال مى ‏دانند مثل يهوديان كه خون مسلمين را حلال مى‏ دانند.
د) يهوديان تورات را تحريف كرده ‏اند رافضيان قرآن را.
ه) شيعيان مى ‏گويند جبرئيل اشتباه كرد وحى را بر محمد صلى الله عليه و آله و سلم آورد بايد وحى را بر على بن ابى طالب مى ‏آورد.
ی) يهوديان گوشت ‏شتر نمى ‏خورند همچنين رافضيان.

جواب: مثل اينكه اين مردك در خيالات واهى خود، مى ‏پندارد از ملتى حرف مى ‏زند و افتراء مى ‏بندد كه منقرض شده و اثرى از آنها در روزگار به جاى نمانده است، و هيچ كس نمى ‏باشدكه از حيثيت آنان دفاع كند، او فكر نمى ‏كرد آينده روشنگر گذشته است كسانى را بر مى ‏انگيزد تا از او سئوال كند چگونه ممكن است‏ شيعيان دشمن جبرئيل باشند، در حالى كه خدا در كتابش دشمن جبرئيل ... را كافر خوانده است.

به اين نويسنده بايد گفت اين تو و اين كتب شيعه اين قرآنى كه دست‏ شيعه است، آيا يكى از افتراهائى كه گفتى    مى ‏توان در كتب شيعه پيدا كرد، اين افتراهاى باطل را چگونه مى ‏توان به شيعه نسبت داد در حالى كه تمام احكامش نشات گرفته از اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و اله و سلم است.
آيا اين سخنان را به هيچ آدم معتوه و نابخرد يا انسان وحشى مى ‏توان نسبت داد تا چه رسد به شيعه.
اين بود پاره‏اى از ياوه ‏هاى ابن عبد ربه در عقد الفريد.

افترائات ابن حزم اندلسى

او در كتاب «الفصل فى الملل و الاهواء و النحل‏» نسبتهاى ناروائى به شيعه داده است از جمله مى‏ گويد:
1 - رافضيان مسلمان نيستند.(1)
2 - اماميه ازدواج دائم با 9 زن را جائز مى ‏دانند.(2)
3 - شيعيان معتقدند كه آيات بسيارى از قرآن كاسته شده و آيات بسيارى به قرآن اضافه شده است.(3)

جواب: اين افترائات ابن حزم در هيچ كتاب شيعه يافت نمى ‏شود، چه كتابهائى كه قبل از ايشان نوشته شده چه كتبى كه بعد از ايشان نوشته شده است.
منشاء اين افترائات دشمنى او با خاندان نبوت و شيعيان بوده است كه پيوسته قربانى اين كينه ‏توزى ‏ها شده ‏اند، اى كاش اين شخص مغرض قبل از نوشتن اين مطالب نگاهى به كتب شيعيان مى ‏نمود تا بداند كه اين مطالب جز افتراء چيزى نمى ‏باشد، نمى ‏دانم براى اين مرد را آيا به عنوان يك نفر نادان خنديد يا به عنوان يك ديوانه مسخره كرد.

افترائات شهرستانى در الملل و النحل

افرادى كه در مورد مسائل دينى و عقيدتى كتاب مى ‏نويسند بايد بيش از بقيه ملازم تقوى و امانتدارى در نقل مطالب باشند و سعى كنند خلاف واقع در مطالبش راه پيدا نكند چون مى ‏تواند با نوشتن يك مطلب نادرست آبروى ملتى را از بين ببرد و موجب تفرقه بين مسلمين باشد.
شهرستانى نه تنها در نوشته‏ هاى خود ملازم اين مطلب نمى ‏باشد بلكه در نوشته‏ هاى خود دقيقا رفتارى ضد اين رويه را دارد، و دنبال ايجاد و مفسده و كاشتن تخم فساد مى ‏باشد.

اينك به نمونه ‏هائى از ياوه سرائى ‏هاى وى توجه كنيد:(4)

مى ‏گويد: متكلم شيعى، هشام بن حكم مى ‏گويد: على خدائى است واجب الاطاعة.

هشام ابن سالم (شيعى) مى ‏گويد: خدا به صورت انسانى است كه قسمت ‏بالايش تو خالى و مجوف و قسمت پائينش تو پر است ... خدا داراى حواس پنجگانه است و دست و پا و گوش و چشم و دهان دارد.

زرارة ابن اعين مى ‏گويد: خدا قبل از خلق صفات نه عالم بوده است نه قادر، نه وحى و نه بصير نه مريد بوده و نه متكلم.

جواب: اعتقادات شيعه در كتب آنها درج شده است، و شهرستانى مى ‏توانست ‏به اين كتب رجوع كند و يا از علماء شيعه سئوال كند، ببيند آيا در بين شيعه كسى است كه قائل به اين اقوال باشد كسى است قائل به الوهيت‏ حضرت امير عليه السلام شود، اين سئوال مطرح است كه چرا شهرستانى اين اقوال را به يكى از كتب شيعه ارجاع نمى ‏دهد؟؟ پس كار سترگ علمى شهرستانى در اين خلاصه مى ‏شود كه دروغى بسازد، سپس به فردى از جمله متكلمين شيعه نسبت دهد، و عاقبت مانند يك دلقك، فرقه هشاميه و زراريه و يونسيه را بسازد، كه در تاريخ خبرى از اين فرقه ‏ها     نمى ‏باشد، و تا زمان شهرستانى كسى از اين فرقه ‏ها خبرى نداشت!

هشام بن حكم تقريبا در سال 190 هجرى وفات يافته و شهرستانى كتاب خود را بعد از سال 500 هجرى نوشته (ظرف اين 310 سال از اين فرقه‏ ها خبرى نبوده است) و سؤال مى ‏كنيم كه شهرستانى بعد از حدود 300 سال چگونه سخنى را به هشام نسبت مى ‏دهد بدون اينكه از كتابى نقل كند اين حرف را از كجا شنيده است؟! آيا اين مى ‏تواند جز دروغ چيز ديگرى باشد؟؟
شهرستانى فكر مى‏ كرده كه از امتى سخن مى ‏گويد كه منقرض شده و كسى نمى ‏باشد از اين ملت دفاع كند، و افترائات شوم ايشان را افشاء كند، ايشان خبر نداشت كه بعد از صدها سال «عبد الحسين امينى‏» پيدا مى ‏شود و امثال شهرستانى را در دادگاه تاريخ محاكمه و رسوا مى ‏كند.

در اينجا مناسب است‏ حرف ابو محمد خوارزمى كه معاصر شهرستانى است نقل كنيم.
خوارزمى مى‏ گويد: اگر شهرستانى در اعتقادش سر درگمى نداشت و به الحاد و بى دينى متمايل نبود امام مى ‏شد، بسيارى از اوقات ما كثرت فضل و كمال عقل او را مى ‏ديديم و از تمايلش به چيزهاى بى پايه و اساس - كه نه دليل عقلى داشت و نه نقلى - شگفت زده مى ‏شديم، و «نعوذ بالله من الخذلان‏» ... من در بسيارى از سخنرانى ‏هاى عمومى او حاضر شدم، در ميان گفته‏ هايش نه يك جمله «قال الله‏» و نه يك جمله «قال رسول الله‏» بود (يعنى در ميان حرفهايش نه حرف خدا بود نه حرف پيامبر)(5)

پيامدهاى اين افترائات

اين افترائات موجب تفرقه و جدائى بين مسلمين شد، همين دستها بود كه بذر نفاق و تفرقه را در ميان مسلمين پراكند كرد، و همين اكاذيب بود كه پيام دوستى و مهربانى و شفقت را در گلوى مسلمين خفه كرد. چه بسيار خون هائى كه بواسطه اين افترائات ريخته شد اين افترائات كار را به جائى برد كه بعضى فتوى به حليت‏ خون شيعه دادند، چه بسيار خانه ‏هائى كه بواسطه اين افترائات ويران شد، بايد از ابن حزم و ابن عبد ربه و شهرستانى ... پرسيد كه علت اين خونريزي ها چه بوده است؟ جواب اينها درقيامت ‏با كيست؟
الآن وظيفه تمام مسلمين است كه ريشه‏ هاى اين دروغ‏ها و افترائات را خشك كنند و نگذراند شيطان صفتانى چون ابن تيميه و ابن حزم و موسى جابر الله با قلم هاى مسموم خود اتحاد امت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را از ببرند. و اين ديو هاى قلم به دست را به جامعه بشرى معرفى كنند.

پى‏ نوشت ‏ها:


(1)الفضل ج 4/181
(2)همان مدرك ج 4/182
(3)همان مدرك
(4)الملل و النحل ج 2 185 - 188
(5)معجم البلدان - ذيل كلمه شهرستانى.

علامه امينى جرعه نوش غدير صفحه 175

مهدى لطفى

 



Logo
https://old.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/ImamAli/Ghadir/86/GhousiDarOghianoseBikaran/03.aspx?&mode=print